در زمان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، اصحابِ راستين حضرت با درك شأن قرآن كه نسخه درمان فردي و اجتماعي است نه كتاب قرائت؛ شب و روزشان را با قرآن سپري ميكردند وآيات را همچون مرهمي بر زخمهايِ جانِ خود نهاده، از شفايش بهره جسته، به نور قرآن جانشان را منوّر ميگرداندند.
اين جريان فكري و روحيِ ملكوتي به رهبري و ارشادِ رسولِ خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و تبيين و توضيح حضرت، به همراه ارائه الگويِ عملي آيات به پيش ميرفت.
قرائت آيات و حفظ آن، تدبر در آيات و عمل به آن، جرياني عمومي گشته، وجودهايي عاشقِ ارزشهاي الهي و پاكباخته و جانباز در راه خدا ميپروريد، به گونهاي كه بسياري، حافظ قرآن و عامل به آن گشته، تعليمِ تازه مسلمانان را برعهده گرفتند و به هنگامِ جنگ سر از پا نشناخته لباسِ رزم، پوشيده پا در ركاب، عازم جبهه جنگ شدند. به موازات پيشرفتِ انقلاب اسلامي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و نزديك شدن به اواخر عمر شريف حضرت، بعلت غزوات و سرّيههاي بيشمار، بتدريج شمارِ بسياري از اين پاكباختگان، شربتِ شهادت نوشيدند و به ديدار خدا شتافتند؛ كار به جايي رسيد كه براي حفظِ هستههايِ فرهنگي و اعتقادي انقلاب، آيه معروفِ «نَفْر» نازل گشت:
«وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّه…».[2]
(مؤمنين نبايستي همگي عازم جبهات شوند).
در پي اين دستورِ اكيد، رسالت عظيم هجرت براي «تفقّه در دين» جهتِ انذارِ مردم، با لحني سرزنش آميز با تشويق، اعلام گرديد:
«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَه مِنْهُمْ طائِفَه لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».[3]
(پس چرا از هر گروهِ از مؤمنين، دستهاي ـ سوي مدينه ـ عزم سفر نميبندند تا كه در امر دين به درك گسترده و عميق دست يابند و (در پي آن) وقتي به سوي قومشان بازگشتند آنان را آگاهي بخشند و از عواقب انحراف از مسير، هشدارشان دهند، و شايد كه متوجه شوند و احساس خطر كرده، مراقبت لازم را ـ در فكر و روح و خانه و جامعهشان ـ بكار گيرند).
با وجود اين دستورِ اكيد، ضرورتهاي زمان و طبيعت انقلابِ عظيمِ اسلامي، به همراه شوقِ فراوان به شهادت، بسياري از اصحاب راستي را به جبهه كشاند و سرداراني فقيه همچون حمزه سيد الشهداء، جعفر طيّار، زيد بن حارثه و بسياري ديگر شرب شهادت نوشيدند و عدهاي هم در جريان كوچهاي تبليغي به شهادت رسيدند.[4]
انقلاب به پيش ميرفت كه رحلت پيامبر عظيم الشأن اسلام فرا رسيد و جريان سقيفه پيش آمد؛ جريان سقيفه با قطع ارتباط بين مقامِ عصمت و قرآن در سطح جامعه اسلامي و اعلانِ بينيازي به تفسير و تبيين قرآن، توسط علي ـ عليه السّلام ـ (معصومِ زمان) و سردادن شعار «حسبنا كتاب الله»، ضربه سنگين و هولناكي بر پيكرِ جامعه نوپاي اسلامي وارد كرد و جريان انس با قرآن و تدبّر در آن را به انحراف كشاند.
با دستورِ أكيد منعِ نقل و كتابت حديث پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، زاويه مسير انحرافي، بيشتر گشته به سرعت آن افزوده شد؛ كار بجايي رسيد كه به جهت پيش آمدن مشكلات فراوان اعتقادي و اجرايي و لزومِ تفسير قرآن براي حلّ معضلات حكومت پهناور اسلامي،علماي يهودي و مسيحي بظاهر مسلمان همچون «كعب الأحبار» و «تميم داري» بر كرسي تبيين و تفسير قرآن تكيه زدند و در مساجد و در تريبون هاي قبل از خُطَب نماز جمعه براساس «تورات و انجيل و تلمود (تفسير عظيم توراتِ جعلي)» به شرح و توضيحِ آيات پرداختند و با تربيتِ «ابوهريرهها» جريان انحرافي تفسير قرآن را به راه انداختند،[5] قرآني كه ديگر ارتباطش را با معصوم، در سطح جامعه قطع كرده بودند، ارتباطي كه بارها و بارها خصوصاً در اواخر عمر، پيامبر عظيم الشأن بر لزوم آن تأكيد كرده، ضامن هدايت شمرده بود:
«إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينُ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتي، ما إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِّلُوا أبَداً وَ لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ».[6]
ظهور بدعتها و پيروي از هواهاي نفساني و دنيا طلبيِ روز افزون، فتنههاي عظيمي را بوجود آورد.[7]
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در محراب عبادت به شهادت رسيد، امام حسن ـ عليه السّلام ـ از حكومت بر كنار و سپس مسموم گرديد و فاجعه عظيم كربلا پيش آمد؛ حادثه كربلا در حقيقت حركتي الهي بود تا كه از مسخ يكباره حقيقت اسلام توسط خلفاء جلوگيري كند و جرياني اصيل را در برابر جريان انحرافي در ميان مردم پديد آورد؛ اين هدف بزرگ با شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ و ياران پاكباخته و فداكاري زينب كبري ـ عليها السّلام ـ و پيگري آن توسط ائمه معصومين خصوصاً امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ محقق گشت.[8]
لكن اين جريان نسبت به وسعت كشورهاي اسلامي و مبارزه مستمر خلفاء با آن نميتوانست همه تودهها را زير پوششِ خود قرار دهد، از اين رو تودههايي عظيم از مردم، از مكتبِ وحي و اهل بيت بيخبر مانده در مسير انحرافي بريده از معصوم قرار گرفتند.
بعد از ائمه معصومين، در دوره غيبت حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ علماي راستين، پرچم هدايت مردم را به نيابت از معصوم ـ عليه السّلام ـ بر دوش گرفتند و به حفظ و تحقيق در آثار اهل بيت و نشر آن پرداختند؛ ليكن بواسطه ضيق و فشار سلاطين و خلفاي جور، عمده وجهه همّتشان به توجه و پرداختن به احكام عملي و توضيح و تفسير آيات الأحكام محدود گشت و بعد از شيخ طوسي و شاگردش شيخ طبرسي صاحبان «تبيان و مجمع البيان»، تفسير مهمّي تا قرون أخير عرضه نشد و جريان انس و تدبّر در قرآن به ركود جدّي كشيده شده و فقاهت و اجتهاد در دايره محدودي ادامه يافت؛ در جريان نهضت اخباريگري روايات ذيل آيات در سه تفسير «نور الثقلين (عبد علي حويزي) و البرهان (شيخ يوسف بحراني) و صافي (ملامحسن فيض كاشانی)» جمع آوري شد، ليكن كاري جدي در حوزه تدبّر در آيات صورت نگرفت، تا آنكه دست تقدير الهي بزرگ مردي از سلاله پاك پيامبر را برانگيخت تا نهضت عظيمي را در فهم و تدبّر در قرآن، به راه اندازد اين بزرگوار «علامه سيدمحمدحسين طباطبايي»، صاحب «تفسير الميزان» بود.
مقدمه چيني اين نهضت را مجاهد مصلح «سيد جمال الدين اسد آبادي» بر عهده داشت و اين او بود كه صلاي «بازگشت به قرآن» را در عالم اسلام بلند كرد و در پي آن شاگردش «شيخ عبده و يارانش» در شمال آفريقا و «اقبالِ لاهوري» در هند و پاكستان و سپس «علامه طباطبايي، آقاي طالقاني و شهيد مطهري و…» اين راه را ادامه دادند.
علاوه بر ظهور و جلوهگري عظيمِ «الميزان» تفاسيري ارزشمند همچون «پرتوي از قرآن و تفسير نوين» و اخيراً «تفسير نمونه» پا به عرصه وجود گذاشتند و راه را براي انس و تدبّر امت اسلامي خصوصاً شيعه هموار نمودند.
انقلاب اسلامي ايران به رهبري عبد صالح اَبَر مرد دورانِ معاصر، «حضرت امام خميني»، شتاب بيشتري به اين نهضت بازگشت به قرآن بخشيده، طليعه انقلابي عظيمتر را نويد ميدهد.
در اين عصر پرچم نهضت انس و تدبّر در قرآن را شاگرد خلف علامه طباطبايي، استاد معظم «آيت الله جوادي آملي» عهدهدار ميباشند.
اميد آنكه در بستر اين نهضت با بركت، امت اسلامي خصوصاً ايرانِ اسلامي، جلوهگر كننده هر چه بيشتر عظمت اسلام و قرآن گردند و دستورات قرآن تابلوي انديشه و گفتار و كردار مؤمنين قرار گيرد.
يادمان نرود كه «سنت معصوم ـ عليه السّلام ـ »، قرين «قرآن» بوده مكمّل و مفسر آن ميباشد و معني «بازگشت به قرآن»، بازگشت به فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را با خود به همراه دارد و اين «دو ثَقَلِ ميراث پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ» از هم جدا نخواهند شد تا كه در كنار حوض كوثر بر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ وارد شوند.
در اينجا بايد متذكر شد كه مقصود ما از تاريخچه تفكر و تدبّر در قرآن، تاريخ تفسير به معني مصطلح نيست بلكه سخن از جريان تدبر در قرآن، در ميان مسلمين ميباشد؛ جرياني كه اهلش را به شور و حركت و حضور در صحنههاي زندگي اجتماعي ميكشاند و از بيتفاوتي و غفلت از سرنوشت سياسي ـ اجتماعي خود، برحذر ميدارد.
از اين رو حتي تفسير تبيان و مجمع البيان بيانگر اين جريان نيست، بلكه حركتي است در برابر تفسير نويسي اهل سنت، تا نشان دهد شيعه از حيث تفسير نويسي توان بالايي دارد؛ همچنان كه كتب فقهي شيخ همچون خلاف و مبسوط در جهت ردّ سخنان مخالفين نوشته شد، دليل روشن اين مطلب، تأثر شديد تفسير نويسي تبيان و مجمع البيان از روش برخورد اهل سنت با قرآن ميباشد كه تفسيري، حاوي علوم مختلف قرآن است نه يك تفسيري كه با مشكلات و مسائل زمانه درگير شده راه حلي را براي آنها ارائه دهد و جرياني فكري ـ تربيتي همچون صدر اسلام در مردم پديد آورد؛ به گفته علامه طباطبايي صاحب تفسيرالميزان، كار حوزههاي علميه تشيع و تسنّن به جايي رسيد كه يك طلبه علوم دينيّه ممكن بود تمام علوم ديني را فراگيرد و به پايان رساند و حتي به درجه اجتهاد رسد و ليكن هرگز قرآن را نخواند و با آن مرتبط نباشد؛ از اين روست كه كتب تفسير قبل از آن كه به عنوان هدايت مردم و ايجاد جريان تفكر سالم در ميان آنان باشد، جهت دفاع از عقيده و مرامِ حق يا باطلِ مفسّر به رشته تحرير در ميآمد؛ اين است كه در دورههايِ مختلفِ تاريخ مسلمين، تفسيرها رنگِ جريانات حاكم بر حوزههاي علمي و جوّ اجتماعي را به خود گرفته است نه اينكه مسلمين بواسطه بهرهمندي از تدبّر در قرآن، جرياني اجتماعي را ايجاد كنند؛ در اوائل قرآن از مجراي نقليات مورد توجّه قرار گشت بدون اينكه به صحت و سقم آن عنايت شود.
در ادامه اين جريان با اوج گيري بحثهاي اختلافيِ قرائتها و شور و هيجان فراوان در اين زمينه قرآن بدان سو كشيده شد، بطوري تلاوت راستين همان هنرنمايي در قرائت قرآن به انواع قرائتها تلقي گشت؛ در روايتي كه در بحث قبل گذشت امام صادق ـ عليه السّلام ـ با قسم و تأكيد اين نوع تلقي را رد ميكند و اين نشان ميدهد تا چه حد تدبّر در قرآن به بيراهه رفته بود «وَ ما هُوَ ـ وَاللهِ ـ بِحِفْظِ آياتِهِ وَ سَرْدِ حُرُوفِهِ وَتِلاوَه سُوَرِهِ وَ دَرْسِ أعْشارِهِ وَ أخْماسِهِ حَفِظُوا حُرُوفَهُ وَ ضَيَّعُوا حُدُودَهُ…» با اوج گرفتن بحثهاي لغوي و نحوي براساس قرائتهاي مختلف، برخورد با قرآن جنبه ادبي افراطي را به خود گرفت تا اينكه از قرآن چهارم به بعد تعادلي ميان بحثهاي قرائت، اعراب و لغت و معني آيات حاصل آمد كه جلوهاش را در تفسير مجمع البيان ميبينيم ليكن به هر حال فهم قرآن از طريق اقوال بر تفاسير، حكومت غالب داشت؛ از اين دوره به بعد جريانهاي كلامي و تفسيرها به مذاقِ مذهب خويش خودنمايي كرد كه «تنزيه القرآن عن المطاعن» قاضي عبدالجبار معتزلي، «كشاف» زمخشري و سپس «تفسير كبير» فخر رازي از آن جمله ميباشد در كنار اين جريان، تفسيرهاي اشاري و باطني از قرآن، متأثر از رشد جريان تصوّف و عرفان جلوهگر شد كه تفسير خواجه عبدالله انصاري، محي الدين عربي، روزبهان بقلي و عبدالرزاق كاشاني را ميتوان به عنوان نمونه برشمرد علاوه بر آن تفسيرهاي فقهي متناسب با مذاق هر مذهبي پديد آمد كه تفاسير احكام القرآن جصاص، ابن عربي، قرطبي و محقق اردبيلي از آن جمله ميباشند.
در طول اين جريانِ تفاسير همواره جريان تدبر راستين قرآن توسط علماي ربّاني تداوم داشته، بذر معرفت و ايمان را در وجودهاي مستعد ميپروراند كه سيد بن طاووس، سيد بحرالعلوم، ملا فتح علي سلطان آبادي، سيد علي آقا قاضي طباطبايي، علامه طباطبايي و حضرت امام خميني را ميتوان نام برد؛ مرحوم آقاي حكيم در كتاب حقائق الاصول به مناسبتي از تفسير اعجاب آور مرحوم ملا فتح علي سلطان آبادي در تفسير آيه 7 سوره حجرات ياد ميكند[9] كه در مدت يك ماه، هر روز حقيقتي از حقايق اين آيه شريفه را جلوهگر ميساخت كه باعث بهت و حيرت مراجع بزرگ و علماي طراز اوّلي بود كه در خدمت تفسيرش نشسته بودند؛ اين بزرگواران همان حاملين برجسته قرآن ميباشند كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در خلالِ سخن با كميل از آنان سخن به ميان ميآورد، آنان كه به نور علمِ الهي جانشان منوّر گشته، به دفاع از دين خدا و تربيت نيروهاي مستعد همت ميگماشتند:
«اللّهُمَّ بَلي لا تَخْلُوا الْأرْضُ مِنْ قائم لِلّهِ بِحُجَّة إمّا ظاهِراً مَشْهُوراً وَ امّا خائفاً مَغْمُوراً، لِئلّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ و بَيِّناتُهُ، وَ كَمْ ذا وَ أيْنَ اُوُلئكَ؟ أوُلئِكَ ـ وَاللهِ ـ اَلأقَلّوُنَ عَدَداً وَ الْأعْظَمُونَ عِنداللهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّناتِهِ حَتّي يُودِعُوها نُظَراءَهُمَ وَ يَزْرَعُوها في قُلُوبِ أشْباهِهِمْ، هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلي حَقَيقَة الْبَصيره و باشَرُوا رُوحَ الْيَقينِ، وَ اسْتَلانُوا ما أستَعْوَرَهُ المُتْرَفُونَ وَ أنِسؤا بِما استَوْحَشَ مِنهُ الجاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنيا بِأَبْدانٍ أرواحُهُا مُعَلَّقة بِالْمَحَلِّ الْأعْلي، أوْلئكَ خُلَفاءُ اللهِ في أرْضِهِ وَ الّدُعاة إلي دينِهِ، آه آه شَوْقَاً إلي رُؤيَتِهِمُ!».[10]
(بار خدايا آري زمين هرگز از بپا دارندگان حجت الهي به خاطر خدا خالي نميماند چه ظاهرِ مشهور باشند و چه خائف و در خفا بسر برند تا اينكه حجتها و بينات الهي از ميان نرود.
و آنان چه تعداد ميباشند و در كجا بسر ميبرند؟ آنان بخدا قسم از نظر عدد كمترين و از نظر مقام و عظمت در پيشگاه الهي در بالاترين رتبه قرار دارند كه خدا بواسطه آنان حجت ها و بيناتِ خود را حفظ مينمايد تا آنكه آنها را در وجود شاگرداني نظير خود به وديعت ميگذارند و در دلهاي افرادي مشابه خود، آنها را زراعت مينمايند، علم و يقين براساس بينايي حقيقي يكباره بر آنان هجوم آورده است و هم آغوش روح يقين گشتهاند و آسان شمردهاند آنچه را كه اهل خوشگذراني سخت و دشوار تلقّي مينمايند و انس گرفتهاند به آنچه كه جاهلان از آن به وحشت در آمدهاند و دنيا را با بدن هايي هم صحبت شدند كه ارواح آنها به ملكوت اعلي معلق گشته بود، آنان خلفاي الهي در زمين و دعوت كنندگان حقيقي به دين خدا ميباشند آه آه كه چقدر مشتاقِ ديدار آنان ميباشم.
پي نوشت ها:
[1] . براي توضيحات بيشتر، رجوع كنيد به الميزان، ج 5، ص 283 ـ 271، بحث تاريخ تفكر مسلمين و موقعيّت قرآن در آن.
[2] . توبه/ 122.
[3] . توبه/ 122.
[4] . ر.ك: سبحاني، فروغ ابديت، ج 2، ص 89ـ81 و ص 300ـ287.
[5] . رك: علامه مرتضي عسگري، يكصد و پنجاه صحابي دروغين، عبدالله بن سبا، نقش عايشه در تاريخ اسلام و… نقش ائمه در احياء دين، ج 6 و 7.
[6] . حديث متواتر.
[7] . «إنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الفِتَنِ أهْواءٌ تُتَّبَعُ وَ أحْكامٌ تُبْتَدَعُ». (نهج، خ 50).
[8] . فخر رازي در تفسير كبير، ذيل سوره كوثر، امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ را از بركاتِ كوثر عطاء شده به رسولِ خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميداند.
[9] . حقائق الاصول، ج 1، ص 95؛ از جمله اين علماء، آقايان آيت الله ناييني، سيد اسماعيل صدر، حاجي نوري و سيد حسن صدر بودند.
[10] . نهج البلاغه، كلمه 147.
ولي الله نقي پورفر- تدبر در قرآن