انسانی ، نه همچون همه

انسانی ، نه همچون همه

نویسنده:جواد محدثی

 

امید و انگیزه
« شناخت درد ، نیمی از درمان است » . این ، کلام درستی است و بسیار راه گشا . این نیز می تواند حرف درستی باشد که : « یأس از درمان هم ، نیمی از درد است . »
این درد و درمان ، هم در بیماری های جسمی مطرح است ، هم در دردهای روحی و روانی . اگر بناست که بنا و شاکله ی شخصیت و هویت انسانی و فرهنگی و تربیتی خویش را ، بر مدار فطرت و در مسیر « هدف خلقت » بسازیم ، پس هم باید « خود » را بشناسیم ، هم « هدف » را ، هم « استعداد» های نهفته در خویش را ، و … هم ابزار و وسیله ها و راه های رسیدن به آن هدف را .
داشتن « امید » ، انگیزه ی حرکت می بخشد و « خود باوری » ، موتور حرکت انسان به سوی آن مقصود است ؛ یعنی از خود، انسانی ساختن ، منطبق با الگوی « انسان جامع » در مکتب وحی .
« می توان ،
باز در کمین صبح روشنی نشست .
می شود ستاره وار
روشنایی شب شد و رهی به خانه ها گشود
می توان ،
ظلمت گناه را ز چهره ی حیات خویش زدود .
می توان ،
خوب بود و خوب بود ! » .
مهم ، هم داشتن این روحیه و خود باوری و اعتماد به نفس است ، هم داشتن ایمان و انگیزه برای پیمودن این مسیر .

رابطه های چهارگانه
این سخن نیز درست است که : هر کس به گونه ای زندگی می کند که شناخت و معرفت می یابد . به تعبیر دیگر ، نوع نگاه و زاویه ی دید انسان بر « چگونه زیستن » او اثر می گذارد و هر چه این شناخت و نگاه ، دقیق تر ، عمیق تر ، وسیع تر و درست تر باشد، در هدایت انسان به « چه باید کرد ؟ » و تنظیم رفتار او به تناسب « هدف خلقت » و « متن فطرت » مؤثرتر خواهد بود.
ارتباط انسان با « خدا» ، با « خود » ، با « مردم » و … با « جهان خلقت » ، اگر بر پایه ی شناخت صحیح و دید روشن باشد ، زودتر به آن هدف می رسد و بهتر می تواند در « هندسه ی وجود » خویش ، معماری و مهندسی کند و برج و باروی « شخصیت انسانی » خویش را ، سالم و استوار و بالنده و بی آفت ، بالا ببرد .
هم می توان « خوب تر از خوب » بود ، هم « بدتر از بد » .
انتخاب ، دست خود انسان است. این همان « امانت » بزرگی است که آسمان ها و زمین و کوه ها از به دوش کشیدن آن ناتوان شدند و شانه خالی کردند . اما انسان آن را بر عهده گرفت و خود را تا واپسین لحظات حیات ، میان دو بی نهایت خوب و بد ، همچون فلشی سرگردان و پیوسته در حرکت و گزینش و « خود سازی » یا « خود سوزی » قرار داد.
دو جهت و مسیر ، پیش روی آدمی است : هبوط یا عروج ، سقوط یا تعالی ، برتر از فرشته شدن یا پست تر از حیوان گشتن ، و چه زیبا سروده است حکیم سنایی :

آدمی زاده ، طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته ، و ز شیطان
گر رود سوی این ، شود کم از این
ور رود سوی آن ، شود به از آن .
« استعداد » ، در نهایت آدم به ودیعت ، نهاده شده است . مهم ، کشف و استخراج آن است تا به مرز کمال بتوان رسید و انسان صددرصدی شد ، نه « آدم پنجاه » در صدی ! از آن نوع که شیخ در شهر همی گشت و در پی « آن که یافت می شوند » بود و رنجور از دیو و ددهایی در قیافه و اندام آدم ، دنبال « انسان » بود و هر چه بیشتر می گشت کمتر می یافت ؛ اما ناامید نبود، چرا که انسان را می شناخت و استعدادهایش را باور کرده بود و نمونه های اعلای انسانیت را هم در تاریخ ، نشان کرده بود و در پی آن الگوها بود، تا خود را هم بر آن نقش و سرمشق ، بسازد .

شخصیت متعادل
تعادل در شخصیت ، هم در مرحله ی روحی و روانی و درونی مطرح است، هم در بخش خارجی و رفتاری . خصلت های انسان ، هر کدام یکی از خانه های « جدول شخصیت » را پر می کند و از مجموعه ی این خصال ، سیمای شخصیت هر شخص، ترسیم می شود.
دعای « مکارم الأخلاق » ، یکی از زیباترین تصاویر از چهره ی متعادل و شخصیت سالم و به هنجار را چه در بعد درونی ، و چه در رفتار بیرونی ترسیم می کند . لیکن درقالب دعا و خواسته از درگاه خداوند. حضرت سجاد ، در این دعا از خداوند این گونه درخواست می کند : « … خدایا ! عزتم بخش ؛ ولی از تکبر ، دورم بدار . مرا بنده ی خود ساز ؛ اما عبادتم را با خودپسندی تباه مساز . بر دستانم خیر به مردم جاری ساز ؛ اما با منت ، نابودش مکن . اخلاق والایم بخش ؛ لیکن از تفاخر مصونم دار . عزت و احترامم را نزد مردم افزون گردان ؛ اما به همان میزان ، تواضع و خاکساری ام را بیفزای . اگر عمرم در طاعت توست، طولانی اش گردان . اگر عمرم چراگاه شیطان است ، هر چه زودتر جانم را بگیر . توفیقم ده که به جای دشمنی ، دوستی کنم و در مقابل حسودان ، مودت داشته باشم و در مقابل بدگمانی نیکان ، خوش بین باشم . به جای دشمنی با خویشان ، همبستگی داشته باشم و به جای برخورد تند نزدیکان ، خوش رفتاری کنم … توفیقم ده که خیرخواه کسی باشم که با من نیرنگ می زند . با کسی بپیوندم که از من جدایی و دوری می کند. به آن که محرومم می کند ببخشم . آن را که غیبتم می کند به نیکی یاد کنم از خوبی ها سپاسگزاری و از بدی ها چشم پوشی کنم … » .(9)
اینها مجموعه ای از خصلت های ناب است که تحققش ، انسان را به مرز « انسان کامل » و « آرمانی » می رساند و جامعه ای متشکل از این گونه افراد ، « مدینه یفاضله » پدید می آورد .
راستی ، وقتی انسان می تواند به این حد و رتبه برسد که خواسته ی حضرت زین العابدین (ع) است ، دریغ نیست که « خود » را نشناسد و به تباهی خود تن دهد ؟
تا کی و چند اسارت در خویش ؟
می توانی که گریبان برهانی از « نفس »
می توانی ز « خود » ، آزاد شوی
تو ، فروغ سحری
موج بی آرامی
خنده ی صبحی و مهتاب شبی
تو فروزنده تر از خورشیدی
حیف اگر وصله ی ناجور و کج جامه ی هستی باشی
درد و افسوس ، اگر مشتری زشتی و پستی باشی ! (10)

انسان آرمانی
رهایی از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب ، هدف انسان های بلند همت و با انگیزه است. طی کردن این مسیر ، هم اراده ای استوار و بصیرتی روشن می طلبد ، هم داشتن معیار و میزان و راهنما و امام ؛ آنچه در قرآن هم با عنوان « میزان » از آن یاد شده و روایات ، آن را بر امام و حجت الهی تفسیر کرده اند .
این گونه اسوه و انسان کامل و آرمانی ، در مسیر هدایت افراد همچون یک تابلو و فلش عمل می کند که « جهت » را نشان می دهد و از گم شدن در این وادی نگاه می دارد. آیا جز این است که « امام » و « حجت الهی » از نگاه شیعی ، همین نقش را ایفا می کند ، تا رهجویان سالک ، هدف را در وجود و شخصیت او پیدا کنند و از روش و منش او « راه » را هم بیابند ؟
شهید مطهری در زمینه ی هدایت معنوی و باطنی افراد از سوی خداوند ، چنین می نویسد : « از نظر شیعه ، در هر زمان ، یک انسان کامل که نفوذ غیبی دارد بر جهان و انسان ، و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب است و دارای نوعی تسلط تکوینی بر جهان و انسان است. همواره وجود دارد و به این اعتبار ، نام او حجت است » . (11) « اثر وصول به مقام قرب – البته در مراحل عالی آن – این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است ، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت ، قافله سالار معنویات ، مسلط بر ضمائر ، و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود . زمین هیچ گاه از ولی ای که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از انسان کامل ، خالی نیست » . (12)
در کلام نورانی حضرت علی (ع) به صحابی دل آگاه و اهل رازش « کمیل » ، که به تقسیم بندی انسان ها می پردازد و روحیات افراد را می کاود و از انسان های ولایی که توان حمل « راز ولایت » را دارند ، سخن می گوید ، بحث به همین « حجت های الهی » و ابر انسان هایی کشیده می شود که زمین خدا هرگز از وجودشان خالی نیست . آنان جانشینان خدا در زمین اند . با این ویژگی که جسمشان با مردم ، اما روحشان آویخته و وابسته به ملکوت است و آنان یا آشکار و مشهورند ، یا پنهان و دور از نظرها ، تا حجت ها و بینات الهی از بین نروند و مگر اینان چه قدر و چندتایند ؟ بسی اندک از نظر شما ، و بسی والا و بزرگ از نظر قدر و اعتبار در پیشگاه پروردگار : « آری ! چنین است که در زمین هرگز از حجت خداوند ، خالی نیست ، که یا آشکار است و شناخته و یا پنهان است و ناشناس ! » . (13) و… رسیدن به شخصیت سالم ، در گرو پیروی و الگوگیری از این گونه « انسان های آرمانی » است که در مکتب های الهی ، به عنوان « اسوه » معرفی شده اند و فرد اعلای این گروه ، « امام » است.

یک نمونه از زبان علی (ع)
نمونه های شاخص انسان های آرمانی را ، یا در خود امامان معصوم باید یافت ، یا در تربیت یافتگان آنان ، یا در کسانی که زبان یک امام معصوم به وصف و ستایش آنان گشوده شده است.
حضرت علی (ع) از کسی به عنوان « برادر » خود یاد می کند و به عظمت از او نام می برد که ویژگی های روحی و شخصیتی و رفتاری اش تأمل برانگیز و شایسته ی الگوگیری است. بخشی از اوصافش چنین است : « برادری داشتم که در چشمم بسیار عظمت داشت ، از سلطه ی شکم خود بیرون بود ، آنچه را نداشت هوس نمی کرد و در استفاده از آنچه داشت ، زیاده روی نمی کرد . بیشتر اوقات ، ساکت بود. وقتی سخن می گفت ، بر صاحبان سخن چیره می گشت و تشنگی حقجویان را فرو می نشاند .
به ظاهر ، ناتوان و مستضعف می نمود ، اما هرگاه زمان تلاش و جدیت می رسید ، همچون شیری خشمگین بود . از هیچ دردی شکایت و ناله نمی کرد ، مگر هنگامی که بهبود یافته باشد. به آنچه می گفت عمل می کرد ، و آنچه خودش عمل نمی کرد ، به دیگران هم نمی گفت. برای شنیدن ، حریص تر و مشتاق تر بود تا گفتن ! وقتی دو کار پیش می آمد ، آنچه را مخالف « هوای نفس » بود برمی گزید …» .
حضرت امیر (ع) آن گاه پس از ترسیم این مجموعه از خصلت های ارزنده و ویژگی های روحی و رفتاری در آن برادر محبوب ، در الگوگیری از او و صفاتش می فرماید: « بر شما باد که این خصلت ها و اخلاق را داشته باشید و در این خلق و خوی ، مسابقه بگذارید و از هم سبقت بگیرید . اگر نمی توانید همه ی اینها را در خویش فراهم آورید ، هر قدر که می توانید . و بدانید که گرفتن و داشتن کم ، بهتر از رها کردن و واگذاشتن بسیار است » . (14)
رسیدن به این سطح و سقف از خود ساختگی اخلاقی و کمال شخصیت، مصون ساز انسان در برابر آفت ها و توفان ها و تلاطم ها و خودباختگی هاست.
تا وقتی انسان می تواند به قله برسد ، چرا در ته دره بماند ؟ تا می تواند به صفات فرشتگان آراسته گردد ، چرا خلق و خوی حیوانی داشته باشد ؟ و تا راه صعود به بالا به روی انسان گشوده است ، چرا سیر نزولی ؟
« در گذرگاه حیات و زندگانی،
کوه خواهی بود ، یا چون کاه ؟
بادهای سهمگینی می وزد در راه
موج های خشمگین می خیزد از دریا
« کوه » اگر باشی ، توانی ماند
روی در روی هزاران موج ،
سینه اندر سینه ی هر باد ، هر توفان .
« کاه » اگر باشی چه ؟ می دانی ؟
خرمنی را در مسیر بادها بنگر ،
آنچه ماند، گندم است و آنچه بادش می رباید ، کاه !

پی نوشت ها:

1. صحیفه سجادیه ، دعای بیستم .
2. برگ و بار ، ص 35 .
3. ولاءها و ولایت ها ، ص 62 .
4. همان ، ص 60 .
5. نهج البلاغه ، صبحی صالح ، حکمت 147 .
6. همان ، حکمت 289 .
منبع: مجله حدیث زندگی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید