استاد معرفت و زبان قرآن (1)

استاد معرفت و زبان قرآن (1)

نویسنده: محمدکاظم شاکر (1)

چکیده:
دیرزمانی است که مباحث زبان شناختی به حوزه ی دین و متون دینی راه یافته، دین مداران و دین پژوهان را با پرسش ها و چالش هایی روبه رو ساخته است. در دهه های اخیر برخی از این سؤالات ذهن قرآن پژوهان را نیز به خود مشغول ساخته است. آیت الله معرفت در آثار خود برخی از مسائل مربوط به زبان قرآن را مطرح کرده، ضمن تبیین دیدگاه های خویش، به برخی پرسش ها و شبهه های موجود نیز پاسخ گفته است. عمده ترین محورهایی که ایشان در حوزه ی زبان قرآن در آثار خود آورده اند، سه محور است: 1. عرفی بودن زبان قرآن؛ 2. گفتاری بودن زبان قرآن؛ 3. ادبی بودن زبان قرآن.
نویسنده در این مقاله، ضمن بیان و تبیین دیدگاه های ایشان در این سه موضوع، به بررسی و نقد برخی از این دیدگاه ها نیز پرداخته و کاستی های موجود در این مباحث را نیز یادآور شده است.

مقدمه
زبان قرآن از مباحث مهم در حوزه ی فهم و تفسیر قرآن کریم است، به طوری که می توان گفت که درک صحیح از بسیاری از واژگان و گزاره های قرآنی در گرو روشن شدن نظریه های زبان شناختی در این باره است. تجربه گرایی در سده های اخیر باعث شده تا نگاه سستی و عرفی به بسیاری از مفاهیم و گزاره های موجود در متون دینی با چالش روبه رو شود. از سوی دیگر، تعمیق و گسترش مباحث معناشناختی و زبان شناختی در علوم انسانی، افق های جدیدی را پیش روی دین پژوهان نهاده است تا با نگاهی دیگر متون دینی را قرائت کنند که چه بسا در برخی موارد با قرائت پیشین و با قرائت پیشینیان هم سو و هم گرا نباشد. مباحث زبان شناختی امروزه هم در ساحتِ کاربست واژگان و هم در مورد گزاره ها، مسائل بسیار جدی و سرنوشت سازی را دنبال می کند که گاه تغییر یک دیدگاه در یکی از این مسائل، ممکن است تحولِّ عمده ای را در تفسیر متون دینی و به دنبال آن عقاید و اعمال دینی در پی داشته باشد. از این رو شایسته و بایسته است که مفسّران قرآن کریم، در بخش مبانی تفسیری خود، دیدگاه خویش در مورد هر یک از فرضیاتِ مطرح در حوزه ی زبان شناسی قرآن را به طور مستدل روشن سازند.
آیت الله محمدهادی معرفت- رحمت الله علیه- به عنوان یکی از تفسیرپژوهان قرآن در عصر ما، به ضرورت طرح مباحث زبان شناختی پی برده و در برخی از آثار خود به تحلیل جوانبی از این موضوع پرداخته است. البته باید بگوییم که به دلیل پیچیدگی برخی از ساحت های مربوط به زبان قرآن و نیز نوپدید بودن برخی مباحث در حوزه ی قرآن و نیز بینِ رشته ای بودنِ اصل بحث زبان قرآن، ایشان در بسیاری از مباحثی که امروزه در این باب مطرح است، وارد نشده و یا به بیان مختصر و گاه تنها اعلام موضعِ کلی اکتفا کرده اند.
ایشان در کتاب التفسیر الثری الجامع مباحثی را با عنوان « لسان القرآن » آورده اند. (2) امّا تنها کمی بیش از یک صفحه از این کتاب را به بحث در این باره اختصاص داده اند! البته در جای دیگری از همین کتاب، بحثی را نیز با عنوان « اسلوب القرآن » آورده اند (3) که در آن از گفتاری یا نوشتاری بودن سبک بیانی قرآن بحث کرده اند که خود از مباحث زبان شناختی است. در کتاب التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب، مبحثی را با عنوان منهج القرآن فی الافاده و البیان آورده اند که در آن از عرفِ خاصِ قرآن در ارائه ی مفاهیم نوینِ دینی و به کارگیری آرایه های ادبی در قرآن سخن گفته اند. (4) در بخش تأثیر قرآن از فرهنگ زمانه، در کتاب شبهات و ردود، نیز به شبهات مربوط به تأثیرِ قرآن از پیشینه ی فرهنگی زبان و ادبیات عرب در عصر جاهلیت پاسخ داده اند. همچنین ایشان در کتاب التمهید فی علوم القرآن در ضمن مباحث مربوط به اعجاز قرآن، استفاده قرآن از آرایه های ادبی را به تفصیل بیان کرده اند. (5)
آیت الله معرفت سلسله مقالاتی نیز با عنوان « زبان قرآن » در فصلنامه قرآنی بینات منتشر ساخته اند که بعدها همین مطالب در کتاب تفسیر و مفسّران نیز آمده است. (6)
در این مقاله، ضمن گزارش و بیان آنچه که آیت الله معرفت در حوزه ی زبان قرآن مطرح کرده اند، به تبیین دیدگاه ایشان و دیدگاه های دیگری که در این زمینه وجود دارد خواهیم پرداخت.

« زبان قرآن » در قرآن!
مباحثی که امروزه در مورد زبان قرآن مطرح شده است، موضوعی نیست که در خود قرآن به صراحت بتوان چیزی در مورد آن یافت. با این حال، از برخی آیات قرآن در این ارتباط استنباط هایی شده است. معروف ترین عبارت قرآنی که در این باره مورد استشهاد و بحث و نظر واقع شده، عبارت وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ (7) است. برخی مراد از « لسان » را در این آیه صرفاً همان لغت قوم دانسته اند که به طور مثال، قرآن به زبان عربی و تورات به زبان عبری نازل شده است. علامه طباطبایی می گوید:
” اللسان هو اللغه، قال تعالی: بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ. ” (8)
البته ایشان در ادامه افزوده اند که این زبان همان زبان عادی ای بوده است که مردم با یکدیگر گفت و گو می کرده اند:
” ارسلهم باللسان العادی الذی کانو یکالمون قومهم و یحاورونهم به لیبینوا لهم مقاصد الوحی. (9) ”
از برخی آثار و اخبار نیز به دست می آید که مراد از زبانی که قرآن با آن نازل شده است، رعایت قواعد متعارف در زبان عربی است. (10)
برخی از محققان معاصر گفته اند که مراد از لسان قوم در آیه ی چهارم سوره ی ابراهیم به احتمال زیاد، به معنای لغتِ قوم نیست، بلکه زبان مفاهمه است. وی در این باره می گوید:
” منظور از بان قوم در قرآن الزاماً به معنای لغت قوم نیست. بلکه استفاده از زبان مردم، یعنی رعایت سطح و افق فکری است، به این معنا، اگر مخاطبان، مردمی هستند در موقعیت جغرافیایی فرهنگی و تاریخی خاص، پیامبر برای تبیین دقیق مفاد کلام، افزون بر این که از زبان آن مردم استفاده می کند، در سطح و افقی خاص سخن می گوید که برای آنان قابل فهم باشد، مفاهیم و معانی کلام به گونه ای انتخاب می شود و در سطحی است که زمینه ی ارتباط میان پیامبر و شنوندگان به راحتی برقرار می شود. الفاظ در جایگاه قرار می گیرد که معلومات و تجربیات مردم با آن وفق می دهد. شاهد بر این معنا، روایاتی از پیامبر است که می گوید:
” نحن معاشر الانبیاء اُمرنا ان نکلّم الناس علی قدر عقولهم؛
به ما جمعیت پیامبران فرمان داده شده که با مردم به اندازه ی درکشان سخن بگوییم. (11) ”
همچنین تعبیرهای دیگری که مجلسی در بحارالانوار نقل می کند، همین احتمال را تأیید می کند، که مردم به اندازه ی فهمشان مخاطب پیامبران هستند. (12) همچنین آمده است:
” ما کان الله لیخاطب خلقه بما لا یعقلون. (13)
هرگز خداوند آفریده های خودش را به چیزی که نمی توانند دریابند، مورد خطاب قرار نمی دهد. (14) ”
این پژوهشگر معاصر، با بیان یک استدلال از دیدگاه خود دفاع می کند. استدلال ایشان مبنی بر این که مراد از زبان قوم، زبان تفهیم و تفهّم است و نه لغتِ قوم، این است که: حکم عقلی نداریم که نمی توان پیامبری آلمانی برای قومی عرب زبان فرستاد. آن چه عقلا لازم می دانند، فهمیدن است. لذا اگر یک آلمانی می تواند به خوبی عربی هم صحبت کند، یا کسی هم هست که کلام او را ترجمه کند، غرض حاصل شده است. چون دلیل ممانعت عقلا، وجود نقض غرض و لغویت است. یعنی محال نیست، تناقض نیست، اما عُقَلا می گویند اگر مردم سخنان پیامبر را نفهمند به این دلیل که زبان او متفاوت است، یا در سطحی است که برای آنان قابل فهم نیست، نقض غرض و کار او لغو است. (15)
نویسنده ی دیگری می گوید:
” وقتی گفته می شود قرآن به « لسان قوم » نازل شده تنها بدین معنا نیست که قرآن عربی است، بلکه مراد این است که قرآن از باب آسانی بیان و از راه تساهل و تسامح همان تعبیرات جاری عرب ها را به کار گرفته است. مثلاً عرب ها از باب تغلیب خطاب شان با مذکر بود، قرآن هم همین روش را در پیش گرفت. (16) ”
گروه سومی می گویند که مراد از همراهی وحی با زبان قوم، همراهی آن با فرهنگِ زمانه است. بهاء الدین خرمشاهی می نویسد:
” خداوند به همان گونه که قطعه یا قطاعی از زبان مردم عربستان سده ی هفتم میلادی، یعنی زبانی با زمان و مکان و تاریخ و جغرافیای معین و معلوم، برای بیان وحی خود استفاده برده است، به همان گونه قطعه یا قطاعی هم از کل فرهنگ آن عصر برگرفته است، تا بر مبنای آن بتوان نامتناهی را در متناهی بازگفت و دریا را در برکه انعکاس داد. لذا اگر در قرآن کریم هیأت بطلمیوسی یا طب جالینوسی منعکس باشد، نباید انکار کرد. و اگر پیشرفت علم، هیأت بطلمیوسی یا طب جالینوسی را ابطال کرد، نباید نتیجه گرفت که احکامی از قرآن را ابطال کرده است، زیرا قرآن فرهنگ زمانه را باز تافته است. (17) ”
وی بر آن است که خداوند عالماً عامداً فرهنگ یعنی آداب و عادات و عقاید و معارف و رسوم و مناسبات و جهان بینی مردمان عصر نزول قرآن و طبعاً مقادیری از فرهنگ جاهلیت را به قرآن راه داده است. (18)

ردّ دیدگاه بازتاب فرهنگ زمانه در زبان قوم
آیت الله معرفت در کتاب ارجمند شبهات و ردود به این موضوع پرداخته که عده ای با استناد به آیه ی وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ (19) مدّعی شده اند که قرآن با به کاربردن زبان عرفِ رایج در میان اعراب جاهلی، بسیاری از باورهای موجود در فرهنگ جاهلی، که الفاظ و عبارات حامل و پیام آور آن بوده و هستند، را نیز پذیرفته و بر آن ها مهر تأیید زده است. برای نمونه، از گزاره های قرآن درباره ی نعمت های اخروی و حور و قصور و درختان و آب های جاری یاد می کنند، که با درنظر گرفتن زندگی سخت و دشوار عرب آن روز، بهجت انگیز می نماید. و نیز با برخی باورهای خرافی که عرب، آن را باور داشت، و امروزه فاقد ارزش است، وفق می دهد. (20)
آیت الله معرفت با بیان آن که کاربرد واژه های یک قوم لزوماً به معنای پذیرش تمامِ بار فرهنگی ای نیست که در وضع و کاربرد اولیه ی آن واژه مورد نظر اهل آن زبان بوده است، کاربرد واژه ها در قرآن را صرفاً از باب مجازات در استعمال ( هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف هر زبان ) دانسته که امری رایج در کاربرد واژه ها در همه ی زبان ها است. ایشان در توضیح اصل مجازات در استعمال می نویسد:
” هر کسی که با زبان قومی سخن می گوید بایستی در کاربرد واژگان، با آن قوم، همگام حرکت کند، تا امکان تفاهم میسَّر گردد، و این همگامی در کاربرد الفاظ و کلمات، نشانگر آن نیست که بار محتوایی آن را پذیرفته باشد. بلکه به عنوان نام و نشان، و برای انتقال مفهوم مورد نظر به مخاطب، به کار گرفته می شود، و چه بسا به انگیزه ی واضع اصل یا باور داشتن فرهنگی که وضع چنین الفاظی را ایجاب کرده است، هیچ گونه توجّهی ندارد. مثلاً واژه « مجنون » ( دیوانه ) که به فرد مبتلا به یک گونه بیماری روانی گفته می شود. استعمال کنندگان این لفظ فقط به عنوان نام و نشان آن را به کار می برند، و هرگز توجّهی ندارند که سبب و انگیزه ی این نام گذاری، فرهنگ غلط حاکم بر جامعه ی آن روز بوده، که گمان می بردند « جنّ » ( دیو ) او را لَمس کرده و به اختلال حواس دچار گردیده، و به همین جهت برای معالجه ی وی به اوراد و بخورات و تعویذها روی می آوردند. امروزه که این گونه باورها را افسانه می دانند، هنوز برای نام بردن بیمار روانی از همین نام استفاده می کنند، زیرا بدون آن، امکان تفاهم میسَّر نیست. این را- اصطلاحاً- « مجازات در استعمال » گویند، یعنی همگامی با عرف رایج در کاربرد الفاظ و کلمات که صرفاً همگامی در کاربرد الفاظ است، بدون پذیرش بار فرهنگی واژگان! این گونه کاربردهای صرفاً لفظی، در قرآن فراوان وجود دارد، که همگامی در کاربرد الفاظ را می رساند و هرگز در آن بار فرهنگی واژگان مدّنظر نیست. مثلاً واژه « خُلُق » که به صفات و مَلَکات نَفسانی گفته می شود، و صفات و مَلَکات پسندیده را « اخلاق کریمه » به معنای « آفرینش » گرفته، با این باور، که صفات نفسانی، ریشه در آفرینش دارد، و انسان های نیکو خصال یا زشت کردار، ساخته و پرداخته آفرینش اند و رفتار نیک یا زشت ایشان از اختیارشان بیرون است. ولی پارسیان که اخلاق و صفات درونی را مانند رفتار و کردار برونی، اکتسابی و در اختیار می دانستند، نام آن را « خوی » از خو گرفتن نهادند. که این اختلاف- در « وجه تسمیه »- از اختلاف فرهنگ و باورهای دو ملّت حکایت دارد. اکنون که قرآن این واژه را به مقتضای سخن گفتن به « لسان قوم » به کار برده، و صفات پسندیده را ستایش و ناپسند را نکوهش کرده، نمی توان گفت: قرآن تحت تأثیر فرهنگ غلط عرب قرار گرفته، و اخلاق را بیرون از اختیار دانسته است! ” (21)
همین احترام به دیدگاه های آیت الله معرفت، باید بیفزاییم که همه ی کسانی که از تأثیرپذیری زبان قرآن از فرهنگ عرب در زمان نزول سخن گفته اند، در صدد ایجاد یا تقویت شبهه در مورد قرآن و اسلام نبوده اند، بلکه به عکس، برخی این مسأله را به عنوان نظریه ای حفاظتی برای قرآن مطرح کرده اند، به این معنا که برخی اشکالاتی را که گاهی مخالفان اسلام به قرآن وارد می کنند، در واقع، به ادبیات و زبان رایج در فرهنگ عرب مربوط دانسته اند، و نه به اصل وحی و قرآن. البته باید بگوییم که آیت الله معرفت نیز صرف نظر از انگیزه های صاحبان نظریه ی « تأثیر فرهنگ زمانه در زبان قرآن » به نقد خودِ نظریه پرداخته اند.

قرآن کریم و زبان عرف؛ عرف عام یا خاص
آیت الله معرفت در کتاب التفسیر الاثری الجامع با عنوان « لسان القرآن »، بسیار کوتاه و صرفاً به اشاره، به بحث درباره ی زبان قرآن پرداخته است. ایشان با استشهاد به آیات زیر، زبان قرآن را همان زبان قوم پیامبر دانسته که او در بین آن ها زندگی می کرده است. ایشان سپس به آیات زیر استشهاد می کند:
” وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ، (22)
فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ، (23)
وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ، (24)
قُرآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ، (25) ”
استاد در ادامه به نقل روایت زیر از پیمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته است:
” إنَّ اللهَ أنزَلَ القُرآنَ عَلَیَّ بِکَلامِ العَرَبِ والمُتَعارَفِ فِی لُغَتِها. (26) ”
ایشان سپس این سؤال را مطرح کرده که: آیا زبان قرآن، زبان عرف عام است، به طوری که عموم مردم مخاطبِ خطابات قرآن می باشند. یا آن که مخاطب آن تنها ژرف نگران از اهل نظر و استدلال هستند؟ (27)
پاسخ ایشان به طور خلاصه این است که قرآن، ظاهر و باطن دارد. بنابراین، عموم مردم مخاطب ظاهر قرآن هستند. اما از سوی دیگر، قرآن از آرایه های ادبی نیز به طور کامل بهره گرفته است و از این رو، ژرف نگران نیز می توانند، به تناسب افق فکری خود، معانی ای به گسترش آفاق از آن بهره گیرند. (28)
این سخن آیت الله معرفت که برگرفته از احادیث ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل است، در سخنان عارفان نیز آمده است. ابن عربی در فتوحات می گوید: کلام عارفان در شرح کتاب الهی، حقایقی سودمند در تفسیر قرآنند که بر نفوس عارفان وارد شده اند و آنان آنچه در دل می بینند، اشارت نام می دهند و تفسیر نمی نامند تا فقیهان برنیاشوبند. خداوند می توانست آنچه را که « اهل الله » تأویل کرده اند، به گونه ای روشن در قرآن بیاورد، ولی چنین نکرد و آن معارف را در لابه لای همین کلمات که به زبان عامه ی مردم نازل شده است، گنجاند تا با دانشی خاص به بندگان او بدان مفاهیم راه یابند. (29)
می توان گفت که همه ی مفسران قرآن بر این امر اتفاق دارند که قرآن، ظاهر و باطن دارد. اما این سؤال مطرح است که وقتی قرآن می گوید به « زبان قوم » نازل شده است و طبق دیدگاه شما، زبان قوم صرفاً به معنای متعارف در بین آن ها است، چگونه از آن استفاده می کنیم که علاوه بر معنای ظاهر، معنای باطنی هم وجود دارد که تنها متعمّقان می توانند بفهمند؟ آیا این معانی باطنی در زبان عرف مردم هم وجود دارد یا خاص قرآن است؟ اگر در عرف هم وجود دارد، پس باید بپذیریم که ظاهر و باطن امری نیست که به قرآن اختصاص داشته باشد؛ و اگر در عرف وجود ندارد، پس چگونه است که می گوییم قرآن به زبان عرف نازل شده است؟ اما در صورتی که بگوییم که در زبان عرف نیز ظاهر و باطن وجود دارد، باید روشن کنیم که چگونه این گونه معانی باطنی قابل فهم است. شما می گویید که تنها متعمّقان معانی باطنی قرآن را می فهمند، آیا مردم هم وقتی با هم صحبت می کنند تا مقصودشان را به همدیگر منتقل کنند، برخی از مطالب مورد نظرشان را روشن بیان نمی کنند تا متعمّقانی پیدا شوند تا آن ها را از کلامشان استخراج کنند؟ به نظر می رسد که این دیدگاه با تناقض نمایی همراه است. راه حل برون رفت از این تناقض نما، آن است که بگوییم قرآن به زبان عرف نازل شده و مردم عربِ عصر نزول، مورد خطاب قرار داشته اند و آن ها معانی قرآن را می فهمیدند و بسیاری از آن ها خطاب به آن ها بوده و حتی بدان ها اختصاص داشته است. بعدها این پرسش مطرح شده است که چگونه است که از سویی می بینیم که بسیاری از بخش های قرآن مربوط به افراد و مسائل خاصی است که به آن زمان اختصاص داشته است، و از سوی دیگر، ادعا داریم که قرآن کتاب هدایت برای همه ی مردم در همه ی زمان ها است؟ در چنین فضایی بوده که بیان شده که نسل های دیگر باید معانی باطنی، یعنی معانی وسیع تری که ورای معانی ظاهری نهفته است، استخراج کرده و به صراط مستقیم هدایت شوند.

عرف خاص در کنار عرف عام
اما به رغم این که ایشان در التفسیر الاثری الجامع، زبان قرآن را زبانِ « عرف عام » دانسته است، در کتاب التفسیر و المفسّرون، قرآن را دارای زبان و عرف خاص معرفی کرده اند. ایشان در این باره می گوید:
” قرآن همانند هر صاحب اصطلاحی، زبان ویژه ی خود را دارد، واژه ها و تعبیرات را در مفاهیمی استعمال می کند که خود اراده کرده، بی آن که در لغت یا دیگر عرف ها دلیلی بر آن استعمال یافت شود؛ زیرا این گونه استعمال ها، اصطلاح ویژه ی قرآن است که جز از خود قرآن دانسته نمی شود. امیرمؤمنان (علیه السلام) به این دلیل می فرماید: « برخی آیات قرآن به وسیله ی آیات دیگر گویا می گردد و آیات آن گواه یکدیگرند ». (30) بنابراین، در قرآن تعبیراتی وجود دارد که برای فهم دقیق معانی آن ها به ژرف اندیشی و کنکاش عمیق نیاز است و راه دیگری جز اندیشیدن در خود قرآن و مقارنه ی آیات با یکدیگر [ وجود ] ندارد. (31) ”
ایشان در مقاله ای که با عنوان « شناخت زبان قرآن » منتشر کرده اند، می گویند:
” قرآن کریم، در افاده ی تعالیم عالیه ی خود، طریقه ی مخصوصی به خود را دارد. قرآن، در بیانات شافیه و کافیه خود، روشی را اتخاذ کرده جدا از روش های معمولی، که انسان ها در مقام محاوره اتخاذ می کنند. قرآن اصطلاحات مخصوص خود را دارد، که باید شناخته شود، تا دستیابی به حقایق عالیه ی آن، امکان پذیر گردد. قرآن، زبان ویژه ی خود را به کار انداخته، ضرورت دارد آن زبان شناخته شود. (32) ”
با این بیانات، آیت الله معرفت از دیدگاه ظاهرگرایان که واژگان و گزاره های قرآنی را یکسر بر عرف عام منطبق می سازند، فاصله می گیرد. یکی از مبانی ظاهرگرایان در تفسیر قرآن است که قرآن با همان مفاهیمی که نزد عموم مردم معهود بوده، سخن گفته است و با همین مبنا، پیش فرض آن ها این است که مردم عرب در صدر اسلام معانی و مقاصد قرآن را در همه ی زمینه ها به خوبی درک می کردند. نتیجه ی دیگری نیز که گرفته اند این است که همان درک و برداشت آن ها برای ما نیز حجّت است و از این رو کسی حق ندارد آیات و مفاهیم قرآن را طبق پیش فرض های فلسفی، کلامی یا عقلی، تأویل کند.
ظاهرگرایان برای توجیه این مبانی خود معمولاً بر دو نکته تأکید می ورزند: نخست آن که، عرف خاص به گروه خاصی اختصاص دارد، در حالی که قرآن برای هدایت عموم مردم نازل شده است ( هُدَیً لِلنَّاسِ ). دوم آن که، قرآن بر این نکته تأکید کرده است که به زبان « عربی مبین » نازل شده است ( بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ ). بنابراین باید مفاهیم آن به گونه ای باشد که برای همه قابل فهم باشد.
به نظر می رسد که در بیان مطالب فوق، مطالعاتی صورت گرفته است. برای روشن شدن موضوع لازم است در مفهوم زبان عرف خاص و چگونگی شکل گیری آن تأملی دیگر صورت گیرد. تبیین دقیق زبان عرف خاص نشان خواهد داد که قرآن علاوه بر به کارگیری زبان عرف عام، خود دارای عرف ویژه ی خویش است و برای فهم آن باید با این زبان آشنا شد. همچنین روشن خواهد شد که استدلال ظاهرگرایان به دلایل فوق الذکر مغالطه ای بیش نیست.

چگونگی شکل گیری عرف خاص در ساحت واژگان
واژه های هر زبان در طول زمان دچار تطوّر می شود؛ بدین سان که هر تغییر و تحوّلی در زندگی انسان بر زبان و واژگانش اثر می گذارد. تحوّلات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی و … در تطوّر معانی واژه های هر زبانی نقش دارند. به طور مثال، وقتی در جامعه ای جنگی طولانی اتفاق می افتد، تحوّلات و فرهنگ حاکم بر جنگ به برخی از واژه ها، معانی جدیدی می دهند که در مجموع، ادبیات جنگ را پدید می آورد؛ و یا وقتی در جامعه ای انقلاب رخ می دهد، به دنبال آن، ادبیاتِ انقلاب نیز خود را نشان می دهد. زبان خاص علوم و فنون نیز مشمول این قاعده است، یعنی هر علمی با توجه به نیازهایی که دارد واژه هایی را از عرفِ عام وام می گیرد و با کاربرد آن ها در موارد جدید، معانی جدیدی به آن ها تزریق می کند. اصطلاحات نحو، صرف، بلاغت، فقه، اصول، عرفان، تصوّف و علوم تجربی چون فیزیک، شیمی، پزشکی و … از این قبیل است.
نکته ی مهم آن است که پس از شکل گیری اصطلاحات در هر حوزه، مطالعه و تحقیق در موضوعات آن حوزه باید با توجه به معانی جدید واژه های خاصّ آن حوزه باشد. از این رو، کسی نباید انتظار داشته باشد که صرفاً با معانی عمومی واژه ها بتواند یک متن علمی در رشته ی ریاضی یا فیزیک را بفهمد!

شکل گیری عرف خاص در قرآن و متون دینی
با این توضیح، می گوییم که دین به طور عام و اسلام به طور خاص، یکی از عمیق ترین تحوّلات را در حوزه ی زندگی انسان به وجود آورده است و از موضوعاتی جدید و با هویّت هایی متفاوت از آنچه در عرف مردم بوده، سخن گفته است؛ از مسایل درونی انسان تا موضوعات ماورای حسن، نظیر: خدا، فرشتگان، جنّ، عالمِ ملکوت، جهانِ آخرت و …
از آنجا که خداوند پیامبران را از میان مردم انتخاب کرده و با زبان همان مردم به سراغ آن ها فرستاده است، به طور طبیعی واژه ها را از زبان مردم وام گرفته، ولی همه ی آن ها را صرفاً در همان معانی رایج به کار نبرده است، بلکه مانند علوم و فنون و همه ی تحوّلات دیگر، معانی خاص و متناسب با اهداف و مقاصد خود به آن ها بخشیده است.
نتیجه آن که، زبان قرآن صرفاً زبان عرف عام نیست، بلکه با اخذ واژه ها از زبان عمومی و اعطای معانی جدید به آن ها، عرف خاصی را رقم زده است، همان طور که هر تحوّل علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی چنین تعاملی با زبان دارد.
در اینجا به این نکته اشاره می کنیم که برخی پنداشته اند که اگر کسی بگوید قرآن دارای زبانِ عرف خاص است، این بدان معنا است که به زبان رایج در یکی از علوم و فنون و نحله های فکری مانند زبان عرفا، زبان فلاسفه، زبان متکلّمان، زبان علوم تجربی و … سخن گفته است! در حالی که بطلان این امر واضح تر از آن است که به توضیح نیاز داشته باشد. همان طور که فلسفه با اصطلاحات علم نحو سخن نمی گوید و علم نحو با اصطلاحات علم ریاضی بیان نمی شود! قرآن نیز با اصطلاحات هیچ کدام از علوم و فنون و مکاتب فکری سخن نگفته است.
عرف خاص در مورد قرآن کریم به این معنا است که قرآن دارای اصطلاحات ویژه ی خود است، یعنی همان طور که اگر کسی بخواهد متون پزشکی را بفهمد، ناچار از آشنایی با فرهنگ اصطلاحات پزشکی است. برای فهمیدن قرآن نیز باید با فرهنگ دین و اصطلاحات آن، به ویژه دین اسلام، آشنا باشد. کسی که در تفسیر قرآن تنها از معنای عمومی واژه ها استفاده می کند، مانند کسی است که متن پزشکی را با استفاده از فرهنگ های عمومی ترجمه و تفسیر کند که قطعاً رفتن به بی راهه است.
علّامه طباطبایی عدم توجّه به فرهنگ خاصّ قرآن در تفسیر را، موجب درغلطیدن در وادی تفسیر به رأی می داند. ایشان می فرماید:
” مفسّر نباید در تفسیر آیات قرآن به اسبابی که برای فهم کلام عربی در دست دارد، اکتفا نموده، کلام خدا را با کلام مردم مقایسه کند. وقتی ما کلام یکی از افراد انسانی را می شنویم، بی درنگ برای فهمِ مرادش، قواعد معمول را به کار می بندیم، همان طور که در اقاریر و شهادات چنین می کنیم؛ زیرا بیانِ همه ی ما افراد انسانی بر مبنای معانی و مصادیق حقیقی و مجازی معهود در عرفِ اهل زبان است. بیانات قرآن را نباید بر این مبنا جاری دانست، بلکه آیات قرآن، کلامی متّصل به یکدیگر است، که در عین جدا جدا بودن، برخی شاهد بر برخی دیگر است، پس نمی توان با صرف اجرای قواعد مقرر در علوم مربوط، معنای مراد از هر آیه را به دست آورد، بدون آن که در همه ی آیات مناسب با آن آیه تدبّر کنیم. این مطلب از آیه ی أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا. (33) بنابراین، تفسیر به رأی مربوط به طریق و شیوه ی کشف مراد خداوند از آیات است. به عبارت دیگر، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را از اینکه کلام خدا را به شیوه ی کلامِ دیگران تفسیر کنیم، بازداشته است. حتّی اگر در مواردی مطابق با واقع باشد. (34) ”
ایشان در جای دیگری می فرماید:
” از روایات مربوط به تفسیر به رأی و آیات مؤیّدِ (35) آن استفاده می شود که نهی از تفسیر به رأی مربوط به طریقه ی تفسیر است، نه اصل تفسیر، می خواهد بفرماید کلام خدا را به طریقی که کلام خلق تفسیر می شود نباید تفسیر کرد. البته فرق بین آن دو در نحوه ی استعمال الفاظ و چیدن جملات و به کاربردن فنون ادبی و صناعات لفظی نیست، برای اینکه قرآن هم، کلامی عربی است که همه ی آنچه در سایر کلمات عربی رعایت می شود در آن نیز رعایت شده، بلکه اختلاف بین آن دو از جهت مراد و مصداق است. (36) اگر در کلماتی که خدای تعالی در کتاب مجیدش در معرّفی اسما، صفات، افعال خود، فرشتگان، کتب، رسولان، قیامت و متعلّقات قیامتش آورده دقت نموده و نیز در حکمت احکامش و ملاکات آن ها تأمّل کنیم، به خوبی خواهیم دید که آنچه ما در تفسیر آن کلمات صرفاً با به کاربردن قراین عقلی اظهار می داشتیم، همه از قبیل تفسیر به رأی و پیروی از غیر علم و تحریف کلام از مواضعش بود. (37) بیانات قرآنی در آیاتی متفرق شده، و در قالب های مختلفی ریخته شده، تا نکات دقیق که ممکن است، در هر یک از آن آیات نهفته باشد، به وسیله ی آیات دیگر تبیین شود، و به همین جهت بعضی از آیات قرآنی شاهد بعضی دیگر است، و یکی مفسّر دیگری است. (38) ”
برخی از روایات نیز مؤیّد این نظریه است. از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود:
” ایّاک أن تفسّرالقرآن برأیک حتی تفقهه عن العلماء، فإنّه رُبّ تنزیل یشبه بکلام البشر و هو کلام الله و تأویله لا یشبه کلام البشر. (39) ”
از ایشان نقل شده است که فرمود:
” و امّا قوله: « فجاء ربّک و الملک صفّاً صفّاً » (40) و لقد ینظرون اِلَّا اَن تأتیهم الملائکه اَو یَأتِی رَّبُکَ (41) فذلک کلّه و لیست جیئته جلّ ذکره کجیئه خلقه، و لا یشبه تأویله کلام البشر و لا فعل البشر ». (42) ”

پرسش هایی در مورد عرف خاص داشتن قرآن
با توضیحاتی که آمد معلوم می شود که همه ی آیات قرآن برای مردم و اهل زبان- حتی مسلمانان در عصر نزول قرآن- بدون توضیح اصطلاحات آن قابل فهم نیست، این امر با « مبین » بودن قرآن چگونه سازگار است؟
در پاسخ به این پرسش باید بگوییم که معمولاً پیش فرض ظاهرگرایان آن است که چون قرآن برای هدایت همه ی انسان ها نازل شده است، پس باید همه ی مفاهیم آن در یک سطح باشد که آن همان سطح عرف عام است. آن ها تصور می کنند که اگر غیر از این باشد، لازم می آید که قرآن برای همه ی مردم هدایت و راهنما نباشد. این در حالی است که چنین پیش فرضی درست نیست. تمام افراد وقتی از مادر متولد می شوند، چیزی نمی دانند و هر کس به اندازه ای که با زبان و اهل زبان تعامل دارد می تواند از مفاهیم رایج در عرف عام و نیز احیاناً عرف های خاص بهره گیرد. در هیچ قوم و ملّتی، همه ی مردم از یک سطحِ فهم زبانی برخوردار نیستند. اما نکته این است که هر کس بخواهد می تواند مفاهیم قرآن را درک کند. نکته اینجا است که تصور شده که عرف خاص به معنای اختصاص زبان به گروه و صنف خاص است. در حالی که واژه ی « خاص » در اینجا محدوده ی کاربَرانِ زبان را محدود نمی سازد، بلکه به این معنا است که در برخی واژه ها و اصطلاحات، معنای خاصی اراده می شود. بنابراین، دین داران و معتقدان به قران می آموزند که قرآن در بسیاری از واژه هایش معانی خاص خود را قصد کرده که در مجموع « فرهنگ قرآن » را شکل می دهد.
اما این که قرآن به زبان « عربی مبین » نازل شده است، (43) این امر با عرف عام و با عرف خاص بودن زبان قرآن ارتباطی ندارد. بلکه اشاره به بُعد دیگری از زبان است. زبانِ « عربی مبین » در برابر « عربیِ غیرمبین » است. اگر قرآن تنها از زبان و لهجه ی رایج در قبیله ی خاصی استفاده می کرد، برای همه قابل فهم نبود و بلکه غیرفصیح بود. امروزه هم در هر زبانی و به خصوص زبان های بزرگ و زنده ی دنیا مانند انگلیسی و عربی، ما یک زبان و لهجه ی فصیح داریم که معمولاً در رسانه های گفتاری و نوشتاری به طور عمده از این زبان استفاده می شود و در کنار آن، زبانِ غیرفصیح هم داریم که مردم عادی در بسیاری از شهرها و روستاها با آن زبان و با لهجه های خاصی صحبت می کنند که برای بسیاری به طور کامل قابل فهم نیست و همه به راحتی نمی توانند آن را یاد بگیرند و بدان تکلّم کنند. معمولاً زبان فصیح در جایی شکل می گیرد که محل رفت و آمد اهل زبان، از قبایل و قوم ها و لهجه های مختلف، است در چنین جاهایی واژه های غریب و ثقیل اندک اندک از استعمال می افتد و تنها واژه هایی ماندگار می شوند که کاربرد آن ها آسان است. در زمان نزول قرآن کریم، شهر مکّه چنین شرایطی را برای شکل گیری یک زبان عربیِ فصیح پدید آورده بود، چراکه مکّه هم مرکز تجاری و هم مرکز مذهبی و هم مرکز فرهنگی و ادبی برای عرضه ی اشعار شاعران بوده است. قرآن کریم از چنین زبانِ پالایش یافته ای جهت بیان مقاصد خود بهره گرفته است. پس استفاده از این زبان فصیح عربی با این امر مغایرتی ندارد که فهم بسیاری از مفاهیم قرآن نیازمند تدبّر و نیز تفسیر باشد.
علامه طباطبایی در مورد مفاهیمِ معارفی در احادیث نیز بر همین اعتقاد است که بسیاری از آن ها از سطح فهم عادی و عرفی فراتر است. ایشان در حاشیه ای که بر بیان مرحوم علامه مجلسی در باب عقل و معانی آن آورده، می نویسد:
” الذی یذکره رحمت الله من معانی العقل بدعوی کونها مصطلحات معانی العقل لا ینطق لا علی ما اصطلح علیه اهل البحث، و لا ما یراه عامه الناس من غیرهم علی ما لا یخفی علی الخبیر الوارد فی هذه الابحاث، والذی أوقعه فیما وقع فیه امران: احدهما سوء الظن بالباحثین فی المعارف العقلیه من طریق العقل و البرهان و ثانیهما: الطریق الذی سلکه فی فهم معانی الأخبار حیث أخذ الجمع فی مرتبه واحده من تبیان و هی التی ینالها عامه الافهام و هی المنزله التی نزل فیها معظم الاخبار المجیبه لأسؤله اکثر السائلین عنهم ( علیهم السلام )، مسع أن فی الاخبار غررا تشیر إلی حقائق لا ینالها إلا الافهام العالیه و العقول الخالصه، فأوجب ذلک اختلاط المعارف الفائضه عنهم ( علیهم السلام ) و فساد البیانات العالیه بترولها منزله لیست هی منزلتها، و فساد البینات الساذجه أیضا لفقدها تمیزها و تعینها، فما کل سائل من الرواه فی سطح واحد من الفهم، و ما کل حقیقه فی سطح واحد من الدقه و اللطافه: و الکتاب و السنه مشحونان بان معارف الدین ذوات مراتب مختلفه، و ان لکل مرتبه أهلاء و ان فی الغاء المراتب هلاک المعارف الحقیقه. (44) ”

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشیار دانشگاه قم.
2. ر.ک: محمدهادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج1، صص 57-56.
3. ر ک: همان، ص 63-69.
4. ر ک: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، صص 112-97.
5. ر ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج5، صص 516-333.
6. ر ک: فصلنامه بینات، شماره های 1، 3 و 4.
7. ابراهیم، آیه 4.
8. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج12، ص 15.
9. همان، ص 16.
10. متن کامل روایت به این شرح است: جاء فی الحدیث أن قوما أتو رسول الله صلی الله علیه و آله فقالوا له: رسول الله؟ قال: لهم بلی، قالوا له: وهذا القرآن الذی آتیت به کلام الله؟ قال: کان معبودهم معهم فی النار فقد عبدوا المسیح، أفتقول: إنه فی النار؟ فقال لهم رسول الله صلی الله علیه و آله: إن الله سبحانه أنزل القرآن علی بکلام العرب و المتعارف فی لغتها أن ( ما ) لما لا یعقل و ( من ) لمن یعقل، و ( الذی ) یصلح لهما ( صفحه 283 ) جمیعا، فإن کنتم من العرب فأنتم تعلمون هذا، قال الله تعالی: ” إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ ” یرید الأصنام التی عبدوها و هی لاتعقل، و المسیح علیه السلام لا یدخل فی جملتها، فإنه یعقل، ولو کان قال: ( إنکم و من تعبدون ) لدخل المسیح فی الجمله، فقال القوم: صدقت یا رسول الله. ( محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج9، ص 282-283 ).
11. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص 23.
12. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج4، ص 83.
13. همان، ج76، ص 236.
14. سیدمحمدعلی ایازی، مقاله زبان قرآن، ص 3. ( نسخه ی اینترنتی )
15. همان، ص 4. ( نسخه ی اینترنتی )
16. علیرضا ذکاوتی قراگزلو، « زبان قرآن »، بینات، شماره ی 5، ص 77.
17. بهاء الدین خرمشاهی، « بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن » بینات، شماره ی 5، ص 95.
18. ر ک: همان، ص 91.
19. ابراهیم، آیه 4.
20. ر ک: محمدهادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، صص 200-186.
21. محمدهادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، صص 148-147.
22. ابراهیم، آیه 4.
23. الدخان، آیه 8.
24. القمر، آیه 17.
25. الزمر، آیه 28.
26. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج9، ص 282.
27. محمدهادی معرفت، التفسیر الجامع، ج1، ص 57.
28. ر ک: همان، ج1، ص 57.
29. محی الدین بن عربی، الفتوحات المکیه ( 14 جلدی )، ج4، صص 265-264.
30. محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسّران، ج1، ص 99.
31. تفسیر و مفسّران، ج1، ص 99.
32. محمدهادی معرفت، « شناخت زبان قرآن »، بینات، شماره ی 1، ص 54.
33. نساء، آیه 82.
34. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج3، صص 80-78. ( ذیل آیات، 7-9 سوره آل عمران )
35. ر ک: نساء، آیه 83؛ حجر، آیه 91؛ نساء، آیه 46 و اسراء، آیه 36.
36. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج3، ص 80.
37. همان، ص 82.
38. همان.
39. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج90، صص 137-136 و نیز ج 89، ص 107.
40. فجر، آیه 33.
41. انعام، آیه 158.
42. همان، ج90، ص 114.
43. ر ک: شعراء، آیه 195؛ نحل، آیه 103.
44. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج1، پاورقی ص 100.
منبع مقاله :
زیرنظر گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ ( 1387)، معرفت قرآنی یادنگار آیت الله محمدهادی معرفت (رحمه الله علیه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید