آیا حضرت سلیمان، دست و پاهای اسبان را قطع کرد؟

آیا حضرت سلیمان، دست و پاهای اسبان را قطع کرد؟

نویسنده: سمیح عاطف الزین
مترجمان: علی چراغی، محمد حسین احمدیار، محمد باقر محبوب القلوب

 

در این نوشته، چند مطلب مهم را درباره‌ی فرستادگان و برگزیدگان خداوند متعال برای هدایت و راهنمایی انسانها به صورت خلاصه و فشرده یادآوری می‌کنیم.
نخست اینکه، همه‌ی پیامبران الهی در تمام عمر خود در این دنیا به خواست و لطف پروردگار از ویژگی عصمت و دور بودن از هر گناهی بهره مند بودند، چون در غیر این صورت، در درستی و راستی گفتار و مدعایشان شک و تردید پیش می‌آمد و اطمینان مردم به گفته‌هایشان سلب می‌شد و پذیرای دین الهی نمی‌شدند.
دیگر اینکه واقعیات و حوادث مهم دوران زندگی آنان را که در قرآن کریم آمده است، با بیان و شرح و تفسیر امامان معصومان -علیهم السّلام- پذیرا هستیم.
چون در این زمینه بسیاری از کج اندیشان و مغرضان مطالب و آیات قرآنی را به میل خود تعبیر و تفسیر کرده، حرمت و مقام والای برگزیدگان خداوند عزّوجلّ را پاس نداشته، به گزافه گویی پرداخته‌اند تا به خیال خود آنان را از مقام رفیعشان به درجه‌ی انسانهای معمولی پایین آورند و به دنبال آن، گفته‌اند که خطاکاری و لغزش آنان ممکن است.
یکی از آن موارد، داستان حضرت سلیمان (علیه السلام) و قضا شدن نماز آن حضرت است که بعضی از مفسران گفته‌اند که حضرت سلیمان از غروب آفتاب و نماز نخواندن خود خشمگین شد، شمشیری برگرفت و تمام اسبها را گردن زد یا دست و پایشان را قطع کرد.

با توجه به آنچه میان مورچگان و حضرت سلیمان اتفاق افتاد -و خداوند، همان گونه که گذشت، در سوره‌ی مبارکه‌ی نمل آیات 18 و 19 آن را بیان فرموده است- به سادگی متوجه می‌شویم که حضرت سلیمان (علیه السلام) از لگدمال شدن مورچگان و ستم به آنها خودداری کرد و پرهیز داشت و از آن که به لطف الهی از زبان حشرات آگاه بود، آن نعمت را گرامی و بزرگ می‌داشت و سپاس و شکر بی کران خاوند متعال را به جا می‌آورد، چون با آن دانش توانسته بود، حتی به مورچگان ستم نکند.
عده‌ای در مورد اسبها چه بد تعبیر و تفسیر کرده و گفته‌اند که آن حضرت، حیوانات بی گناه را یکی پس از دیگری کشته است. درحالی که بر اساس روایات بزرگان شیعه به نقل از امامان -علیهم السّلام- آمده است که چون حضرت سلیمان متوجه غروب آفتاب و فراموشی نماز صبح خود شد، دست دعا و لابه و استغاثه به درگاه پروردگار بلند کرد و تقاضا نمود خورشید را بازگرداند تا نمازش را به جا آورد. خداوند نیز درخواست آن پیامبر و فرستاده‌ی عظیم الشأن خو را اجابت فرمود و خورشید برگشت و حضرت و همراهانشان با دست کشیدن به گردن و پاهای خود [شاید وضوی آن زمان بوده است]، نمازشان را به جا آوردند.
در روایتی دیگر آمده است که حضرت سلیمان (علیه السلام) پس از برگشت خورشید و نماز خواندن، اسبان را طلبید و با چوبدستی و عصایی که در دست داشت بر پاها و گردن آنها زد و همگی را در راه خدا آزاد و رها کرد تا هرکس که خواهد از آنها بهره گیرد و این خود ارزشمندترین انفاق در راه خداست؛ یعنی انفاق چیزی که شخص، بیشترین علاقه را نسبت به آن داشته باشد.
در این زمینه برای روشنگری شما عزیزان، مطلبی را هم پیرامون پیامبر عظیم اشأن السلام و اولین آفریده‌ی خالق جهان هستی متذکر می‌شویم تا خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل.
بسیاری نوشته اند، که خاصه آن چنین است:
«هنگامی که اولین بار فرشته‌ی وحی (حضرت جبرئیل «علیه السلام») بر [حضرت] محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) فرود آمد و او را به بعثت و پیامبری بشارت داد [تا این وظیفه‌ی بسیار سنگین و طاقت فرسا را بر دوش گیرد و آن مردمان و همه‌ی انسانها را تا دامنه‌ی رستاخیز به شاهراه هدایت و سعادت راهنمایی کند]، او ترسان و لرزان خودش را به خانه رسانید و جریان را برای [حضرت] خدیجه (علیه السلام) [آن شخصیت والامقام و از مال و جان گذشته در راه اسلام و اولین بانوی مسلمان در اسلام] بیان داشت، [حضرت] خدیجه (علیه السلام) بلافاصله دستش را گرفت و او را به سرعت نزد ورقه بن توفل [بزرگترین شخصیت علمی و سرشناس آن مرز و بوم و آن دوره] برد، [حضرت] محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) جریان را برای او بازگو فرمود. ورقه اندکی به فکر فرو رفت و تأملی کرد، سپس سر بلند کرد و گفت: «تو پیامبری و خداوند تو را به این مقام برگزیده است.» [حضرت] محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) که این سخن را از ورقه شنید، نفس راحتی کشید و با اظهار خوشحالی و مسرت از پیغمبر شدنش با [حضرت] خدیجه به خانه بازگشت.»
با بهره گیری از اندکی ژرف اندیشی و دقت در آنچه نقل شد، در می‌یابیم که رسالت الهی و پیامبری راستین امری لحظه ای و بدون هرگونه مقدمه و سابقه است که حتی شخص برگزیده شده، خود هیچ اطلاع و آگاهی قبلی از آن ندارد و هیچ گونه ویژگی، لیاقت، استعداد و… هم نیاز ندارد.
شخصی به ناگاه متوجه می‌شود که چنین وظیفه ای بر عهده اش گذاشته شده است و بلافاصله هم می‌پذیرد. روشی که امروزه در هیچ موسسه و سازمانی برای سپردن حتی یک پست معمولی به آن عمل نمی‌شود و برای هر وظیفه و کاری، شرایط و ویژگیهایی در نظر گرفته می‌شود که نامزد آن مسئولیت باید آنها را احراز کرده باشد، ولی پیامبری- به تعبیری که گفته اند- چنان بی اهمیت و بی ارزش است که با تأیید شخص دیگری اثبات می‌شود و حقیقت پیدا می‌کند. خلاصه پیامبر خدا همچون میلیون ها انسان دیگر، فردی معمولی است که با دیگران تفاوتی ندارد و هیچ مشخصه بارزی ندارد.
براساس چنین دیدگاهی است که هر نویسنده، مورخ یا خاورشناس مغرض یا ساده اندیشی، به راحتی به خود اجازه می‌دهد که بدون هرگونه واکنش یا طرح سوال و پرسشی، نقل کند که این پیامبر در بستر مرگ، هنگامی ‌که تقاضا کرد قلم و دواتی بیاورند تا مطلبی بنویسد تا مرد را از گمراهی و تفرقه بعد از مرگش برهاند، یکی از حاضران گفت که او مریض است و هذیان می‌گوید [پناه می‌بریم به خدا از این همه وقاحت و بی شرمی‌و…].

به دنبال آن، شنونده یا خواننده این مطلب با آن پیشفرض و آماده سازی، نقطه ایهامی‌ برایش نمی‌ماند و هیچ سوالی به ذهنش خطور نمی‌کند که چگونه پیامبری که خداوند متعال در قرآن کریم درباره اش می‌فرماید:
(و از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید و سخنش [همواره] جز آگاهی غیبی که وحی می‌شود، چیزی دیگری نیست.) (1)
چگونه در آخرین لحظات حساس و پایانی زندگی، پس از بیست و سه سال رنج و زحمت طاقت فرسای پیامبری و دگرگونی مردمانی جاهل و نادان به هذیان گویی می‌افتد. در حالی که او اولین مخلوق پروردگار عزوجل است که پیش از پا گذاردن به این دنیا و پیش از آفریده شدن دیگر آفریده‌ها، به این مقام و سمت انتخاب شده و او از بدو تولد و پا گذاردن به دنیا، از این واقعیت آگاه بوده است.
آری، چنین گفتند و چنان کردند و این چنین شد.
به همین علت است که مولای متقیان، امیر مومنان حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام)، فرمودند که اگر از نوشتن آن نوشته جلوگیری نمی کردند، اسلام در راه و مسیر اصلی خود به حرکت ادامه می داد و حتی دو نفر هم با هم اختلاف پیدا نمی کردند.
یعنی اینکه، تمام اختلافها، کشتارها، جنایتها و آشوب و فتنه ها در طول پانزده قرن عمر اسلام، بین مسلمانان پدید آمد، اثر آن رفتار و سخن کفر آمیز و منافقانه بوده و هست.
به هر حال، باید بدانیم که تمام فرستادگان و پیامبران الهی، در این دنیا مورد آزمایش و امتحانهای گوناگون و بسیار قرار گرفته اند تا به درجات بالاتر قرب الهی راه یابند. امروزه هم، آخرین جانشین آخرین پیامبر برگزیده ی پروردگار عزوجل، یعنی حضرت مهدی صاحب الزمان (علیه السلام) با گذشت بیش از یک هزار و یک صد سال از دوران غیبت آن بزرگوار، از دیدگان نالایق ما، خود آزمایشی بسی طولانی و سخت را پشت سر می گذارند و لحظه به لحظه و روز به روز بر مقامات و درجات قرب آن بزرگوار افزوده می شود.
چون آن بزرگوار مهربانتر از مادر، با اطلاع دقیق و کامل از تمام اعمال و رفتار و حتی اندیشه و نیت انسانها، از این همه ظلم و ستم و تجاوز و نابسامانی در سرتاسر گیتی و به و ویژه گرفتاریها و مشکلات شیعیان خود رنج بسیاری می برند.
از سوی دیگر، عبادتها و بندگی خالصانه آن عزیز بزرگ، در طول این قرنها، سیر تکاملی بی مانندی را در تقرب به درگاه خداوند می پیمایند. به امید روزی که ذات احدیت به لطف و کرمش فرمان ظهورشان را صادر فرماید تا جهان و جهانیان از یمن و برکت ظهورش سامان یابد و نه تنها انسانها، بلکه تمام موجودات روی کره زمین در رفاه و آسایش کامل زندگی کنند.(2)

پی‌نوشت‌ها:

1- قرآن، نجم/3-4.
2- پیشنهاد می شود برای مطالعه ی بیشتر به این مقاله رجوع نمایید: http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,8920 (راسخون)
منبع مقاله :
زین، سمیح عاطف؛(1393)، داستان پیامبران در قرآن، مترجمان: علی چراغی و [دیگران …]، تهران: موسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ سوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید