آیا کنترل جمعیت با آیه 151 سوره انعام که می‌فرماید: «وَلاتَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ من إِمْلاقٍ…» منافات ندارد؟

آیا کنترل جمعیت با آیه 151 سوره انعام که می‌فرماید: «وَلاتَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ من إِمْلاقٍ…» منافات ندارد؟

1. آیه 151 سوره انعام می‌فرماید: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ؛» و فرزندانتان را از (ترس) فقر نکشید، ما شما و آنها را روزی می‌دهیم. و نیز در سوره اسراء آیه 31 از برخی از مفسران نقل شده است که چه آیات مذکور بر کشتار و به قتل رساندن فرزندان بعد از بوجود آمدن و منعقد شدن نطفه آنها دلالت دارد و از آیه مذکور نمی‌توان برداشت کرد که کنترل جمعیت و جلوگیری از بوجود نیامدن در مرحله نخست و قبل از انعقاد نطفه برابر با قتل باشد.
2. مسأله کنترل جمعیت از آن جا که یک مسأله فقهی است، جزئیات آن را باید از طریق مجموع منابع فقهی به دست آورد و تنها با تمسک کردن به آیات، نمی‌توان حکم صادر کرد و صدور حکم جواز کنترل و یا عدم جواز کنترل جمعیت نیز در محدوده وظایف مراجع تقلید و حاکم اسلامی مبسوط الید و دارای اختیار است.
3. احکام اسلامی و فقهی تحت شرایط مکان و زمان و شرایط مختلف، موضوع آنها تغییر می‌کند و حتی گاهی شرایط برای اجرا و پیاده نمودن احکام اولیه اسلامی در جامعه فراهم نیست. گاهی واقعیت‌هایی در جامعه وجود دارد که شرع و عقل حکم می‌کند که باید براساس شرایط و مصلحت پیش رفت و اکنون جامعه ما با مشکلات جدی بیکاری اشتغال، ازدواج، مشکلات اقتصادی و… روبروست و آمار جمعیت کشور نیز طی چند سال بعد از انقلاب به گونه‌ بسیار چشم‌گیری افزایش پیدا کرده است که امکانات موجود جوابگوی خواسته‌های آنان نیست و شرایط برای ازدیاد جمعیت مساعد نمی‌باشد. و این خود پیامدهای منفی همانند: فقر، فساد و… را به دنبال دارد.
در برخی از روایات اسلامی نیز برشعار فرزند کمتر، زندگی بهتر سفارش شده است، چنانکه پیامبر گرامی ـ صلی الله علیه و آله ـ  و امام علی ـ علیه السّلام ـ و امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «قله العیال احد الیسارین»[1] کم بودن فرزند (اولاد) یکی از اسباب گشایش و توانگری است.
ولی با تمام این مطالب و مسائل حقیقت این است که کنترل جمعیت به شکل گسترده و افراطی آن خطرهای سیاسی، اجتماعی. اقتصادی و… را برای جامعه اسلامی به خصوص دولت و ملت شیعه به دنبال دارد که غفلت از آنها می‌تواند عواقب غیرقابل جبرانی را به دنبال داشته باشد و برخی از علماء و دانشمندان معاصر نیز خطر این مفاسد را گوشزد کرده‌اند و کنترل بی‌رویه جمعیت مسلمانان به خصوص شیعیان عامل شکست آنها در عرصه‌های مختلف و نوعی کمک به اجرای نقشه استعمارگران است. برخی از عواقب شوم کنترل بی رویه جمعیت پس از مدت کوتاهی از اجرای طرح کنترل آشکار و نمایان شده و به خوبی چهره هشدار دهنده خوش را در انتخابات گوناگون که بافت جمعیت به صورت سنی نشین و شیعه نشین می‌باشد؛ نشان داده است. بنابراین، مفسده نهی از کشتن اولاد تنها به خاطر مفسده قتل نفس نیست، بلکه مفاسد دیگری مانند توطئه استعمارگران و شکست مسلمانان در عرصه‌های مختلف و… است و مسأله ترس نمی‌تواند مانعی برای نهی در آیه باشد و خداوند متعال در آیات قرآن کریم این حقیقت را متذکر شده است که به خاطر ترس از فقر نباید اولاد خویش را کشت.[2] و فقر اعم از فقر مادی فرهنگی و.. است و آیه 151 انعام می‌فرماید: حتی اگر خود فقر هم حاصل شد نباید اولاد را کشت تا چه برسد به ترس از فقر که به طریق اولی نباید آنها را به قتل رساند. پس در مقابل عوامل فقر و گرسنگی و مشکلات ناشی از فقر باید مبارزه کرد، نه این که برای فرار از فقر به قتل نفس و کشتن انسان‌ها متوسل شد. بلکه باید با بی‌عدالتی، بی‌تقوایی، سرمایه‌داری، تعطیلی احکام خدا و.. مبارزه کرد.
افزون بر آنچه گذشت از آیات 31 اسراء و 151 سوره انعام، چنین برآمده که قتل به هر شکل آن حرام است و نکته قابل توجه آن که «قتل» از نظر لغوی معنای عامتر و گسترده‌تری دارد به عنوان مثال گفته می‌شود «قتل الوقت» وقت را بیهوده کشت و.. و از طرفی مفسران معنای «لاتقتلوا» را عام گرفته‌اند که شامل انواع قتل نفس حتی از بین بردن نطفه و… می‌شود مگر در مواردی که مفاسد بزرگتری در کار باشد مثل جلوگیری از انعقاد نطفه در ازدواج موقت که در نتیجه بچه بی‌سرپرست می‌ماند و یا در موارد دیگری در ازدواج دائم که ازدیاد و عدم کنترل جمعیت ممکن است مشکلات و مفاسد را برای خانواده‌ها و جامعه بوجود آورد که در این صورت باید مجتهد مبسوط الید (دستش باز باشد و اختیار داشته باشد) تحت شرایطی مانند موقت بودن حکم، علم به عدم نفوذ عوامل استعماری بر حکم او، برقراری عدالت برای تمام فرقه‌ها و گروه‌های مذهبی در جامعه و… اقدام به صدور حکم نماید.[3]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه (تهران، دارالکتب الاسلامیه)،‌ج6، ص33؛ ج12، ص101.
2. علامه طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه)ج7، ص395ـ407؛ ج13، ص88.
3. استاد شهید مطهری،‌ مرتضی، خاتمیت (قم، انتشارات صدرا)، ص78ـ83.

پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج4، ص416؛ نهج‌البلاغه، قم، انتشارت دارالهجره، ص495.
[2] . اسراء/31.
[3] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، 1367، ج6، ص29ـ38، ج12، ص100ـ114.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید