فضیلت و شایستگى عتاب بن اسید بعد از فتح مکه از سوى حضرت به عنوان والى مکه برگزیده شد، و مسئولیت امور سیاسى را به عهده گرفت ؛ در حالى که بیست و یک سال بیش نداشت و افراد بزرگتر از وى در بین صحابه فراوان وجود داشتند. این کار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار ...
مطالب موجود در دسته بندی "حکایت های معصومین"
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم(ص) (9)
مسلمان شدن یهودى روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با گروهى از مسلمانان در مکانى نماز مى گزارد. هنگامى که آن حضرت به سجده مى رفت ، حسین علیه السلام که کودک خردسالى بود، بر پشت رسول خدا صلى الله علیه و آله سوار مى شد و پاهاى خود را حرکت مى داد و ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (10)
تنبیه بدنى ابومسعود انصارى گوید: من غلامى داشتم که را کتک مى زدم . از پشت سر خود صدایى شنیدم مى فرمود: ابومسعود، خداوند تو را بر او توانایى داده است (او را بنده تو ساخته )، برگشتم ، نگاه کردم . دیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله است . به رسول خدا ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (11)
احترام ویژه به بزرگ زاده حاتم طایى از بزرگان عرب و مردى بسیار با سخاوت و بلند نظر و با مردم مهربان بود . او روزى یک شتر طبخ مى کرد تا هر کس از هر کجا برسد از سفره کریمانه اش بهره مند شود . این کار را از صمیم قلب و نیتى خالصانه ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (12)
پربرکت ترین مال حضرت امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : پیراهن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کهنه شده بود ، مردى خدمت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آمد و دوازده درهم به حضرت هدیه داد . حضرت به على (علیه السلام) فرمود : این دوازده درهم را بگیر و براى من پیراهنى ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (13)
وام بى بهره براى رفع نیاز حاجتمند حضرت امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام)روایت مى کند : نیازمندى به محضر پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) آمد و از حضرت درخواست کمک کرد ، پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود : آیا کسى هست که وام بى بهره ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (14)
پیامبر آنچه مىفرمود از وحى مىگرفت مرحوم شیخ کلینى مىنویسد: تیمم دارى و ابن بندى و ابن ابى ماریه با هم سفر مىنمودند و تمیم دارى مسلمان و آن دو نفر دیگر نصرانى بودند. تمیم دارى مریض بود، مرضش شدت پیدا کرد، در موقع احتضار هر چه داشت تحویل آن دو همسفر خود داد تا ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (15)
قرآن و دعوت به توشه آخرت یکى از صحابه به نام جریر مىگوید: در محضر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بودم، ناگهان عدهاى از رزمندگان اسلام که شمشیر حمایل کرده و آماده جهاد در راه خدا بودند وارد شدند، اما لباس درستى که بدن آنها را بپوشاند نداشتند. هنگامى که پیامبر صلّى اللَّه ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (16)
ابوجهل و درخواست از پیامبراکرم (ص) در ضمن احتجاجى که عدهاى از مشرکین قریش با پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله کردند، ابوجهل گفت: در این جا سخن دیگرى نیز هست، مگر تو اینطور نمىگویى که قوم موسى وقتى تقاضا کردند خدا را آشکار ببینند بوسیله صاعقهاى آتش گرفتند اگر تو پیغمبرى، ما نیز ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (17)
مصاحبه مفروق با پیامبر اسلام (ص) پیامبر اسلام، چند تن از بزرگان قبیله (بنى شیبان) را دید و آنان را به دین خدا دعوت نمود و به آنها فرمود: (شما را دعوت مىکنم که به وحدانیت خدا گواهى دهید و بدانید که من پیغمبر خدا هستم و مرا پناه دهید و یارى کنید، زیرا قریش ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (18)
یا رسول اللَّه سوره قارعه را خواندید پیامبر مهربان صلّى اللَّه علیه و آله که همواره جویاى احوال مسلمین مىشد، شنید که یکى از یارانش بیمار شده است. به عیادت او رفت و کنار بستر او نشست و احوالپرسى کرد. بیمار گفت: در نماز مغرب که با شما (به جماعت) خواندم، شما سوره (قارعه) را ...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (19)
با خواندن یک آیه به شناخت کامل رسید شخصى وارد بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شد و گفت: یا رسول اللَّه به من قرآن بیاموز. حضرت او را به یکى از یارانش سپرد. او دست تازه وارد را گرفت و به کنارى برد و سوره اذا زلزلت را تلاوت کرد و به او ...