در کلمه طیبه می نویسد سید حیدر از اعیان علماء شیعه است زوجه ایشان زنی پرهیزکار و سیده ای نیک سرشت بود. همیشه ماه رجب و شعبان را روزه می گرفت. در یکی از شبهای ماه رجب یا شعبان عده زیادی مهمان غیره منتظره بر آنها وارد شدند. آن بانوی محترمه به واسطه اشتغال زیاد برای پذیرائی آنها از افطار کردن بازمانده روزه اش را با آب باز کرد و مقداری غذا برای سحر خود نگاه داشت. یکی از همسایگان مستمند ایشان که به غیر خانه این سادات از کس دیگری درخواست نمی کرد همان شب به در خانه آمد و تقاضای خوراکی نمود.
سیده از تنگدستی او اطلاع داشت، همان غذای سحر را به او داد چون چیزی برای سحر در خانه سراغ نداشت از اینرو نماز شب خود را خواند؛ مقداری آب خورد و درب اطاق را بسته چراغ را روشن گذارد و به خواب رفت.
چشمانش گرم شد ولی هنوز به خواب نرفته بود که دو زن را مشاهده کرد وارد شدند یکی کوچکتر از دیگری است و اما در مقام ارجمندتر است بالای سر او نشستند.
آن زن کوچکتر گفت دخترک من چگونه روزه می گیری با پیری و نخوردن افطار و سحر؟
گفت فقیری آمد نان و خوراک خود را به او دادم. پرسید: اینک چه میل داری؟ گفت اگر ممکن باشد مقداری آلو و نبات و قدری شیرینی. دو کیسه سبز رنگ یکی آلو و دیگری نبات به او دادند. هر کدام قریب پانصد گرم سنگینی داشت کیسه ها را گرفت، در این موقع آن دو بانو خارج شدند.
او هم از حالت بین خواب و بیداری چشم باز کرد، از جابر خاست از پی آنها دوید ولی اثری نیافت و در را بسته دید با عجله آن را باز کرد. سید حیدر که در اطاق دیگر نشسته بود پرسید کیست؟ سیده پیش او رفت، جریان را شرح داد و دو کیسه را از سر جانماز خود برداشته پیش او برد.
کیسه آلو را بین خویشان و همسایگان و دوستان قسمت کردند ولی نبات را نگه داشتند و نیز متوجه شدند که آن بی بی جده شان فاطمه زهرا (علیها السلام) بوده.
در همان زمان دانشمند عالیقدر جناب آخوند ملازین العابدین سلماسی سخت مریض بود. صبح همان شب سید حیدر مقداری نبات خدمت ایشان برد و قصه را شرح داد. آخوند گفت این هدیه از بهشت است و داروی هر دردی است مقداری میل کرد و فورا شفا یافت اندکی هم برای یکی از نوابها بنام غلام محمد خان هندی که مردی ممتاز و بی نظیر بود برد ایشان هم مریض بودند و پس از خوردن نبات شفا یافت. کم کم خبر این نبات به اطراف منتشر شد و حتی از ایران و سایر جاها از سید درخواست می کردند و می داد یک وقت متوجه شدند بیش یک من مصرف کرده اند و نبات تمام نشده بعد از توجه به این موضوع طولی نکشید که تمام شد. یکی از کیسه ها را سید در کفن خود و کیسه دیگری را در میان کفن زوجه خویش قرار داد و کفنهای خود را در صندوقی قفل شده گذارده بودند. پس از چندی سید خواست کفنش را به یکی از اشراف بدهد و در نظر گرفت کیسه را بردارد ولی هر چه جستجو کرد از آن اثری نیافت از سیده پرسید او هم کفن خود را تفحص نمود آن کیسه هم نبود.