نویسنده: دکتر لیلا خواصی
هر فردی ابتدا و در شکل طبیعی اش روابط زناشویی خود را با عشق و علاقه شروع می کند و حدس و گمان های اولیه ی او نیز، حفظ و تداوم این رابطه است. اما گاهی پس از مدتی ممکن است زن یا شوهر یا هر دوی آن ها نسبت به عمق و شکل روابط شان دچار تردید شوند و چون بین توقعات خود از زندگی و واقعیت های موجود در زناشویی شان هماهنگی لازم را نمی بینند، دچار سرخوردگی و دلزدگی شوند.
بروز دلزدگی در روابط زناشویی یک پدیده ی تدریجی است و یک شبه و به طور ناگهانی بروز نمی کند. صمیمیت و عشق میان همسران به تدریج رنگ می بازد و احساس خستگی و ناامیدی بر روابط زوج سایه می افکند. مبتلایان به دلزدگی احساس می کنند زندگی آن ها تباه شده است و دیگر حوصله ای برای رفع مشکلات زناشویی شان ندارند و چون زندگی دو نفره ی خود را تباه شده می دانند، اغلب افسرده هستند و ترجیح می دهند نیروی کمی را که برای شان باقی مانده است صرف کار و فرزندان خود کنند. زیرا که احساس می کنند یار و همراه مناسبی ندارند، بنابراین نگاه مثبتی هم به امکان ایجاد تغییرات در زندگی نخواهند داشت و در موارد شدیدتر و حادتر حتی ممکن است بر اثر آشفتگی های عاطفی اقدام به خودکشی کنند.
بروز و شکل گیری این احساسات منفی و یأس آور به دلیل ناکارامدی حریم زناشویی افراد است که در طول زمان دچار ایستایی و سکون می شود و زندگی را به یک عادت روزمره و تکراری تبدیل می کند. این زوج ها ارتباط عاطفی قوی ای ندارند و تنها بر حسب مرزهای بیرونی و ظاهری زناشویی با یک دیگر زندگی می کنند، در نتیجه پس از مدتی متوجه می شوند که هر روز در حال تکرار اموری هستند که برای شان به یک عادت تبدیل شده و گریزی از آن ندارند. مثلاً زنی که چندتا بچه دارد و حریم زناشویی اش هم ایستا و ساکن است، اغلب دیگر هدفی را دنبال نمی کند و دورنمایی از اهدافش ندارد و فقط به گذراندن لحظه و مرور گذشته می پردازد. معمولاً فقط به همین عادت می کند که مادر چند فرزند یا همسر مردی باشد و فقط نسبت به رفع نیازهای روزمره ی آن ها اقدام می کند یا احیاناً نیازهای جنسی مرد را نیز پاسخ می دهد. چنین رابطه ای که به این سطح از ایستایی می رسد موجب بروز دلزدگی در زوج می شود.
اگر ارزش های والد درون حاکم بر شکل گیری حریم افراد باشد، به دلیل این که ناکارآمدی حریم را برای اغلب افراد معنایی از حضور ضعف یا نقص در یکی از همسران دارد به شدت کتمان می شود یا با جملاتی نظیر این که ما موظف هستیم همدیگر را دوست بداریم یا بایستی اوضاع ناخوشایند میان خود و همسرم را تحمل کنم چون صحبت درباره ی این موضوع مایه ی آبروریزی است و غیره، بر پرده ی پوشی و عدم بررسی موضوع اصرار می ورزند.
اغلب ما انسان ها دوست داریم هر روز یا هر سال بر عمق و محتوای روابط مان افزوده شود تا علاوه بر این که به برخی نیازهای روانی خود پاسخ می دهیم، به این وسیله خودمان را نیز بهتر و دقیق تر کشف کنیم. اما متأسفانه این اتفاق کم تر رخ می دهد و کم تر زن و شوهری سعی در رسیدن به این مرحله دارند.
آن چه زمینه ساز اصلی دلزدگی زناشویی است کاهش سطح نوازش و به خصوص نوازش های سطح دو و سه یعنی درک همدیگر در شادی و غم و وضعیت های گوناگون رقابتی یا شکست و بیماری و نیز فقدان برنامه و هدفی برای ساختن مشترک است. اغلب زوج ها تنها به تولد فرزند و حتی کم تر به روش تربتی مشترک به عنوان کاری مشترک فکر می کنند. و خارج از موضوع فرزندان همکاری چندانی ندارند.
بالا رفتن سطح روابط بین فردی، انرژی افراد را افزایش می دهد و به روابط فردی و بی فردی آن ها بالندگی و پویایی می بخشد. زوج هایی که از چنین روابط پویایی برخوردارند در سطح اجتماع نیز موفق ترند و یک دیگر را برای رسیدن به اهداف شان بهتر پوشش می دهند، زیرا خود را مانند پیچ و مهره های یک دستگاه واحد فرض می کنند که برای رسیدن به یک هدف مشخص در حرکت است.
هنگامی که زن و شوهر یک دیگر را از نظر روانی ارضا نمی کنند، هر روز از سطح انرژی بین فردی شان کاسته می شود و چه بسا این کاهش انرژی در سطح روابط و امور اجتماعی آن ها نیز تأثیر گذار باشد و فرد را در این سطح هم با مشکل مواجه کند. در چنین حالتی است که دلزدگی زناشویی معنادار می شود و باید به حال آن فکری کرد.
آن چه در مورد دلزدگی زناشویی عمدتاً مشاهده می شود فقدان حمایت و پرورش احساسات کودک درون افراد است که این مسئله حمایت از احساس های فرد توسط بالغ درون او امکان پذیر است. همسرانی که ارتباط خود را صرفاً با عشق آغاز کرده اند به دلیل این که از اهمیت توجه به بالغ درون در حفظ و بقاء عشق خود بی اطلاع هستند کم کم به مراحلی وارد می شوند که کودک درون آنان آزرده و خسته است.
یکی از مشکلات مهمی که اغلب بین همسران پیش می آید وجود تابوهای فرهنگی ( ممنوعیت عرفی) درباره ی آموزش صحیح روابط جنسی و عدم آگاهی افراد به مراحل چهارگانه ی یک ارتباط جنسی است.
با این که کلاس های آموزش پیش از ازدواج – که اجباری هم هستند – فرصت مغتنمی برای تشریح یک ارتباط طبیعی و مطلوب جنسی است، اما تابوهای فرهنگی مانع از تشریح و آموزش درست اصول روابط جنسی می شوند و این کلاس ها آن بار آموزشی ای را که باید داشته باشند ندارند.
در ارتباط جنسی – نه صرفاً عمل جنسی که می تواند به یکسری فعالیت های فیزیولوژیک خلاصه شود – در مرحله آغازین میل یا کشش جسمی و ذهنی شروع و با تحریک و تصحیح بدن و سپس ارضاء جسمی و ذهنی و در نهایت گذر از مرحله ی خاتمه، رابطه پایان می یابد. مرحله چهارم یا خاتمه ارتباط معمولاً نادیده گرتفه می شود و قدردانی کلامی و غیرکلامی ( نوازش های سطح یک و دو) به دلیل فقدان اطلاعات همسران از اهمیت آن انجام نمی شود.
بدین گونه یک رابطه زناشویی مناسب که در سال های اولیه پیوند زوج در تقویت و تحکیم حریم زناشویی نقش محوری داشت کم کم به یک عمل تکراری و تکلیف گونه تبدیل می شود که بدون مغازله و معاشقه است، و فقط حکم یک عمل جنسی صِرف ( بدون نوازش های سطح دوم) تبدیل می شود که نتیجه ی آن عادت و دلزدگی روانی دو طرف است.
منبع مقاله :
خواصی، لیلا؛ (1389)، معنای حریم همسران در ازدواج های موفق، تهران، نشر قطره، چاپ اول