نویسنده: دکتر حسین کلباسی اشتری
به زعم برخی محققان، مفاهیم «نجات» و «موعود» آن چنان در کتاب مقدس گسترده شدهاند که به مثابه یکی از ارکان کلامی و الهیاتی در هر دو سنت یهودی و مسیحی در آمدهاند . از لحاظ تاریخی و به جهت موقعیتها و شرایط خاص قوم یهود، مفاهیم مذکور در سنت عبرانی کمّاً و کیفاً از گسترش بیشتری نسبت به سنت مسیحی برخوردار بوده و به نوبه خود در شکلگیری باورها و الهیات مسیحی نیز مؤثر افتادهاند. بخش قابل توجهی از مضامین نوشتههای عهد عتیق به نحو مستقیم یا غیر مستقیم به این موضوع اختصاص یافته و در حکم آرمان قطعی و هموارهی سنت یهود تلقی گردیده است. ذکر نمونههایی از این تلقی در دو کتاب عهد عتیق و عهد جدید خالی از فایده نیست:
…ای خداوند! تو را در میان امتها حمد خواهم گفت و به نام تو سرود خواهم خواند که نجات عظیمی به پادشاه خود داده و به مسیح خویش رحمت نموده است، یعنی به داود و به ذریت او تا ابد الآباد. (1)
مفهوم «نجات» در کتاب مقدس – به ویژه در عهد عتیق – عمیقاً با آرمانهای قومی یهود پیوند یافته و در پرتو آنها تفسیر و تعبیر میشود. بسیاری از رسایل، اسفار و مکتوبات عهد عتیق، به ویژه بخش موسوم به «کتابهای انبیاء»، مشحون از نوعی ادبیات منجیگرایانه (2) به سبک و سیاق فرهنگ عبرانیان – و البته همراه با تصرفات بعدی نویسندگان – است. کتابهایی نظیر ارمیای نبی، اشعیای نبی، حزقبال، دانیال، عاموس و مانند اینها به طور خاص اندیشه نجات رایج در میان قوم یهود را با بیانی نزدیک به هم منعکس میسازد. این منجیگرایی، آرمانگرایی و انتظار مسیحا عمدتاً در قالب پیشگوییهای انبیای بنیاسرائیل – یا ادبیات مکاشفهای (3)- عرضه شده و ظاهراً از میان این انبیا، نخستین کسی که اقدام به کتابت این پیشگوییها کرده، عاموس بوده است:
اینک خداوند میگوید: … اسیری قوم خود اسرائیل را خواهم برگردانید و شهرهای مخروب را بنا نموده، در آنها ساکن خواهند شد و تاکستانها غرس کرده، شراب آنها را خواهند نوشید … و بار دیگر از زمینی که به ایشان دادهام، کنده نخواهند شد. (4)
در سایر نوشتههای عهد عتیق نیز مضامین مشابه با فقره مذکور دیده میشود:
خداوند چنین میگوید اینک خیمههای اسیری یعقوب را باز خواهم آورد … و ایشان را خواهم افزود و کم نخواهند شد و ایشان را معزّز خواهم ساخت و پست نخواهند گردید. (5)
از این جهت یهودیان به آیندهای امیدوار بودند که تمامی آرزوها و آرمانهای آنها را در قالب ظهور «دوره مسیحیایی»، یعنی همان دوره جلال و شکوه گذشته محقق میساخت. این عبارت عهد عتیق در میان یهودیان بسیار رواج داشت که بیان میداشت:
اگر چه ابتدایت صغیر میبود، [ولی] عاقبت تو بسیار رفیع میگردد. (6)
اهمیت دوره طلایی گذشته – با تأکید بر دوره پادشاهی داود و سلیمان – به قدری بوده که تقریباً تاریخ یهود همواره درصدد احیای آن دوره و حاکمیت مطلق آنها به شکل اسطورهای حرکت کرده است و امروزه نشانی از آن در زبان انگلیسی مییابیم: «روزگار خوش باستان» . (7)
و از این جهت میتوان گفت اندیشه انتظار مسیحا اصالتاً یهودی است. (8)
به لحاظ تاریخی دست مایه اصلی «اندیشه مسیحایی» و «نجات بنیاسرائیل»، دو اسطوره «تبعید بابل» و «آزار یهودیان در زمان حاکمیت رومیها» است. گفته شده که «اندیشه مسیحا» در عهد عتیق مشخصاً پس از بازگشت از بابل شکل گرفته؛ با این مضمون که خداوند فرزندی از نسل داود نبی را برانگیخته و او با رهبری و پادشاهی بر بنیاسرائیل آنها را از ذلت و خواری نجات داده، به اورشلیم و سرزمین مقدس باز میگرداند. تجدید سلطنت داود چیزی است که بشارت آن در قالب مفهوم «سلطنت (ملکوت) خداوند» بیان گردیده و به کرات مصادیق آن را در عهدین میتوان یافت. به نظر میرسد تب و تاب اصلی امید مسیحایی یهود باید در ایام پر اضطراب پس از ویرانی دوم اورشلیم در سال 70 میلادی به دست تیتوس به اوج خود رسیده باشد و حتی جنبههای تأویلی کتاب مقدس با غلبه گرایش منجیگرایانه نیز در همین دوره رونق گرفته باشد. گفته شده که دو کتاب مکاشفه باروک و مکاشفه عزرا – از مجموعه کتابهای قانونی ثانی (9) – بلافاصله پس از سقوط اورشلیم نوشته شده و به دنبال آن زمزمههای آشکار سلطنت مجدد داود بر سر زبانها افتاده است. (10) برقراری سلطنت مجدد داود و تحقق حکومت واحد در ابتدا محدود به سرزمین یهودا (فلسطین) میشد ولی در نوشتههای بعدی نظیر اشعیای نبی، این ایده جنبه فراملّی و فرامرزی پیدا میکند ولی تأکید شده که مرکز این حکومت همچنان «اورشلیم» و «صهیون» خواهند بود.
اشعیاء در نوشتههای خود از تولد کودکی به نام عمانوئیل (11) (به معنای «خدا با ماست») به عنوان نجات دهنده بنیاسرائیل سخن میگوید، (12) نامی که بعدها در عهد جدید نیز تکرار شده و مظهر اتحاد جنبههای الوهی و ناسوتی در عیسی مسیح تفسیر شده است:
… اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زائید و نام او را عمّانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما. (13)
عمّانوئیل گسترش دهنده قلمرو پادشاهی داود از منطقهای محدود و معین به قلمرو وسیعتر از سرزمین مقدس است که از نقطهای به نام «تپه صهیون» بر تمامی سرزمین فتح شده حکومت خواهد کرد، والبته این پادشاهی به قیمت ریختن شدن خونهای بسیار تحقق خواهد یافت:
… زیرا خداوند با آتش و شمشیر خود بر تمامی بشر داوری خواهد نمود و مقتولان خداوند بسیار خواهند بود. (14)
جالب است بدانیم که اشعیای نبی در پیشگوییهای خود، انهدام پادشاهی بابل به دست حکومت فارس را خبر داده و کوروش هخامنشی را «مسیح خدا» که نجات دهنده بنیاسرائیل از دست بابلیان است، نام مینهد. (15) با این اوصاف میتوان گفت کتاب اشعیای نبی محور اصلی منابع و نوشتههای یهودی با محوریت ملیگرایی، قوممحوری و منجیگرایانه است که به شکلی متفاوت عرضه گردیده است.
اما به غیر از اشعیاء در سایر نوشتههای عهد عتیق هم مضامین و مصادیق منجیگرایانه به شکلی مشابه با آنچه که گفته شد و یا اشکالی دیگر عرضه گردیده است. در رسالههای حجّی و زکریا، شخص برگزیده خداوند و در واقع همان مسیحای موعود، «زرو بابل» (16) معرفی گردیده است و در رساله ملاکی به عنوان آخرین پیامبر عهد عتیق، چهره جدیدی به عرصهاند یشه مسیحایی قدم میگذارد و او همانا ایلیای نبی (الیاس) (17) است:
… اینک من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد. (18)
هموست که فرا رسیدن روز بزرگ خداوند (نجات) و تحقق وعده الهی را بشارت میدهد. در منابع یهود، الیاس عهدهدار اقدامات مهمی است که از زمره آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
* تنظیم تمامی مواد شریعت و تفسیر کتاب مقدس؛
* به قتل رسانیدن «سمّائیل» (=شیطان) که سرچشمه تمامی شرور است؛
* اجرای معجزاتی از قبیل: بازگرداندن موسی و بخشی از قوم نزد بنیاسرائیل، زنده کردن قارون و پیروانش، بازگرداندن برخی از لوازم معبد مقدس که به یغما برده شده، نشان دادن عصایی که خداوند به او عطا کرده و بالاخره برانگیختن مسیحا بن یوسف. (19)
فقره اخیر دقیقاً تأثیر خود را در چگونگی معرفی عیسی مسیح در عهد جدید نشان داده است. به طور کلی میتوان نشان داد الیاس از مهمترین چهرهها و شخصیتهایی است که بر ادبیات عهد جدید تأثیر گذارده، به طوری که نام او را به کرات در اناجیل و سایر نوشتههای عهد جدید ملاحظه میکنیم. (20) او در واقع کسی است که بشارت ظهور نجات دهنده را قبل از آمدن وی اعلام میکند و در یک فقره از عهد جدید، او همان «یحیای تعمید دهنده» معرفی شده است:
… او (عیسی) در جواب گفت: البته الیاس میآید و تمام چیزها را اصلاح خواهد کرد… آنگاه شاگردان دریافتند که درباره یحیای تعمیددهنده بدیشان سخن میگفت. (21)
باری، به عقیده تاریخنگاران یهود و حتی به اعتراف نویسندگانی از همین سنت دینی، عمده نوشتهها و رسایل مکاشفهای بایستی پس از دوره تبعید بابل و حتی در دوره تسلط رومیها – به ویژه زمان حکومت اپیفانوس در سوریه – به رشته تحریر در آمده باشد و این معنا بیانگر آن است که تاریخنگارش این نوشتهها نمیتواند به زمانی بیش از سه قرن قبل از میلاد باز گردد؛ با این همه برخی نویسندگان قدیم و جدید یهودی اصرار دارند این تاریخ را به قرنها قبل از این منتسب ساخته و تصرفات نویسندگان بعدی و متأخر را ناچیز جلوه دهند. گفتنی است برخی تحقیقات قرون اخیر نشان میدهد که تاریخ نوشتههای مذکور میتواند حدود قرن نهم و دهم میلادی باشد و از این میان دو رساله دانیال و حزقیال را مصادیق مشخصی برای این موضوع ذکر کردهاند .
در مزامیر نیز شواهدی از رسواخ منجیگرایی یهود دیده میشود، به گونهای که گویی تمامی امید و آرزوی بنیاسرائیل، در ظهور مسیحای نجاتدهنده تبلور مییابد. در جهت اینکه از منظر عهد عتیق پیامبر شریعتگذار پس از موسی (علیه السلام) کیست و از چه نسل و طایفهای است، قراین و شواهدی در این کتاب وجود دارد که نشانههایی را برای پیامبر لاحق ذکر کرده است:
یهوه، خدایت نبیای را از میان تو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید. (22)
و همچنین میخوانیم که:
نبیای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. (23)
نکته اینجاست که اصرار کاتب تورات بر آن است که نشان دهد پیامبر موعود یا از میان بنیاسرائیل و یا حداقل پیامبری برای بنیاسرائیل است و نهایتاً شریعتی جز شریعت یهود را عرضه نخواهد کرد. از سوی دیگر به اعتقاد یهودیان سامری، نبّی منتظر و موعود تاریخی آنان از «سبط یوسف» است، درحالی که عموم یهودیان و به ویژه یهودیان اورشلیم بر این باورند که موعود آنها از «سبط یهودا» و از نسل داود (علیه السلام) است.
با مقایسه میان متون و منابع یاد شده میتوان نتیجه گرفت که مسیحای منتظر در عهد عتیق، عمدتاً به نامها و عناوین زیر آمده است:
1- مسیح پسر داود (در کتابهایی نظیر حزقیال و ملاکی)؛
2- بنده خدا (در کتاب اشعیاء)؛
3- پسر انسان (در کتاب دانیال که نمونه روشنی از ادبیات مکاشفهای در میان رسایل عهد عتیق است).
اکنون به وجه دیگری از اوصاف موعوده عهد عتیق میپردازیم و آن عبارت است از مأموریت و رسالت اصلی وی که اساس اندیشه قومی یهود را شکل داده و زمینه پدید آمدن ادبیات ویژهای با صبغهی موعودگرایانه را در سنت یهودی و سپس سنت مسیحی سبب شده است.
باید توجه داشت که محور اصلی و بنیادین وعدههای موجود در این ادبیات، همانا بازگشت به سرزمین مقدس است:
و بنده من داود پادشاه ایشان خواهد بود … و در زمینی که به بنده خود یعقوب دادم و پدران ایشان در آن ساکن میبودند، ساکن خواهند شد و ایشان و پسران ایشان و پسران پسران ایشان تا به ابد در آن سکونت خواهند داشت و بنده من داود تا ابدالآباد رئیس ایشان خواهد بود ..و و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود… آنگاه امتها خواهند دانست که من یهوه هستم که اسرائیل را تقدیس مینمایم. (24)
مسیحای قوم یهود از نسل همین داود است و نخستین دلیل آن این است که منجی بنیاسرائیل ضرورتاً همان ویژگیهای داود را باید داشته باشد سلطنت، قدرت وگستردگی پادشاهی او انعکاس وسیعی در عهد عتیق دارد، به ویژه آنکه نام او با شهر اورشلیم و به خصوص منطقه «صهیون» – که احتمالاً مجعول و ساختگی است – پیوند تام پیدا کرده است:
و داود قلعه صهیون را گرفت که همان شهر داود است. (25)
چهره داود در عهد عتیق، نمونه انسانی جنگجو، شجاع و البته خونریز و انتقام جو است، کسی که به چیزی جز ستیز و خونخواهی و فتح سرزمینها نمیاندیشد و حتی در مواردی به قتل و کشتار نزدیکان و وابستگان خود نیز اقدام میکند، (26) ولی در عین حال در ادبیات عهد عتیق هیچ یک از این خصوصیات نهی نشده و گویی در حکم فضایل و کمالات داود – و مانند او – به شمار آمده و در یک کلام شخصیت او نمادی از قدرت همراه با خشونت و قساوت توصیف گردیده است. البته باید گفت که اندیشه «مسیحای بلاکس»، یعنی مسیحایی که «در میان ما زیست، رنج کشید و مصلوب شد»، در میان یهودیان متقدم معنا نداشت، بلکه این چهره از مسیحا یقیناً به عصر نزدیک به ظهور مسیحیت و تحولات متأخر آن باز میگردد.
«داود» نه تنها الگوی یک پادشاه مقتدر، بلکه نمونه یک مسیحای کامل برای تحقق تمامی آرمانهای بنیاسرائیل بوده است. علاوه بر اینها او قهرمانی بود که شجاعانه و بیباکانه به جنگ دشمن میرفت، آنها را شکستی سخت میداد و مهمتر از همه قلمرو بنیاسرائیل را گسترشمی داد: (27)
در آخرالزمان، ماشیح (مسیح) که فردی از نسل داود است، خواهد آمد و با ظلم و ستم مبارزه خواهد کرد و حکومت داود را بار دیگر بر پا خواهد نمود. (28)
جالب است بدانیم که این منجی در کتاب مقدس مسیحیان نیز با همین ویژگیها توصیف شده است:
داود را برانگیخت تا پادشاه ایشان شود و در حق او شهادت داد که داودبن یسّی را مرغوب دل خود یافتهام که به تمامی اراده من عمل خواهد کرد، و از ذریت او خدا بر حَسَب وعده برای اسرائیل نجات دهنده یعنی عیسی را آورد. (29)
و همچنین:
در آن روز خیمه داود را که افتاده است بر پا خواهم نمود و شکافهایش را مرمت خواهم کرد و خرابیهایش را برپا نموده آن را مثل ایام سلف بنا خواهم کرد. (30)
فرزند داود یعنی سلیمان نیز کارکردی مشابه پدر دارد، با این تفاوت که به کار ساخت معبد (هیکل) اهتمام میورزد؛ معبدی که از جایگاه ویژهای در تکوین هویت، تاریخ و اندیشه سنت یهودی برخوردار است:
و سلیمان شروع کرد به بنا نمودن خانه خداوند در اورشلیم بر کوه مور یا جایی که (خداوند) بر پدرش داود ظاهر شده بود … . (31)
بدین ترتیب، اسطوره سلطنت داود و سلیمان علاوه بر اینکه متضمّن قدرت و شوکت دنیوی بنیاسرائیل است، مشتمل بر ویژگیهای ساختاری «اندیشه نجات» و «موعودگرایی» یهودیت متأخر است. تحت تأثیر نمادگرایی یهود، نویسندگان عهد جدید نیز خود را ملزم میدیدند که دین عیسی را بر مبنای همین اسطورهها و نمادها تقریر و تعریف کنند؛ چنان که به طور مثال در نخستین عبارات انجیل متّی، نَسَب عیسی مسیح به داود رسانده میشود. (32) تلاش برای تطبیق عیسای تاریخی مسیحیت با مسیحای موعود یهودیت یکی از مهمترین جلوههای تلاقی و تأثیر و تأثر این دو سنت نیست به یکدیگر میباشد و گزافه نیست اگر بگوییم نقطه اصلی دگرگونیهای کلامی و الهیاتی مسیحیت در همین جا نهفته است، به گونهای که تلاش بسیاری از آباء نخستین کلیسا در سدههای اولیه میلادی بر توجیه همین معنا تمرکز داشته وگویی برای متقاعد ساختن مخاطبان در این زمینه از تمامی ظرفیتهای کلامی، ادبی و تأویلی بهره گرفته شده است.
با تأمل در مضامین و محتوای کتاب مقدس میتوان نتیجه گرفت که حتی پس از بسط و استقرار مسیحیت نیز اندیشه مسیحایی یهود، اسباب بروز برخی تحولات فکری و اجتماعی به ویژه در تاریخ اروپا را فراهم آورد. و در این ارتباط به طور خلاصه میتوان گفت:
ظهور برخی محدودیتها و احیاناً فشارهای اجتماعی و سیاسی اعمال شده علیه یهودیان در طول قرون وسطا، ناشی از احساس نفرت تاریخی و کینهای که در دل مسیحیان علیه جماعت یهود وجود داشت، (33) زمینه شکلگیری برخی افکار، گرایشها و فرقهها و حتی جنبشهای فرهنگی و سیاسی منجیگرایانه را در دل جوامع کوچک و بزرگ یهودی فراهم کرد. نویسندگان و روحانیون یهودی، بروز آن محدودیتها و محنتها را زمینهساز «ظهور مسیحا» و از زمره علایم نزدیک شدن آن تعبیر و تفسیر میکردند و از این رو تودههای عوام مخاطب این سخنان نیز از آن افکار استقبال مینمودند. به چنین دعاوی مسیحایی، مضامین تلمود نیز دامن میزد، زیرا از دیدگاه تلمود، شخصی از خاندان داود که به قدرت ویژه الهی مجهز است و «طبیعت» نیز او را همراهی میکند، در وقتی معین (در روز «سبت» یا در ماه «نیسان») ظهور خواهد کرد و پس از تجدید اقتدار بنیاسرائیل، تمامی اقوام و ملل مشترک را نابود خواهد کرد. در منابع یهودی آمده است که از زمره نامهای مسیحای مذکور «حَدرَک» میباشد، یعنی کسی که با ملل غیریهودی به سختی و خشونت و با بنیاسرائیل به نرمی رفتار خواهد کرد. (34)
در چنین بستر و شرایط تاریخی، برخی ربانیون یهود بر اساس مضامین تلمود، تاریخهایی را برای ظهور مسیحا طبق تقویم عبری قایل شدند و همین امر باعث شد که در فاصله قرون متمادی، به ویژه در طول قرون وسطای مسیحی وبعد از آن حرکتهایی در جهت جمعآوری و اسکان یهودیان در نقاط مختلف دنیا بروز کند. به طور مثال، در اواخر قرن پنجم میلادی فردی به نام «موسی» ادعای شکافته شدن دریا و عبور یهودیان از آن را مطرح و متعاقب آن عده زیادی به امید دستیابی به سرزمین موعود در دریا غرق شدند! در قرن هشتم میلادی نیز افرادی در بینالنهرین وایران ادعای استرداد سرزمین مقدس از دست مسلمانان و بازگشت یهودیان را عنوان نمودند! که نمونه بارز آن ادعای شخصی به نام ابوعسی در مرکز ایران و پیروان او به نام «عیساویه» است که به مدت حدود سه قرن دعاوی مسیحایی خود را تبلیغ میکردند. در قرن دوازدهم نیز شخصی به نام داودالرّاعی دعوی مشابهی را عنوان نمود، (35) اما در این قرن مهمترین واقعه فرهنگی و فکری تاریخ یهود، همانا ظهور جریان «قبالا» (36) و نوشته اصلی این نحله به نام زوهر است که منشأ تحولات بسیاری در باورهای دینی و کلامی یهود واقع گردید. (37) نظر به اینکه طبق تعالیم این فرقه میتوان با استفاده از حروف و اعداد و کلمات رمزی به باطن و حقیقت کلام تورات پی برد و به دنبال آن گرایش شدیدی به تأویل و تفسیر رمزی کتاب مقدس در میان آنان پدید آمد، تدریجاً عمل به شریعت امری ظاهری و ثانوی تلقی گردید. از این فراتر، نفوذ اندیشههای حلولگرایانه و اعتقاد به تناسخ سبب شد که بسیاری از مفاهیم و حقایق الوهی و مجرد در قالب جسمانی و مادی جلوهگر شود، چنان که مسیحای کتاب زوهر نیز خدایی است که به شکل انسان در آمده و از قدرت الهی خود مدد میگیرد. (38)
گفتنی است قرائت کتاب یاد شده تا آنجا اهمیت و گسترش یافت که در عرض تلمود و در کنار آن قرار گرفت و به نوبه خود در ظهور باورهای «یهودیت سکولار» نقش اصلی را ایفا نمود. در طول قرون 13 تا 16 نیز افراد و فرقههایی با دعاوی و مضامین مشابه در اروپا – و به ویژه در اسپانیا – ظهور کرده و دعاوی مسیحایی خاص خود را مطرح و تبلیغ میکردند. از جلوههای عوامانه این دعاوی که دامن ربانیون و خاخامهای میهود را نیز گرفت، محاسبه عددی تاریخ ظهور مسیحا بود به گونهای که اینان بر اساس فقراتی از عهد عتیق و بر مبنای تقویم خاص یهودی، زمانهای خاصی را برای ظهور موعد خود استخراج میکردند. (39) دامنه تبلیغ و اشاعه این مطالب آن چنان بود که به حوزه مراجع کلیسا نیز کشیده شد، به طوری که کاردینالها، اسقفها و مقامات دولتی برای یادگیری اسرار «قبالا» و دیگر تعالیم سنت یهودی، آموزگارانی را استخدام میکردند. (40) کار بدانجا کشید که وقایعی نظیر به زیر آب رفتن شهر رُم، ظهور جنبش طرفداران لوتر و بروز اختلافات میان پاپ و امپراتور از نشانههای نزدیک شدن عصر مسیحایی شمرده شد.
در سال 1648 شخصی به نام شبتای در اسپانیا خود را به عنوان «منجی بنیاسرائیل» معرفی کرد و با توجه به توانایی خاص کلامی و نوع شخصیت زاهدمسلک خود توانست عده زیادی پیرو را دور خود جمع کند. طُرفه آنکه سال مذکور در کتاب زوهر به عنوان سال ظهور مسیحا معرفی شده و از اتفاق همان سالی است که جنگهای سی ساله داخلی اروپا پایان یافته و عهدنامه «وستفالی» میان دولتهای اروپایی آن عصر منعقد شد. شخص مذکور ادعا کرد که با تورات ازدواج کرده، بدین معنا که «مسیحا، پسر خدا» (یعنی خود او) با «تورات، دختر خدا» پیوند زناشویی برقرار کرده است! (41) وی پا را فراتر گذارده، الیاس خود (یعنی آن که زودتر از منجی موعود، بشارت آمدن وی را اعلام میکند) را در اورشلیم معرفی نمود و دست به تفسیری ویژه از تمامی مضامین تورات زد؛ و در نهایت خود را «فرزند خدا» (در عبری: «بچه آهو» بر مبنای فقرهای از غزل غزلهای سلیمان، 9/2) معرفی نمود، بدین معنا که روح خدا در او حلول کرده و لذا شایسته پرسش است! وی در این زمان صراحتاً به الغای شریعت موسوی و ظهور عهد جدیدی که در وی تجلی کرده قایل شد و پیروان بسیاری را به خود جلب کرد. با همه این اوصاف، محافل رسمی یهود هیچ گونه موضعی در برابر وی اتخاذ نکردند و حتی تلویحاً او را در این دعاوی مدد رساندند. گفتنی است که اعضای فرقه «حسیدیم» جدید، هم کتاب زوهر و عقاید قبالا و هم شخصیت شبتای را گرامی داشته و بر آموزش و ترویج تعالیم آنها به جوانان یهودی تأکید میکنند!!
قرن هیجدهم و دوره موسوم به «روشنگری» (42) اروپا به عنوان نقطه اوج ظهور مسیحای دروغین با عناوین مختلف بود و در عین حال زمینههای بسط و توسعه یهودیت و انعقاد نطفههای جریانهای افراطی «صهیونیسم» را به خوبی فراهم کرد. میتوان گفت تمامی حرکتهای نوین در سنت یهود، مستقیم یا غیرمستقیم ریشه در تحولات مربوط به انقلاب فرانسه به طور خاص و به نحو عام عصر روشنگری دارد. (43) از زمره پیشگامان این حرکت در قرن هیجدهم موسی مندلسون (44) در آلمان آن عصر است که با نوشتهها وآثار خود روح جدیدی به اندیشههای مدرن و سکولار یهود تزریق کرد. مندلسون معتقد بود که یهودیان باید از «گتو»ها خارج شده و در میان مسیحیان زندگی کرده و حتی به زبان آلمانی تکلّم کنند. وی را میتوان طلایهدار نهضتی دانست که در زبان عبری «هسکالا» (به معنای روشنگری) نامیده میشود و شعار اصلی آن نوعی خردگرایی و نهایتاً عرفی کردن دین میباشد. البته گفتنی است در مقابل این جریان روشنگری – و یا اصلاحطلبی – جریان سنتگرایی نیز وجود داشت که با تسلیم محض در برابر تجدد مخالفت کرده و پیروی از سنتهای کهن را تبلیغ میکردند. این گروه را «ارتدوکس» یا راست کیش میخواندند و در رأس آن شخصی به نام رافائل هیرش (م. 1888) قرار داشت که پیروان خود را به پایبندی به دستورات دین و مخالفت با تغییر و تحول در آیین یهود فرا میخواند. این گروه تا به امروز نیز فعال است. (45)
منبع اصلی افکار مندلسون، تفاسیر رمزی و قبالایی تلمود و مخالفت قبالاییان با تقیّد و عمل به شریعت بود؛ چیزی که میتوانست در قالب اندیشههای تجددگرایانه قرن هیجدهم به مخاطبان خاص و عام خود به خوبی عرضه شده و پروژه سکولاریزاسیون عصر مدرن را تکمیل کند. در این قرن و قرن بعد از آن کسانی پیدا شدند که ادعا نمودند رهایی بنیاسرائیل نه از طریق معجزات و خوارق عادات، بلکه از طریق حوادث کاملاً طبیعی به وقوع خواهد پیوست. آنها استدلال میکردند همانطور که بازگشت یهودیان از تبعید بابلی به دست پادشاه غیریهودی (یعنی کوروش) میسر گردید، امروز نیز با حمایت دولتها و جوامع مختلف دنیا بایستی زمینه استقرار یهودیان در سرزمین مقدس و تشکیل دولت واحد فراهم گردد. در این میان جنبش صهیونیسم (46) به عنوان موتور محرکه جریان ملیگرایی و نژادپرستی یهود که از احساسات موعودگرایانه یهود و آموزههای مسیحایی تلمود و زوهر و مانند آن بهره فراوان میگرفت، در قرن نوزدهم سر برآورد. بیش از آن، اقتدار و نفوذ فوقالعاده یهودیان در تمامی نهادهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی اروپا سبب شد که برای نمونه افرادی همچون ناپلئون با گرایش خاصی که نسبت به عقاید «فراماسونری» داشت، موجبات آزادی و گسترش تسلط یهودیان را بیش از پیش فراهم کند. نتیجه این حمایتهای آشکار و پنهان دولتهای لیبرال و نظام سرمایهداری دوره معاصر، تقویت روزافزون جنبشهای افراطی و خشونتطلبی نظیر «گوش آمونیم» (47) بود که امروزه در اراضی اشغالی فلسطین خود را مجری و مخاطب اصلی این دعای یهودیان در صبح و شام میدانند:
سال آینده در اورشلیم … امسال ما اینجا هستیم، ولی سال آینده در سرزمین اسرائیل خواهیم بود.
عبارت مذکور ترجمان دقیق رسالت مسیحایی اقلیتی است که خود را نماینده اجرای فرامین خدای متجسد خویش با نامهای «یهوه»، «الیاس» و «ماشیح» میدانند.
پینوشتها:
1. مزامیر، 49/18 – 50 و نیز: اول سموئیل، 51/23.
2. Messianism
3. Apocalypse
4. عاموس، 13/9-15.
5. ارمیا، 18/30-20.
6. ایوب، 7/8.
7. The Good Old Time
8. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 17.
9. Apocrypha
10. همان، صص 76-80.
11. Immanuel
12. اشعیاء، 14/7.
13. متی، 23/1.
14. اشعیاء، 15/66-16.
15. اشعیاء، 1/45.
16. حجّی، 23/2. Zerubbable
17. Elijah
18. ملاکی، 5/4.
19. انتظار مسیحا در آیین یهود، صص 63-64.
20. برای نمونه: متّی، 14/11، 10/17-13؛ مرقس، 11/9-13؛ لوقا، 17/1.
21. متّی، 10/17-13.
22. تثنیه، 15/18.
23. همان، آیه 18.
24. حزقیال، 24/38-28.
25. سموئیل، 7/5.
26. اول تواریخ ایام، بابهای 18-20.
27. به طور مثال: هوشع، 5/3؛ ارمیا، 9/30؛ حزقیال، 24/37-25.
28. گنجینهای از تلمود، فصل دوازدهم.
29. اعمال رسولان، 22/13-24.
30. عاموس، 11/9-12.
31. تواریخ ایام، 1/3-2.
32. متّی، 1/1-16.
33. زیرا در عهد جدید آمده است که عیسی مسیح با توطئه و خیانت «یهودا» و پافشاری کاهنان و رؤسای کنیسه اورشلیم مصلوب شد.
34. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 67.
35. همان، ص 81.
36. Kabbalism
37. بنگرید به: المسیری، عبدالوهاب، دایرهالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ج 5، صص 174-215.
38. همان، ص 191.
39. تاریخهایی نظیر، 1503 یا 1513، 1621 میلادی و مانند آن که مخاطبان را به وقوع تحول یا تحولاتی بزرگ در آن تاریخ نوید میداد!
40. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 130.
41. همان، صص 135-137.
42. Enlightenment (Aufklarϋng به آلمانی)
43. انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 125.
44. Moses Mendelssohn (1729-1986)
45. انتظار مسیحا در آیین یهود، صص 13-14.
46. Zionism
47. Gosh – Amunim
منبع مقاله :
کلباسی اشتری، حسین؛ (1388)، هزارهگرایی در سنت مسیحی، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.