اقتصاد در زندگی مورد نظر خداست

اقتصاد در زندگی مورد نظر خداست

محمد بن حمزه سروری گفت نامه ای توسط ابو هاشم داود بن قاسم جعفری که با من دوست بود برای امام حسن عسکری (علیه السلام) نوشتم. چون خیلی تنگدست شده بودم درخواست کردم دعا بفرمایند شاید خداوند وسعتی به من عنایت کند. جواب نامه به وسیله ابوهاشم از طرف حضرت رسید.
امام (علیه السلام) نوشته بود خداوند تو را بی نیاز کرد، پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت. مبلغ صد هزار درهم به تو ارث می رسد در آتیه نزدیکی برایت می آورند فاشکر الله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف فانه من فعل الشیطنه خدا را سپاسگزاری کن ولی متوجه باش از روی اقتصاد و میانه روی زندگی کنی مبادا اسراف نمائی زیرا اسراف عملی است شیطانی.
بعد از چند روز شخصی از حران آمد. اسنادی مربوط به دارائی پسر عمویم به من تحویل داد. در نامه ای که به ضمیمه بود اطلاع داده بودند یحیی بن حمزه در فلان تاریخ فوت شده. تاریخ فوت او مطابق با روزی بود که ابوهاشم نامه حضرت عسکری را به من رسانید. تنگدستی ام برطرف شد. حقوق خدائی که در آن مال بود خارج نموده به اهلش رسانیدم و نسبت به برادران دینی خود کمکهائی نیز کردم. پس از آن مطابق دستور امام از روی اقتصاد به زندگی خود ادامه دادم.(10)
چگونه زندگی کنیم تا اقتصاد رعایت شود

در جلد شانزدهم بحارالانوار ص 201 از مکارم الاخلاق نقل می کند. ابوالسفاتج گفت یکی از دوستانم به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد. گاهی ما در بین راه مکه می خواهیم احرام ببندیم نخاله و سبوس آرد نداریم تا به وسیله آن خود را شستشو داده آثار نوره را بزدائیم با آرد این عمل را انجام می دهیم ولی از اینکار خیلی ناراحت هستیم.
فرمود از اسراف کردن می ترسید. جواب دادم آری. فرمود آنچه در اصلاح و سلامتی بدن مصرف شود اسراف نیست. گاهی من دستور می دهم مغز استخوان را با روغن زیتون مخلوط کنند و به وسیله آن خود را شستشو می دهم.
اسراف در چیزهائی است که باعث تلف شدن مال و ضرر رساندن به بدن باشد سوال کردم سختگیری و به تنگی زندگی کردن چگونه است؟ فرمود نان و نمک خوردن با اینکه قدرت داری غذای دیگری بخوری.
عرض کردم میانه روی اقتصادی در زندگی به چه نحو حاصل می شود قال الخبز و اللحم و اللبن الزیت و السمن مره ذا و مره ذا فرمود نان و گوشت و شیر و روغن زیتون و روغن حیوانی گاهی از این انسان بخورد و گاهی از آن.(11)
به هر یک از دو برادر دستور میانه روی داد

حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به عیادت علاء بن زیاد حارثی تشریف برد. وقتی که وسعت خانه او را مشاهده نمود. فرمود تو خانه به این وسیعی در دنیا برای چه می خواهی با آنکه احتیاجات به این خانه در آخرت بیشتر است. اگر بخواهی در آخرت نیز به خانه وسیعی برسی در اینجا مهمان نوازی کن. صله رحم بجا آور و اداء حقوق بنما.
علاء عرض کرد از برادرم عاصم بن زیاد شاکی هستم. فرمود چه شکایت داری؟ عرض کرد از دنیا کناره گیری نموده. آنجناب امر نمود او را بیاورند. عاصم شرفیاب شد. فرمود ای دشمن نفس خود شیطان گمراهت نموده.
بر خانواده و اولادت رحم نمی کنی؟ خیال می کنی خداوند طیبات و چیزهای حلال را که برای شما مباح کرده بدش می آید از آنها استفاده کنی. در نظر خدا از این اندیشه خوار و پست تر هستی. عاصم گفت پس چرا شما لباس خشن می پوشی و غذای ساده و غیر لذیذ می خوری. فرمود من مثل تو نیستم. خدا بر پیشوایان حقیقی لازم نموده خودشان را شبیه تنگدستان قرار دهند تا فقر و تنگدستی برای فقراء دشوار نباشد و بدین وسیله تسلی یابند.(12)
در این روایت چنانچه ملاحظه می فرمائید علی (علیه السلام) در عین حال که علاء را متوجه آخرت می نماید و وسعت خانه را در صورتی که انفاق ننماید برایش عیب می داند، برادرش عاصم را به استفاده کردن از نعمتهای دنیا دستور می دهد تا حد وسط و میانه روی بوجود آید و غرض از دنیا و آخرت حاصل شود.


10) بحارالانوار، ج 12، ص 167.

11) بحارالانوار، ج پانزدهم، قسمت چهاردهم، ص 201.

12) بحارالانوار، ج پانزدهم، قسمت دوم، ص 53.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید