قدرت سیاسی و مفهوم‌های مرتبط با آن

قدرت سیاسی و مفهوم‌های مرتبط با آن

نویسنده: سیدکاظم سیدباقری

قدرت از مفهوم‌های کلیدی سیاست و حاکمیت در هر نظامی است. به بیان دیگر، هر گاه مجموعه و نظام سیاسی برپا می‌شود، بحث از قدرت نیز مطرح است؛ حال مطلوب یا نامطلوب باشد، مشروع یا نامشروع. از آنجا که در قرآن کریم، مفهوم‌ها و واژگان متفاوتی به کار رفته است که با قدرت ارتباط برقرار می‌کند، در ادامه تلاش خواهیم کرد جایگاه قدرت را در مقایسه با دیگر مفهوم‌ها نسبت سنجی کنیم.
1. قدرت و مفهوم‌های همسو
وقتی به مفهوم‌های پیرامونی قدرت می‌پردازیم، با دو طیف واژگان روبه‌رو می‌شویم؛ گروهی از واژگان در یک سر محور قرار دارند که در همه‌ی آنها «توانمندی و قدرت» وجود دارد و بدون این عنصر نمی‌توان از معناداری آن واژگان سخن به میان آورد. در سر دیگر این محور «ضعف» و «ناتوانی» وجود دارد که به آنها خواهیم پرداخت. مفهوم‌هایی مانند حکم، ولایت، ملک، مِلک، سلطان، سلطه، امر، قوه، اقتدار و قهر همگی به نوعی با قدرت نسبت دارند. به بیان دیگر، هنگامی که به نقطه‌ی مرکزی دایره‌ی قدرت می‌نگریم، می‌بینیم این مفهوم در همه‌ی آن مفهوم‌ها با هدف‌های مختلف و درجه‌های متفاوت حضور دارد و همه‌ی آنها به نحوی از آن بهره‌مند هستند.
***
توضیح نمودار1: قدرت و مفهوم‌های همسو
***
اما باید توجه داشت این مفهوم‌ها هیچ کدام مترادف و همسان قدرت نیستند. در ادامه به نسبت این مفهوم‌ها با قدرت، اشاره‌هایی خواهیم کرد.
1-1. قدرت و قوت
فرق قدرت و قوت این است که قوت، به موجود عاقل و غیرعاقل منسوب است؛ بنابراین می‌توان قوه‌ی طبیعی و قوه‌ی عقلی داشت، چنان که می‌گوییم قوه‌ی موج، قوه‌ی جسم و قوه‌ی خیال؛ در حالی که قدرت فقط به موجودات عاقل منسوب است. چنان که می‌گوییم قدرت مربی، قدرت حاکم و قدرت اراده. (1) در قرآن کریم نیز کلمه‌ی «قوه» به کار رفته است: « أَنَّ الْقُوَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً » (2) و « قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّهٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ» (3).
2-1. قدرت و اقتدار
قدرت همه‌ی ساحت‌های مشروع و نامشروع و جنبه‌های سخت‌افزار و نرم‌افزار را شامل می‌شود، اما اقتدار فقط به قدرت مشروع گفته می‌شود. در مشروعیت بحث از توجیه اعمال قدرت و گردن نهادن است؛ حال این منبع توجیه از هر جا که می‌خواهد صورت بگیرد، عقلانیت، زور، فره ایزدی یا سنّت. (4) طبعاً در مشروعیت – که با اقتدار پیوند تنگاتنگ دارد – نوعی رضامندی، قانونمندی و خواست مردم هست، خلاف قدرت که می‌تواند مشروع یا نامشروع باشد. البته این نکته در بحث وجود دارد که اگر اقتدار شکل غیررسمی پیدا کند، می‌توان از «نفوذ» سخن به میان آورد.
سه ویژگی که به هم می‌رسد، «اقتدار سیاسی» به وجود می‌آید:
اول: دولت ادعا و اجرای قدرت بر قلمروی مشخص، نسبت به همه‌ی افراد درون سرزمینی دارد.
دوم: حتی آنگاه که اقتدار دولت محدود است، اما منافع حیاتی همه‌ی افراد درون قلمرو را تنظیم می‌کند.
سوم: اقتدار سیاسی خواهان آن است تا الزام و اجبار را با رضایت بر فرمانبران خویش تحمیل کند. (5)
بنابراین رابطه‌ی میان دو واژه‌ی «قدرت» و «اقتدار»، عموم و خصوص مِن‌وجه است.
3-1. قدرت و ولایت
قدرت برای سرپرستی امور جامعه، امر لازم است. «ولایت» نیز چنین است، اما ولایت علاوه بر قدرت، درون خود مفهوم‌های دیگری مانند تدبیر و فعل را نیز دارد. چه بسا کسی قدرت داشته باشد، ولی تدبیر امور جامعه را نداشته باشد، یا کاری انجام ندهد. از دیگر سو، هر چند که در حوزه‌ی معنایی ولایت، این واژه برای سرپرستی و ولایت کافران نیز به کار رفته است؛ (6) اما بیشینه‌ی معنای این واژه، در مفهوم سرپرستی و ولایت خداوند و رسولان او به کار رفته است. بنابراین در قرآن کریم، ضمن سرزنش کافران که سرپرستی جز خداوند انتخاب می‌کنند، بر ولایت همه جانبه‌ی خداوند تأکید شده است:
«أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَهُوَ یُحْیِی المَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»: (7) آیا کافران جز خدا را سرپرست خود برگزیدند، در حالی که تنها او سرپرست است، اوست که مردگان را زنده می‌کند و اوست که بر همه چیز توانا است؟
همچنین در این مفهوم، به معنای دنباله‌روی فردی از دیگری – با وجود رابطه‌ای که میان آن دو هست – به کار می‌رود و پیوند و رابطه‌ی آن دو اعم از آن است که نیک یا بد باشد. پس مفهوم‌هایی مانند «قرب و نزدیکی»، «دوستی»، «نصر و یاوری» و «متابعت»، با توجه به اصل لغت است که در موارد گوناگون متفاوت می‌شود. از مصداق‌های این مفهوم، «ولایت» به معنای تدبیر امور دیگران و قیام برای سامان دادن جریان زندگی و معیشت آنهاست. (8) به هر حال، «ولایت» اگر برای خداوند به کار رود، قدرت مطلق و برتر همراه دارد و اگر در مراتب و سطوح بعد باشد – به سرپرستی جامعه اطلاق شود – به ویژه اگر بخواهد اجرایی و عملیاتی شود، همواره به قدرت نیاز دارد. حال آنکه امکان دارد قدرتی باشد، اما حق، ولایت و سرپرستی نداشته باشد.
4-1. قدرت و مُلک
مُلک نیز در معنای خود قدرت را همراه دارد، اما قدرتی که دایره‌ی اختیارات او گسترده و همراه با تدبیر است. در مجمع البیان آمده است مُلک قدرتمندی با گستره‌ی قدرت بالا است که سیاست و تدبیر همراه دارد. (9) چه بسا کسی قدرت محدود و در مرز مشخصی داشته باشد، اما کسی که ملک و پادشاهی دارد، قدرتش وسیع است. یا فرد قدرت داشته باشد، اما سیاست و تدبیر نداشته باشد؛ پس هنگامی که از مُلک بحث می‌شود، سه مقوله‌ی قدرت، سیاست و تدبیر نیز همراه آن است؛ لذا در قدرت چنین گسترده‌ای مطرح نمی‌شود.
یکی از مفسران درباره‌ی آیه‌ی مبارک «لِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (10) می‌نویسد:
مُلک سلطنت مخصوص است بر همه‌ی اشیاء و اثر آن، نفوذ اراده مالک در هر تصرفی است که بخواهد. مِلک عبارت است از سلطنت مخصوصه بر نظام موجود بین اشیاء و اثر آن عبارت است از نفوذ اراده در آنچه بر آن تسلط دارد، پس مِلک به فرد و مُلک به جماعت تعلق دارد و ملک در نفوذ اراده‌ی فعلی به داشتن قدرت مقید است. پس اگر قدرت تام و مطلق باشد، ملک نیز مطلق است و به هیچ قید و حالتی مقید نخواهد بود. لذا برای بیان این نکته در آخر آیه می‌فرماید «او بر همه‌ی امور قادر است» که بر ملک مطلق پروردگار دلالت می‌کند. (11)
قرآن کریم نیز از حضرت سلیمان نقل می‌کند که فرمود: «هَبْ لِی مُلْکًا، لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی». (12) مُلک قدرت است پس منظور حضرت سلیمان آن است که «مرا بر اموری توانا کن که غیر از من بر آن توانایی نداشته باشد، تا آنکه اقتدار من معجزه و دلیلی بر درستی نبوت و رسالتم شود». (13) آن قدرت چون همراه سیاست و تدبیر است، می‌تواند حکومت تشکیل دهد و جامعه‌اش را هدایت کند، وگرنه صرف قدرت داشتن در حد معمول معجزه نیست.
5-1. قدرت و حکم
اصل در ماده و لغت حکم، چیزی است که به آن امر و نهی تحقق می‌یابد، هنگامی که از روی قطع و یقین باشد. به همین مناسبت حکم برای لغت «قضاء» نیز به کار می‌رود. آن گونه که با توجه به قید «یقین»، برای دانش فقه، علم، منع و محکم‌کاری در امور نیز استعمال می‌شود، به گونه‌ای که در آن هیچ اختلاف، اضطراب و تردیدی باقی نمی‌ماند. (14) هنگامی که در «حکم» منظور از امر و نهی، داوری و بازداشتن دیگران است، پای قدرت به صحنه باز می‌شود، اما به نظر می‌رسد حکم دایره‌ی معنایی گسترده‌تری دارد؛ زیرا قدرت همراه حکم، علاو‌ه‌ی بر امور یاد شده، می‌تواند تدبیر و هدایت امور جامعه را نیز در اختیار گیرد. در قرآن کریم آمده است « رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا» (15) و به معنای آن است که حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) دانش، حکمت، استواری و در معنای وسیع‌تر سنجیدگی در نظر و عمل، حکمیت، داوری به دور از هوا و هوس را در میان مردم اراده کرده است؛ زیرا این امر از بدترین عمل‌ها و کامل‌ترین آنهاست. حال آنکه در قدرت، چنین گستردگی و شاخه‌هایی وجود ندارد.
6-1. قدرت و سلطنت
در سلطنت تسلط و برتری بر امور مطرح می‌شود، به گونه‌ای که اختیار آن شیء در دست فرد مقابل است؛ حال آن سلطه یا نسبت به ذات شیء، در حالت اصل و فرع است؛ همانند مالکیت خداوند بر آفریدگان یا نسبت به ذات اعتباری است، مانند سلطه‌ی بر برده یا نسبت به امور و وظایف اجتماعی افراد است، مانند سلطه‌ی حاکم و سلطان. (16) همان‌گونه که در گفتار پیشین آوردیم، یکی از معانی «سلطان» در قرآن، به معنای حکومت و سلطنت است – وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا (17) – پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه و آله‌وسلم) از خداوند، سلطنتی همراه با یاری خداوند را درخواست می‌کند؛ قدرت و هیبتی که با آنها بر شاهان زمین و قدرت مشرکین برتری یابد. (18) این معنا با قدرت ارتباط دارد.
7-1. قدرت و قهر
«قهر» به معنای غلبه و گرفتن کسی از بالاست. (19) راغب علاوه بر غلبه، ذلیل‌سازی و خوارکردن را نیز از معناهای قهر می‌داند. (20) اصل در این لغت، اعمال غلبه و برتری است؛ در مقام اجرا، عمل و غلبه نیز برتری همراه با قدرت است. (21) در حوزه‌ی سیاسی، قهر و غلبه بهره‌گیری از قدرت برای رسیدن به پیروزی است. فرد قاهر به قدرت چنگ می‌زند تا به هدف‌هایش برسد؛ هر چند در فرایند به پیروزی رسیدن، دیگران خوار و ذلیل شوند.
2. قدرت و مفهوم‌های ناهمسو
از باب این مثل مشهور که می‌گوید امور را با اضداد آنها می‌توان شناخت، در ادامه به برخی مفهوم‌ها اشاره می‌کنیم که در مقابل قدرت قرار می‌گیرند، تا جایگاه و مفهوم قدرت شفاف‌تر شود؛ زیرا نسبت‌سنجی قدرت با مفهوم‌های ناهمسو به ما یاری می‌دهد نگره‌ی شفاف‌تری به آن داشته باشیم. مفهوم‌های ناهمسو همگی به نحوی با قدرت ارتباط و نسبت دارند. به این معنا که قدرت در به وجود آوردن آنها در جامعه نقش بازی کرده است و ضعف، سستی و ناتوانی در جامعه فراگیر شده است. در ادامه برخی از این مفهوم‌ها را بررسی خواهیم کرد.
1-2. قدرت و ضعف
نقطه‌ی مقابل قوت، ناتونی و ضعف است؛ نسبت میان قدرت با مفهوم‌های مخالف مانند ناتوانی، ضعف، «فتر»، «فشل» و «وهن» رابطه‌‌ی تباین و گسست است. اصل در لغت «ضعف» چیزی است که در مقابل قوت و قدرت قرار دارد، اعم از آنکه مادی باشد یا معنوی. «استضعاف» از همین کلمه است که درخواست ضعف فرد است. پس مستضعف کسی است که ضعیف قرار داده می‌شود. (22) در «استضعاف» این گونه نیست که فرد به خواست خود، خویش را ضعیف کرده باشد، بلکه کسی که دارای قدرت است و به تعبیری مستکبر، او را دچار ضعف و ناتوانی می‌کند تا بتواند به هدف‌های خود دست یابد.
در همین حوزه‌ی معنایی، مفهوم «وهن» است که به معنای به وجود آمدن ضعف و ناتوانی است؛ حال در اثر باشد و یا در عمل و فکر. در برخی آیه‌ها آمده است که «وَلا تَهِنُوا» (23)؛ به معنای آنکه در تقابل، رویارویی و جنگ با دشمن، بر شما ضعف و ناتوانی وارد نشود تا در شما اندوه، تسلیم شدن و دلشوره دیده شود؛ بنابراین منظور، نبود سستی در اراده و عمل است. (24)
2-2. قدرت و عجز
عجز نقیض حَزم و استواری است. گفته می‌شود فردی از انجام کار عاجز شد. پس در عجز، ضعف و ناتوانی است. (25) عجز (ناتوانی) هنگامی است که فرد قادر نباشد کاری را انجام دهد. (26) در قرآن کریم آمده است: «یَا وَیْلَتَی، أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ؟» (27) در مفردات «عجز» ضد «قدرت» آورده شده است. (28) از همین واژه، «معجزه» اخذ شده است؛ یعنی کاری غیرطبیعی که انسان نتواند مانند آن بیاورد. در مقاییس اللغه آمده است عجز هم به ضعف، هم به آخر یک چیز اطلاق می‌شود. (29) در نگاه کلی عجز آن چیزی است که در مقابل قدرت قرار می‌گیرد و دارای مراتب نیز است. با نبود قدرت به هر مقدار که باشد، مفهوم عجز تحقق می‌یابد؛ آن گونه که در قدرت نیز به هر مقدار که باشد، می‌توان گفت فلانی قدرت دارد، اما مفهوم «ضعف» در مقابل «قوت» است. واژه‌ی «عجز»؛ همچنین به شاخه‌ی درخت نیز اطلاق می‌شود؛ زیرا در انتهای درخت قرار دارد و به شدت نیازمند غذا و آب است، و گرنه طراوت و سرسبزی نخواهد داشت. در انسان نیز چنین است که در اواخر عمر قدرت و تحرک از او کم و ضعف و نیاز چیره می‌شود. (30) باری، در همه‌ی این معناها نبود قدرت خودنمایی می‌کند. در عرصه‌ی سیاسی نیز هنگامی که فرد دچار ضعف می‌شود، در واقع نمی‌تواند کاری را انجام دهد که دلخواه اوست.
2-3. قدرت و فترت
اصل در «فتر»، انقطاع از جدیت در کار است. (31) راغب می‌گوید، «فتور» سکون بعد از حرکت، آرامش بعد از شدت و ضعف و ناتوانی پس از قدرت است. (32) برخی دیگر آن را انکسار و ضعف می‌دانند. (33) آن گونه که «رخو» و رخوت نیز با اندکی تفاوت و تسامح در همین حوزه‌ی معنایی قرار می‌گیرند. اصل در این لغت چیزی است که در مقابل شدّت قرار دارد و در فارسی از آن به سستی تعبیر می‌شود. (34) هنگامی که جامعه‌ای یا حاکمی دچار فترت و سستی شود، در واقع از قدرت او کاسته شده است و به سوی نابودی می‌رود.
2-4. قدرت و ذلّت
کنار این واژه مفهوم‌های دیگر مانند «هَون»، «خِز»، «اسفل»، «عَنَت»، «کَبت»، «خذول»، «داخرین»، «جاثمین» و «صاغر» نیز مطرح است. (35) ذلت مقابل «عزّت» است. همان‌گونه که یکی از مظاهر عزّت و نه همه‌ی آن قدرت است، در نتیجه هنگامی که فرد یا جامعه ذلیل و خوار شد، ضعیف و ناتوان می‌شود؛ زیرا اگر قدرت داشت، دست‌کم در ظاهر ذلیل نمی‌شد. (36)
2-5. قدرت و فَشَل (ترس همراه با ضعف)
یکی از معانی ناهمسوی قدرت «فشل» است که در عرصه‌ی قدرت بسیار مطرح می‌شود. اصل در این لغت، سستی در اراده و ضعف در تصمیم‌گیری به دلیل ترس یا غیر آن است. از آثار آن اضطراب، اختلاف، از میان رفتن قدرت، ترس و کسالت است. (37) فشل، ضعف همراه ترس است. (38) از همین لغت «فَشل» به معنی مرد ضعیفِ ترسو است. (39) به بیان دقیق‌تر می‌توان گفت «فشل» گاهی ضعف و گاهی ترس است؛ مثلاً در آیه‌ی «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ» (40) به معنای ضعف است، نه ترس؛ یعنی: منازعه و اختلاف نکنید که ضعیف شوید و نیروی‌تان از بین برود؛ اما در آیه‌ی «حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ» (41) و آیه‌ی «وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ» (42)، معنی ترس بهتر به نظر می‌رسد. (43)
***
توضیح نمودار2: قدرت و مفهوم‌های ناهمسو
***
در بررسی شبکه‌ی مفهوم‌های قدرت، وقتی به نسبت‌سنجی مفهوم‌های گوناگون قدرت و ضعف با هم می‌پردازیم، می‌بینیم همه‌ی آنها به نحوی حول محور قدرت می‌گردند. حال گاه در ارتباط مستقیم با این مفهوم هستند و گاه در نقطه‌ی مقابل قدرت که «ناتوانی» است. در جوهره‌ی همه‌ی مفهوم‌های هم‌ردیف «ناتوانی»، به نوعی سستی، ضعف و فترت وجود دارد. هر کدام از این مفهوم‌ها هنگامی که به عرصه‌ی سیاسی – اجتماعی وارد شوند، می‌توانند از قدرت و پویایی جامعه بکاهند و آن را با مشکل‌های گوناگون روبه‌رو کنند.
هر متنی برخی سخنان خود را می‌گوید و برخی دیگر را ناگفته رها می‌کند و فهم آنها را به عهده‌ی مخاطب یا خواننده می‌گذارد تا براساس دانسته‌ها و اطلاعاتش آنها را بیابد. از این دیدگاه، هر متنی سازوکار صرفه جویانه‌ای است؛ بدین معنا که نویسنده همه‌ی مطالب را در سطح ظاهری متن نشان نمی‌دهد و بخش وسیعی را با تکیه بر اطلاعات خواننده پنهان می‌کند تا او براساس اطلاعات و دانسته‌هایش آن را بیابد. قرآن سازوکاری صرفه‌جویانه است. خداوند هر آنچه نیاز بوده، اظهار کرده و پی‌بردن به بخش‌های دیگر را به عهده‌ی مخاطبان گذاشته است. متنی که جاودان است، باید گونه‌ای باشد که مخاطبان همه‌ی اعصار را به همکاری و مشارکت دعوت کند. ممکن نیست چنین متنی همه‌ی استعدادهایش را یکجا آشکار سازد. مخاطبان هر عصری با توجه به دانسته‌های خود می‌توانند در به فعلیت رسیدن نص مشارکت داشته باشند. (44)
ما در تحلیل مفهوم‌های قدرت در قرآن با انبوهی از مفهوم‌ها روبه‌رو هستیم که می‌تواند همنشینی، رویارویی، کنار هم بودن و جدا بودن هر کدام از آنها، دارای معنای خاص و پیام مهمی باشد و برداشت‌های شایسته در اختیار خواننده قرار دهد؛ برای نمونه برخی آیه‌های دو مفهوم «ملک» و «قوه» و آیه‌های تقابل «ضعف» و «قدرت» را بررسی می‌کنیم که می‌تواند گام آغازین برای مطالعه‌ی جامع مفهوم قدرت در قرآن باشد.
در قرآن کریم، سه واژه‌ی «مُلک» و «مَلک» و «مالک» در آیه‌های گوناگون به کار رفته است. به برخی کاربردهای هر کدام اشاره می‌کنیم:
آیه‌ی «الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (45)، به ما پادشاهی و مصدر قدرت را نشان می‌دهد. آیه‌های دیگر مانند «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ» (46) و «هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (47) نیز همین معنا را می‌رساند. «ملک»، «مالک»، «خلق» و «قدیر» همه با نوع قدرت ارتباط دارد و قدرت سیاسی برآمده از حضور و ریزش این صفت‌ها در جامعه است.
آیه «مَلِکِ النَّاسِ» (48) بشارت حضور قدرت و سلطنت خداوند در جامعه و پادشاهی حقیقی او بر مردم است.
در آیه‌ی «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ» (49) سه مفهوم «ملک»، «ولایت» و «نصرت» یکجا به کار رفته است. هر سه این مفهوم‌ها ارتباط محکمی با قدرت دارد و نشانه‌ی آنکه خداوند هر سه را به انسان‌ها می‌بخشد.
«وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوَاْ أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ» (50). این آیه و آیه‌ی قبل و بعد آن، موضوع قدرت طالوت و پادشاهی او را برای ما روایت می‌کند که نماد سلطنت و قدرت مطلوب و مشروع است و در صفحه‌های پیش‌رو به تفصیل از آن خواهیم نوشت.
آیه‌ی «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِین» (51) به محاجّه‌ی نمرود با حضرت ابراهیم می‌پردازد. نمرود می‌پندارد دارای قدرت فراوان است؛ حال آنکه در برابر حقیقت عاجز است؛ بنابراین مبهوت می‌ماند. این آیه، هم «سرکشی» طاغوتیان، هم «عجز» واقعی و هم «ستمکاری» آنها را برای ما بیان می‌کند. مواجهه‌ی ابراهیم با نمرود نیز نمونه‌ای از رویارویی نماد قدرت مطلوب با قدرت فاسد است.
«فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا». (52) در این آیه، «کتاب»، «حکمت» و «ملک عظیم» همراه هم ذکر شده است. اولی مظهر قانون، دومی نشان استواری در حکم و سومی نشان پادشاهی و قدرت بسیار خاندان ابراهیم است که یکی از موارد ظهور آنها در قدرت سیاسی جلوه‌گر و معنادار می‌شود.
آیه‌ی «أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّنَ الْمُلْکِ فَإِذًا لاَّ یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا» (53): آیا آنها نصیبی از حکومت دارند؟ [اگر هم داشتند]، به قدر نقطه‌ی پشت هسته‌ی خرمایی [چیزی] به مردم نمی‌دادند، که نوعی از انحطارطلبی در قدرت را روایت می‌کند.
با بررسی برخی آیه‌ها که در آنها واژه‌ی «قوه» به کار رفته است نیز می‌توان به برخی زاویه‌های قدرت و شبکه‌ی معنایی آن راه بُرد. در قرآن کریم همه‌ی قدرت‌ها از خداوند ذکر می‌شود: «لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ». (54)
ذوالقرنین الگوی قدرت مشروع – قدرت خداوند – را برتر می‌داند و با این‌همه از مردم یاری می‌جوید: «قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا». (55)
در آیه‌ی دیگری به یکی از جلوه‌های «قدرت» که اجبار و «وادار کردن» دیگران باشد، اشاره شده است: «فَخُذْهَا بِقُوَّهٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا»: (56) پس [فرمودیم:] آن را به جد و جهد بگیر و قوم خود را وادار کن که بهترین آن را فرا گیرند.
در آیه‌ی پیش‌رو، خداوند مسلمانان را به تقویت قدرت نظامی تشویق می‌کند که نوعی مظهر قدرت سیاسی است: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ». (57)
همچنین در آیه‌های دیگر، رویارویی «ضعف» و «قوت» نیز به تصویر کشیده شده است. هر چند که در نگاه اولی بحث سیاسی نیست، اما نوع تقابل در جای خود معنادار است: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفًا وَشَیْبَهً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ». (58)
در این آیه تقابل «مستضعفین» (قربانی قدرت سیاسی نامطلوب) و «مستکبرین» (نماد کسانی که با قدرت خویش از دیگران بهره‌کشی می‌کنند) بیان شده است. در قرآن می‌خوانیم: «یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ» و «قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ». (60)
به هر حال همه‌ی این مفهوم‌ها که از کنار هر یک مفهوم‌های گوناگون دیگر بیرون می‌آید، به ما یاری می‌دهد به جنبه‌هایی از قدرت سیاسی دست یابیم. به بیان دیگر «رابطه‌های بینامتنی» می‌توانند دلالت‌های متن را گسترش دهند و خواننده را به افق‌هایی وارد کنند که ابتدا از دیده‌ی او پنهان مانده بودند. این رابطه‌ها در برخی موارد به استعدادهای نفس فعلیت می‌بخشند و دلالت‌های پنهان آن را روشن می‌کنند. (61) این مفهوم‌ها در قرآن کریم ما را به رابطه‌های دِلالی خاص راهبری می‌کند تا به فهم برتر از قدرت و معادلات معنایی آن برسیم. تقابل مفهوم‌هایی که ذکر شد نیز ما را به ساحت‌های متفاوت و زاویه‌های گوناگون قدرت می‌رساند؛ زیرا نص قرآن کریم، نصی با لایه‌های چندگانه است. علت دلالت‌های نص، تشابه دِلالی آن است که موجب می‌شود هر دلالتی با دلالت‌های دیگر ارتباط داشته باشد. از این رو هرگاه مفسر دلالتی را می‌یابد، به گستره‌ی دلالت دیگر پا می‌گذارد و امکان کشف دلالت‌های جدید فراهم می‌آید. (62)
همان‌گونه که در فرهنگ قرآن، در موارد گوناگون مسلمانان را به کسب قدرت سفارشی می‌کند و از آنها می‌خواهد هر چه توان دارند برای تقویت خویش بکوشند. (63) از دیگر سو در آیه‌های متعدد آنها را از سستی و کاهلی، ضعف و ناتوانی پرهیز داده است. در سوره‌ی نساء می‌خوانیم در تعقیبِ گروه دشمنان سستی نورزید (64) و به مؤمنان سفارش می‌شود سستی نورزند و کافران را به آشتی مخوانند که برترند. (65) در آیه‌ی دیگری خداوند سستی نورزیدن و نبود ضعف را از ویژگی‌های مؤمنان بر می‌شمرد. (66) در جای دیگری بیان می‌شود کسانی که برای فرمان خدا کارزار کردند، سستی نورزیدند، ناتوان و تسلیم دشمن نشدند، خداوند آنان را دوست دارد. (67) جالب آنکه سیاق این آیه‌ها، همه درباره‌ی مسائل سیاسی – اجتماعی و میدان کارزار با دشمنی است که به استواری، دارا بودن قدرت سیاسی و سستی نکردن نیاز بسیار دارد.
پی‌نوشت‌ها:
1.جمیل صلیبا؛ فرهنگ فلسفی؛ ج 1، ص 518.
2.بقره: 165.
3.نمل: 33.
4. برخی مشروعیت را صرفاً «توجیه عقلانی سلطه و اطاعت» می‌دانند؛ در حالی که به نظر می‌رسد دایره‌ی این مفهوم گسترده‌تر باشد (محمدجواد لاریجانی؛ نقد دین‌‌داری و مدرنیسم؛ ص 140 – 154).
5.Rutledg; Rutledge Encyclopedia of Philosophy, Version 10.
6.«وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» (بقره: 257): و کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت‌ها هستند که آنها را از نور به سوی ظلمت‌ها بیرون می برند.
7. شوری: 9.
8. سیدحسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج 13، ص 204.
9.فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ ج1، چ1، 1406 ق، ص 99.
10.فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست، از آنِ خداست و او بر هر چیزی تواناست (مائده: 120).
11. سیدمحمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 6، ص 253.
12.همان، ص 35.
13.فخرالدین رازی؛ مفاتیح الغیب؛ ج 26، ص 395.
14.سید حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 2، ص 266.
15. شعراء: 83.
16. سید حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج11، ص 164.
17.اسراء : 80.
18.سید قطب؛ فی ظلال القرآن؛ ج4، ص 2247.
19.ابن‌منظور؛ لسان‌العرب؛ ذیل «قهر»/ خلیل‌بن احمد الفراهیدی؛ کتاب العین؛ ذیل «قهر».
20. راغب اصفهانی؛ مفردات فی غریب القرآن؛ ص 687.
21.سیدحسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن، ج 9، ص 332.
22.سید حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 7، ص 31.
23.مانند نساء: 104/ آل عمران: 139/ محمد: 35.
24. سیدحسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 13، ص 213.
25.ابن‌منظور؛ لسان العرب؛ ذیل «عجز»/ خلیل‌بن احمد الفراهیدی؛ کتاب العین؛ ذیل «عجز».
26.علی اکبر قرشی؛ قاموس قرآن؛ ذیل «عجز».
27. [قابیل] گفت: «وای بر من، آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟» (مائده: 31).
28. راغب اصفهانی؛ مفردات فی غریب القرآن؛ ص 547.
29. احمدبن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ الجزء الثانی، ذیل «عجز».
30. سیدحسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 8، ص 38.
31.علی‌اکبر قرشی؛ قاموس قرآن؛ ج 5، ص 146.
32. راغب اصفهانی؛ مفردات فی غریب القرآن؛ ذیل «فتر»/ ابن‌منظور؛ لسان‌العرب؛ ذیل «فتر».
33. ابن‌منظور؛ لسان العرب؛ ذیل «فتر» / خلیل‌بن‌احمد الفراهیدی؛ کتاب العین؛ ذیل «فتر».
34.سید حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 4، ص 101.
35.علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی؛ فرهنگ قرآن؛ ذیل مدخل «ذلت».
36.درباره‌ی حقیقت عزت و معانی آن و پیوند آن با قدرت در صفحه‌های پیش‌رو به تفصیل بحث خواهد شد.
37. سیدحسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 9، ص 91.
38. راغب اصفهانی؛ مفردات فی غریب القرآن؛ ذیل «فشل».
39.ابن‌منظور؛ لسان العرب؛ ذیل «فشل».
40. انفال: 46.
41. آل‌عمران: 152.
42. انفال: 43.
43. علی‌اکبر فرشی؛ قاموس قرآن؛ ج 5، ص 178.
44.علیرضا قائمی‌نیا؛ بیولوژی نص؛ ص 175 – 176.
45.بروج: 9.
46. آل‌عمران: 26. برخی آیه‌های دیگر مانند: آل‌عمران: 189 و مائده: 17 و 18 نیز همین معنا را می‌رسانند.
47. مائده: 120.
48. ناس: 2.
49. بقره : 107.
50. بقره : 247.
51. بقره: 258 .
52.نساء: 54.
53.نساء: 53.
54. کهف: 39.
55. کهف: 95.
56. اعراف: 145.
57. انفال: 60.
58. روم: 54.
59. سبا: 31.
60. اعراف: 75.
61. علیرضا قائمی‌نیا؛ بیولوژی نص؛ ص 527.
62. همان، ص 527 – 528.
63. وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ (انفال: 60).
64. وَلاَ تَهِنُواْ فِی ابْتِغَاء الْقَوْمِ (نساء: 104).
65. فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ (محمد: 35).
66. لاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (آل‌عمران: 139).
67. وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَ مَااسْتَکَانُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (آل‌عمران: 146).
منبع مقاله :
سیدباقری، سید کاظم؛ (1394)، قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید