جوان و غضب

جوان و غضب

مفهوم شناسی غضب

«غضب، کیفیتی است نفسانی که سبب جنبش و حرکت روح از درون به بیرون می شود برای غلبه و پیروزی، اما مبدأ آن انتقام گرفتن است. غضب در حقیقت طرف افراط قوه است که اگر شدید باشد سبب حرکت و جنبشی شدید شده که به سببش، حرکتی پرحرارت در مغز و عصب پدید می آید که مانند دودی تیره، نور عقل را پوشانده و اثرش را تضعیف می کند. از این روست که پند و نصیحت در شخص خشمگین اثر نگذاشته، بلکه حتی بر درشت خویی و شدت آن می افزاید». (1)
غضب، غریزه ای است که چون تعدیل و کنترل شود و به موقع اعمال گردد، موهبتی آسمانی به شمار می رود که حریم شخصی انسان را از سوء استفاده ها و تجاوز ها ایمن می دارد، جرئت را از دشمنان می گیرد. سبب حفظ کرامت و حقوق انسان می گردد. به تعبیر بیهقی:
اگر کسی گوید که خشم به چه حکمت در آدمیان نهاده شدی، و آفریدگار چرا آن را در مردم آفریدی، جواب آن است که آفریدگار را – جل جلاله – در هر چه آفریده است، مصلحتی است عام و ظاهر – اگر آرزو نیافریدی، کس سوی غذا که آن بقای تن است، و سوی جفت که در او بقای نسل است، نگرایستی و مردم نماندی و جهان ویران گشتی. و اگر خشم نیافریدی، هیچ کس روی ننهادی سوی کینه کشیدن و خویشتن را ز ننگ و ستم نگاه داشتن و به مکافات مشغول بودن و عیال و مال خویش از غاصبان دور گردانیدن؛ و مصلحت یکبارگی منقطع گشتی.
اما چنان باید و ستوده آن است که قوه ی آرزو و خشم در طاعت قوه ی خرد باشد، هر دو را به منزلت ستوری (2) داند که بر آن نشیند و چنان که خواهد براند و بگرداند. و اگر رام و خوش پشت نباشد، به تازیانه بیم می کند در وقت، و وقتی که حاجت آید، می زند و این دو را (آرزو و خشم) دگشاده نتوان گذاشت که اگر گشاده شود، خویشتن را هلاک کند و هم آن کس را که بر وی بود. (3)
«پس مردمان در خصوص قوه ی غضب، خارج از این سه حال نیستند. افراط، تفریط، اعتدال. افراط در غضب این گونه است که آن چنان غالب شود که شخص از حیطه ی اطاعت «عقل» و «شرع» چنان بیرون رود که فکر و بصیرتی برایش نماند. تفریط در غضب به این است که این قوه اساساً در نهاد آدمی نباشد، یا به اندازه ای در وجودش تضعیف شده باشد که در مواردی که هم از لحاظ شرعی و هم از لحاظ عقلی وجود غضب ضرورت دارد، غضبی از خود نشان ندهد. اعتدال در غضب نیز به این شکل است که غضب شخص بجا و به موقع باشد، به گونه ای که نه از چارچوب شرع بیرون برود و نه از چارچوب عقل خارج شود، بلکه در غضب و خشم نمودن و عدم غضب و خشم نمودن، تابع شرع و عقل باشد، و هم خشم و هم عدم خشم او طبق فرمان شرع و عقل باشد.
بی شک، حد اعتدال و حد وسط غضب، مذموم و نکوهیده نباشد؛ چه آنکه در حقیقت از جرگه ی غضب بیرون است و از قلمرو شجاعت ورزی به شمار می رود، اما طرف تفریط آن مذموم و نکوهیده بوده، برآمده از ترس و خفت است؛ چه کسی که فاقد حد اعتدال در غضب و واجد تفریط در این غریزه است، چه بسا فاقد غیرت و حمیت است. و به حقارت نفس و تحمل خفت و خواری که از مردمان رذل و پست، و سازش و مداهنه در خصوص امر نمودن به معروف و نهی نمودن از منکر است». (4)
«و اما غضب در جانب افراط آن، در خط آن همین بس که اسقراطیس حکیم گوید: من به سلامت آن کشتی که باد سخت و شدت آشوب دریا آن را به لجه ای (5) افکند که بر کوه های عظیم مشتمل بود و بر سنگ های سخت زند، امیدوارترم از آنکه به سلامت شخص غضبان ملتهب؛ چه ملاحان را در تخلیص آن کشتی مجال به کار گرفتن انواع حیله ها و چاره جویی ها باشد و حال آنکه هیچ حیلت در تسکین شعله ی غضبی که زبانه می زند نافع نیاید و چندان که وعظ و تضرع و خضوع بیشتر به کار دارند، مانند آتشی که هیزم خشک بر وی افکنند، شعله ورتر شود و شدت یابد». (6)
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب مردی چنینم کو به کو
کو در این دو حال، مردی در جهان
تا فدای او کنم امروز جان (7)

علاج قوه ی غضب

ملا مهدی نراقی (رحمه ا …) درباره ی درمان قوه ی غضب می نویسد:
اما علاج غضب منوط بر چند امر است، و ای بسا که با برخی از آن ها علاج پذیرد:
اول – برطرف ساختن اسبابی که سبب تشدید و هیجان غضب می شود، همانند خودبینی، فخر فروشی، کبرورزی، لجاجت، جدل، حرص شدید و غیره که همگی از اخلاق های پست و هلاک بخش است، و با وجود آن ها، خلاص شدن از غضب ناممکن است.پس نخست باید موارد یاد شده را زایل کرد، تا نوبت به رفع غضب برسد، که در این صورت آسان خواهد بود.
دوم – یادآوری زشتی و عاقبت بد خشم و هر آنچه که در شرع مقدس در مذمت و نکوهش آن وارد شده است.
سوم – یادآوری روایتی که در مدح و ستایش از کسانی وارد شده که غضب خویش را فرو می خورند و مانع از بروز آن می شوند. (8)

زورمند کیست؟

روزی پیامبر از محلی عبور می کرد. در راه به جمعیتی برخورد که در بین آن ها مرد نیرومندی در حال زور آزمایی بود و سنگ بزرگی را که مردم آن را سنگ زورمندان و وزنه قهرمانان می نامیدند، از روی زمین بلند می کرد. تماشاگران با مشاهده ی زور و قوت ورزشکار، او را تحسین و تشویق می کردند. پیامبر پرسید: این اجتماع مردم برای چیست؟ گفتند: شخصی اینجا زور آزمایی می کند.
حضرت فرمود: «به شما بگویم مرد قوی و قهرمان کیست؟ قهرمان کسی است که اگر شخصی به او دشنام داد، خشمگین نشود، بلکه تحمل کند و بر نفسش چیره گردد».(9)

یک نصیحت

شخصی به پیامبر عرض کرد: مرا علم بیاموز و از دستور های دینی آگاه فرما. فرمود: برو و هرگز غضب مکن. آن مرد در حالی که می گفت: «به همین سخن اکتفا می کنم»، به سوی طایفه ی خود بازگشت.
وقتی به قوم خود رسید، مشاهده کرد که نزاعی بین قومش و قومی دیگر روی داده است و همه، سلاح در دست گرفته و در برابر یکدیگر صف آرایی کرده اند. او هم لباس نبرد بر تن کرد و به سوی یاران خود رفت. ناگهان به یاد سخن پیامبر افتاد که از او خواسته بود خشمگین نشود. سلاح را بر زمین انداخت و به سوی دشمنان قوم خود رفت و گفت: جنگ و خون ریزی نفعی ندارد. من از مال خود هر چه بخواهید، به شما پرداخت می کنم. آن ها متنبه شدند و گفتند: هر چه مورد اختلاف بود، به گذشت و چشم پوشی سزاوارتر است. بدین گونه همین وصیت پیامبر، اختلاف بزرگی را حل کرد. (10)

امام و غلام

امام صادق (ع) غلام خود را پی حاجتی فرستاد. برگشتن غلام بسیار طول کشید. امام به دنبالش رفت تا ببیند او چه کار می کند. غلام را در حالی یافت که خوابیده بود. امام بدون اینکه خشمگین شود، نزد سر او نشست و وی را باد زد تا از خواب بیدار شد. آنگاه به او فرمود: ای فلانی! برای تو سزاوار نیست که هم شب بخوابی و هم روز! شب بخواب و روز برای ما کار کن. (11)

پی نوشت:

1. ملا مهدی نراقی، جامع السعادت، ترجمه: کریم فیضی، ج 1، ص 383.
2. چهارپا به ویژه اسب.
3. خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، ج 1، ص 157.
4. جامع السعادات، ج 1، صص 385- 387.
5. ژرف ترین قسمت دریا.
6. خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح و تنقیح: مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، ص 176.
7. مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح: نیکلسون،دفتر پنجم، بیت های 2893 و 2894.
8. جامع السعادات، ج 1، صص 390 و 391.
9. مجموعه ورام، ج 2، ص 10.
10. علی اکبر صداقت، یکصد موضوع، 500 داستان، ص 391.
11. نک: همان، ص 392.

منبع: گلبرگ جوان، شماره ی 113

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید