1. قبول عذر دروغگویان در جنگ تبوک که خدا در قرآن پیامبر را ملامت میکند.
2. داستان گرد افشانی که پیامبر در آن دچار اشتباه بزرگ شد.
3. ماجرای «بئرمعونه» که تعدادی از اصحاب پیامبر کشته شدند.
در ابتدا ضرورت دارد که توضیحی درباره علم پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بیان داریم. دانش و آگاهی پیامبر اکرم و ائمه(ع) بر دو قسم است:
نخست: علوم و دانشهایی است که از راههای عادی برای آنان فراهم میآید که در اینگونه از دانشها با دیگر مردم تفاوت زیادی ندارند و دیگر: علومی است که برای آنان از راههای ماوراء طبیعی (وحی و الهام) حاصل میگردد.
بدیهی است که پیامبر اکرم(ص) و امامان، وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومی که از راههای غیر عادی برای آنها حاصل میشد عمل کنند بلکه تکالیف دینی آنها همواره بر طبق علومی بوده که از مجاری عادی برای آنها بدست میآمده است. مثلاً پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقین را به خوبی میشناختند و از طریق الهی میدانستند که آنها ایمان واقعی ندارند، ولی هرگز آنها معامله با کفّار را انجام نمیدادند بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها، مانند سایر مسلمانان رفتار میکردند. و همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حلّ و فصل مشکلات مردم مینشستند، مطابق قوانین قضائی اسلام و بر اساس شهادت و قسم، حکم میکردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمینمودند.[1]
با توجّه به آنچه بیان شد، اولاً باید گفت که تبعیت از پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم ـ علیهالسلام ـ در احکام، ضروری و واجب است اما در موضوعات تبعیت معنی ندارد. چون عقل انسان خود موضوعات را درک میکند و اگر شرع هم سخنی بگوید از باب ارشاد و تنبیه است، مگر این که موضوعات مورد نظر، موضوع شرعی باشد مانند حد مسافر که باید هشت فرسخ باشد و …که در این موارد نیز تبعیّت از پیشوایان دینی لازم است چون درک موضوعات شرعی خاص و تبیین آن از وظائف پیشوایان است.
اما در موضوعات عادی که عقل و درک همه به آن دسترسی دارد، تبعیّت از پیشوایان لازم نیست؛ با این حال نسبت به موضوعات عادّی هم، علم دیگران نمیتواند بیشتر و برتر از پیامبر اکرم و امامان صلوات الله علیهم باشد، بلکه در علومی که از راه عادی بدست آمده ممکن است دیگران به اندازه پیشوایان و امامان باشند، ولی به طور قطع در علومی دیگران هرگز نمیتوانند برتر از آنان باشند، زیرا آنان به تمام مسائل و موضوعات، آگاهی و احاطه کامل دارند چنان که در روایت آمده است: «فو الذی نَفْسی بِیَدهِ تَسئلونی عَن شیءٍ فیما بینکم و بین الساعهِ… الا انبأتکم؛ سوگند به خدائی که جان من در اختیار اوست (از حوادث آینده) و از هر چه که میان شما و روز قیامت است بپرسید به شما خبر خواهم داد»[2] اما درباره برخی از فضایایی که به عنوان شبهه در زمینه علم پیامبر از آنها نام برده شد باید گفت که:
اما توجیهات منطقی در موارد یاد شده:
الف) قبول عذر دروغگویان در جنگ تبوک و ملامت پیامبر از سوی خداوند.
آنچه از آیات قرآن مربوط به عذر خواهی منافقان و دروغگویان آمده دو آیه است که ترجمه آن را بیان نموده آنگاه به قضاوت مینشینیم: «و معذوران از اعراب (نزد تو) آمدند که به آنها اجازه (تخلّف از جهاد) داده شود، اما آنها که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند (بدون هیچ عذری در خانه) خود نشستند به زودی کسانی را که از آنها کافر شدند (و معذور نبودند) عذاب دردناکی خواهد رسید»[3]
در این آیه هیچ سرزنشی نسبت به پیامبر وجود ندارد و خلاف واقعی هم سرنزده است از آن حضرت، ممکن است گفته شود که چرا عذر دروغگویان را قبول کرد؟ اولاً: باید گفت که آیه نمیرساند که حضرت عذر دروغگویان را باور کرده ثانیاً: اگر به ظاهر قبول کرده بر اساس همان مطلبی است که در مقدمه اشاره شد که پیامبر(ص) مأمور است طبق ظواهر با مردم رفتار کند نه بر اساس علوم واقعی که از طریق الهی بدست آورده.
در آیهای دیگر میخوانیم «هنگامی که به سوی آنها (که از جهاد تخلّف کردند) باز گردید از شما عذرخواهی میکنند، بگو عذرخواهی نکنید، هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد، زیرا خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته و خدا و رسولش اعمال شما را میبینند…. و هنگامی که به سوی آنان باز گردید برای شما سوگند یاد میکند که از آنها اعراض (و صرف نظر) کنید، از آنها (اعراض کنید و روی گردانید) زیرا آنها پلیدند و جایگاهشان دوزخ است، به کیفر اعمالی که انجام میدادند. با سوگند از شما میخواهند که از ایشان راضی نشوید، اگر شما از آنها راضی شوید خداوند هرگز از جمعیت فاسقان راضی نخواهد شد»[4]
آیات فوق بیان می کنند که حضرت عذر آنان را نپذیرفته و تأیید میکند که خدا و رسولش از اعمال آنان آگاهی داشته، و ذیل آیه که میگوید: اگر شما راضی شوید…، خطاب به مسلمانان است نه شخص پیامبر اکرم(ص) پاسخ دیگری که از این نوع قضایا داده شده این است که علم غیب پیامبر اکرم (ص) از طرف خداوند است لذا ممکن است گاهی از سادهترین موضوع اطلاع نداشته باشد، ولی هر گاه اراده الهی تعلق بگیرد که حضرت را از غیب آگاه نماید، از پیچیدهترین مسائل غیبی خبر میدهد.[5] شاهد دیگر بر این مطلب جریان گم شدن شتر حضرت است در تبوک که عدهای اعتراض کردند که اگر حضرت علم غیب دارد چرا از محل شترش آگاهی ندارد؟ حضرت فرمود: «من فقط آنچه را خدا تعلیم نماید میدانم هم اکنون خدا مرا به محل شتر راهنمائی نمود، شتر من در این بیابان در فلان دره است، و افسار آن به درختی پیچیده و آن را از راه رفتن باز داشته است. پس بروید آن را بیاورید» بلافاصله چند نفر به نقطهای که پیامبر(ص) فرموده بود، رفتند و شتر را به همان حالت، که پیامبر توصیف کرده بود یافتند.
ب) داستان منع از گردافشانی خرما:
درباره این داستان باید گفت که چنین چیزی در منابع و مدارک شیعه یافت نشده و فقط در منابع اهل سنّت آمده که از نظر سند برای ما اعتبار ندارد، و شیعه قائل به خطای آن حضرت نیست البته اهل سنّت چنین خطائی را میپذیرند چنانکه ابن ابی الحدید در توجیه روایت چنین میگوید: «فامّا فی اقواله الخارجه عن التبلیغ فیجوز اَن یخطی کما رُویَ عنهُ فی نَهیهِ لأهل المَدینَه عن تأبیر النّخل،[6] امّا خطا در سخنان خارج از تبلیغ (احکام و…) پس جائز است، چنانکه روایت شده است در نهی آن حضرت از گردافشانی درختان خرما. ثانیاً: ممکن است بر اساس علوم عادّی چنان نظری داده باشد نه علوم غیبی تا به مردم بفهماند که علوم غیبی حضرت ذاتی آن حضرت و از ناحیه خود حضرت نیست بلکه از جانب خداوند متعال است.علاوه بر موارد فوق باید گفت: پیامبر در میان مردمی زندگی کرد که اکثر آن ها با درخت خرما آشنا بودند و شغل آن ها به شمار می رفت چطور می توان قبول کرد که پیامبر از این موضوع بدیهی غافل بوده است.؟
3. ماجرای «بئر معونه»:
درباره واقعه بئر معونه که چهل نفر از رجال علمی اسلام و حافظان قرآن که برای دعوت مردم به اسلام، به آن سامان رفته بودند به دست دشمنان اسلام کشته شدند[7]. باید گفت حضرت تدبیر لازم را به کاربرد، زیرا گروه تبلیغی را در حمایت و ضمانت «ابوبراء» (عامربن مالک بن جعفر) که رئیس قبیله بنی عامر بود قرار داد، و خود او نیز در مدینه نزد پیامبر اکرم(ص) ماند تا سپاه تبلیغی برگردد.
و افراد مذکور توسط «عامر بن الطفیل» به کمک قبیله «سلیم» و «ذکوان» کشته شدند، نه قبیله ابو برا که امنیت آنها را تضمین نموده بود.[8]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. علم پیامبر و امام(ع) احمد مطهری و غلامرضا کاروان
2. بیست پاسخ، مؤسسهدر راه حق و اصول دین ص 113ـ119.
3. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 2 ص 180، ج 3 ص 188.
پی نوشت ها:
[1] . بیست پاسخ، هئیت تحریریه مؤسسه در راه حق، انتشارات در راه حق، 1360.
[2] . ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه مرعشی، 1404ه ق، ج 7، ص 44.
[3] . توبه/90.
[4] . توبه/94-96.
[5] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 781.
[6] . عبد الحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی، 1404، هـ ق، ج7، ص19.
[7] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 502-503.
[8] . ر.ک: سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغت اسلامی، بی تا، ج2، ص 504.