انحرافات اجتماعی در شخصیّت قومی یهود [1]

انحرافات اجتماعی در شخصیّت قومی یهود [1]

نویسنده: سلمان قاسمی

من گردنکشی شما را می دانم. اینک امروز که من هنوز با شما زنده هستم بر خداوند فتنه انگیختید، پس چند مرتبه زیاده بعد از وفات من! می دانم که بعد از وفات من، خویشتن را با الکل فاسد گردانیده، از طریقی که به شما امر فرمودم، خواهید برگشت. و در روزهای آخر بدی بر شما عارض خواهد شد، زیرا آنچه که در نظر خداوند بد است، خواهید کرد و از اعمال دست خود، خشم خداوند را به هیجان خواهید آورد. (1)
شخصیت اجتماعی انسان تمامی روابط و منش های اخلاقی وی را در رابطه با دیگران و محیط پیرامونی نشان می دهد و به شدت متأثر از اعتقادات و شیوه تربیت و پرورش او در حوزه رفتار فردی نیز می باشد. اصولاً شخصیت اجتماعی در بردارنده صفات اجتماعی نهادیه شده در شخصیت فرد می باشد. منظور از صفات اجتماعی در اینجا مجموعه رفتارهایی است که فرد در هنگام برخورد با دیگران از درون خود به خارج بازتاب می دهد.
تمامی این رفتارها به نوعی می توانند در یک تقسیم بندی در دو طیف، و در مقابل همدیگر قرار گیرند در حالی که تمامی آنها دو خصوصیت دوست داشتن در مقابل تنفر و بهبود و قوام بخشیدن به وضع خود در مقابل خود بزرگ جلوه دهی را با خود به همراه دارند. (2) در مورد خصوصیت اول یعنی دوست داشتن در مقابل تنفر که الزاماً در مورد دیگران و در اجتماع موضوعیت پیدا می کند می توان فهرستی از رفتارهای روانی یا حرکتی را برشمرد که تماماً زیر مجموعه عنوان کلی مسالمت جویی در برابر دشمنی می باشد مانند:
دوستی در مقابل تنفّر – خوش رفتاری در مقابل بد رفتاری – رقیق القلبی در مقابل سخت دلی – پیمان داری در مقابل پیمان شکنی – گذشت در مقابل انتقام جویی – مأنوس شدن در مقابل کناره گیری – انصاف در مقابل جانبداری از باطل – راز داری در مقابل فاش کردن راز – سخن نگه داشتن در مقابل سخن چینی – یکرویی و صداقت در مقابل مکر و دغل بازی – تشریک مساعی در مقابل دریغ و خودداری – پرده پوشی در مقابل فاش کردن. (3)
مطابق با مقالات قبلی در این مقاله نیز با مبنا قرار دادن یک یا چند حدیث که در موضوع طبقه بندی و تشخیص رفتار از حضرات معصومین علیهم السلام صادر شده است به بررسی صفات انحرافی اجتماعی در شخصیت قومی یهود می پردازیم.
در مقالات قبلی که انحرافات اعتقادی و اخلاقی مورد بررسی قرار گرفت دو حدیث ارزشمند را به عنوان محور بحث ذکر کردیم که یکی در مورد نوع رفتار کفر و دیگری در مورد نفاق و پایه های آن بود. برای اینکه رفتار کفر آمیز و هم رفتار منافقانه علاوه بر مشترکات پایه ای، هر دو دارای یک جنبه اجتماعی و بیرونی هم هستند و اینکه ارتباط بیشتر بین این سه فصل برقرار شود در این فصل از هر دو حدیث گذشته به عنوان محور بحث استفاده خواهیم کرد علاوه بر اینکه دو رفتار کفر و نفاق هر دو به نوعی دارای مرجع یکسانی در ریشه ها، همبستگی در صفات بیرونی و اشتراک در نتیجه دارند. در این مبحث سعی می کنیم تا پایه هایی از رفتارهای فوق را انتخاب کنیم که بیشتر جنبه بیرونی و اجتماعی شخصیت را مورد بررسی قرار داده اند.

رفتار انحرافی ستم و سرکشی
در حدیث اول که پایه های شخصیتی کافر بیان شد یکی از پایه های این شخصیت فسق عنوان شد که خود به چهار شاخه جور و ستم، عدم بصیرت، غفلت و سرکشی تقسیم شده بود.
در مورد صفات فوق به غیر از دو مورد یعنی عدم بصیرت و غفلت که این دو را نمی توان به صورت مستقیم و در وهله اول به عنوان صفات خصمانه اجتماعی طبقه بندی کرد، اما دو شاخه دیگر یعنی جور و ستم و سرکشی، آشکارا به عنوان صفات ضد اجتماعی در شخصیت فرد معرفی شده اند. در طول تاریخ نیز به گواه شواهد تاریخی اعم از وحیانی و یا غیر وحیانی به این صفات اشاره شده است. از شواهد وحیانی این صفات انحرافی در شخصیت قومی یهود می توان به موارد زیر اشاره کرد:
در سوره اسراء آیه 4 به صراحت، فساد، ستم و سرکشی سخت آنان را برمی شمارد.
وَقَضَیْنَا إِلَى‏ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً.
و به بنی اسرائیل در آن کتاب اعلام کردیم که بی گمان دوبار در زمین فساد خواهید کرد و به طغیان بزرگی دست خواهید زد.
و در سوره آل عمران آیه 21 کافر شدن آنان به آیات خدا و کشتن پیامبران و آمران به معروف و ناهیان از منکر را ذکر کرده است.
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ.
کسانی که آیات الهی را انکار می کنند و به ناحق پیامبران را می کشند و مردمی را که به عدالت فرمان می دهند به قتل می رسانند، آنها را به عذابی دردناک بشارت ده.
همچنین در همین معنا یعنی ظلم و ستم و سرکشی آنان، در تورات آمده است:
و تمامی اسرائیل از شریعت تو تجاوز نموده و رو گردان شده به آواز تو گوش نگرفته اند بنابراین لعنت و سوگندی که در تورات موسی، بنده خدا مکتوب است بر ما مستولی گردیده چون که به او گناه ورزیده ایم. (4)
و همچنین اهانت و استهزا به پیامبران و سرکشی در برابر دستورات خدا و اشاره به عذاب آنان توسط بخت النصر:
اما ایشان رسولان خدا را اهانت نمودند و کلام او را خوار شمرده، انبیایش را استهزا نمودند، چنانکه غضب خداوند بر قوم او افروخته شد به حدی که علاج نبود پس پادشاه کلدانیان را که جوانان ایشان را در خانه مقدس ایشان به شمشیر کشت و بر جوانان و دوشیزگان و پیران و ریش سفیدان ترحم ننمود بر ایشان آورد و همه را بدست او تسلیم کرد. (5)

بغض و کینه نسبت به دیگران
از دیگر صفات مربوط به همین تقسیم بندی یعنی رفتار کفرآمیز می توان به صفت انحرافی بغض و کینه نسبت به دیگران اشاره کرد. با توجه به پیشینه تاریخی آنان و نهادیه شدن آوارگی در شخصیت قومی آنان همچنین زندگی انگل وار آنان در جوامع و اِعمال محدودیت های بسیار به خاطر داشتن عقاید خاص ضد بشری در کتب دینی تحریف شده شان، همواره یهودیان با نگاه خاصی در جوامع نگریسته می شده اند و این در طول سالیان دراز باعث ایجاد عقده حقارت در اذهان تاریخی این قوم شده است. از سویی، آنان خود را قوم برگزیده خدا و لایق سیطره بر اقوام دیگر می دانستند و از سوی دیگر در میان جامعه به خاطر همان اعتقادات خاص از جامعه طرد شده و هر از چند گاهی مورد هجوم دیگران واقع می شدند که غالباً این حمله ها از ناحیه میزبانان یهودیان انجام می گرفت. این رویه زندگی در طول سالهای سال که هنوز ادامه دارد، باعث شد تا شخصیت جمعی (6) این قوم به طوری شکل بگیرد که خود را در داشتن کینه و بغض نسبت به دیگران محقّ دانسته و اگر زمینه ای برای بیرون ریختن این بغض و کینه بوجود بیاید از هیچ حرکت ضد بشری دریغ نکنند. همان طور که امروزه در کشتارهای زنان و کودکان بی پناه در کشور فلسطین اشغالی و کمک های یهودیان اقصی نقاط جهان، در استمرار این این جنایت ها می توان فراهم شدن این زمینه برای عملی شدن ابراز بعض و کینه آنان را بر علیه بشریت مشاهده نمود. البته در میان اوراق تاریخ، موارد اینچنینی در تاریخ قومی یهود، بسیار به چشم می خورد، برخلاف امروز، که آنان با علم کردن افسانه هلوکاست (7) با پیش دستی زیرکانه، نه تنها بر جنایت های خود سرپوش گذاشته و می گذارند، بلکه خود را به عنوان مردمی مظلوم در جهان معرفی کرده و با همین حربه در یک اخّاذی رسمی با گرفتن خسارت های مالی کلام از بسیاری از کشورهای اروپایی ریشه های دولت منحوس خود را محکم ساخته اند (8). برای اینکه نشان دهیم نوعی پیوستگی تاریخی بین جنایت های ضد بشری یهودیان در اعصار مختلف تاریخی وجود دارد، خوب است به یکی از آنها اشاره ای کوتاه داشته باشیم.

اعیاد پوریم یا نسل کشی تاریخی
برای رمزگشایی از این واقعیت دردناک تاریخی که قربانیان اصلی آن را، ساکنان نجیب و با فرهنگ و تمدن ایران باستان تشکیل می دهند، ابتدا باید به سراغ کتاب مقدس برویم و نگاهی داشته باشیم به کتاب اِستر یکی از کتاب های تاریخی آن.
اِستر نام یکی از کتاب های تاریخی تورات است. در این کتاب نامی از یهوه، خدای بنی اسرائیل برده نشده است و در اواخر عهد هخامنشی و یا پس از آن نوشته شده است. این کتاب عمق نفرت و انزجار تند یهود نسبت به غیر یهودیان به ویژه ایرانیان را نشان می دهد. شدت و تندی این نفرت بحدی است که حاخام ها و فقیهان قوم یهود در سده اول میلادی مطمئن و متفق القول نبودند که آیا باید کتاب استر را در کتاب مقدس بیاورند یا نه؟
اما پوریم یک جشن یهودی به مناسبت کشتن هامان نخست وزیر ایرانی پادشاه هخامنشی، خشایارشاه است که گمان می رفت علیه یهودیان توطئه می کرده است. در آن روز هامان و ده پسرش به دار آویخته شدد و 75000 ایرانی بخت برگشته ی دیگر اعم از زن و مرد و کودک به قتل رسیدند. (9)
در مورد چگونگی این واقعه ی تاریخی، سکوت مرموزی بر کتب تاریخ حکمفرماست. این اتفاق هولناک که در روز سیزدهم ماه ادار رخ داده است (10)، به حدی بزرگ بوده است که باعث از بین رفتن بسیاری از مظاهر تمدن و فرهنگ ایران شده است و به نوعی می توان آن را نسل کشی نام نهاد. این داستان در تورات کتاب استر به تفصیل بیان شده است.
تورات در کتاب اِستر می گوید: خشایارشاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه که از باده نوشی سرمست بود، دستور داد ملکه وَشتی زیباییش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد. ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد. در شوش یک یهودی به نام مردخای پسر یائیز زندگی می کرد، او دختر عموی زیبایی داشت بنام هَدَسّه دختر ابیحایل که به او استر هم می گفتند.
زمانی که قرار شد از تمام بلاد دختران زیباروی به حرمسرای پادشاه آورده شوند، استر نیز همراه دختران زیبای بیشمار دیگری به حرمسرای قصر شوش آورده شد. به توصیه مردخای استر به هیچ کس نگفته بود که یهودی است. استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه پادشاه قرار گرفت بطوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را به جای وَشتی ملکه ساخت. اما استر مثل زمان کودکی دستورات مردخای را اطاعت می کرد. (11)
عموی استر نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب می شود. با توصیه مردخای، استر علیه هامان «وزیرالوزرا» دسیسه کرده و شاه، هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد. بعد از آن پادشاه انگشتر خود را به مردخای داد. پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت: شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه، برای یهودیان صادر کنید و آن را انگشتر پادشاه مهر کنید.
مردخای، فرمانی بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد. فرمانی که به یهودیان اجازه می داد متّحد شوند و بدخواهان خود را از هر قومی که باشند، بکشند و داریی شان را به غنیمت بگیرند. تورات می گوید: در سراسر مملکت همه از یهودیان می ترسیدند تمام حاکمان و استان داران، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مدخای، به یهودیان کمک می کردند. و به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده، کشتند. تورات توضیح نمی دهد که چرا همه ی مردم ایران از یهود می ترسیدند چگونه می شود در یک مملکت غیر یهودی همه ی قدرت در انحصار یک یهودی قرار گیرد و همه ی مقامات از او بترسند، مگر اینکه بپذیریم پادشاهان هخامنشی (12) تحت سلطه یهود بودند.
آنچه که تورات و یهودیان بر آن تأکید دارند، این است که آنان در ماجرای پوریم که ملت ایران را نابود کرده اند و هزاران نفر از هنرمندان، اندیشمندان و مردم عادی را کشته اند، پیش دستی و قتل عام پیش گیرانه بوده است. و به گونه ای، در کتاب استر، این جنایت را توجیه می کنند. اما جای این سؤال باقی است که به چه دلیل مردم ایران نسبت به این قوم نفرت و در دل کینه داشته اند؟ آیا سبب دشمنی همیشگی ملت ها با یهودیان را نمی توان در رفتار حریصانه و توطئه گرانه این قوم با دیگران دانست؟
تورات می گوید در آن روز آمار کشته شدگان به عرض پادشاه رسید. او ملکه استر را خواست و گفت: یهودیان تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر هامان نیز جزو آنها بودند، کشته اند. پس در سایر شهرهای مملکت چه کرده اند؟ روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند، بقیه یهودیان در سایر استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند. (13)
از ابتدا تا انتهای کتاب استر هیچ کلمه ای که نشان دهد خونی از بینی حتی یک یهودی ریخته شده است، وجود ندارد. به هیچ آزار عملی از سوی ایرانیان نسبت به یهود اشاره نشده است و حتی هیچ اشاره ای به دلایل و چرایی توطئه مورد ادعای مردخای توسط هامان بر علیه یهودیان نشده است. با این وجود آنان در صدد توجیه قصاص قبل از جنایت هستند و این اعمال باصطلاح پیشگیرانه و خودخواهانه، قرن هاست که سبب نفرت ملت های جهان از این طایفه حیله گر و پرمدعاست.
از سوی دیگر با توجه به ادبیات دینی و سیاسی یهودیان نسبت به سایر فرق دینی به راحتی می توان نهایت انحراف در اصول روابط اجتماعی انسانی را در مواضع آنان نسبت به دیگران مشاهده کرد. مانند تعبیراتی که در تلمود از غیر یهودیان دارند یا حق و حقوقی که غیر یهودیان در رابطه با آنان پیدا می کنند.
در همین رابطه جالب است بدانیم که غیر یهودیان در متون و محاورات یهودیان با الفاظی خاص نامیده می شوند. آنان دیگران را به عنوان مسلمان یا مسیحی نام نمی بردند چرا که بر اساس آیین قبالای (14) یهودی، یهودیان تفاوت جوهری با غیر یهودیان دارند و در تلمود هم اگرچه قائل به تفاوت جوهری نیستند اما حیات غیر یهودیان را نوعی حیات حیوانی محسوب می کنند. (15) البته گذشته از کلمه خنثایی مانند گوی (16) کلماتی دیگر هم برای نامیدن غیر یهودیان به کار می برند، مانند شِقص (17) برای مردها و شقصا (18) برای زنان که به معنای ناپسند و منفور می باشد. (19) البته اگر یک یهودی این کلمات را برای یک یهودی دیگر به کار برد از نظر آنها به وی توهین کرده است. در بخشی از ادبیات مذهبی تلمود که هالاخا نام دارد و به نوعی سیستم حقوقی یهودیان محسوب می شود، قوانین قابل تأملی در رابطه با غیر یهودیان وجود دارد، که غیر ستیزی و بغض و کینه آشکار نسبت به دیگران خصوصاً مسیحیان و مسلمانان در آن موج می زند. آنان اساساً غیر یهود را موجوداتی اهریمنی می دانند به طوری که قوانینی خاص در رابطه با طرز رفتارشان با آنان وضع کرده اند. طبق احکام آنان یک زن یهودی که از حمام ماهیانه تطهیر خود باز می گردد… باید از دیدار با هر یک از چهار مخلوق شیطانی پرهیز نماید: سگ، خوک، الاغ و بیگانه (غیر یهودی) اگر او با هر یک از این مخلوقات روبرو شود باید بازگردد و بار دیگر غسل کند. (20) البته وجود این قوانین برای آنان نه به عنوان قوانینی منسوخ و متروکه، بلکه امروزه این قوانین در موقعیت هایی کاربردی به صورت جزوات آماده، تعلیم و تدریس می شود. از نمونه های گویا و زنده آن، امروزه وقایعی است که در کشور اشغالی فلسطین می گذرد. قوانین فوق الذکر امروزه در بین فرماندهان ارتش اسرائیل مورد استفاده و استناد می باشد. تا جائی که اولین بار این چنین موعظه هایی به طور رسمی در کتابچه ای گنجانیده شد و توسط ستاد مرکزی ارتش اسرائیل… در سال 1973 منتشر شد. در بخشی از این کتابچه فرمانده کل، چاپلین (21) می نویسد:
هنگامی که نیروهای ما در حین جنگ یا تعقیبهای خطرناک یا در بمباران با غیر نظامیان مواجه می شدند چون اطمینان نبود که این غیر نظامیان به نیروهای خودی صدمه نزنند بر طبق اصول «هالاخا» می توانستند و بلکه باید آنها را می کشتند… تحت هیچ شرایطی نباید به یک عرب اعتماد می کردند، حتی اگر او ثابت می کرد که یک غیر نظامی است… در جنگ وقتی نیروهای ما به دشمن حمله می کردند اجازه داشتند و حتی مأمور بودند بر طبق اصول هالاخا حتی شهروندان و غیر نظامیان خوب (!)، یعنی غیر نظامیانی که حفظ ظاهر می کردند را بکشند. (22)
نهایت این خصلت غیر ستیزی و نفرت از دیگران را شاید بتوان در صفت خون آشامی آنان جستجو کرد. از قرون وسطا تا دوران معاصر یهودیان با این اتهام دست به گریبان بوده اند در توضیح این عمل سبعانه سفّاکانه باید گفت: که یهودیان به موجب تعلیمات مذهبی خودشان باید در مناسبتهای ویژه یک انسان غیر یهودی مسیحی یا مسلمان را پنهانی کشته و خون او را در تهیه نان فطیر عید پَسح و طعام برای آن مناسبت خاص به کار برند.
برناردلازار، تاریخ نگار یهودی فرانسوی، در کتاب یهود ستیزی (23) می گوید: حوادث مربوط به خوان آشامی، افسانه نیست، کشتار کودکان غیر یهود، ریشه در نزد جادوگران یهودی دارد که به سحر و جادو همت می گمارند. (24)
در تورات نیز در سفر اشعیا فصل 57، جمله 3 به ممارست یهودیان به امر جادوگری تصریح شده است، آنجا که می گوید:
اما شما ای بدکاران، جلو بیایید، ای اولاد جادوگران و زناکاران، نزدیک بیایید!.
اما نخستین باری که یهودیان متهم به خون آشامی شدند و این اتهام گسترش یافت در انگلستان و سده دوازدهم بود. در نیمه دوم همین سده این امر در فرانسه اتفاق افتاد و در فاصله سالهای اندکی تمام اروپا را فراگرفت.
موارد فراوانی از ناپدید شدن کودکان در این مناطق رخ داد که یهودیان تنها متهم این قضیه بودند. (25) ویل دورانت می نویسد: هنگامی که جسد کودک سه ساله ای نزدیک خانه یک نفر یهودی در شهر ترانت پیدا شد، (1475 م) برناردینو ندا در داد که یهودیان او را کشتند. اسقف شهر، تمام یهودیان را به زندان انداخت و برخی از آنان زیر شکنجه اقرار کردند که پسر بچه را کشتند تا خون او را به نیت اجرای مراسم عید فصح بیاشامند در نتیجه، کلیه یهودیان ساکن ترانت را بر توده آتش سوزانیدند. (26)
با آن که تورات، خون آشامی را آشکارا تحریم کرده است، اما رجال دینی یهود گفته اند که تحریم تورات تنها ناظر بر آشامیدن خون یهودیان است و اعیادی مثل عید پسح (27) (فصح) جز با تناول خون غیر یهودیان قرین برکت نمی شود.
حتی برای فرد قربانی شرایط خاصی در تلمود آمده است از جمله:
1- مسیحی بودن
2- بالغ نبودن
3- مؤمن بودن پدر و مادر قربانی و مرتکب زنا نشدن آنها و همچنین معتاد به شرب خمر نبودن آنان
4- دروغگو نبودن و…

انزواطلبی و درونگرایی
یکی دیگر از صفات اجتماعی انحرافی یهود که در حالت افراطی آن به عنوان یک انحراف اجتماعی و یکی از عوامل نفرت دیگران از یهودیان به شمار می رود صفت انزواطلبی و درون گرایی آنان است. (28)
تا جایی که درون گرایی افراطی باعث شد تا دیگران به آنان با دیده شک و تردید بنگرند و به تبع آن همیشه بین آنان و غیر یهودیان فاصله ای از بی اعتمادی وجود داشته باشد. درون گرایی و انزوای آنان با سکونت در محله هایی خاص با نام گِتو (29) حالت حادتری به خود می گرفت و آنان علی رغم زندگی در اجتماع و بین ادیان دیگر خود را در میان حصاری از عقاید و تفکرات خاص ملی و مذهبی زندانی می کردند. البته نباید از نظر دور داشت که ریشه اعظم بوجود آمدن این روحیه برگرفته از احکام و دستورات دینی و روح یهودیت آنان است و به گفته بسیاری تنها راه حفظ و انتقال این روحیه به نسلهای بعدی زندگی در درون حصارهای مادی و معنوی بود.

قوم گرایی افراطی
از دیگر صفات اجتماعی یهودیان تعصب به قومیت و نژاد یهودی در حد افراط گرایانه آن می باشد که در بسیاری از موارد این اصالت بخشی به نژاد تا بدان جا پیش رفته است که حتی از دین و مذهب یهودیت پیشی گرفته است. این صفت را که در حدیث دوم به عنوان یکی از شاخه های صفت کینه در نوع رفتار نفاق بیان کردیم، می توان یکی از مهمترین نشانه های تشخیص یک یهودی بین غیر یهودیان به شمار آورد. تا جایی که طبق نظر بسیاری از محققان و بزرگان یهود یک یهودی حتی می تواند لامذهب باشد اما همیشه یک یهودی باقی بماند. به همین خاطر آنان هیچگاه خود را یک آلمانی و یا انگلیسی یا عضوی از کشوری که در آن ساکن هستند نمی دانند بلکه آنان قبل از اینکه هر گونه ملیتی را بپذیرند یک یهودی اند. این قوم گرایی که اساس و ریشه آن نادیده گرفتن حکم خداوند مبنی بر یکسانی انسانها در اصل خلقت است با از بین بردن اصل برتری حقیقی یعنی تقوا و جعل اصلی موهوم به نام خون و نژاد کاملاً خود را در برابر احکام خداوند و نظام آفرینش قرار می دهند و چون سایر مجموعه های خلقت را موافق و در راستای این اصل خود ساخته نمی بینند نسبت به آن اصول مجبور به اتخاذ موضعی خصمانه می شوند. اما چون غالباً در جبهه اقلیت هستند مجبور به رفتاری دوگانه می شوند که اصطلاحاً از آن به چهره منافقانه و رفتار دوگانه تعبیر می شود که حدیث شریف نیز بدان اشاره دارد. در رویکردی دیگر برای تکمیل پایه های نفاق و صفت قوم گرایی و علت یابی آنها باید بگوییم که آنان به خاطر تقویت خود و به گونه ای از بین بردن اضطراب های ناشی از ناکامی های شان در رسیدن به اهداف خود، در بسیاری از موارد دست به ابزارهایی برای وابسته کردن اقوام دیگر به خود می کنند تا از بروز صدمات احتمالی جلوگیری کنند چرا که آنان خود را مستحق حاکمیت بر دیگران و بهره کشی از آنان می دانند در حالی که این هدف نه تنها امری موهوم بلکه باعث برافروخته شدن خشم و کینه دیگران نسبت به آنها می شد و آنها را در برابر خشم غیر یهودیان قرار می داد.
به همین خاطر آنان برای در امان نگه داشتن خود و کسب نوعی مصونیت برای خود به فکر ایجاد نوعی حاکمیت پنهان از طریق وابسته کردن دیگران به خود افتادند تا در سایه آن با به خطر انداختن حیات اقتصادی جوامع میزبان از خود و اندیشه های ضد انسانی خود دفاع کنند. این اندیشه رفته رفته صفت مال اندوزی و ثروت پرستی در آنان را به گونه ای حرفه ای و جدی شکل داد که کم کم مال پرستی، آنان را به سوی شعبه های آن از جمله رباخواری و رشوه دهی و رشوه گیری نیز کشاند. آنها با همین بهانه برای مهار ترس و اضطراب دائمی که زاییده تفکرات و صفات انحرافی خودشان بود دست به کارهای اقتصادی با هدف تسلط اقتصادی بر دشمنان خود می زدند و به خاطر سعی و تلاش خود در این کار در طول تاریخ اگر چه همیشه تقریباً یک پانصدم (30) جمعیت جهان را تشکیل می داده اند اما از لحاظ اقتصادی از بزرگترین قدرتهای جهان به شمار رفته و در بسیاری از بنگاههای اقتصادی نقش مؤثری را ایفا می کرده و می کنند و این در حقیقت در راستای همان نقشه تسلط اقتصادی بر غیر یهودیان می باشد که ریشه آن را باید در اجرایی کردن کینه ای دانست که طبق تعالیم انحرافی آنان بر دوششان نهاده شده است. در بررسی چهره منافقانه آنها باید به یکی از راز آلوده ترین و مخوف ترین جریان های سیاسی – اجتماعی یعنی جریان فراماسونری اشاره کرد. فراماسونری اصطلاحاً به معنای جریان یا حزبی است که بوسیله یهود با هدف اصلی از بین بردن ادیان الاهی و با شعارهای فریبنده آزادی، عدالت، برادری و برابری به صورت کاملاً مخفیانه در بین روشنفکران جوامع رواج پیدا کرد و با یارگیری از کسانی که عقاید ضد مذهبی و الحادی داشتند در راستای حذف مذهب و جایگزینی آزادی مورد نظر آنان گسترش پیدا کرد. آنان از جریان فراماسونری به عنوان نقابی برای فعالیتهای خود استفاده می کردند. همچنین آنان از محافل این جریان به عنوان مراکز اصلی جاسوسی و بهترین کانون تبلیغاتی برای خود نام می برند. (31)
آنطور که خود، در اهداف فراماسون ها می گویند این جریان با چهره ای عامه پسند همان طور که در شعارهایشان ذکر می کنند به یارگیری از معتمدین و صاحبان نفوذ در جامعه می پردازند اما با یک بررسی کوتاه در تاریخ فراماسونری و فراماسون ها به راحتی می توان فهمید که آنها نه تنها هیچ اعتقادی به گفته هایشان ندارند بلکه از این کلمات برای موجه جلوه دادن اهداف و خوش آمد دیگران استفاده می کنند و زمانی که این شعارها با منافع شان در تضاد باشد به هیچ وجه ذره ای از منافع شان کوتاه نیامده و به هر قیمتی در صدد تحقق اهدافشان بر خواهند آمد.
در یک بررسی تطبیقی و در جهت همسان یابی برای شخصیت قومی یهود با توجه به عملکرد تقریباً مشابه آنها در جوامع مختلف که در نتیجه تعلیم و آموزش آنان از یک فرهنگ مشترک می باشد در بین اختلال های شخصیتی بر پایه روانشناسی مَرَضی، شخصیت قومی اجتماعی یهود را می توان با شخصیت ماکیاولّی (32) همسان دانست. در فرهنگ روان شناسی این تیپ شخصیتی را توصیف کننده الگوهای رفتاری از جمله به بازی گرفتن دیگران از راه تزویر، نادرستی، فریب و فرصت طلبی با انگیزه اصلی افزایش قدرت و کنترل نام برده اند. (33)
در این تیپ شخصیتی دو دستور العمل مهم و کلیدی وجود دارد. هدف وسیله را توجیه می کند و دیگر اینکه بهترین راه کنترل مردم و تسلط بر آنان این است که به آنها آنچه را که دوست دارند بشنوند گفته شود. البته در این شخصیت علاوه بر تمام ویژگیهای ذکر شده تمایل به بی رحمی با تدابیر خود محورانه در روابط متقابل، عدم اعتماد به دیگران و میل به دروغگویی وجود دارد، که از تمام این وسیله ها در جهت رسیدن به اهدافشان استفاده می کنند. همانطور که مشخص است این تیپ شخصیتی در دستورالعمل، انطباق کاملی با شخصیت منافق دارد و اگر نگاهی به پروتکلهای دانشوران صهیون که برای تسلط و اداره جهان نوشته اند، بیاندازیم به راحتی می توان سیاست ماکیاولیستی و نفاق آلود آنان را مخصوصاً در همین سازمان سری فراماسونری به صورت عیان مشاهده کرد. علاوه بر آن، همان طور که در فصول قبلی بیان شد در آیات قرآن کریم هم به روحیه مزوّرانه آنان در بین مسلمین و چرخش 180 درجه ای آن در بین خودشان اشاره شده است.
همانطور که در حدیث ذکر شد یکی از پایه های شخصیتی منافق هواپرستی بود که شاخه های آن بَغی، عداوت، سرکشی و شهوت پرستی بیان شد. با توجه به اینکه بغی و عداوت و سرکشی عموماً در جامعه و در محیطی اجتماعی بروز و ظهور دارد و با مؤیدهای قرآنی آن که سرکشی و قتل انبیا هم بر اساس همین هواپرستی آنان توجیه شد می توان شخصیت قومی یهود را با توجه به این خصوصیات منطبق با شخصیت جامعه ستیز یا به اصطلاح، ضد اجتماعی دانست و از خصوصیات و نشانه های آن می توان به خود مداری، تکانشی بودن، عدم مسئولیت پذیری، لذت جویی با هدفهای غیر واقعی، توانایی برای ایجاد ظاهری مطلوب برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران و بهره برداری از آنان و توانایی زیاد در فرافکنی و دلیل تراشی و داشتن روحیه لذت از رنجاندن دیگران اشاره کرد.

جدل و محاجّه با دیگران
از دیگر خصوصیات اجتماعی انحرافی یهود بحث و جدل و به قول قرآنی آن محاجّه در مورد مسائل، برای استفاده و بهره برداری نژادی از آن است. در شاهد قرآنی این مسئله، خداوند متعال در سوره آل عمران آیات 65-66 در این مورد می فرماید:
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاه وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ
هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.
ای اهل کتاب! چرا درباره ی ابراهیم محاجّه می کنید در حالی که تورات و انجیل نازل نشد مگر بعد از او؟ آیا تعقل نمی کنید؟
هان!‍ شما همان کسانی هستید که در آنچه به آن علم دارید، محاجّه کردید، [ولی] چرا درباره ی موضوعی که نسبت به آن آگاهی ندارید محاجّه می کنید؟ و خدا می داند و شما نمی دانید.
و جالب تر اینکه چون این صفت از صفات نهادینه شده و پایدار در شخصیت آنان است و برای اینکه مشروعیتی برای این کار خود دست و پا کنند پا را فراتر گذاشته و همان طور که شایسته یک شخصیت روان نژند هست، و از واقعیت انحرافی کار خود آگاه می باشد برای مشروعیت بخشی به کار خود دامان پاک پیامبران را نیز به این خصوصیت انحرافی آلوده اند تا با گرفتن مجوزی برای خطا و پوشاندن گناه خود دست خود را در صنعت جدل و محاجّه با دیگران که غالباً هم با انگیزه های سوء مادی و یا بهره برداری نژادی همراه است بازتر کنند. به دو نمونه از جدال و محاجّه پیامبرشان با خداوند دقت کنید.
آنگاه موسی نزد خداوند برگشته گفت: خداوند چرا به این قوم بدی کردی و برای چه مرا فرستادی!؟ (34)
ای خداوند چرا دور ایستاده ای و خود را در وقت های تنگی پنهان می کنی. (35)
و این کاملاً آشکار می کند که خودرأیی، جدل و ستیزه کردن در آن آراء یکی از صفات برجسته آنان در تاریخ بوده است. بر طبق حدیث اول از امام علی علیه السلام یکی از شاخه های غلو خودرأیی و جدل کردن بود. واضح است که آنان همانطور که در آیه بیان شد یک مسأله کاملاً غیر واقعی را مانند یهودی بودن حضرت ابراهیم علیه السلام ادعا کرده اند اما چون این فقط عقیده خود آنان بوده به خاطر نپذیرفتن آن از جانب دیگران، شروع به جدال می کردند چرا که نظر آنان یا امری محال بود یا همان طور که در حدیث بیان شد با مبالغه فراوان بیان شده بود مثل اختصاص داشتن نعمات خداوند بر این قوم یا برگزیده بودن آنان که در هر دو صورت دنبال یک منفعت مادی بواسطه آن بودند و سعی می کردند با اصرار و پافشاری و حتی اِعمال فشار و استفاده از زور این حرف را به کرسی بنشانند و با شخصیتی که در تاریخ از خود نشان داده اند به هر وسیله ای چنگ می زدند تا مدعای خود را اثبات کنند ولو به قیمت زیر پا نهادن دستورات دینی خودشان باشد. البته آنان برای حل مشکل مغایرت عقایدشان با دستورات دینی قبلاً بواسطه دست بردن در آن و وارد کردن الفاظ و جملات دو پهلو این مشکل را از میان برداشته اند.

عجب و خودپسندی
در حدیث مربوط به طبقه بندی پایه های رفتاری کفر به صفتی اشاره شد به نام شبهه که یکی از شاخه های آن عجب و خودپسندی بیان شده بود. در غالب موارد حالت بیرونی و اجتماع این صفت به صورت تکبر نمود پیدا می کند. شخص در این حالت به خاطر خودپسندی، خود را بالاتر از سایرین جلوه می دهد و حتی دیگران را بنده خود و در خدمت خود می پندارد. اینجاست که به هر ظلم و جنایتی و هتک هر حرمتی از محارم الهی دست می زند و حتی به خود اجازه می دهد بر جان و ناموس و اموال مردم در صورت امکان دست درازی کند. البته همه اینها در موقعی است که ابتلا به این بیماری روانی یعنی عجب و تکبر در یک فرد رخ داده باشد. اما اگر این انحراف از فرد تجاوز کند و خُلقی اجتماعی و سیره ای قومی شود، آن وقت است که هلاک نوع بشر و فساد زمین حتمی است و این همان ادعایی است که خداوند متعال از قوم یهود حکایت می کند که ادعا می کردند که لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ یعنی به عبارتی هیچ قومی و ملتی که بر کیش یهودیت نیستند بر ما یهودیان مسلط نمی شوند. (36)
و به بیانی دیگر یعنی شایستگی برتری را ندارند و علت انحرافی بودن این تفکر آن است که هیچ انسانی حق ندارد و نباید فضیلتی را چه بحق و چه ناحق برای خود قائل شود چرا که وی مالک حقیقی آن فضیلت نیست و این خداوند سبحان است که مقدّمات و زمینه بوجود آمدن آن فضیلت را برای وی فراهم کرده و حتی اسباب آن نیز اختصاص به خدا دارد و اگر کسی بدون در نظر گرفتن اینها ادعای فضیلتی کند برخلاف واقعیت ادعا کرده است. چرا که در حقیقت این فضیلت مختص او نیست مگر اینکه خداوند به آن تصریح کرده باشد مانند آنچه برای بعضی از پیامبران فرموده است و وقتی خداوند در مورد کسی یا قومی فضیلتی را قرار نداده باشد یعنی آنها شایسته آن نبودند و ادعای آنان همان طور که بیان شد ادعایی خلاف واقع و تکیه بر موهومات یا غلو و یا بر طبق همین حدیث شبهه ای که حالت بیماری روانی شخص را بیان می کند. از این رو صفت عجب و خودبرتر بینی یهود، رفتاری بیمار گونه تلقی می شود، و تکبر هم که در طول این صفت و به گونه ای زاییده خودبرتر دانستن است گواه شخصیت بیمار شخص می باشد چرا که تواضع که در مقابل تکبر قرار دارد عبارت است از ارزشیابی خود بر مبنای واقعی و مرتبط دانستن موفقیت ها و برتری های شخصی به عوامل و منابع اصلی آن مانند امکانات موجود، اعم از مادی و معنوی و لحاظ کردن سهم هر یک در ایجاد موفقیت و برتری. اما تکبر یعنی بزرگ جلوه دادن خود، حتی نمایش ارزشهای غیر انسانی که از روی خود بزرگ بینی و برتری جویی و احساس عظمت موهوم به وی دست داده است و علت اصلی آن را باید در احساس کمبود و حقارت جستجو کرد. چرا که بیمار، احساس حقارت خود را با رفتارهایی که سبب تخفیف بحرانهای روانی اش می شود جبران می کند. در روانشناسی اسلامی به این جنبه یعنی رابطه تکبر و احساس ذلت و پستی بروشنی اشاره شده است. در یکی از گفتارهای ارزشمند ائمه معصومین علیهم السلام آمده است:
ما مِن رجلٍ تکبَّرَ اَو تَجبَّرَ الا لِذلهٍ وَجَدَها فی نَفسهِ
هیچ فردی تکبر نمی ورزد مگر به واسطه ذلت و پستی که در خود احساس می کند. (37)
به خاطر ارتباطی که احساس حقارت در حوادث و سرنوشت آینده انسان دارد و رابطه عمیق موضوع با بحث ما، این موضوع را کمی گسترده تر مورد بررسی قرار می دهیم.
در تاریخ آمده است که قوم یهود در طول تاریخ به غیر از یک دوره راحتی و حکومت نسبتاً کوتاه که در زمان حضرت داوود و سلیمان اتفاق افتاد (38) در بقیه عمر قومی خود بدترین نوع مصیبتها اعم از آسمانی و زمینی و اسارت و آوارگی را تجربه کرده اند. وقتی تمام این اتفاقات و حوادث واقعی را در نظر بگیریم و از طرف دیگر تعالیم دینی آنان را بررسی کنیم، با بشارتها و پیامهایی مواجه می شویم که نسبت به واقعیت موجود چیزی شبیه یک طنز تاریخی است. اما با در نظر گرفتن تعصب بالای آنان به حفظ این تعالیم و لحاظ کردن اینکه این قوم با چنین حساسیت و تعصب تمام این مصائب را نیز در پرونده تاریخی خود دارند به راحتی می توان به راز تکبر و خود بزرگ بینی آن و کینه ای که نسبت به سایر ملتها دارند پی برد. چرا که وقتی انسان خود را لایق هر گونه نعمت و راحتی بداند اما در عالم واقع از هرگونه جسارتی در حق وی فروگذار نکنند، کم کم به گلوله آتشینی تبدیل می شود که در صورت فراهم شدن مقدمات عمل، جهانی را با خود به ورطه نابودی می کشاند. در روانشناسی علمی امروز هم احساس حقارت پایه ای ترین اصل فعالیت از نگاه آدلر روانشناس مکتب روان تحلیلی می باشد. (39) وی عامل و محرک تمام تسلط و سیطره جویی یک فرد در بزرگسالی را در احساس حقارت و ناتوانی وی در دوران کودکی می داند. همچنین تصریح می کند که وقتی این احساس در حالت ناکامی قرار بگیرد و به نتیجه مورد نظر فرد نرسد به عقده حقارت تبدیل می شود. در شناخت بیمارگونه این احساس، وی آن را بر مبنای آگاهانه و ناآگاهانه یا خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم بندی می کند. اما از دیدگاه روانشناسی اسلامی گذشته از آنکه این پدیده همان طوری که در حدیث مذکور گذشت موضوع آن را بیماری معرفی کرده و تفاوتی هم در مبنای آن قائل نمی شود و بیمار فقط به خاطر ذلت و خواری که در درون خود احساس می کند مرتکب تکبر می شود و در صدد پنهان کردن یا جبران کردن این احساس برمی آید. یعنی شخص متکبر با نقاب تکبّر که از آن به عنوان یک مکانیزم دفاعی استفاده می کند سعی می کند بیماریش را در پس این نقاب پنهان کند. در تشکیل این احساس ناخوشایند، نحوه تربیت کودک، محیط و مفاهیم آموزشی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. در درمان عقده حقارت بر مبنای مکاتب مادی به خاطر گستره درمانی محدود نگرش پاداش و مجازات که فقط جهان مادی را شامل می شود، آنان در هر موضوعی که احساس کمبود و حقارت شود، اعم از ثروت، قدرت، موقعیت اجتماعی و… باید با بدست آوردن آن خود را از این احساس ناخوشایند نجات داده و مانع تشکیل عقده حقارت شوند. اما کاملاً واضح است که به خاطر در اختیار نبودن تمامی راههای رسیدن به این هدف، تشکیل عقده حقارت در بسیاری از موارد که در صدد درمان با روشهای درمانی مکاتب مادی هستند حتمی و گریز ناپذیر است. اما اگر با رویکرد درمانی روانشناسی اسلامی در جهت حل این احساس نامطلوب برآییم به خاطر وجود فرهنگ کامل و جامع وحی می توان این احساس را کاملاً از بین برد. چرا که در فرهنگ وحی به خاطر منحصر نبودن نظام جزا و پاداش به دنیای مادی و هم چنین محاسبه و مؤاخذه بر اساس میزان مسئولیت و لحاظ کردن امکانات موجود برای هر فرد در زندگی مادی توسط شارع مقدس و وجود عناصر دیگری چون شفاعت و توسل در مسیر تکامل فردی، شخص هیچ گاه خود را خارج از امکانات و شرایط مهیّا شده مکلف نمی داند و هیچگاه میزان تملک مال و مکنت مادی را هم به عنوان غایت کمال خود فرض نمی کند که نگران میزان کم یا زیاد بودن برخورداری از آن در طول زندگی خود باشد.
در مورد شخصیت قومی یهود همانطور که طی شواهدی قرآنی در مورد شخصیت آنان بحث شد و نمونه هایی که در تاریخ قومی خودشان مکتوب است خصوصاً سِفر جامعه تورات که نگاه این جهانی و سکولاریستی آنان را صریحاً بیان می کند، (40) تشکیل عقده حقارت به خاطر تحقیرها و ذلّت هایی که در طول تاریخ قومی خود متحمّل شده اند، امری گریز ناپذیر می نماید. و این عاملی است برای شکل گرفتن شخصیتی متکبّر و خود برتربین که در صورت فراهم شدن شرایط، این صفات انحرافی شان ریشه در همین شخصیت برآمده از صفات نامطلوب دارد.

پی نوشت ها :

1. عهد عتیق، تثنیه، باب 31، جمله 27.
2. اسلام و روانشناسی، ص 173.
3. پیشین – ص 174.
4. دانیال نبی باب 9، جمله های 11، 12.
5. دوم تواریخ ایام باب 16، جمله های 16-18.
6. شخصیت جمعی را می توان مساوی با آداب و رسوم و فرهنگ مرسوم در میان عده ای دانست که دارای مشترکات تاریخی کهن هستند.
7. در فصل یهود، یهودیت و علل پیدایش صهیونیسم به بررسی این اسطوره پرداخته ایم.
8. درآمد زایی هولوکاست به حدی بود که بعضی آن را صنعت هلوکاست نام نهادند. برای مثال آلمان متعهد شد در مدت دوازده سال هر سال ده میلیون دلار به یهودیان بپردازد، همچنین سوئیس در این ماجرا محکوم به پرداختن 1/25 میلیارد دلار شد و سایر کشورهای اروپایی هم از این اخاذی تاریخی بی نصیب نماندند. یهودی سوزی، ص 102، به نقل از فینکل شتاین، نورمن جی، سوداگران فاجعه، ص 103.
9. کتاب استر، باب 9، جمله 16.
10. در تاریخ کهن ایران زمین همان سیزده بدری است که مردم ترجیحاً آن را در بیرون خانه بسر می برند، ایرانیان از همان زمان، سیزدهم فروردین را که مصادف با قتل عام و ایرانی کشی وحشیانه بود، به عنوان نماد مبارزه و اعتراض به قوم یهود و حکومت خودفروخته هخامنشی، که سراسیمه از خانه و کاشانه شان فراری شده بودند، سر به کوه و صحرا می گذارند، و نافرخندگی سیزده ی فروردین را دور از خانه بدر می کنند. چرا که اجدادشان سالها قبل، وقتی که در خانه و محل زندگی خود بودند، غافلگیرانه مورد تهاجم قرار گرفتند و قتل عام شدند، به همین خاطر مردم این روز را بدیمن دانسته و برای در امان ماندن از نحوست این واقعه شوم به بیرون از خانه و کاشانه خود میروند. اما برای یهودیان، پوریم یکی از بزرگترین جشن های یهودیان است. یهودیان در جشن پوریم در دو نوبت به قرائت کتاب استر می پردازند. آنان واقعه کشتار 75000 نفر از ایرانیان را معجزه الهی می دانند و به همین مناسبت سیزدهم ماه ادار را روزه می گیرند و چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پایکوبی می پردازند. حتی در طبق دستورات دینی در این روز توصیه شده است که کمی بیشتر شراب بنوشند به طوری که دیگر برایشان تمایزی میان درود بر مردخای قهرمان داستان پوریم و مرگ بر هامان نقش منفی آن داستان باقی نماند باورها و آیین های یهود، ص 286. یهودیان بسیاری از کشورها این روز را جشن ایرانی کشی می نامند. هامان سوزان هم مراسمی است که یهودیان هر ساله در بسیاری از کشورهای دنیا برگزار می کنند. ویژگی این مراسم سوزاندن هامان و رقص و پایکوبی یهودیان به هنگام آتش زدن مجسمه هامان است. در ازبکستان مجسمه را از یخ می سازند و به دور آن آتش روشن می کنند. در یونان نان هایی به شکل هامان درست میکنند و با چاقو سر آن را می برند. در ایران مجسمه هامان را به دار می کشند، سپس می سوزانند. اما امروزه به دلیل هجمه ی گسترده فرهنگی و تسلط فراگیر یهود بر رسانه های ارتباط جمعی و غفلت نگران کننده ی جمع کثیری از ارباب قلم و دانش،‌ این روز، نه تنها نمادی از مبارزه با یهود را با خود ندارد، بلکه در جهت خواسته ی یهود، آمال و آرزوی یهود را که همانا غفلت، جهل، خرافه پرستی و باستان پرستی ایرانی است، برآورده می سازد.
11. زیبایی استر نیز قابل ملاحظه است چیزی که در طول تاریخ، یهود از آن بهره برده و امروزه نیز یکی از ابزارهای مهم جاسوسی و نفوذ به دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی حکومتها و سازمانهای دولتی و بین المللی، استفاده یهود از زنان و دخترانش می باشد. آنان برای به انحراف کشیدن نسل ها هم از حربه ی نمایش زنان بهره برده و می برند که نمونه بارز آن را می توان رسانه های تحت تسلط آنان مشاهده کرد.
12. بعضی بر این عقیده اند که واژه هخامنش لقبی است که یهودیان پس از تسلط داریوش و نخست وزیری مردخای و انتخاب استر به عنوان ملکه و قتل عام پر خشونت مخالفان یهود در سراسر ایران، بر حکومت ایران نهادند و آن را حاخام منش به معنای پیرو روحانیت یهود نامیدند. تورات به دفعات بر تسلط کامل لابی های یهود بر دربار هخامنشیان تأکید می کند تا جایی که در تاریخ آمده است خشایارشاه دین یهودیت را پذیرفت پروتکلهای دانشوران صهیون، ص 464، به نقل از تاریخ طبری، ج 1، ص 384 می توان در کتاب های استر، عزرا، نحمیا، دانیال و اشعیا میزان تسلط یهودیان در حکومت هخامنشیان را فهمید.
13. استر، باب 9، جمله های 16 و 17 و 18.
14. عرفان و تصوف یهودی که از سنت های ساحری و بخشی از تعالیم انبیای گذشته تشکیل شد، و می کوشید تضاد میان آنها را که در واقع تضاد کفر و توحید بود، حل کند. عموماً به معنای رازآمیز هم می آید. به عبارت دیگر قبالا یا «کابلا» Kabbalah نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق می شود و تلفظ اروپایی «کبّاله» عبری است به معنی «قدیمی» و «کهن». این واژه به شکل «قباله» برای ما آشناست. پیروان آئین کابلا، یا کابایست ها، این مکتب را «دانش سری و پنهان» حاخام های یهودی می خوانند و برای آن پیشینه ای کهن قائل اند… اما برای تصوف یهودی، به عنوان یک مکتب مستقل فکری، پیشینه جدّی نمی توان یافت. مشارکت یهودیان در نحله های فکری رازآمیز و عرفانی به فیلو اسکندرانی در اوایل سده اول میلادی می رسد. ولی فیلو واضع مکتب جدید فکری نبود و کار او را باید به ارائه اندیشه های دینی یهود در قالب فلسفه یونانی و فرهنگ هلنی محدود دانست… در دوران اسلامی نیز چنین است. نحله های فکری گسترده عرفانی – رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدیدار شد بر یهودیان نیز تأثیر گذارد و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدیدار شدند که مهم ترین آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقسانی شده چهارم هجری / دهم میلادی است. اوج تولید فکری یهودیان در عرصه اندیشه عرفانی در دوران پیش از کابالا، دو رساله سِفر یصیرا آفرینش نامه و سِفر بهیرا روشنایی نامه است. این دو رساله را باید تلاشی دانست برای ارائه عقاید دینی سیاسی یهود در قالب مفاهیم عرفانی رایج در دنیای اسلام. بدینسان، مفاهیمی چون «نور»، «سلوک»، «تجلی»، «جدایی»، «وصل» و غیره به یهودیت راه یافت؛ نخستین تجلی نور در کوه طور بر موسی ع است و سپس داوود، نماد نور الهی، به حامل آن در دنیای زمینی و «شخینا» Shekhin، تجلی روحانی داوود، به حامل آن در دنیای ماوراء زمینی بدل می شود. این همان اسطوره سیاسی «خاندان داوود» است که اینک جامعه رازآمیز پوشیده است. این میراث نه چندان غنی، که «قباله» کابالا خوانده می شد، در سده سیزدهم میلادی به پیدایش تصوف یهودی انجامید. تا زمان فوق، قباله کابالا واژه ای عام بود و مصداقی مشخص نداشت. نه کتابی به این نام در کار بود نه مکتبی جدّی از عرفان یهودی. از زمان تدوین کتاب ظهر، زوهر در اواخر سرده سیزدهم میلادی، واژه «قباله» کابالا به طور عمده به این کتاب اطلاق شد و پیروان این مکتب جدید «کابالیست» نام گرفتند. کابالا، تصوف یهودی، نیز به شدت متأثر از فرهنگ اسلامی و حتی بسیاری از مفاهیم آن شکل عبری مفاهیم رایج در فلسفه و عرفان اسلامی است. در واقع، اندیشه پردازان مکتب کابالا،‌ به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تأویل های خود به آن روح و صبغه یهودی دادند. این کاری است که یهودیان در شاخه های متنوع علم و دانش انجام دادند. برای نمونه، باید به مفاهیم «هوخمه» حکمت، «کِدش» قدس، «نِفِش» نفس، «نِفِش مدبرت» نفس مدبره، «نِفِش سیخلت» نفس عاقله، «نِفِش حی» نفس حیات بخش، «روح» و غیره در کابالا اشاره کرد. مکتب کابالا نیز به دو بخش «حکمت نظری» و «حکمت عملیب تقسیم می شود. در تصوف کابالا بحث های مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تأکید فراوان آن بر مفهوم «نور» و مراحل تجلی آن. آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائز اهمست است، «شیطان شناسی» Demonology و «پیام مسیحایی» Messianism. این مکتب است و دقیقاً این مفاهیم است که کابالا را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی معنادار می کند… برگرفته از سایت عبدالله شهبازی.
15. باورها و آیین های یهود ص 349.
16. Goi.
17. sheketz.
18. shiktzah.
19. باورها و آیین های یهود ص 532.
20. اسرائیل شاهاک، تاریخ یهود – مذهب یهود، ص 99.
21. chaplain.
22. تاریخ یهود – آیین یهود، سابقه 3 هزار ساله ص 150.
23. Antisemitisme.
24. یهود و صهیونیسم، ص 177.
25. یهود صهیونیسم ص 178 به نقل از العرب و المشکله ی الیهودیه، ص 31-32.
26. تاریخ تمدن ویل دورانت، ج 6 – ص 852 البته باید این توضیح را هم اضافه کرد که مورخین مشهوری چون ویل دورانت یهودی بودند و خود، نقش بسزایی در مظلوم نشان دادن یهودیان در حوادث تاریخی داشته اند و به گونه ای می توان گفت آنان از اینگونه آبهای گل آلود به فکر ماهیگیری هم بودند!
27. پسح در اسرائیل هفت روز است و روز قبل آن را باید نخست زادگان مذکر روزه بگیرند اما در عمل روزه انجام نمی گیرد و در عوض خوراک ویژه ای تهیه می بینند تا پایان یافتن مطالعه یک رساله تلمودی را جشن بگیرند. عملاً این خوراک آیینی جای روزه را گرفته است. برجسته ترین خصیصه پسح ممنوعیت خوردن و حتی نگه داشتن هرگونه نان غیر فطیر است. هر جامعه یهودی در زمینه مراسم پسح ممنوعیت های خاصی برای خود دارند برای مثال یهودیان اشکنازی از مصرف لوبیا، نخودفرنگی و برنج خودداری می کنند. اولین شب ایام پسح که به نام سِدِر معروف است داستان واقعه خروج از روی متنی به نام هَگادا بازگو می شود. که آیین های عمده ای هم با خواندن هگادا همراه هستند. مثل: نوشیدن چهار جام شراب به یاد چهار بار یاد رهایی که در سفر شموت باب 3 شماره های 6-7 آمده است و… باورها و آیین های یهودی ص 291-288.
28. یهود و صهیونیسم، ص 181.
29. در این کتاب در مورد گتو، چگونگی ایجاد و استمرار آن توضیحاتی آمده است.
30. پیشین، ص 236.
31. پروتکلهای دانشوران صهیون، ص 336.
32. Machiavellian این تیپ شخصیتی به نام نیکولو ماکیاولی فیلسوف ایتالیایی نامیده شده است. فرهنگ علوم سیاسی، ج 1، ص 709.
33. فرهنگ روان شناسی و روانپزشکی، ج 2، ص 863.
34. خروج باب 5، ش 22.
35. مزامیر باب 10، ش 1.
36. ترجمه تمام آیه چنین می باشد: و از اهل کتاب کسی است [که در دستکاری چنان است] که اگر او را بر مال فراوانی امین شماری، آن را به تو باز می گرداند و از آنها کسی [هم چنان] است که اگر او را بر دیناری امین شماری آن را به تو باز نخواهد گرداند مگر آن که پیوسته بالای سرش ایستاده باشی. این بدان سبب است که آنها گفتند: ما در مورد کسانی که کتاب آسمانی و سواد ندارند مسئول نیستیم و بر خدا دروغ می بندند و خودشان هم می دانند. آل عمران، 75.
37. فلسفه اخلاق، شهید مطهری، ص 184، به نقل از اصول کافی، ج 3، ص 426، حدیث 17.
38. حدود 70-60 سال.
39. البته امروزه اشکالاتی به اطلاق این نظریه وارد شده است. رک نقد مکاتب روانشناسی، ج 1، ص 390 و اسلام و روانشناسی، ص 250.
40. برای انسان چیزی بهتر از این نیست که شاد باشد و تا آنجا که میتواند خوش بگذراند، بخورد و بنوشد و از دست رنج خود لذت ببرد. سفر جامعه فصل 2، جمله ی 24 – فصل 5، جمله 18 – فصل 8، جمله، 15 انسان تا می تواند باید از سالهای عمرش لذت ببرد. همان فصل 11، جمله 7.
منبع: قاسمی، سلمان، (زمستان 1389)، ردپای سامری، اصفهان، کیاراد، اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید