عاقبت جوینده یابنده بود

عاقبت جوینده یابنده بود

على (علیه السلام ) فرمود:

من طلب شیئا ناله اءو بعضه .
ترجمه روایت شریفه :

کسیکه چیزى را بجوید (و براى دست یافتن بآن کوشش کند) بهمه یا بعضى از آن نائل مى شود.
شرح :

کسى که عزم سفر دارد پس از تصمیم بایستى اسباب سفر بربندد و حرکت کند و مسافتى را به پیماید تا بمقصد خویش برسد، و الا بدون این مقدمات ، محال است بمحل مقصود وارد گردد. کسیکه منظورى دارد نیز باید تصمیم بگیرد و کمر همت بربندد و بسوى خواسته خویش گام بردارد تا بهدف برسد. کسانیکه در راه رسیدن بمقصود فعالیت کرده و موانع را از پیش پاى خود بر داشته اند فاصله اى که تا مقصود دارند طى کرده و سرانجام موفق گشته اند و اگر بهمه خواسته خویش دست نیافته اند بقسمتى از آن نائل شده اند. پس کوشش آدمى در هر کار بى نتیجه نبوده و مسلما ثمر بخش ‍ خواهد بود. در قرآن مجید است : وان لیس للانسان الا ماسعى – براى آدمى جز آنچه سعى و کوشش میکند نخواهد بود)) و گفته اند:

((عاقبت جوینده یابنده بود)).

وصى خودت باش
على (علیه السلام ) فرمود:

یاابن آدم ، کن وصى نفسک ، و اعمل فى مالک ما تؤ ثر اءن یعمل فیه من بعدک .
ترجمه روایت شریفه :

اى فرزند آدم ! خودت وصى خودت باش ، و آن انفاقى که میل دارى بعد از تو از مال تو انجام شود (تا زنده هستى ) خودت بجاى آر.
شرح :

بعضى از مردم مطیع اوامر و نواهى الهى هستند، و عبادات بدنى و مالى را که خداوند فرموده است بجا میآورند ولى بعضى از مردم چنان غرق در مادیات هستند که سر از پاى خویش نمیشناسند. گفتار و رفتار آنها از حریم و حدود دنیا نمى گذرد. اصلا مثل اینکه یادشان نیست که باید خدا را عبادت کنند و وظائف مذهبى را انجام دهند، گوئى خودشان را از این مراسم معاف مى شمرند. گروهى هم از مردم ، کم و بیش عبادت بدنى را مانند نماز بجا میآورند اما بعبادات مالى (خمس ، زکاه ، صدقات و خیرات مستحب ) که رسیدند بخل مى ورزند و حاضر نیستند به مستحقین کمک کنند و بعضى هم وصیت مى نمایند که پس از مرگشان حقوق شرعیه مالشان را بدهند و براى آنها کار خیر کنند ولى این اشخاص باید تا زنده هستند گذشت داشته و بدست خودشان کارهائى که در نظر دارند انجام دهند و منتظر اقدامات دیگران بعد از خودشان نباشند. کسیکه دلسوز خودش ‍ نباشد دیگرى دلسوز او نخواهد بود.

وظیفه قاضى
على (علیه السلام ) فرمود:

لا یقیم اءمر الله سبحانه الا من لا یصانع ، و لا یضارع ، و لا یتبع المطامع .
ترجمه روایت شریفه :

حکم و فرمان خدا را کسى بر پا مى دارد که علیه مظلوم راه مدارا و سازش را در پیش نگیرد و مانند تبه کاران رفتار نکند و مطیع خواهشهاى نفسانى نباشد.
شرح :

قضاوت و حکمیت منصبى شریف و کار پیغمبران و اولیاء خداست . راى قاضى و حکم در صورتى عادلانه و خدا پسند است که هنگام راءى دادن ، خدا را در نظر داشته باشند به مسؤ ولیتى که بر عهده دارند توجه نمایند، روز قیامت را فراموش نکنند، خودشان را بجاى آن کسى که مى خواهند درباره او حکم صادر کنند فرض نمایند، از راهنمائى و اطاعت وجدان سرپیچى نکنند، باطل را بصورت حق و حق را بصورت باطل جلوه ندهند، با ظالم توافق نکنند تا بدینوسیله حق مظلوم را پایمال نمایند، دام طمع ، آنان را از پرواز نمودن در فضاى عدالت و حق گوئى باز ندارد حاضر باشند دست از مقام و رتبه خود بردارند اما برخلاف شرع و وجدان حکمى نکنند.

حکم خدا همیشه بوسیله قاضیان و داوران پاکدامنى که با این وضع بکار خود مشغولند زنده و پاینده است .

همت عالى
على (علیه السلام ) فرمود:

الحلم و الاءناه تواءمان ینتجهما علو الهمه .
ترجمه روایت شریفه :

بردبارى و تامل قرین و تواءمند که از همت عالى سرچشمه مى گیرند.
شرح :

بعضى از حالات و صفات انسان ، صفات دیگرى را به دنبال دارند. مثلا همت یکى از صفات و حالات بشر است که میتوان آن را به ((عزم راسخ و قوى )) تفسیر کرد. همت موقعى که در انسان محکم شد و بالا گرفت بکلى آدم را دگرگون مى سازد و صفات جالبى براى او بوجود میآورد و او را زنده و پایدار نگه مى دارد، همه اشخاصى که عظمت یافته و بجائى رسیده و نام و نشانى در این جهان پهناور از خود بیادگار گذاشته اند بواسطه همت والاى آنها بوده است ، زیرا آدمى که همتش عالى شد، در برخورد با مردم متانت دارد از خطاکاریکه باو توهین کرده صرف نظر مى کند، چه خود را بالاتر از افق او مى داند و اگر صلاح دید او را تنبیه کند بدون عجله با فکر و نقشه صحیح او را خاموش مى کند. و معلوم است که این همه صفات خوب دست بدست هم داده و انسانى درست مى کنند که آنچه لازمه انسانیت است در او موجود باشد و او را براى دست یافتن بمقاصد و خواسته هایش ‍ جلو برده و کمک مؤ ثر و شایانى باو مى نمایند.

میدان امتحان
على (علیه السلام ) فرمود:

الولایات مضامیر الرجال .
ترجمه روایت شریفه :

حکومت و فرمانروائى ها میدان آزمایش مردان است .
شرح :

از قدیم گفته اند: ((هنگامى که آدمى امتحان شد ارزش او معلوم مى شود.)) یکى از موارد امتحان حکومت بر مردم است . بعضى اشخاص موقعى که منصبى بآنان واگذار شد و قدم در میدان فرمانروائى نهادند و حوزه اى در اختیار داشتند، با تدبیر و کاردانى ، گوى سبقت را از همکاران خود مى ربایند و ارزش اجتماعى خویش را بالا برده و لیاقت و شایستگى را در اداره کردن امور مربوطه ثابت مى کنند و چنان مردم را شیفته اخلاق و سیاست و پشت کار خود مى نمایند که هیچوقت مردم راضى نیستند محل ماءموریت خود را ترک گویند. ولى بعضى بواسطه ناپختگى ، از گردانیدن چرخ ریاست عاجز و بعلت نداشتن سیاست لازم اوضاع و احوال آن منطقه را دستخوش اغتشاش نموده و نمیتوانند افراد را قانع و راضى نگهدارند، اینست که با خشم و نارضایتى مردم روبرو شده و در نتیجه شکست خورده بایستى از میدان حکومت و فرمانروائى بدر روند.

میزان ستایش
على (علیه السلام ) فرمود:

الثناء باءکثر من الاستحقاق ملق ، والتقصیر عن الاستحقاق عى اءو حسد.
ترجمه روایت شریفه :

ستودن بیش از آنچه سزاوار است چاپلوسى ، و کمتر از آنچه شایسته است ، نشانه درماندگى در سخن و یا رشک بردن است .
شرح :

آدم باید حساب هر کارى را بکشد، و در هر مورد اندازه نگهدار باشد. اندازه اى که با عقل و منطق مطابق باشد و از حدود خود تجاوز نکند، مثلا اگر مى خواهد از کسى تمجید کند و زبان بستایش او بگشاید و کمالات او را بشمرد باید مقام و فضیلت او را کاملا در نظر بگیرد و مزایا و خصوصیات واقعى او را یاد آور شود و آنطورى که شایسته است او را مدح گوید. اگر رعایت این جهت را ننماید و بدون توجه بآن موضوع ، شخص مورد نظر را معرفى کند خواه ناخواه از جاده مستقیم خارج شده و افراط یا تفریط نموده است . اگر بطرف افراط منحرف گردید یعنى بیشتر از حد لازم و مناسب او را ثنا گفت ، تملق کرده و خود را آدم پست و متملقى شناسانده است و چنانچه بطرف تفریط متمایل شد یعنى کمتر از میزان لیاقتش او را ستود باز عیب خود را ثابت کرده است . زیرا معرفى ناقص مى رساند که یا گوینده قدرت بیان ندارد و نمى تواند درباره شخص ممدوح داد سخن دهد، و یا درباره او حسادت مى ورزد و نمى خواهد او را بتمام معنى معرفى کند.

ناتوان ترین مردم
على (علیه السلام ) فرمود:

اءعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و اءعجز منه من ضیع من ظفر به منهم .
ترجمه روایت شریفه :

ناتوان ترین مردم کسى است که نتواند دوستانى بدست آورد، و ناتوان تر از او کسى است که دوستانى را که بدست آورده از دست بدهد.
شرح :

مردم بانشاط که میل دارند از همه مزایاى زندگى بهره مند شوند، با بکاربردن صفات انسانى ، دوستانى براى خود فراهم مى کنند، و بمنظور حفظ و نگهدارى آنها آنچه لازمه صداقت و صمیمیت است انجام داده و باصطلاح با آنها یکرنگ مى شوند. اما مردم سست و بیحال که عمر خود را بدون برنامه مى گذرانند و خودشان هم نمى دانند براى چه زنده اند، چندان مقید نیستند که دوستانى بدست آورند و اگر تصادفا کسانى با آنها دوست شدند وجود دوستان براى آنها چنان بى تفاوتست که در رعایت حقوق دوستى کوتاهى کرده و نسبت بآنها بى اعتنا مى شوند و سرانجام آنها را از دور خود پراکنده مى سازند.

نشانه هاى ستمکار
على (علیه السلام ) فرمود:

للظالم من الرجال ثلاث علامات : یظلم من فوقه بالمعصیه ، و من دونه بالغلبه ، و یظاهر القوم الظلمه .
ترجمه روایت شریفه :

ستمکار سه علامت دارد: با سرکشى بما فوق خود ستم مى کند و اطاعت او نمى نماید، بزیر دست خود ظلم مى کند و او را شکست مى دهد و از ستمکاران پشتیبانى و جانبدارى مى کند.
شرح :

کسیکه از جاده حق و عدالت منحرف شد و رعایت نظم زندگى فردى و اجتماعى نکرد ظالم محسوب مى شود آدم ستم پیشه تا هر جا که دستش ‍ رسید ظلم مى کند و بهر کس که توانست ستم روا مى دارد، بى پروا حق دیگران را ضایع مى کند و وظیفه اى که نسبت به سایرین دارد انجام نمى دهد. شخصى که در این مسیر خطرناک و انحرافى قرار گرفته نشانه هائى دارد که شما مى توانید از روى آن نشانه ها او را بشناسید. اینک علائم وى : 1- مطابق مقررات باید از اشخاصى که بر او تفوق و برترى و حق فرمان دارند فرمانبردارى کند ولى زیربار نمى رود و از فرمان آنها سرپیچى مى نماید و باین وسیله بر آنها ظلم مى کند 2- اشخاصیکه زیر دست او هستند و او بر آنها تسلط و اقتدارى دارد و باید حق آنها را رعایت کند حاضر نیست و از مقام و مرتبه خود سوء استفاده کرده و بر آنها ستم مى کند 3- علاوه بر اینها چنانچه توانست غیر مستقیم هم ظلم مى کند، باین معنى که ستمکاران را در مورد ظلم کمک مى دهد و با آینده نافرجام آنها شریک مى گردد.

کم گوئى
على (علیه السلام ) فرمود:

اذا تم العقل نقص الکلام .
ترجمه روایت شریفه :

هرگاه عقل کامل شد، گفتار کم مى شود.
شرح :

آدم عاقل : وقتیکه صلاح باشد سخن مى گوید، درباره خود آن سخن فکر مى کند، مناسبت مقام را در نظر مى گیرد، وضع و موقعیت شنونده یا شنوندگان را ملاحظه مى کند و آنچه مى گوید مختصر و مفید خواهد بود.

سخنى که این نکات الهام بخش آن باشند براى همیشه و همه کس جالب است . هیچ کس از شنیدن آن خسته نمى شود و حداکثر استفاده را از آن میبرد.

البته رعایت شرائط نامبرده کار آسانى نیست و با پرگوئى فراهم نمى شود، از این جهت کسیکه مقید باشد جهات فوق الذکر را منظور بدارد، قهرا کمتر حرف میزند. اما آدمى که از عقل بهره کافى ندارد در موقع حرف زدن هیچیک از این نکات را ملاحظه نمى کند و هر چه بر زبانش آمد مى گوید. طبعا گفتار چنین کسى بسیار است .

محبوبیت
على (علیه السلام ) فرمود:

خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بکوا علیکم ، و ان عشتم حذوا الیکم .
ترجمه روایت شریفه :

با مردم چنان رفتار کنید که اگر با آن رفتار بمیرید بر شما بگریند و اگر زنده باشید مشتاق شما باشند.
شرح :

اشخاصى مى بینیم که تازنده اند مردم با عشق و علاقه آنها را دوست دارند و در مرگ آنان متاءثر و سوگوار مى شوند، میدانید اینها چه کرده اند که محبوب شده اند؟ اینها روش صحیحى براى معاشرت انتخاب کرده اند یعنى بیخود و بى جهت کسى را از خود نیازرده اند و کوشش نموده اند آنچنانکه شایسته است حقوق دیگران را رعایت کنند و دلها را از خود شاد نمایند. شما هم اگر مى خواهید محبوب شوید و مردم نسبت بشما علاقمند گردند باید براى نیل باین مقصود هنگام تماس با مردم رویه خردمندانه اى در پیش ‍ گیرید.

محل اقامت
على (علیه السلام ) فرمود:

لیس بلد باءحق لک من بلد، خیر البلاد ما حملک .
ترجمه روایت شریفه :

هیچ شهرى براى تو شایسته تر از شهر دیگر نیست بهترین شهرها شهرى است که وجود ترا تحمل کند.
شرح :

انسان به این جهان آمده است تا خود را بکمال برساند و از وجود خویش ‍ بهره مند گشته و هنگامى که شایستگى پیدا کرد، دیگران را نیز از پرتو خود سودى بخشد. البته محیط و فضائى لازم است تا آدمى در آن محیط و فضا براى رسیدن بآرمانهاى فوق پروبالى بزند و موقعیتى بایست تا در سایه آن . وسائل زندگى و آسایش او تاءمین شود، و موانعى براى پیشرفت او وجود نداشته باشد در هر جا چنین موقعیتى فراهم شد، آدمى باید آنجا را مرکز زندگى و جنبش خویش قرار دهد. پیشوایان ماهم بهمین لحاظ گاهى از موطن خود کوچ کرده و در شهرهاى دیگر اقامت گزیده اند. پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله از مکه به مدینه و على (علیه السلام ) از مدینه بکوفه هجرت فرموده اند.

مراتب علم
على (علیه السلام ) فرمود:

اءوضع العلم ما وقف على اللسان ، و اءرفعه ما ظهر فى الجوارح و الاءرکان .
ترجمه روایت شریفه :

پائین ترین مرتبه علم آنستکه بر زبان متوقف گردد و بالاترین مرتبه علم آنستکه اثر آن در اعضا و جوارح آشکار شود.
شرح :

علم یکى از مواهب عالیه پروردگار جهان است . بشر باین موهبت مفتخر شده است تا در تاریکیهاى زندگى مشعلى فروزان ، فرا راه خویش و دیگران داشته باشد. آیا سزاوار است آدمى با داشتن چنین راهنمائى ، خود را اصلاح نکرده و بفضائل اخلاقى آراسته نسازد؟ و فقط اندوخته هاى علمى خویش را بر زبان جارى ساخته و در هر مجلس و محفل که قدم نهد، با بیان و گفتار خویش این گوهر گرانبها را بدیگران ارزانى دارد؟

خیر! بلکه سزاوار است که دانش و بینش ، اعمال و رفتار آدمى را در جهت صحیحى رهبرى کند و مفاسد و معایب او را مرتفع سازد و خلاصه از حرکات و سکنات آدمى آثار دانش و بینش مشهود باشد. کسانیکه این استفاده را از علم خود نکنند، بخودشان و علم ستم کرده و قدر و مرتبه علم را آنطورى که شاید و باید نشناخته اند.

کم گوئى
على (علیه السلام ) فرمود:

اذا تم العقل نقص الکلام .
ترجمه روایت شریفه :

هرگاه عقل کامل شد، گفتار کم مى شود.
شرح :

آدم عاقل : وقتیکه صلاح باشد سخن مى گوید، درباره خود آن سخن فکر مى کند، مناسبت مقام را در نظر مى گیرد، وضع و موقعیت شنونده یا شنوندگان را ملاحظه مى کند و آنچه مى گوید مختصر و مفید خواهد بود.

سخنى که این نکات الهام بخش آن باشند براى همیشه و همه کس جالب است . هیچ کس از شنیدن آن خسته نمى شود و حداکثر استفاده را از آن میبرد.

البته رعایت شرائط نامبرده کار آسانى نیست و با پرگوئى فراهم نمى شود، از این جهت کسیکه مقید باشد جهات فوق الذکر را منظور بدارد، قهرا کمتر حرف میزند. اما آدمى که از عقل بهره کافى ندارد در موقع حرف زدن هیچیک از این نکات را ملاحظه نمى کند و هر چه بر زبانش آمد مى گوید. طبعا گفتار چنین کسى بسیار است .

محبوبیت
على (علیه السلام ) فرمود:

خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بکوا علیکم ، و ان عشتم حذوا الیکم .
ترجمه روایت شریفه :

با مردم چنان رفتار کنید که اگر با آن رفتار بمیرید بر شما بگریند و اگر زنده باشید مشتاق شما باشند.
شرح :

اشخاصى مى بینیم که تازنده اند مردم با عشق و علاقه آنها را دوست دارند و در مرگ آنان متاءثر و سوگوار مى شوند، میدانید اینها چه کرده اند که محبوب شده اند؟ اینها روش صحیحى براى معاشرت انتخاب کرده اند یعنى بیخود و بى جهت کسى را از خود نیازرده اند و کوشش نموده اند آنچنانکه شایسته است حقوق دیگران را رعایت کنند و دلها را از خود شاد نمایند. شما هم اگر مى خواهید محبوب شوید و مردم نسبت بشما علاقمند گردند باید براى نیل باین مقصود هنگام تماس با مردم رویه خردمندانه اى در پیش ‍ گیرید.

محل اقامت
على (علیه السلام ) فرمود:

لیس بلد باءحق لک من بلد، خیر البلاد ما حملک .
ترجمه روایت شریفه :

هیچ شهرى براى تو شایسته تر از شهر دیگر نیست بهترین شهرها شهرى است که وجود ترا تحمل کند.
شرح :

انسان به این جهان آمده است تا خود را بکمال برساند و از وجود خویش ‍ بهره مند گشته و هنگامى که شایستگى پیدا کرد، دیگران را نیز از پرتو خود سودى بخشد. البته محیط و فضائى لازم است تا آدمى در آن محیط و فضا براى رسیدن بآرمانهاى فوق پروبالى بزند و موقعیتى بایست تا در سایه آن . وسائل زندگى و آسایش او تاءمین شود، و موانعى براى پیشرفت او وجود نداشته باشد در هر جا چنین موقعیتى فراهم شد، آدمى باید آنجا را مرکز زندگى و جنبش خویش قرار دهد. پیشوایان ماهم بهمین لحاظ گاهى از موطن خود کوچ کرده و در شهرهاى دیگر اقامت گزیده اند. پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله از مکه به مدینه و على (علیه السلام ) از مدینه بکوفه هجرت فرموده اند.

مراتب علم
على (علیه السلام ) فرمود:

اءوضع العلم ما وقف على اللسان ، و اءرفعه ما ظهر فى الجوارح و الاءرکان .
ترجمه روایت شریفه :

پائین ترین مرتبه علم آنستکه بر زبان متوقف گردد و بالاترین مرتبه علم آنستکه اثر آن در اعضا و جوارح آشکار شود.
شرح :

علم یکى از مواهب عالیه پروردگار جهان است . بشر باین موهبت مفتخر شده است تا در تاریکیهاى زندگى مشعلى فروزان ، فرا راه خویش و دیگران داشته باشد. آیا سزاوار است آدمى با داشتن چنین راهنمائى ، خود را اصلاح نکرده و بفضائل اخلاقى آراسته نسازد؟ و فقط اندوخته هاى علمى خویش را بر زبان جارى ساخته و در هر مجلس و محفل که قدم نهد، با بیان و گفتار خویش این گوهر گرانبها را بدیگران ارزانى دارد؟

خیر! بلکه سزاوار است که دانش و بینش ، اعمال و رفتار آدمى را در جهت صحیحى رهبرى کند و مفاسد و معایب او را مرتفع سازد و خلاصه از حرکات و سکنات آدمى آثار دانش و بینش مشهود باشد. کسانیکه این استفاده را از علم خود نکنند، بخودشان و علم ستم کرده و قدر و مرتبه علم را آنطورى که شاید و باید نشناخته اند.

فلسفه فروع دین
على (علیه السلام ) فرمود:

فرض الله الایمان تطهیرا من الشرک ، والصلاه تنزیها عن الکبر، و الزکاه تسبیبا للرزق ، و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق ، و الحج تقویه للدین ، و الجهاد عزا للاسلام ، والاءمر بالمعروف مصلحه للعوام ، والنهى عن المنکر ردعا للسفهاء.
ترجمه روایت شریفه :

خداوند ایمان را واجب گردانید تا مردم را از آلودگى شرک (توجه بغیر خدا) پاک کند. نماز را واجب نمود تا از تکبر منزه شوند.

زکاه را واجب کرد تا روزى فقرا تاءمین شود. روزه را واجب نمود تا اخلاص مردم امتحان شود. حج را براى تقویت دین و جهاد را براى عزت و شوکت اسلام ، امر بعمروف را بمنظور اصلاح توده مردم و نهى از منکر را براى بازداشتن اشخاص نادان و سبک مغز از خطا، واجب کرده است .
شرح :

از احکام و دستورات الهى چه مى خواهید و جویاى چه هستید؟ البته مى خواهید منافعى معنوى در بر داشته باشند مى خواهید حکمت در آنها باشد، مى خواهید اسرار و عللى موجب مقرر داشتن آنها شده باشد، مى خواهید با دقت کردن در آنها بفهمید که با دانش و منطق ، مطابقت کامل دارند و بالاخره مى خواهید خاطرتان آسوده باشد که دستورات مذهبى همه عقلائى هستند! اینرا مسلما بدانید هر یک از دستورات دین مقدس ‍ اسلامى اعم از کلى و جزئى داراى منافعى بیشمار است ، منتها ما حکمت بعضى از آنها را کم و بیش فهمیده و حکمت بعضى را نفهمیده ایم . آنهائى که هنوز حکمتشان معلوم نشده و بصورت مبهم در مقابل ما قرار دارند یقینا فلسفه اى دارند اما باید تحقیق نمود و یا صبر کرد تا با پیشرفت علوم و پیدایش نظریات صائب رفع ابهام شود، و واضح و آشکار گردند، و هیچ دلیلى ندارند که ما منکر آنها بشویم و بگوئیم فائده اى در آنها نیست .

قانون تجارت
على (علیه السلام ) فرمود:

من اتجر بغیر فقه فقد ارتطم فى الربا.
ترجمه روایت شریفه :

کسیکه بدون یاد گرفتن احکام تجارت ، داد و ستد کند در ورطه ربا (نزول و سود پول ) مى افتد.
شرح :

در فقه اسلامى مباحثى مستدل و منطقى راجع به آداب و شرائط خرید و فروش ، انواع بیع ، موارد فسخ معامله و مسائلى مربوط به معاملات نقد و نسیه وجود دارد که در همه آنها حقوق طرفین معامله در نظر گرفته شده است ، هر تاجر مسلمان پیش از شروع به تجارت باید آنها را یاد بگیرد تا در معاملات خود از آن دستورات پیروى و بر طبق آنها داد و ستد خود را تنظیم نموده و از حدود شرع تجاوز نکند و اگر بدون بصیرت و آگاهى از نکات دقیق شرعى معاملات ، بکسب و تجارت مشغول شود، چه بسا نادانسته معامله اى انجام دهد و منافع غیر مشروعى بدست آورد و همان سود نامشروع سبب هلاکت او گردد. حضرت اءمیرالمؤ منین (علیه السلام ) هر وقت به بازار تشریف مى برد با آواز بلند این مطلب را به بازرگانان تذکر مى داد و سفارش مى کرد که پیش از کسب ، معلومات نامبرده را کسب نمایند.

قدر خود را بدانید
على (علیه السلام ) فرمود:

هلک امرؤ لم یعرف قدره .
ترجمه روایت شریفه :

کسیکه قدر خود را نشناخت هلاک گردید.
شرح :

آدمى اگر خود را بشناسد مى تواند خداى خود را بشناسد که گفته اند: من عرف نفسه فقد عرف ربه – کسیکه خود را شناخت خداى خود را شناخته است )). چنانچه انسان با فکر و حساب منظمى ، بماهیت خویش پى برد، و بسجایا و خصال خود واقف گردید و خلاصه فهمید که واقعا چه هست و چه نیست ، پایه و منزلت خویش را در یافته است . و کسیکه رتبه خود را تشخیص داد باید بهمان مقیاس ، وظیفه خود را بشناسد و بداند که کجا برود، چه بکند و چه بگوید؟ و البته در این صورت نزد همه افراد محترم است و خوشبختى را براى خود بدست آورده است . و اگر اصلا در صدد نبود که بمقام خود آشنا شود و یا اندیشه و محاسبه اش در این راه غلط باشد و خلاصه بدون در نظر گرفتن موقعیت خود، وظیفه اش را ندانست و هر چه خواست کرد و گفت ، و هر جا میلش کشید رفت ، بگمراهى مى افتد و احترامى ندارد.

قضاوت از راه گمان
على (علیه السلام ) فرمود:

لیس من العدل القضاء على الثقه بالظن .
ترجمه روایت شریفه :

از عدالت نیست که شخص مورد اعتماد را با گمان بد محکوم کنند.
شرح :

مردم همه یک طور نیستند، بعضى شرور و بدطینت و بعضى نیک نفس و خوش طینت مى باشند. مردم پاک دامن بدون اینکه اراده تظاهر داشته باشند، بوظیفه خویش عمل مى کنند، و بى آنکه نزد این و آن تعریف و تمجیدى از خود نمایند، عملا صداقت و امانت خود را در جامعه ثابت کرده و نام نیکى براى خود کسب نموده اند. این اشخاص مورد اطمینان مردم مى شوند و چون آبرومند هستند کارهاى مفیدى بوسیله آنها انجام مى گیرد، و در رفع مشکلات مردم موفق مى شوند. حال اگر درباره این قبیل اشخاص ، حرفهاى ناروائى شنیده شد و یا شبهه و گمان بدى حاصل گردید آیا باید نسبت بآنها سوءظن پیدا کرد؟ و باحدس و گمان و احتمال ، سوابق نیک و قطعى آنها را نادیده گرفت و یا اینکه بآن حرفها ترتیب اثر نباید داد، مگر اینکه بمرحله یقین برسند؟ در این مورد نیز عجله نکنید، صبر کنید على (علیه السلام ) داد سخن دهد و تکلیف شما را روشن نماید.

عید واقعى
على (علیه السلام ) فرمود:

انما هو عید لمن قبل الله صیامه ، و شکر قیامه ، و کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید.
ترجمه روایت شریفه :

آن عید (فطر) براى کسى عید است که خداوند روزه او را پذیرفته و نمازش را پاداش داده است . و هر روزى که در آن روز معصیت خدا نشود، آنروز روز عید است .
شرح :

اى انسان دین خود را نسبت بخالق ادا کن ، و بار تکلیفى که بر دوش تو نهاده شده است بمنزل برسان . وظائف مذهبى خویش را آن چنان که خدا خواسته است انجام ده ، باشد که پروردگار آنها را از تو ببپذیرد و جزاى خیر بتو عنایت فرماید. زنهار که از اوامر خدا سرپیچى و یا بمحرمات و معاصى دامن خویش را آلوده سازى . میدانى اگر این اندرزها را بکار بندى چه مى شود؟ نزد پروردگار سرفراز خواهى بود. شب با آرامش روح و آسایش و وجدان سر بر بالش مینهى و روز با مسرتى همانند شادى روزهاى عید و شادمانى کامل بکار و فعالیت خویش میرسى . پس تو اى بنده خدا و اى آدم آزاد، حساب آخر کار خود را بکش و تا مى توانى کوشش نما سرتاسر زندگى و هر روز عمر را براى خویش روز عید بگردانى .

غضب
على (علیه السلام ) فرمود:

اءلحجر الغصب فى الدار رهن على خرابها.
ترجمه روایت شریفه :

سنگ غصبى در خانه ، گرو ویرانى آن خانه خواهد بود.
شرح :

مردم بیدار مى دانند، مى بینند، مى فهمند، تجربه مى کنند، عبرت مى گیرند. این مطلب کاملا براى آنها محسوس است که عدالت . آثار نیک و فرخنده ، و ظلم آثارى شوم و زشت ، در بر دارد. ساختمانى که بر اساس حق و عدالت ، بنانهاده شده استحکام معنوى دارد و همان استحکام ، آن را استوار نگاهدارى مى کند و همچنان پابرجا و بادوام است ، و از دستبرد حوادث محفوظ مى ماند اما ساختمانى که بظلم و ستم و از مال غیر مشروع ساخته شده بدون گذراندن دوران عمر طبیعى خود محکوم بویرانى است و سستى و ناپایدارى معنوى آن ، خواه ناخواه آن را سرنگون مى سازد.

آرى این اثر، اثر ختمى و اجتناب ناپذیرى است که از ناحیه حق و باطل ، عدالت و ظلم سرچشمه گرفته و بطور طبیعى همیشه جارى و سارى است و در قانونش استثنائى وجود ندارد.

غیبت
على (علیه السلام ) فرمود:

الغیبه جهد العاجز.
ترجمه روایت شریفه :

غیبت (و بدگوئى ) منتهاى قدرت و کوشش آدم ناتوان است .
شرح :

غیبت یعنى انسان پشت سر کسى سخنى بگوید که او از آن سخن خوشش ‍ نیاید.

غیبت در هر کیش و آئین ناپسند و اخلاقا امرى مذموم است ، دین اسلام که همیشه براى بر حذر داشتن مردم از صفات و کارهاى ناروا تذکراتى داده است ، غیبت را نیز از کارهاى حرام و ممنوع بشمار آورده است . قرآن مجید در باب غیبت تشبیهى بکار برده است تا مردم را از این عمل زشت منزجر و متنفر نماید، این کتاب آسمانى ، غیبت شخص را مانند خوردن گوشت مرده آن شخص دانسته است غیبت اسلحه مردم ناتوان است که همیشه علیه دشمن خود بکار مى برند زیرا کار دیگرى از آنها ساخته نیست ، مثلا کسى دشمن و رقیبى سرسخت و مقتدر دارد، بغض و کینه او در دلش جوش ‍ مى زند و نمى گذارد که راحت باشد و طبعا مایل است دشمن خود را از بین ببرد ولى چون دشمن قدرت دارد نمى تواند بر او چیره شود و از او انتقام بگیرد، اینست که براى تشفى قلب خود متوسل به غیبت شده و تا مى تواند پشت سر او بد گوئى مى کند.

فرصتها
على (علیه السلام ) فرمود:

اءلفرصه تمر مر السحاب ، فانتهزوا فرص ‍ الخیر.
ترجمه روایت شریفه :

فرصت مانند ابر در گذر است پس فرصتهاى نیک را غنیمت شمرید.
شرح :

پیشرفت انسان بسته بفعالیتى است که در راه رسیدن بمقصود مى کند. این فعالیتها اگر بموقع انجام گیرد صد در صد نتیجه مثبت خواهد داشت . زیرا گاهى در زندگى انسان مواردى پیش میآید که اگر در آن موارد سخنى بگوید و یا به عملى اقدام کند، آن سخن و یا آن عمل براى او ثمربخش بوده و ممکن است مسیر زندگى او بلکه اولاد و اعقابش را عوض کند. بنابراین انسان باید وقت شناس باشد و لحظات حساس را تشخیص دهد و سپس ‍ بدون مسامحه و اهمال ، از آنها بهره بردارى کند. چه اگر فرصتها را برایگان از دست بدهد در فعالیت خود دچار شکست شده و پشیمان خواهد گردید.

عقل
على (علیه السلام ) فرمود:

ما استودع الله اءمرءا عقلا الا لیستنقذه به یوما ما.
ترجمه روایت شریفه :

خداوند در انسان عقل را بودیعت ننهاده مگر براى آنکه روزى (روز گرفتارى )، او را بوسیله آن عقل نجات بخشد.
شرح :

عقل یکى از مواهب بزرگ پروردگار جهان است که بانسان عطا شده . عقل راه خیر و صلاح را بآدمى نشان داده و او را وادار مى کند که در آن راه وارد شود.

عقل دل آدمى را روشن مى کند، عقل تردید و تحیر را از بین برده و بانسان تصمیم قطعى مى دهد. عقل در برابر هوى و هوس مقاومت’>مقاومت مى کند و سرانجام آنها را در هم مى شکند عقل آدمى را از خطا و لغزش حفظ کرده و در صورت ارتکاب گناه او را موفق بتوبه مى نماید. عقل دارنده خویش را در دنیا و آخرت خوشبخت و سربلند مى گرداند. عقل تا حدى براى انسان مهم است که اگر آن را داشته باشد همه چیز دارد و اگر آنرا نداشته باشد هیچ چیز ندارد عقل برخلاف سایر چیزها هر چه بیشتر گردد قیمت آن زیادتر مى شود. عقل بهترین آینه اى است که خوبى و بدى در آن منعکس ‍ مى گردد.

علامت ایمان
على (علیه السلام ) فرمود:

علامه الایمان اءن توثر الصدق حیث یضرک على الکذب حیث ینفعک ، و اءن لا یکون فى حدیثک فضل عن علمک ، اءن تتقى الله فى حدیث غیرک .
ترجمه روایت شریفه :

نشانه ایمان آنست که : راستى را آنجا که بضررتست بر دروغى که بنفع تواست ترجیح دهى ، و گفتار تو از حدود علم و دانشت بیش ‍ نباشد، و در بازگوئى گفتار دیگران از خدا بترسى و از افتراء دورى کنى .
شرح :

ایمان حقیقى با ایمان ادعائى تفاوت دارد چه ممکن است ادعاى ایمان باشد و خود ایمان نباشد. و بر عکس ممکن است ادعا نباشد ولى ایمان باشد. پس باید علائم ایمان را در نظر گرفت و بوسیله آنها به وجود ایمان پى برد. آنچه مسلم است آنست که ایمان در اعضاء و جوراح آدمى اثر مى گذارد و آنها را در عملى که مورد پسند خداوند است بکار مى اندازد. یکى از اعضاء شریف آدمى زبان است زبان آدم بى بندوبار، آزاد و رها است . هر چه مى خواهد مى گوید و بهر نحوى که تطبیق با مصلحت آنى و ظاهرى او دارد بجریان مى افتد. ولى زبان آدم با ایمان محدود است در موقع سخن گفتن خدا را در نظر دارد، آخر کار را ملاحظه مى کند، حیثیت و آبروى خود و دیگران را محترم مى شمارد، بنابراین ، مؤ من راست مى گوید و لو بضررش تمام شود، در حدود اطلاعاتش سخن مى گوید و سخن دیگران را که نقل مى کند چیزى از خودش اضافه نمى نماید.

علم و عمل
على (علیه السلام ) فرمود:

العلم مقرون بالعمل . فمن علم عمل ، والعلم یهتف بالعمل . فان اءجابه و الا ارتحل عنه .
ترجمه روایت شریفه :

علم با عمل تواءم است ، پس کسیکه علم آموخت عمل هم خواهد کرد، زیرا علم عمل را صدا مى زند اگر عمل جواب داد، علم ثابت و پابرجا مى ماند وگرنه مى رود.
شرح :

آدمى براى کسب دانش همت مى گمارد تا بوسیله دانش قلب خود را روشن کند و معرفت و بینشى نسبت به امور پیدا نماید و راه و رسم زندگى را بیاموزد و هم دیگران را از فضیلت خویش بهره مند سازد. و اگر کسى زحماتى در راه تحصیل علم کشید ولى آن علم را بکار نبرد و خودش و دیگران از آن استفاده اى نکردند، نتیجه اى از زحمات خود نبرده و آن علم را از دست خواهد داد. از این جهت بزرگان گفته اند: هر چه علم بیشتر بخوانى ، چون عمل در تو نیست نادانى . و باز مثل زده اند: عالم بى عمل مانند درخت بى ثمر است . و نیز آورده اند: بعمل کار بر آید به سخندانى نیست . ولى بالاتر از همه این مضامین ، در اینمورد مضمون عالى سخن على (علیه السلام ) است .

علم یا مال ؟

على (علیه السلام ) فرمود:

اءلعلم خیر من الهال ، اءلعلم یحرسک و اءنت تحرس الهال . والهال تنقصه النفقه ، والعلم یزکو على الانفاق ، و العلم حاکم ، و الهال محکوم علیه هلک خزان الاءموال و هم اءحیاء، و العلماء باقون ما بقى الدهر، اءعیانهم مفقوده ، و اءمثالهم فى القلوب موجوده .
ترجمه روایت شریفه :

علم از مال بهتر است . چه علم ، ترا از لغزش و انحراف نگاه مى دارد و تو مال را (از خطر) حفظ مى کنى ، مال بواسطه خرج کردن کم مى شود و علم بواسطه خرج کردن (آموختن به دیگران ) زیاد مى شود علم حاکم و مال محکوم است آنانکه مالرا جمع و نگاهدارى کردند اگر چه زنده اند ولى نابود و بى اثرند اما دانشمندان تا جهان باقى است باقى هستند کالبد آنان در اثر مرگ از بین مى رود، ولى صورتهاى ایشان در دل مردم موجود است .
شرح :

آنانکه درصدد تحقیق مطالب بوده و میل داشته اند تاسرحد امکان ، حقایق را درک کنند، گاهى موضوع قدرتها را پیش کشیده و درباره آنها قلمفرسائى کرده اند. از جمله قدرتها قدرت قلم و شمشیر است که بعضى آنها را سبک و سنگین کرده و نتیجتا یکى را در میدان سنجش برنده دانسته اند. حتى این مطلب را در ادبیات عرب فصلى را بنام : مناظره السیف والقلم – گفتگوى شمشیر و قلم )) اشغال کرده است . یکى دیگر از قدرتها قدرت علم و مال است . مسلما علم و مال براى آدمى سرمایه و پشتیبان است . دانش ، سرمایه اى معنوى و دائمى ، و دارائى سرمایه اى مادى ، ولى در معرض نیستى است . همیشه این بحث بمیان میآید، که آیا دانش بهتر است یا مال ؟ هر کدام از طرفداران علم و مال ، براى اثبات نظریه خودشان دلیل و برهانى اقامه کرده و تا حدودى وضع را روشن کرده اند. ولى البته اگر میان این دو موضوع ، مقایسه دقیقى بعمل آید، مزایا و برتریهاى هر یک از آنها واضح تر و آشکارتر مى گردد.

عبادت آزادگان
على (علیه السلام ) فرمود:

ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاءحرار.
ترجمه روایت شریفه :

گروهى بامید پاداش الهى او را عبادت مى کنند و این عبادت عبادت بازرگانان است (همچنانکه بازرگانان بامید سود معامله مى کنند) و گروهى از ترس عذاب ، عبادت مى کنند و این عبادت ، عبادت بندگان است (همانطورى که بردگان از ترس اربابان خود، خدمت مى کنند آنان هم از بیم دوزخ عبادت خدا مى نمایند) و گروهى براى اداى شکر و سپاسگزارى ، بندگى خدا مى کنند. و این عبادت ، عبادت آزاد مردان است (که از هر علاقه و قیدى جز خدا رها و آزادند).
شرح :

حریت یعنى آزادى ، حر یعنى آزاد. آدم آزاد روحش بزرگ ، روحیه اش قوى ، افکارش بلند، کردارش ستوده و همتش عالى است . آزادگى از حرکات و سکنات او کاملا نمایان است ، در همه جا همت عالى خود را بکار مى برد و استفاده مشروعى که باید بکند مى کند، مانند سایر مردم ، با اشخاص ‍ دوست مى شود اما نه براى مال و جاه و مقام ، بلکه بخاطر دوستى باهم نوع ، مانند دیگران عبادت خدا مى کند: نماز مى خواند روزه مى گیرد و سایر آداب و دستورات مذهبى را بجا مى آورد اما با این تفاوت که بعضى از مردم براى خود نمائى و تظاهر عبادتى بجا مى آورند و اصلا پاداشى ندارند و عده اى از مردم به طمع بهشت و بواسطه ترس از دوزخ ، عبادت خدا مى کنند و از این جهت پاداش خود را کم مى نمایند ولى شخص آزاده بدون تظاهر و براى آنکه خدا را شایسته عبادت مى داند، عبادتش مى کند و بدین وسیله اجر خود را در درگاه خداوند متعال زیادتر و بهتر مى گرداند.
عبادت بى روح

على (علیه السلام ) فرمود:

کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما، و کم من قائم لیس له من قیامه الا السهر و العناء، حبذا نوم الاءکیاس و افطارهم .
ترجمه روایت شریفه :

چه بسیار روزه دارى که از روزه ، جز گرسنگى و تشنگى براى او (بهره اى ) نباشد. و چه بسیار شب زنده دارى که از نمازش جز بیدارى و خستگى (چیزى ) براى او نیست . چه خوش است خواب و روزه نداشتن زیرکان (دانایان و اشخاص یا معرفت که عباداتشان بر اساس عقائد صحیح استوار و براى خداست ).
شرح :

عبادت یعنى پرستش و بندگى خداوند. شکى نیست که خداوند احتیاج بعبادات ما ندارد و این ما هستیم که براى تزکیه نفس ، نیازمند بعبادت مى باشیم . هر کاریکه بعنوان عبادت انجام دهیم ، خضوع و تعظیمى است که نسبت به پروردگار ابراز داشته ایم . اگر آن عمل طبق دستور مقرر انجام گیرد خداوند آنرا مى پذیرد و در باطن آدمى اثر معنوى مى گذارد انسان اگر توفیق یافت و باین طرز، بندگى خدا کرد قلبش روشن مى شود و مایل است که در این راه بیشتر کوشش کند و عبادت هر چند سخت باشد براى او آسان مى شود و تعجب مى کند که چگونه دیگران از عبادت خدا رو گردان هستند و بواسطه عبادت وضع او تغییر مى کند و در کارهاى او اثر عبادت ظاهر مى شود. اصل هدف هم همین است که آدمى بوسیله عبادات واقعى ، آراسته گردد وگرنه عبادت ظاهرى ارجى ندارند و مانند کالبدى بیجان و پوستى بى مغز بدون فائده خواهند بود.

عذر خواهى
على (علیه السلام ) فرمود:

الاستغناء عن العذر اءعز من الصدق به .
ترجمه روایت شریفه :

بى نیاز بودن از عذر، هر چند آن عذر راست باشد بهتر عزت شما را حفظ مى کند.
شرح :

اگر شخصى مثلا بکسى وعده اى داد و بآن وعده وفا ننمود یا نسبت باو توهین نمود و یا ضررى باو متوجه ساخت و بعد برخلاف واقع براى او بهانه آورد و باصطلاح عذرى تراشید و باستناد آن عذر، خود را تبرئه کرد مسلما دروغ گفته و گناه کرده است . ولى اگر واقعا بواسطه پیش آمد غیر منتظره و یا جریان غیرعادى خلف وعده نموده و یا عمل خلافى مرتکب شده و براى طرف عذرى آورد، عذر او موجه بوده و معصیتى نکرده است اما چنانچه آن جریان و یا آن اشتباه روى نمى داد و آن شخص اصلا احتیاج بعذر خواهى نداشت بهتر بود، زیرا خود عذر خواهى شخص را تا اندازه اى کوچک مى کند و در نظر طرف پائین میآورد پس آدم باید مواظب باشد تا ممکن است کارى نکند که احتیاج به پوزش طلبیدن داشته باشد. این مطلب محکم و متین را نیز از على (علیه السلام ) بدانید.

عزت نفس
على (علیه السلام ) فرمود:

اءلمنیه و لا الدنیه ، و التقلل و لا التوسل .
ترجمه روایت شریفه :

مرگ آرى ، اما پستى نه . قناعت آرى ، اما گدائى نه .
شرح :

انسان طورى آفریده شده که داراى طبعى بلند است . هنگامى که وارد میدان زندگى شد، و فراز و نشیب زندگى او را در زیر لطمات امواج خود پائین و بالا برد، یا عظمت روح او بحال خود باقى مى ماند و یا با موجباتى مانند تربیت محیط و تاءثیر معاشرت رو بنقصان مى گذارد. اگر بلندى طبع در باطن آدمى راسخ و محکم گردید با تمام قوا با عواملى که او را از آن مقام ساقط مى کنند مى جنگد و بالاخره پیروز مى شود، حاضر است دست از زندگى بردارد ولى زیر بار ذلت نرود، با کم و کاست بسازد ولى باین و آن رو نزند، آنوقت است که با زبان حال و مقال مى گوید: ((آوردن سنگ از قله کوهها در نظر من از زیر بار منت دیگران رفتن آسانتر و بهتر است )).

آرى ایست فلسفه مجاهدت در راه عقیده ، اینست معنى آزادگى ، اینست معنى زندگى شرافتمندانه و اینست معنى عزت نفس !.

صفات برجسته
على (علیه السلام ) فرمود:

بکثره الصمت تکون الهیبه ، و بالنصفه یکثر المواصلون ، و بالافضال تعظم الاءقدار، و بالتواضع تتم النعمه ، و باحتمال المؤ ن یجب السؤ دد، و بالسیره العادله یقهرالمناوى ء، و بالحلم عن السفیه تکثر الاءنصار علیه .
ترجمه روایت شریفه :

بواسطه خاموشى بسیار، هیبت و وقار فراهم مى شود و بوسیله انصاف ، دوستداران بسیار مى شوند، و با نیکى کردن ، مقامها و مرتبه ها بلند مى گردد، و بتواضع نعمتها تکمیل مى شوند، و با تحمل سختیها و بارهاى سنگین سیادت و بزرگى فراهم مى آید، و با روش عادلانه ، دشمن ناسازگار مغلوب مى شود. و با بردبارى در برابر نادان و کم عقل ، یاوران و جانبداران زیاد مى شوند.
شرح :

آدم میل دارد در جامعه و انظار مردم ، محترم و معزز باشد، اشخاصى دوست و طرفدار او گردند، بر دشمنان خود غالب آید و نعمت و وسائل زندگى او کامل باشد. ولى این خواسته ها باصطلاح مفت و مجانى براى کسى فراهم نمى شود رنج بردن ، سختى کشیدن و گاهى خون دل خوردن لازم است تا بهدفهاى نامبرده رسید. همه کسانى که این مزایا را دارند اشخاصى هستند که ناملایماتى تحمل کرده و گذشتى از خود نشان داده اند تا بمقام و مرتبه اى نائل شده اند.

اکنون اگر شرح بیشترى درباره مطالب نامبرده خواسته باشید و بخواهید بدانید که چه باید بکنید تا بآن آرزوها دست یابید، به بیان واضح و رساى على (علیه السلام ) در این مورد توجه کنید چه آن بزرگ وار؛ قولا و عملا راهنمائى میکند و تا دنیا دنیا است گفتار او مانند فورمولهاى لایتغیر ریاضى ثابت هستند البته اگر کس قدر آنها را نداند و بآنها عمل نکند از عظمت آن گفته ها کاسته نمى شود.

طبقات مردم
على (علیه السلام ) فرمود:

اءلناس ثلاثه : فعالم ربانى و متعلم على سبیل نجاه ، و همج رعاع اءتباع کل ناعق ، یمیلون مع کل ریح ، لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجاءوا الى رکن و ثیق .
ترجمه روایت شریفه :

مردم سه دسته اند:

1- دانشمند خداشناسى که بعلم خود عمل مى کند.

2- دانش آموزى که بوسیله کسب دانش در راه نجات قدم گذاشته است .

3- اشخاص احمق و پستى که دنبال هر سر و صدائى مى روند و با هر بادى که بوزد متمایل و منحرف مى شوند. از نور دانش پرتوى نگرفته و بر پایه محکمى تکیه نکرده اند.
شرح :

اگر همه مردم در راه خیر قدم بردارند نزاع و اختلافى بعمل نمى آید. امنیت سرتاسر جهان را فرا مى گیرد و آنوقت است که باید جهان را گلستان نامید. ولى متاءسفانه اینطور نیست ، هر کس فکر و اندیشه خاصى دارد و منطقى براى خود درست کرده کوشش مى کند بهدف معلوم و یا نامعلوم خویش ‍ نزدیک شود.

البته بعضى فکر و منطقشان صحیح و مقصدشان مشخص و مقدس است . اینها مردم دانا و رستگارى هستند که چشم و چراغ جامعه مى باشند. ولى عده اى از مردم مرامشان مبهم است و حتى خودشان نمى فهمند چه مى کنند و براى چه اقدام در بعضى کارها مى نمایند. اینها مردم بى فکر و نادانى هستند که تنها دنبال رو افکار شیطانى دیگران مى باشند. خودشان را هلاک کرده و حیثیت جامعه را از بین مى برند. خلاصه هدفهاى مردم متفاوت و بفاصله زیادى از هم دور مى باشند. بگذارید از نظر على (علیه السلام ) صاحبان آن هدفها معرفى و بچند دسته تقسیم گردند.

طمع
على (علیه السلام ) فرمود:

اءکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع .
ترجمه روایت شریفه :

بیشتر پرتگاههاى خرد، در زیر زرق و برق طمعها است .
شرح :

عقل عاملى نیرومند است که آدمى را از لغزشها نگاه مى دارد. و در موارد تردید و تحیر، او را راهنمائى و وظیفه او را مشخص مى کند. ولى همیشه عقل براى پیمودن راه راست خویش ، بلامانع نیست . گاهى موانعى با او برخورد کرده و چه بسا که او را از مسیر صحیح خود منحرف مى سازند این موانع باندازه قوى هستند که با عقل مى جنگند و آن را کوبیده و شکست مى دهند. مهمترین این موانع طمع است طمع از دور سرابى خوش منظر بآدم نشان مى دهد و آن را در نظرش زینت مى دهد. آدم تشنه و طمع کار، آن را مى نگرد، چشمان او خیره مى شود و عقل او فریفته آن آب و رنگ مى گردد. و هنگامى چشم باز مى کند که خود را در منجلابى از هلاکت و بدبختى مشاهده کرده ، و در دره سقوط و نیستى مى بیند. آنوقت مى فهمد که طمع این بلا را بسر او آورده است : بنابراین انسان باید طمع را در نهاد خود سرکوب کند تا از مبارزه با عقل بازماند و نتواند بر عقل غالب گردد.

ظالم و مظلوم
على (علیه السلام ) فرمود:

یوم المظلوم على الظالم اءشد من یوم الظالم على المظلوم .
ترجمه روایت شریفه :

روز انتقام مظلوم ، براى ظالم سخت تر از روزى است که ظالم بر مظلوم ستم کرده .
شرح :

ما معتقدیم که روز قیامتى هست و همه مردم در آن روز برانگیخته مى شوند. در آن روز از یک یک مردم راجع بکارهائى که در دنیا کرده اند پرسش ‍ مى شود. معنى مسؤ ولیت شرعى همین است . اعمال و اسرار همه افراد، در آن روز برملا شده ، طبق نامه اعمال بحساب همه خلایق رسیدگى مى شود و اعمال آنان بدقت بررسى مى گردد. در آن روز هیچکس هم نمى تواند کرده خود را انکار کند و با دروغ و تزویر، خود را بى گناه قلمداد نماید. حاکم و محکوم در پیشگاه عدل الهى حاضر مى شوند. حکومت حکومت حق و عادلانه پروردگار است ، راءى صادر مى گردد که از آدم ظالم و جفاکار قصاص ‍ بعمل بیاورید و او را بجرم ظلم و جفائى که کرده مجازات کنید محکمه عدل الهى است ، چه مى توان کرد؟ چه میتوان گفت و کجا مى توان رفت ؟ اگر در این جهان مظلوم تحت فشار قرار گرفته ظالم در آنروز در شکنجه بیشترى است و چنانچه در این دنیا آدم جفا دیده سختى کشیده بیداد گر در آن موقع سختى زیادترى خواهد کشید.

کتاب الهام از گفتار على علیه السلام / سید محمد تقى حکیم

منبع : غدیر

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید