چگونه کمال در صفات، از کمال در اصل وجود ناشی می‌شود؟ چون در یکی از کتاب های عقاید آمده است که چون وجود واجب نامحدود است پس صفات کمالی او باید در حدّ کمال باشند. این چگونه ثابت می شود؟

چگونه کمال در صفات، از کمال در اصل وجود ناشی می‌شود؟ چون در یکی از کتاب های عقاید آمده است که چون وجود واجب نامحدود است پس صفات کمالی او باید در حدّ کمال باشند. این چگونه ثابت می شود؟

مقدمه؛ برای روشن شدن پاسخ، نکاتی تحت عنوان مقدمه یاد‌آوری می‌شود:
1. موجود بحسب مفهوم به سه نوع (ممکن، ممتنع، واجب) و بحسب واقع خارجی بر اساس فرض عقلی به دو نوع یعنی واجب الوجود و یا ممکن الوجود تقسیم می‌شود[1] هستی واجب از خودش و ممکن از غیر می‌باشد.
2. صفات خدا یا ثبوتی است و یا سلبی. صفات ثبوتی یا ذاتی است که با توجه به نوعی از کمال از ذات الهی انتزاع می‌شود، مانند حیات و علم و قدرت؛ و یا صفات فعلی است که از نوعی رابطه خدای متعال و مخلوقاتش انتزاع می‌شود. مانند: خالقیت و رازقیت.[2] 3. درباره صفات ذاتی خداوند، سه قول مشهور است؛ عده‌ای خدا را فاقد صفات، و عده‌ای دیگر صفات خداوند را زائد بر ذات و دسته سوم که شیعیان باشند، صفات ذاتی خداوند را عین ذات الهی می‌دانند.[3] بعد از این مقدمه، جواب، با توجه به دو نکته روشن می‌شود: یکی اثبات عینیت صفات ذاتی خداوند با ذات الهی، و دوم اثبات صفات کمال برای ذات باری.
الف: اثبات عینیّت صفات با ذات: اولین دلیل این است که اگر هر یک از صفات الهی، مصداق و «ما بازاء» جدا‌گانه‌ای داشته باشد، از چند حال خارج نخواهد بود: یا مصداق آنها در داخل ذات الهی فرض می‌شود و لازمه‌اش این است که ذات الهی، مرکب از اجزاء باشد و این محال است، چون لازمه‌اش حاجتمندی و فقر است در حالی که خداوند غنی با لذات است. و یا اینکه مصادیق آنها خارج از ذات الهی تصور می‌گردند، که خود این مصادیق یا ممکن الوجودند یا واجب الوجود.  امّا فرض واجب الوجود بودن آنها، به معانی تعدّد ذات و شرک است که هیچ مسلمانی به آن ملزم نیست. و اما فرض ممکن الوجود بودن صفات، مستلزم این است که ذات که علی الفرض فاقد صفات است آنها را بیافریند و سپس به آنها متفق گردد. مثلاً: با اینکه ذاتاً فاقد حیات است موجودی را به نام «حیات» بیافریند و بوسیله آن دارای حیات گردد و همچنین در مورد علم و… در صورتی که محال است علت هستی بخش ذاتاً فاقد کمالات مخلوقش باشد و از آن رسواتر این است که در سایه آفریدگانش دارای حیات و علم و قدرت و متفق به سایر صفات کمالیه شود!
با بطلان این فرضها روشن می‌شود که صفات الهی مصادیق جداگانه‌ای از یکدیگر و از ذات الهی ندارد بلکه همگی آنها مفاهیمی هستند که عقل از مصداق واحد بسیطی که همان ذات مقدس الهی است، انتزاع می‌کند.[4] دلیل دوم اینکه هرگاه بگوئیم که ذات خدا عین علم و قدرت اوست در این صورت خدا در آگاهی خود و ایجاد چیزی به غیر خود نیاز نخواهد داشت، ولی هرگاه صفات وی زائد بر ذات او باشد در این صورت، او در اطلاع و ایجاد اشیاء به غیر محتاج و نیازمند خواهد بود و احتیاج و نیاز، شایسته مقام خدائی که در ذات و فعل نباید نیاز داشته باشد نیست.[5] از روایات هم می‌توان عینیّت صفات خداوند را با ذات ثابت نمود که به عنوان نمونه به یک روایت اشاره می‌شود: «پرسشگری از امام صادق ـ علیه‌السّلام ـ پرسید: که معنای اینکه خداوند شنوا و بینا است چیست؟ فرمود: خداوند بینا است و شنوا، بدون چشم و گوش، بلکه ذاتش می‌شنود و ذاتش بینا است، اینکه می‌گوئیم، ذاتاً شنوا و بینا است مراد این نیست که خداوند چیزی است و نفس چیز دیگری است؛ بلکه این عبارت را بخاطر پرسش و فهم شما به کار می‌بریم، بلکه با تمام ذاتش می‌شنود، این تعبیر هم باز برای تقسیم شما است، والا برگشت حرف من این است که خداوند شنوا و بینا و دانا آگاه است. بدون اختلاف ذات با صفات».[6] بعد از اینکه ثابت شد صفات عین ذات اوست، پاسخ قسمت اول سؤال «چگونه کمال در صفات از کمال در وجود ناشی می‌شود؟» روشن شد که تمام کمالات از ذات خداوند سرچشمه می‌گیرد.
ب: اثبات صفات کمال برای ذات باری
این مسئله را هم می‌توان با ادله‌ای اثبات کرد. از جمله ساده‌ترین راه این است که صفات حیات و قدرت و علم، هنگامی که در مورد مخلوقات بکار می رود، حکایت از کمالات آنها می‌کند پس باید کاملترین مرتبه آنها در حکمت هستی بخش، موجود باشد. زیرا هر کمالی که در هر مخلوقی یافت شود،خدای متعال و بخشنده آنها، باید واجد آنها باشد، تا به دیگران افاضه کند و ممکن نیست کسی که حیات را می‌آفریند، خودش فاقد حیات باشد؛ یا کسی که علم و قدرت را به مخلوقات افاضه می‌کند خودش جاهل و ناتوان باشد. سپس وجود این صفات کمالیه در بعضی از مخلوقات، نشانه وجود آنها در آفریدگار متعال می‌باشد. بدون اینکه توأم با نقص و محدودیتی باشد.[7] به بیان دیگر، خداوند، آفریننده موجودات، عالم و قادر و بخشنده جان به جانداران و … داده است و تا خود داری کمال نباشد چگونه ممکن است آن را به دیگری ببخشد. آیا امکان دارد که که «معطی کمال فاقد آن باشد؟». مبدأ علم و قدرت و حیات در جهان، امکان ذات خداست و همه کمالات از آن سرچشمه می‌گیرد، چگونه ممکن است که او با بذل این همه کمالات، خود فاقد آن باشد.
در نتیجه وقتی که ثابت شد صفات خداوند عین ذات اوست و از طرف دیگر به اثبات رسید که خداوند تمام کمالات را دارا است، بدست می‌آید که تمام کمالات او ناشی از اصل وجود اوست، چون پذیرفتیم، که کمالی زائد بر ذات ندارد، پس کمالات او عین ذات و از اصل وجود ناشی می‌شود.
به عبارت دیگر: در جای خود ثابت شده است که عقل به طور اجمال حکم می کند که خداوند سبحان دارای همه ی اوصاف کمالیه است؛ بدین معنا که می توان با استناد به صفات اولیه خداوند، مانند «وجوب وجود» و «عله العلل بودن» عقلاً ثابت کرد که هر وصفی  که حاکی  از کمال وجودی است، به نحو نامحدود و خالی از نقص و محدودیت، برای خداوند ثابت است، تقریرهای زیادی از این استدلال عقلی شده است که به یک مورد آن به طور خلاصه اشاره می گردد:
الف) خداوند، علت  ایجاد  همه ی موجودات است، و همه هستی امکانی، معلول او است.
ب) بر اساس قاعده فلسفی علیت، علت، واجد همه­ی کمالات معلول خود به طور اتم و اکمل است.
ج) پس خداوند به مثابه علت العلل، واجد تمام کمالات موجود در معلومات خویش به نحو اتم و اکمل است.
د) از آن رو که اوصاف کمال مانند علم، قدرت، حیات و … در جهان وجود دارد، مراتب کامل تر این صفات در ذات خداوند موجودند، در نتیجه خداوند واجد مراتب اتم و  اکمل همه ی اوصاف کمالی است.[8] از اینجا پاسخ قسمت دوم سؤال یعنی «چگونه می‌توان ثابت نمود که صفات الهی در حدّ کمالند روشن شد چون در جای خود ثابت شده است که خداوند ذاتی است دارنده همه کمالات وجود صرف، وجود بی حدّ و نهایت، در نتیجه تمام اوصاف او هم، چون عینیّت با ذات او دارند، هم در حد کمال و بی نهایت می‌باشند، علم خدا، قدرت او … همه در اوج کمال می‌باشند که برای بشر قابل درک نیست, چنانکه  علی  ـ علیه‌السّلام ـ می‌فرماید: سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن او عاجزند، و حسابگران از شمارش نعمت او ناتوان و … خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی‌کنند و دست غواصان دریای علوم، به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حدّ و مرزی وجود ندارد و تعریف کاملی نمی‌توان یافت[9]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آموزش عقائد، استاد مصباح یزدی، ص63، 92.
2. راه خداشناسی و شناخت صفات او، آیت الله سبحانی، ص286، 371،434، 444.
3. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج22، ص215، به بعد.
4. آموزش کلام اسلامی 1، محمد سعیدی مهر.

پی نوشت ها:
[1] . ر،ک، مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، تهران، شرکت چاپ و نشر بین المللی سازمان تبلیغات، چاپ سوم، 1378، ص57.
[2] . همان، ص74.
[3] . مظفر، محمد رضا، بدایه المعارف الالهیّه، شرح از محسن خرازی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، ج1، ص74 و 75.
[4] . آموزش عقائد، پیشین، ص136.
[5] . سبحانی، جعفر، راه خداشناسی و شناخت صفات او، قم، مکتب اسلام، چاپ اول، 1375، ص44-42.
[6] . ابوجعفر محمد بن صدوق، التوحید، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1375، ص224، ذیل روایت1، باب 36.
[7] . ر،ک: آموزش عقائد، پیشین، ص 75، ر.ک: خداشناسی، پیشین، ص443.
[8]. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی 1، موسسه فرهنگی طه، 1377، ص 209 – 212.
[9] . نهج البلاغه، محمد دشتی، ص32، خطبه 1.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید