شمیم کلام امام علی(ع) دراشعار حافظ (3)

شمیم کلام امام علی(ع) دراشعار حافظ (3)

نویسنده: دکتر محسن راثی(1)

19. این بیت حافظ نیز شمیمی از کلام مولا (ع) را در بردارد.

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ واز شورش

(غزل 278)
قد امر منها ما کان حلوا وکدر منها ما کان صفوا (شیرین آن تلخ است وناگوار، روشن آن تیره است و تار؛ شهیدی، همان، خطبه 52، ص 44).
فان الدنیا رنق مشربها ردغ مشرعها یونق منظرها ویوبق مخبرها (دنیا آبشخوری است تیره و تار و به آب درآمد نگاه آن گلزار. برون سوی آن فریبنده، درون سوی آن کشنده ؛ شهیدی، همان، ص 60).
مع کل جرعه شرق وفی کل اکله غصص (با هر جرعه ای آب درگلو جستنی است،؛ وبا هر لقمه ای گلوگیر شدنی، همان، ص141).
حافظ می گوید:

نوشته اند بر ایوان جنت المأوی
که هر که عشوه دنیا خرید وای به وی

(غزل 430)

برمهر چرخ وشیوه او اعتماد نیست
ای وای بر کسی که شد ایمن زمکر وی

(غزل 429)

ان من باغ جنه الماوی لعاجله الدنیا تعس جده وخسرت ضققه (آن که بهشت حقیقی را به دنیای زودگذر فروشد بدبخت است ودر معامله زیان کرده است.).
20. تکیه نکردن به طاعت وعبادت وبه تقصیر خود معترف بودن وبه زحمت خداوند امید واعتماد داشتن وبه عذر وتوبه مشغول شدن از مطالب ومضامینی است که در کلام ائمه وعرفا تبلور وتجلی یافته است. مضامین اشعار امام علی (ع) درابیات زیر، از غزلهای حافظ، متجلی است:

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب ست و که زشت؟

(غزل 80)

هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
تا آشنای عشق شدم زاهل رحمتم

(غزل 313)

هست امیدم که علی رغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بارگنه بردوشم

(غزل 304).

از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد ازین نامه طی کنم.

(غزل 351)

بهشت اگر چه نه جای گناهکاران ست
بیار باده که مستظهرم به همت او

(غزل 405)

بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام ست فیض رحمت او

(همان)

قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه ست می رود به بهشت

(غزل 79).

یغلب المقدار علی التقدیر حتی تکون الافه فی التدبیر (تقدیر به تدبیر چیره شود چندانکه آفت در تدبیر بود؛ شهیدی، همان، حکمت 459، ص 442).
تذل الامور للمقادیر حتی یکون الحتف فی التدبیر (کارها چنان رام تقدیر است که گاه مرگ در تدبیر است؛ همان ، حکمت 16، ص 363).

الهی لئن جلت وجمت خطیئتی
فعفوک عن ذنبی اجل واوسع…

الهی فلا تقطع رجائی ولا نزغ
فؤادی فلی فی سب جودک مطمع…

الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون ولا مال هنا لک ینفع…

الهی لئن فرطت فی طالب التقی
فها انا اثر العفو اقفوا واتبع

(میبدی یزدی، 1374، ص467- 496، 516).
وخواجه شیراز درباره این معنی که امور به تقدیر موقوف است، نه به تدبیر؛ چنین سروده است:

بر آن سرم که ننوشم می وگنه نکنم
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر

(غزل 256).

مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه ست که تقدیر بر سرش چه نوشت

(غزل 79).

برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می کند این، من چه کنم؟

(غزل 345).

نیست امید صلاحی زفساد حافظ
چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم؟

(غزل 347).

وللمومنین فی حالاتنا نظر
وفرق تدبیر نا لله تقدیر

لن ینفع الحاذر ما قد حذرا
ولا اخا الحیله عما قدرا

(میبدی یزدی، 1374، ص467- 496 و 516).
شمیم دلنواز کلام مولا (ع) از این ابیات هم به مشام می رسد:

گویند سنگ لعل شود درمقام صبر
اری شود ولیک به خون جگر شود.

(غزل 226).

لا یعدم الصبور الظفر وان طال به الزمان (شکیبا پیروزی را از کف ندهد
اگر چه روزگارانی بر او بگذرد؛ شهیدی؛ همان، حکمت 153، ص 390).
… علیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالراس من الجسد ولا خیر فی جسد لا راس معه ، ولا فی ایمان لا صبر معه (برشما باد شکیبایی که شکیبایی ایمان را چون سراست تن راه، وسودی نیست تنی را که آن را سر نبوده،؛ و نه در ایمانی که با شکیبایی همبر نبود؛ نهج البلاغه، حکمت 82، ص 373).
21. مضامین برگرفته از کلام حضرت امیر (ع) دراشعار حافظ جاذب وستودنی است:

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پرست بنوشان ونوش کن

(غزل 398).

بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

(غزل 179)

ایا پرلعل کرده جام زرین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد

( غزل 162)

توانگرا! دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

(غزل 179)

دائم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

(غزل 483).

چو غنچه گرچه فروبستگی ست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش

(غزل 274).

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل ست
جانا مگر این قاعده درشهر شما نیست؟

(غزل 69)

ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

(غزل 325)

… ولو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل ولباب هذا القمع و نسائج هذا القز، ولکن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه .و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا وحولی بطون غرثی واکباد حری. اواکون کما قال القائل…. (واگر خواستمی دانستمی چگونه عسل پالوده ومغز گندم، وبافته ابرایشم را به کار برم. لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید، و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید. چه بود که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد، یا هرگز شکمی سیر نخورد، ومن سیر بخوابم وپیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته، وجگرهایی سوخته. یا چنان باشم که گوینده سروده: دردتو این بس که شب سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی بود در آرزوی پوست بزغاله؛ شهیدی، همان، نامه 45، ص 41).
یا چنان باشم که گوینده سروده:

وحسبک داء ان تبیت ببطنه
وحولک اکباد تحن الی القد

ان کنت تطلب رتبه الاشراف
فعلیک بالاحسان والانصاف)

(میبدی یزدی، 1374، ص 410و 580)
22. مضامین این اشعار حضرت امیر (ع) درکلام حافظ مشهود است:

مات الواءفلا رفد ولا طمع
فی الناس لم یبق الا الباس والجزع

تراب علی راس الزمان فانه
زمان عقوق لا زمان حقوق

فکل رفیق فیه غیر موافق
وکل صدیق فیه غیر صدوق

(همان ، ص552 و 597)

یاری اندرکس نمی بینم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد؟دوستداران را چه شد؟

(غزل 169)

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبوده ست خود آشنایی

(دیوان 492)

تخم وفا ومهر درین کهنه کشته زار
آنگه عیان شود که بود موسم درو

(دیوان 406)

نمی خورید زمانی غم و فاداران
زبی وفایی دور زمانه یاد آرید

(دیوان 241)

مروت گرچه نامی بی نشان است
نیازی عرضه کن برنازنینی

(دیوان 483)

وفا مجوی زکس ور سخن نمی شنوی
به هرزه طال سیمرغ وکیمیا می باش.

(دیوان 274)

23. مضامین ومفاهیم این اشعار از دیوان خواجه شیراز تلمیحی است از این کلام حضرت علی 0ع)
الهی ما عبدتک خوفا من نارک ولا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک (خدای من تو را از بیم دوزخ یا شوق بهشت بندگی نکردم. تو را شایسته بندگی یافتم که سر بر آستانت نهادم).

صحبت حور نخواهم که بود عین قصور
با خیال تو اگر باد گری پردازم.

(غزل 335).

تو بندگی چون گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

(غزل 177)

جهان فانی وباقی فدای شاهد وساقی
که من سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم

(غزل 354).

سرم به دینی وعقبی فرو نمی آید.
تبارک الله از این فتنه ها که در سرما ست

(غزل 325).

نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی
که این متاع قلیل ست وآن عطای کثیر

(غزل 256)

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون ومکان ما را بس

(غزل 268)

برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد

(غزل 154).

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق ست و داد اول برنقد جان توان زد(همان)

عرضه کردم دو جهان بردل کار افتاده
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست

(غزل 48)

به خرمن دو جهان سر فرو نمی آرند
دماغ وکبر گدایان و خوشه چینان بین

(غزل 403)

سرما فرو نیاید به کمان ابروی کس
که درون گوشه گیران زجهان فراغ دارد.

( غزل 117)

دل ما به دور رویت زچمن فراغ دارد
که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد

(غزل 117)

باغ بهشت وسایه طوبی وقصر وحور
با خاک کوی دوست برابر نمی کنم

(غزل 353)

تو و طوبی وما وقامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست

(غزل 56)

زاهد اگر به حور وقصورست امیدوار
ما را سرابخانه قصورست ویار حور

(غزل 254)

زاهد شراب کوثر وحافظ پیاله خواست
تا درمیانه خواسته کردگار چیست؟

(غزل 65)

24. این ابیات نیز یاد آورد کلمات حضرت امیر (ع) است:

مقیم حلقه ذکرست دل بدان امید
که حلقه ای از سر زلف یار بگشاید

(غزل 230)

هرچند پیر وخسته دل وناتوان شدم
هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم

(غزل 321)

فحبک راحتی فی کل حین
وذکرک مونسی فی کل حالی

سویدای دل من تا قیامت
مباد از شوق وسودای تو خالی

(غزل 463)

مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست.

(غزل 70)

ان الله سبحانه جعل الذکر جلاء للقلوب …(همانا خدای سبحان یاد [خود] را روشنی بخش دلها کرد؛ شهیدی، همان، خطبه 222، ص 255).
وافترض من السنتکم الذکر (برزبانتان ذکر واجب شده است؛ شهیدی، همان،
خطبه 183، ص 194).
… ان اوحشتهم الغربه انسهم ذکرک …[دوستان وعاشقان تو] اگر غربتشان به وحشت در اندازد، یاد تو آنان را آرام سازد؛ شهیدی، همان، خطبه 227، ص 261).
واسئلک .. ان تلهمنی ذکرک (از تومی خواهم ذکرت را بر من الهام کنی؛ قمی، دعای کمیل)
ولهج به لسانی من ذکرک (وزبانم به ذکر توگویا شده؛ همان)
واجعل لسانی من ذکرک (وزبان را ذکر تو قرار ده؛ همان)
واجعل لسانی بذکرک لهجا وقلبی بحبک متیما (ذکرت را بر زبانم وعشقت را در دلم قرار ده؛ همان)
یا من اسمه دواء وذکره شفاء (ای خدایی که نامش درمان ویادش شفاست؛ همان)
25. مضامین این ابیات نیز از کلام مولا (ع) متأثر است:

نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

(غزل 484).

نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود

(غزل 218)

بیاموزمت کیمیای سعادت
زهمصحبت بد جدایی جدایی

(غزل 492)

نخست موعظه پیر صحبت این حرف ست
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

(غزل 244)

لا تصحب الا عاقلا تقیا ولا تعاشر الا عالما زکیا (جز با خردمند پرهیزگار همنشین مباش و جز با دانشمند پاکیزه کار میامیز)
… ومصاحبه الفساق فان الشر بالشر ملحق … (از همنشینی با فاسقان بپرهیز که شر به شر بپیوندد؛ شهیدی، همان، نامه 69، ص 354).

پی‌نوشت‌ها:

1- استادیار دانشگاه شهید بهشتی

منابع
هژیر، عبدالحسین (1345)، حافظ تشریح، به اهتمام مهدی سهیلی، اشرفی، تهران. دشتی، علی (1368)، کاخ ابداع، انتشارات جاویدان ، تهران.
دیوان حافظ (1373)، به تصحیح بهاء الدین خرمشاهی ، انتشارات طرح نو، تهران.
دیوان حافظ (1374)، به تصحیح قزوینی – غنی، انتشارات اساطیر، تهران.
زرین کوب، عبدالحسین ، ازکوچه رندان.
غرور الحکم و دررالکلم ، به اهتمام سید جلال الدین محدث ارموی.
کمال الدین حسین بن محی الدین میبدی یزدی (1374)، شرح دیوان منسوب به امیر المومنین، با مقدمه وتصحیح حسن رحمانی واشک شیرین، انتشارات میراث مکتوب ، تهران.
شهیدی، سید جعفر، (1387)، ترجمه نهج البلاغه، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران.
شهیدی، سید جعفر، (1387)، ترجمه نهج البلاغه ، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران.
مجلسی ، محمد باقر، بحارالانوار (1403)، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت.
نشریه النهج شماره 27و 28

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید