چرا بعضی از افراد هیچ چیز دوران کودکی خود را به یاد نمی آورند؟ مثلاً بنده از دوران کودکی هیچ چیزی را به یاد نمی آورم؟

چرا بعضی از افراد هیچ چیز دوران کودکی خود را به یاد نمی آورند؟ مثلاً بنده از دوران کودکی هیچ چیزی را به یاد نمی آورم؟

چرا بعضی از افراد هیچ چیز دوران کودکی خود را به یاد نمی آورند؟ مثلاً بنده از دوران کودکی هیچ چیزی را به یاد نمی آورم؟

پیش از آنکه نظریات مربوط به فراموشی خاطرات دوران کودکی را مطرح کنیم، دو نکته مطرح می‌شود:
نکته اول: افراد از نظر به یادآوری خاطرات دوران کودکی متفاوت هستند. برخی افراد تجربیات مربوط به سنین کم‌تر را به خاطر می‌آورند. اما برخی دیگر تقریبا چیز خاصی از دوران کودکی خود به یاد نمی‌آورند. ریشه این تفاوت به یکی از دو چیز بر می‌گردد. نخست اینکه برخی افراد از نظر هوش و استعداد در حد بالاتری قرار دارند لذا تجربیات سنین پایین‌تر را به خاطر می‌آورند. در مقابل کسانی که هوش معمولی یا کمتر از معمول دارند، موارد کم‌تری را به یاد می‌آورند. دوم اینکه برخی افراد به این دلیل تجربیات زودهنگام دوران کودکی را به خاطر می‌آورند که آن حوادث بار هیجانی بیشتری داشته‌اند. مطالعات روان‌شناسی نشان می‌دهند که هر تجربه یا خاطره که بار هیجانی مثبت یا منفی به همراه داشته باشد، بیشتر به خاطر می‌ماند.
نکته دوم: در مورد اینکه افراد بزرگسال معمولا خاطرات چه دورانی را به یاد می‌آورند، نیز بین افراد تفاوت وجود دارد. ظاهرا تجربیات و خاطرات قبل از سه سالگی را هیچ‌کس به خاطر نمی‌آورد. اما بعد از هفت سالگی را تقریبا همه به خاطر می‌آورد. در مورد خاطرات بین سه تا هفت سالگی افراد متفاوت هستند. برخی افراد تعدادی زیادی از خاطرات بین سه تا هفت سالگی را به خاطر می‌آورد. اما برخی دیگر تعداد معدودی از خاطرات مربوط به این سنین را به یاد دارند.
نظریات روان‌شناسان نیز در این مورد از همسویی لازم برخوردار نیست. برای اولین بار فروید این مطلب را خاطر نشان کرد که بزرگسالان رویدادهای پیش از شش سالگی را به خاطر نمی‌آورند.[1] اما امروزه معتقدند که این دوره در حدود چهار یا حتی سه سالگی به پایان می‌رسد.[2]

نظریات روان‌شناسان در مورد فراموشی خاطرات دوران کودکی
به نظر می‌رسد که مسأله فراموشی تجربیات کودکی یک مسأله پیچیدگی علمی است که نیاز به مطالعات گسترده دارد. در روان‌شناسی این موضوع تحت عنوان «یادزدودگی روانزاد»[3] مطرح شده است. نگاه گذرا به منابع روان‌شناسی نشان می‌دهد که در این زمینه سه تا نظریه وجود دارد:
نظریه اول: اولین نظریه پرداز در این زمینه زیگموند فروید است. وی معتقد بود که خاطرات دوران کودکی از بین نرفته‌اند. بلکه به دلیل دردناک بودن مورد سرکوبگری قرار گرفته و به ناهشیار فرستاده شده‌اند. لذا وی با استفاده از هیپنوتیزم افراد را نسبت به بسیاری از خاطرات دوران کودکی آنان آگاه می‌کرد.
البته باید توجه داشت که امکان دارد آن خاطرات مربوط به دوران بعد از شش سالگی افراد باشند. در این صورت هشیار شدن افراد نسبت به این خاطرات نمی‌تواند مؤید نظریه فروید باشد.
نظریه دوم: «کارولین رووه ـ کولیه» استاد روانشناسی دانشگاه نیوبرانسویک آمریکا و «آریت استرری» استاد روانشناسی کودک دانشگاه رنه دکارت پاریس معتقدند که حافظه کودکان از همان ابتدای تولد فعال است، ولی تنها پس از هفت سالگی است که از مغز به عنوان بایگانی استفاده می‌شود. زیرا پیش از هفت سالگی مغز به طور کامل شکل نگرفته و در حال رشد است لذا به عنوان بایگانی از آنها استفاده نمی‌شود. پس ناتوانی افراد بزرگسال در یادآوری خاطرات دوران کودکی به خاطر عدم رشد کافی مغز در دوران کودکی است.[4] نظریه سوم: «گابریل سیمکاک»[5] و «هارلن هاین»[6] روان‌شناسان دانشگاه «اوتاگو»[7] معتقدند که عدم رشد زبان سبب می‌شود که افراد خاطرات دوران کودکی را به خاطر نیاورند. این دانشمندان نیز مثل نظریه‌پردازان فوق معتقدند که خاطرات دوران کودکی از بین نرفته‌اند و در ذهن انسان وجود دارند، اما به دلیل اینکه در سن کودکی خزانه لغات افراد در حد پایین است و این تجربیات و خاطرات همراه با واژه‌های مناسب ذخیره نشده‌اند، لذا افراد نمی‌توانند آنها را به خاطر بیاورند. به عبارت دیگر کودکان نمی‌توانند تجربیات پیش‌زبانی خود را به زبان واژه‌ها ترجمه کنند. این دو روان‌شناسان آزمایش‌های علمی را در مورد کودکان انجام داده‌اند که در تأیید نظریه آنان هستند.[8] تحلیل مسأله با توجه به یافته‌های روان‌عصب‌شناسی (نوروسایکولوژی): هر چند روان‌شناسان معتقدند که خاطرات توسط سلول‌های عصبی تبدیل به کدگذاری گردیده و در مغز ذخیره می‌شوند. بنابراین طبیعی است که تا زمانی که سلول‌ها از رشد کافی برخوردار نباشند و سلول‌ها به صورت پایدار شکل نگرفته باشند، اطلاعات ذخیره شده فراموش می‌شوند. فراموشی دوران پیری را نیز بر همین پایه تحلیل می‌کنند. از حدود 30 سالگی به بعد، سلول‌های مغزی در حال کم شدن هستند به همین دلیل فراموشی هم تسریع می‌شود. یعنی هر چه انسان بیشتر سلول مغزی از دست بدهد، خاطرات و تجربیات بایگانی شده نیز فراموش می‌شود. پس بین فراموشی و تحول مغز ارتباط وجود دارد.
تحلیل مسأله با توجه به مبانی اسلامی: بر اساس فلسفه اسلامی انسان از روح مجرد تشکیل شده است و اطلاعات در این روح مجرد ذخیره می‌شوند. اما مغز  و سلول‌های عصبی نقش ابزار را در این امر ایفا می‌کنند. به این معنا که سلول‌های مغزی باعث می‌شوند که اطلاعات از این طریق وارد روح مجرد شوند. همچنین هنگام یادآوری اطلاعات مغز و سلول‌های عصبی نقش ابزار را در یادآوری اطلاعات ایفا می‌کنند. مهمترین دلیل فلاسفه اسلامی این است که سلول‌های مغزی محدود و کوچک هستند و اگر اطلاعات به صورت مادی در آنها ذخیره شوند، باعث می‌شود که امور زیاد در فضای کوچک جا داده شود، این امر از نظر عقلی ناممکن است. پس اطلاعات که خود مجرد هستند در فضای مجرد یعنی روح انسان ذخیره می‌شوند.
بنابراین اگر انسان خاطرات دوران کودکی را به خاطر نمی‌آورد، به این خاطر است که ابزار ذخیره اطلاعات از رشد کافی برخوردار نیست. همچنین اگر کسی بر اثر ضربه مغزی دچار فراموشی می‌شود به این دلیل است که ابزار دچار مشکل می‌شود و اگر در هنگام کهولت فراموشی عارض می‌شود، نشانه نقص در ابزار و دستگاه مغزی است.

عوامل کلی فراموشی
آنچه تا کنون مطرح مباحث مربوط به فراموشی خاطرات دوران کودکی بود اما فراموشی به طور کلی اعم از اینکه مربوط به خاطرات دوران کودکی باشد یا تجربیات و مطالب فعلی باشد، دلایلی دارد. امکان دارد این دلایل شامل فراموشی دوران کودکی نیز بشود. لذا مطالبی در مورد حافظه، مراحل به یادسپاری و علل فراموشی مطرح می‌شوند:

حافظه:
حافظه و فراموشی از موضوعات جالب و بحث انگیز علم روانشناسی است که روانشناسان بدان پرداخته‌اند و هنوز هم با مجهولات و سؤالات مهمی روبرو هستند، هر چند دستاوردهای مفید و خوبی هم داشته‌اند.
همه یادگیری‌های ما نشانی از حافظه ما دارند، اگر ما تجربه هامان را به کلی فراموش می کردیم، نمی توانستیم چیزی یاد بگیریم و در این صورت زندگی ما شاملِ تجربه هائی گذرا می شد که هیچ پیوندی با هم ندارند و حتی از عهده یک مکالمه و گفتگوی ساده هم بر نمی آمدیم.
توانائی «به یاد سپردن» در انسان از نعمت های بزرگ خداوند متعال است که باید مثل همه نعمت های دیگر، از آن خوب استفاده کنیم و قدردانِ آن باشیم. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در حدیث معروف مفضل، به این نعمت بزرگ الهی، اشاره می کند که اگر انسان حافظه خود را از دست بدهد، چه مشکلاتی برای زندگی روزمره او بوجود می آید و چه ضررهایی متحمل می شود. اگر بارها از راهی برود، آنرا یاد نمی گیرد، هیچ دانشی را نمی تواند حفظ کند، به هیچ دینی نمی تواند معتقد شود و از هیچ تجربه ای نمی تواند استفاده نماید.[9] روان شناسان برای حافظه سه مرحله را ذکر کرده اند، ابتدا ما مطلبی را به خاطر می سپریم (یک جمله از کتاب درسی مان یا چهره شخص غریبه ای یا نام فیلمِ جدیدی و…) سپس، حافظه این مطالب را نگهداری (حفظ) می نماید و مدتی بعد (چند ساعت بعد یا چندین سال بعد) که به آن مطلب به یاد سپرده شده، نیاز داشتیم، می توانیم، آنرا دوباره از حافظه بگیریم.
فراخوانی از حافظه ـ نگهداری در حافظه ـ سپردن به حافظه.

فراموشی:
محققین، فراموشی را ناشی از احتمالِ خطا در یکی از این مراحل می دانند.[10] یعنی ناتوانی حافظه ما در بازیابی و فراخوانِ آن خاطره دلایلی دارد. شاید آنرا خوب و با توجه به خاطر نسپرده ایم و به قول معروف، سرسری و روزنامه وار از آن گذشته ایم و یا شاید چیزی در مرحله نگهداری آن در حافظه، دخالت کرده باشد و جای آنرا گرفته باشد و ممکن است آن مطلب و خاطره در حافظه ما وجود دارد ولی به دلایلی نمی توانیم آنرا پیدا کنیم و از لابلای دیگر مطالب خود از حافظه، بیرون بکشیم.
در مطالعات روان شناسان مشخص شده است، حافظه ای را که برای به یادسپاری، چند ثانیه ای از آن استفاده می نمائیم، با حافظه ای که برای حفظ و به یاد داشتنِ چند روزه یا چند ساله، استفاده می کنیم، فرق دارد، به حافظه اول، حافظه کوتاه مدت می گویند و به دومی حافظه بلندمدت، و چون خاطرات دوران کودکی مربوط به حافظه بلند مدت است که مسئول نگهداری خاطرات می باشد. در ادامه به این موضوع پرداخته می شود.

فراموشی خاطرات:
چند سطر قبل اشاره کردیم که حافظه سه مرحله دارد و گفتیم که نقص در هر یک از این مراحل می تواند موجب فراموشی شود. تحقیقات بعدی روان شناسان نشان داد که بیشترین دلیل فراموشی، این است که آن مطالب در دسترسِ حافظه ما نیست، نه اینکه وجود ندارد. به عبارت دیگر، مطالبی که به درستی به حافظه سپرده شده اند، اکثراً پاک نمی شوند و در لابلای مطالب و محفوظات وجود دارند. ولی ما دسترسی به آن نداریم.[11] حافظه بلندمدت، شبیه کتابخانه ای بزرگ است، اگر شما در این کتابخانه به دنبال کتابی هستید ولی آنرا پیدا نمی کنید، آیا الزاماً به معنای این است که آن کتاب در کتابخانه وجود ندارد؟ ممکن است آنرا در جای دیگری و در قفسه دیگری گذاشته باشید، ما روزانه شاهدیم که در لحظه ای، مطلبی را نمی توانیم به یاد بیاوریم، اما بعداً آنرا به یاد آورده ایم، این همان چیزی است که بارها از آن گله کرده ایم «سرِ زبانِ من است».
با این مثال ساده، روشن می شود که «خوب طبقه بندی کردنِ خاطرات و مطالب» و سازمان دهی اطلاعات، بسیار مهم است و آزمایشات نشان می دهد که اگر اطلاعات در حافظه خوب طبقه بندی شوند، بهتر فراخوان می شوند.
اما عاملِ دیگری که در یادآوری بهتر مطالب، از حافظه مؤثر می باشد،(و به سؤال ابتدای این نوشتار، بیشتر مربوط است) این است که اگر قرار باشد فردی، نام همکلاسِ سالِ اول خود را به یاد بیاورد (مثلاً بعد از 20 سال)، با گردش در راهروهای مدرسه و کلاس های آن، بهتر می تواند آن افراد را به یاد آورد و از لابلای صدها و هزارها نام، آن نام را از حافظه بیرون بکشد و یا مثلاً فرد بزرگسالی، به طور اتفاقی، با دیدنِ عکس از دورانِ سربازی یا جبهه خود، نام و خاطراتی را به یاد می آورد که مدتها دنبال آن نام گشته و یا گمان می کرده که از حافظه و ذهنش پاک شده است. شاید به همین دلیل است، هنگامی که شخص بعد از سالها به محلی که سابقاً در آن زندگی می کرد، برود، انبوهی از خاطرات آن دوره زندگی برای او زنده می شود.[12] پس به طور خلاصه می توان گفت: یکی از عواملی که در بازیابی و بیرون کشیدن خاطراتِ سالهای قبل مؤثر می باشد این است که حافظه و ذهن را به همان فضا و شرایطِ وقوع آن حادثه، ببریم و با چیزهائی حافظه را تحریک کنیم.
از عوامل دیگری که فراخوان و بازیابی اطلاعات را از حافظه بلندمدت، راحتتر می سازد، موقعیت های هیجان آور می باشد. مثلاً معمولاً شما فراموش می کنید که فلان فیلم مخصوص را کجا دیده اید و یا فلان کتاب را از کجا خریده اید، اما اگر در همان موقعِ حضور شما، مثلاً در کتابفروشی یا سینما، آتش سوزی شده باشد، چه؟ مسلماً شما آن حادثه را بارها و بارها برای دیگران نقل می کنید و از این راه آن حادثه را در ذهن خود تکرار و سازمان دهی می کنید تا جائی که سالها بعد به راحتی می توانید آنرا بخاطر آورید، زیرا عوامل هیجانی، حادثه را برای شما جذاب و قابل توجه نمودند و مرور و تکرار ذهنی آن حادثه بخصوص را در جای مشخص از حافظه سازمان دهی کرد. (مثلِ قرار دادنِ کتاب در قفسه خودش در کتابخانه ای بزرگ). بنابراین اگر دوران کودکی کسی خدای نکرده با حوادثِ تلخی (مثلاً مرگِ پدر و مادر…) همراه بود، مسلماً خاطراتِ این حوادث برای او ماندگارتر است و به راحتی می تواند آنها را بهتر از بخش های آرام و بی حادثه دوران کودکی خود به یاد آورد.[13] البته گاهی اوقات اطلاعات قبلی و تجربه ها و خاطرات جمع شده در حافظه، مانع از به یاد آوردن یک موضوع می شوند. به عنوان مثال اتفاق می افتد، کسی که دو زبان خارجی را مطالعه می کند، ممکن است وقتی می کوشد به زبان دوم صحبت کند، بجای زبان دوم، واژه های زبان اول را به یاد می آورد. که در این صورت آموخته های قبلی مانعِ به یاد آوردن آموخته های بعد شده اند.[14] و گاهی اوقات، موضوعِ جدید و تازه، مانع به یاد آوردنِ محفوظات قبلی می شود. به عنوان نمونه اگر دوستِ شما (علی) خانه اش را عوض کرده و شما شماره تلفن جدید او را حفظ کرده اید، متوجه خواهید شد که بازیابی شماره قبلی او برای شما دشوار است، زیرا شما از نشانه «شماره تلفن علی» برای بازنمائی شماره قبلی او استفاده می کردید حال آنکه این نشانه، شماره تازه او که مزاحم بازیابی شماره قبلی اوست، را فرا می خواند.

نتیجه گیری:
در پایان به طور خلاصه می گوئیم: از آنجائی که اطلاعات دقیقی از خود و حالاتِ فکری و ذهنی خود مطرح نکرده اید، بتوان براساس آن، راه حلِ روشن و صریحی برای آن ذکر کرد. اما مجموعِ مطالبِ ارائه شده را چنین می توان خلاصه کرد که معمولاً افرادی که ذهن و حافظه سالمی دارند، اطلاعات و محفوظات حافظه آنها، از بین نمی رود، بلکه اغلب ما در بازیابی و فراخوانی آن اطلاعات و خاطرات درست عمل کنیم مثلاً مطمئناً با قدم زدن در مدرسه دوران ابتدائی خود و با دیدنِ عکس از آن دوران، خاطراتی و نام هائی از آن دوران را به یاد می آوریم و با اینکه اگر بخشی از دوران کودکی ما خالی از خاطره ای به یادماندنی است، ممکن است به این دلیل باشد که با حوادثی مهم هیجانی و جذاب همراه نبود که، خوب در حافظه مرور و ثبت شود و یا اگر خاطراتی ثبت شد الان، باید بهانه هائی بوجود بیاید تا برای دست یابی به آن خاطرات، حافظه را به جستجو وادار سازیم.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. حافظه در روانشناسی، هاری لورین، ترجمه: مشفق همدانی، بنگاه مطبوعاتی صفیعلی شاه.
2. چگونه حافظه خود را تقویت کنیم، دکتر جیمز وینلند، ترجمه: شمس الدین زرین کلک، انتشارات مروارید، تهران، چاپ هفتم، صص 96-57.
در پایان اگر واقعا هیچ خاطره ای ازکودکی در ذهن ندارید ـ با این توضیحات ـ که خیلی بعید به نظر می رسد، می توانید با مراجعه حضوری به مشاوره کارشناس، مساله را پیگیری نمایید.

پی نوشت ها:
[1] – Dave Munger, http://scienceblogs.com/cognitivedaily
[2] – Dave Munger, http://scienceblogs.com/cognitivedaily
[3] – amnesia.
[4] – سایت باشگاه خبرنگاران جوان.
[5] – Gabrielle Simcock.
[6] – Harlene Hayne.
[7] – Otago.
[8] – Dave Munger, http://scienceblogs.com/cognitivedaily.
[9] . محمد ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، الطبعه الاولی، 1416 ق، جلد اول، حدیث 4033.
[10] . هیلگارد، ترجمه محمد تقی براهنی، زمینه روانشناسی، انتشارات رشد، 1369، ج 1، ص 402.
[11] . همان، ص 420.
[12] . همان، ص 425.
[13] . همان، ص 427.
[14] . کارل هافمن، ترجمه، بحیرائی، روان شناسی عمومی از نظریه تا کاربرد، انتشارات ارسباران، 1378، ج 1، ص 290.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید