علمدار انقلاب در دوران اختناق

علمدار انقلاب در دوران اختناق

علل و زمینه های شهادت آیت الله سعیدی

گفتگو با آیت الله سید احمد خاتمی

درآمد

شیوه همیشگی آیت الله خاتمی، داماد شهید بزرگوار آیت الله سعیدی، استناد به مدارک متقن است که به سخنرانی ها و مصاحبه های ایشان اعتبار پژوهشی بسیاری می بخشد. این ویژگی در گفت و گوی حاضر نیز به نیکی پیداست.

تصویر کلی و جامعی را که از شهید سعیدی در ذهن دارید، به اجمال بیان نمایید.

معرفی شهیدان، به ویژه علمای شهید در حقیقت معرفی اسوه ها و الگوهاست. اسوه ها و الگوهایی که می توانند چراغ راه نسل معاصر و نسل های بعدی باشند. در بین این چهرهای شهید، مرحوم شهید آیت الله سعیدی از برجستگی ها و ویژگی های بارزی برخوردار است که جای پژوهش در تمامی ابعاد این زندگی پربار هست. بعد علمی شهید آیت الله سعیدی، بعد اخلاقی ایشان، بعد مردمداری ایشان و امثال این ها نیازمند به پژوهش ها و همایش های ویژه است. آن چه که در این فرصت محدود می خواهم به عنوان عرض ادب به ساحت گران قدر این شهید ارائه کنم، تبیین ویژگی علمداری دین توسط ایشان است.

ابعاد گوناگون این ویژگی کدامند؟

بدون تردید مرحوم شهید آیت الله سعیدی را باید علمدار دین، علمدار انقلاب، به خصوص در مقطع سال های 44 و 45 که ایشان به تهران اعزام شدند تا زمان شهادتشان دانست. ایشان با بصیرت و شجاعتی کم نظیر، مسجد موسی بن جعفر (ع) را پایگاهی عظیم علیه رژیم طاغوت ساختند. تصویر آن دوره سیاه خفقان و تصویر شجاعت فوق العاده ایشان، با بیان میسور نیست، بلکه کسانی که آن روزهای سیاه را لمس کرده و دیده اند، می دانند که بردن نام امام جرم بود، ولی مرحوم شهید آیت الله سعیدی، با شجاعت تمام از امام دم می زد. ساواکی ها به ایشان امان نمی دادند و هر جا که او بود، جاسوس های ساواک صحبت های او را گزارش می دادند. من خواهش می کنم این جملاتی را که بیان می کنم، در فضای سیاه و خفقانی آن روزها و شکنجه های جهنمی و سیاه طاغوتی تصویر کنید تا ببینید که این جملات چقدر شجاعانه بیان شده اند. ایشان در تاریخ 45/2/2، طی یک سخنرانی می گویند: « ما سر بازهای امام حسین (ع) هستیم. قیام مال ماست، گرسنگی مال ماست، ما سربازان شیعه از دنیا هیچ چیز نمی خواهیم، تبعید، مسافرت ما شیعه ها و کتک خوردن، کیف کردن و خوشگذرانی ما در زندان، استراحتگاه ماست. باید مثل شیعه های گذشته، قیام و مبارزه را آغاز کنیم.» این شهید این سخنان را در اوج یکه تازی های شاه بیان می کنند.
شاه پس از سرکوبی نهضت 15 خرداد، احساس می کرد قدرت بی رقیب ایران و منطقه است. در برابر چنین حلادی این گونه سخن گفتن، یعنی شجاعت، یعنی بصیرت. امیر المومنین (ع) در خطبه 173 نهج البلاغه می فرمایند: « ولا یحملوا هذا العلم الا اهل البصره والصبره و العلمه بمواضع الحق » کسی نمی تواند علمدار دین باشد، مگر سه ویژگی داشته باشد: اهل بصیرت باشد، اهل صبر باشد و مواضع حق را بشناسد. این سه ویژگی را می توانیم در این علمدار برجسته دین، مرحوم آیت الله سعیدی ببینیم، بصیرت چیست؟ خداشناسی بصیرت است، پیغمبرشناسی بصیرت است، وظیفه شناسی بصیرت است، نعمت شناسی بصیرت است، ولی از تمام ابعاد بصیرت برجسته تر، دشمن شناسی است. این بصیرت است که امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه به خود می بالد: « و انی للی بصیره من دینی » من درباره دین خود بصیرت دارم.

در دورانی که کمتر کسی خطر آمریکا و صهیونیسم را تشخیص می داد، شهید سعیدی در این موارد، موضع گیری قاطعی داشتند. به نکاتی در این زمینه اشاره بفرمایید.

مرحوم شهید سعیدی در اوج اقتدار طاغوت و وابستگی آن به آمریکا و صهیونیسم ها، خطر ان ها را یادآوری کرد. یک جا ایشان در صحبت های خودشان در تاریخ 31/4/45 می فرمایند: « آمریکای استعمارگر در دست یهودی ها اداره می شود. خود جانسون هم یهودی است. ببینید در ویتنام چگونه آزادی خواهان را به نام آن که می خواهند صلح برقرار کنند، قتل عام می کنند. ببنید به چه طرز فجیعی مردم را نابود می کنند. باید این دشمنان بشر را شناخت.» سال 1345، اوج اقتدارحکومت سیاه طاغوت بود. باز ایشان در تاریخ 45/5/4 می فرمایند: « به هر نحوی که به اسرائیل کمک شود، حرام است معامله کردن با یهود، کمک به اسرائیل است، هر چند دولت ایران، خودش به اسرائیل کمک می کند و ادعای مسلمانی هم دارد.» از این کلمات در فرمایشان ایشان، در اوج خفقان طاغوت، بسیار زیاد است. ایشان ریشه را می زند و علاوه بر مبارزه با رژیم شاه که به شکل صریح مرح می کرد، ریشه را هم مطرح می کرد.

برخورد ایشان با جریان نفاق چگونه بود؟

این شهید بزرگ از دشمنان حاشیه ای هم غافل نبود، از دشمنانی که همین حالا هم گرفتارشان هستیم، مثلا درباره جریان نفاق در تاریخ 18/12/45 فرموده اند: « این ایام به امام جواد (ع) تعلق دارد. آن حضرت فرمود منافق از کافر بدتر است. منافقان کسانی هستند که تظاهر به دینداری می کنند، ولی در باطن، تیشه به ریشه اسلام می زنند، خواه این منافق اهل مسجد باشد یا بازاری، خواه اداری باشد یا وزیر یا وکیل و یا هر مقام دیگر، خداوند برای این گونه منافقین، ته جهنم را وعده داده است. حالا منافق خیلی فراوان است، مخصوصا آن هایی که دم از دینداری می زنند، ریش می گذارند، تسبیح به دست می گیرند و نماز جماعت می خوانند. اگر منافق نیستند چرا از دین دفاع نمی کنند و از روحانیت حمایت نمی کنند؟ در اوج مبارزه، خطر نفاق را هم بیان کرده است. صوفیگری در زمان خطر نفاق را هم بیان کرده است. صوفیگری در زمان طاغوت مورد حمایت رژیم بود و اخیرا هم بساط اغواگری، به خصوص فریفتن جوان ها را پهن کرده اند. مرحوم شهید، آن روز خطر صوفیگری را بیان کردند. ایشان در 17/6/46 می فرمایند: « در گذشته برای متلاشی کردن اسلام، بساط صوفیگری و چند بلای دیگر را روی کار آوردند، ولی امروز با وجود آوردن کاباره، سینما، تئاتر، کانون و کلوپ به مبارزه با اسلام برخاسته اند.» می دانید که تئاتر و سینمای زمان طاغوت در حقیقت کانون فحشا و فساد بود که متاسفیم که بضی ها بعد از پیروزی انقلاب، حتی در اسل 1387 گاه از هنرپیشگان و سینماچی های طاغوت تجلیل می کنند. به هر حال تعبیر شهید سعیدی این است که: « امروزه با به وجود آوردن کاباره، سینما و تئاتر، کانون و کلوپ به مبارزه با اسلام برخاسته اند تا جوانان را گمراه کنند و به فساد سوق دهند.» بعد می فرمایند: « بنابراین جوانان ما باید ضمن شرکت در جلسات هیئت های مذهبی و مساجد و پیروی از دستورات رهبران عالی قدر اسلام، به خصوص حضرت آیت الله خمینی، با بی دینی مبارزه نمایند و فریب دام های دشمنان دین را نخورند.»
در مورد کمونیست ها که با پیروزی انقلاب بزرگ اسلام، کمرشان شکست و چه زیبا فرمود امام که از این پس کمونیسم را باید در موزه تاریخ سیاسی معاصر جست، گر چه بعضی از بی بصیرت ها و برخی از افرادی که همیشه از تاریخ و زمانه، عقب هستند، گاهی می خواهند این جریان کاملا مرده را احیا کنند و نخواهند توانست. ایشان در تاریخ 25/11/47 درباره کمونیست ها هم در آن زمان فرموده اند: « امروز دشمن شماره یک اسلام، کمونیست ها هستند که متاسفانه رجال ما ( یعنی طاغوتی ها ) با آن ها از در دوستی درآمده اند.» اگر بخواهیم فرمایشان ایشان را در این زمینه بخوانیم، به درازا می انجامد. می خواهم این را بگویم که در اوج اقتدار زمان طاغوت، این بصیرت، عنایت خداست. مبارزه ایشان با طاغوت امان ناپذیر بود، خستگی ناپذیر بود. ایشان را زندان می بردند، می آوردند و باز با همان شهامت گذشته، راه خود را ادامه می داد.

از جلوه های معروف شخصیت ایشان شجاعتشان است، مصادیقی را در این خصوص نیز بیان فرمایید.

در این موارد، یکی دو جمله از ایشان بگویم تا ببینید این شهید با چه شجاعتی در برابر طاغوت ایستاده بود. در یکی از سخنرانی هایشان به تاریخ 18/2/49، یعنی حدود یک ماه قبل از شهادتشان می فرمایند: « باید بگویم که نترسید. این من هستم که بایستی جواب سازمان امنیت و دولت و کلانتری را بدهم نه شما، پس در این صورت دیگر چرا از من کناره گیری می کنید؟ بدانید که مسجد پایگاه اسلام است نه جای دولا و بلند شدن. به فکر غربت اسلام باشید، به فکر حمایت از اسلام باشید، به فکر این پایگاه مقدس باشید.»
در تاریخ 9/8/45 می فرمایند: « پریروز چند نفر به من گفتند که در صحبت های خود کمی رعایت کنم. در جواب به آن ها گفتم به خدا در زندان خیلی راحت تر بودم و هیچ ترسی ندارم. اگر دستگاه می خواهد ما صحبت نکنیم، قران را از ما بگیرد، چون ما تابع قرآن هستیم. آقایان! تا می توانید با یکدیگر متحد شوید، در مجالس و مجامع روضه خوانی حضور یابید، چون همین مساجد سنگر اسلام است. با اتحاد و همبستگی، جلوی ظالم ها و بی دین ها را بگیرید.» در تاریخ 20/8/45 فرمودند: « من هیچ گونه ترسی ندارم. هر کس می خواهد در مورد گفتار من گزارش تهیه کند، مختار است ( مقصودشان ساواکی ها هستند )، چون اگر در این راه کشته شوم، موجب افتخار و سربلندی ام خواهد بود و در راه خدا به شهادت رسیده ام و پس از مرگم، افراد مسلمان و با ایمان که پی به خدماتم نسبت به اسلام برده اند، از من به نیکی یاد خواهند کرد.» این شجاعت و بصیرت و علم این روحانی بزرگ است. در این جا می خواهم آخرین سخنرانی ایشان را که پس از آن دستگیر شدند، برایتان نقل کننم. ایشان در 11/3/49 دستگیر شدند و در تاریخ 21/3/49 به شهادت رسیدند. این سخنرانی در1/3/49 ایراد شده است:
« آقایان! امشب و فردا برای جدم امام (عج) اهمیت خاصی دارد. فردا روز تولد جدم حضرت رسول (ص) است، ولی با کمال شرمندگی بایستی عرض کنم که این روز بزرگ برای دستگاه و مملکت ما که به اصطلاح، مملکت شیعه جعفری می باشد، اهمیتی ندارد، زیرا اگر اهمیت می داشت، این روز بزرگ را هم مثل سیزده نوروز و جشن مشروطیت تعطیل می کردند. در کشورهای عربی، روز تولد حضرت رسول (ص) تعطیل است، ولی در مملکت ما تعطیل نیست و اگر هم اعتراض کنیم، می گویند شما آخوندها چیزی نمی فهمید، ولی ما می گوییم شما که می فهمید، چرا برای تعطیل کردن چنین روزی اهمیت قائل نمی شوید؟ پس اعراب حق دارند بگویند ایرانی، یهودی است و با ملت یهود دوست می باشد. خلاصه آقایان! شما این روز بزرگ را محترم بشمارید و خود را از خاندان عصمت جدا نکنید. با یهود و یهودیان مبارزه کنید. خلاصه، امشب شب عزیزی است و من می خواستم بیشتر از این ها با شما صحبت کنم، ولی چه کنم که مجددا به من تکلیف کرده ند که حرف زدن موقوف، خیلی دلم می خواست که بیش از این ها با برادران دینی خود درد دل می کردم تا بیشتر به حقایق پی ببرند و بدانند در پس پرده چه دست های مرموزی دارد اسلام را از بین می برد که امیدوارم خدا دستشان را کوتاه و نابودشان کند. اخر چه کنم؟ نمی گذارند که صحبت کنم و حقایق را برایتان بگویم. امیدوارم که لااقل شما به فکر قرآن و اسلام و روحانیت باشید».
ایشان در آخرین اقدام سیاسی شان به سرمایه گذاری امریکایی ها در ایران اعتراض می کنند. امریکایی ها فکر می کردند با سرکوب قیام 15 خرداد، دیگر نفس کشی باقی نمانده، ولی مرحوم شهید آیت الله سعیدی، یک تنه اعلامیه ای را برای علما فرستاد. به نظر می رسد در یک سخنرانی از مقام معظم رهبری شنیدم که شهید آیت الله سعیدی به دستور مستقیم آمریکا به شهادت رسید که دیگر کسی جرئت نکند در مقابل امریکا بایستد. این یک تحلیل است که تحلیل صائبی هم هست. تحلیل دوم این است که طاغوت، آیت الله سعیدی را به شهادت رساند تا زهر چشمی از علما بگیرد، چون بعد از رحلت مرحوم آیت الله حکیم، علما بیانیه دادند و مرجعیت امام را اعلام کردند. این ها خواستند با شهادت مرحوم سعیدی کاری کنند که علما جا بزنند، ولی آن ها به فضل خدا جا نزدند و محکم و مقاومت در حمایت از امام ایستادند و زندان ها و تبعیدها را به جان خریدند.

ویژگی هی علمداران دین را می فرمودید.

اولین ویژگی علمداران دین است که اهل بصیرتند. دومین ویژگی صبر است. صبوری یعنی هزینه کردن در راه دین و هیچ هزینه ای بالاتر از شهادت نیست. شهید سعیدی روزی که پا در این میدان گذاشت، می دانست که پایان این راه چیزی جز شهادت نیست و همان طور که در بیانات ایشان هم دیده ایم، با کمال افتخار به استقبال شهادت رفت. صبر یعنی همین، بهترین تفسیر از صبر این است که بگوییم صبر یعنی هزینه کردن در راه دین و آیت الله سعیدی از تمام جانش و نشاطش برای دین هزینه کرد. سومین ویژگی علمداران دین شناخت موضع حق است. از نگاه مرحوم شهید سعیدی، شناخت موضع حق، موضع امام است.او جانش را برای جا انداختن این موضع فدا کرد. در کمتر سخنرانی از سخنرانی های ایشان در زمان طاغوت که منتشر هم شده، می بینیم که ایشان اسم امام را به صراحت نبرند. در شرایط خفقانی که بعضی ها اگر خیلی شجاع بودند می گفتند آن مرجع بزرگوار که در نجف هست، ایشان با کمال صراحت اسم ایشان و مرجعیت ایشان را اعلام می کردند و مردم را هم به سوی این موضع حق سوق می دادند.

در این خصوص چند نمونه را ذکر کنید.

من به برخی از فرمایشات ایشان راجع به امام اشاره می کنم. در تاریخ 10/10/45 فرموده اند: « چون امشب متعلق به علی (ع) است، بد نیست از رهبر بزرگوار و مرجع عالی قدر خود که در جوار قبر آن بزرگوار به سر می برد، یاد کنم. جان ما باید فدای این روحانی عالی مقام شود، زیرا جان خود را فدای امام زمان (عج) خواهدکرد. رهبر ما هر فرمایشی که فرمودند، مطابق دستور اسلام است. ما باید از جان و دل، او را حمایت کنیم.»
باز در سخنرانی دیگری در تاریخ 16/10/45 می فرمایند: « ما باید از مراجع عالی قدر خود ارجح تر از همه، سرور معظم و پیشوای عالیقدر شیعیان جهان، حضرت آیت الله خمینی حرف شنوی داشته و به نصایح ایشان جامه عمل بپوشانیم.»
تجلیل هایی که ایشان از امام دارند، فراوانند. در تاریخ 28/7/46 درباره ماه رجب نوشته اند: « روز 21 ماه رجب که مصادف با جلوس یزید بر تخت خلافت است. ای جان ها به فدای تو ای آیت الله خمینی که به فکر مردم هستی. امسال که رفتم خدمت ایشان، خادمشان گفت آقا نه از کولر استفاده می کنند و نه غذای خوب می خورند. من به آقا گفتم شما هم مثل سایر مراجع زندگی کنید. آقا فرمودند من چطور می توانم خوب زندگی کنم وقتی که می بینم مردم گرسنه هستند. این ها هستند که به فکر مردمند.»
باز در جایی دیگر عاشقانه از امام یاد و تجلیل و تکریم بسیار می کنند. در تاریخ 25/11/47 می فرمایند:
« آقایان! امروز دین بی پناه است. اجتماع مملو از فساد می باشد. به فرمایشات رهبر بزرگوار شیعیان حضرت آیت الله خمینی توجه کنید. به مدارس کثیف و پر از فساد توجه داشته باشید. فرزندان خود را در این مراکز بی دینی به حال خود رها نسازیدم.
اگر بخواهم همه فرمایشات ایشان را در تجلیل از حضرت امام نقل کنم، سخن به درازا می کشد. نکته ای که برای نسل معاصر می خواهم بگویم این است که حمایت شهید سعیدی ها از امام، حمایت از شخص نبود، حمایت از ولایت فقیه بود. امروز دقیقا بصیرت همان است که مرحوم آیت الله شهید سعیدی داشت که دفاع از ولایت فقیه بود. به جوانان عزیز عرض می کنم که راه سلامت ما و قله پیروزی ما، اطاعت از ولایت فقیه است. امام فرمود: « از ولایت فقیه پشتیبانی کنید تا کشور شما آسیب نبیند.» این فرمایش دو معنا دارد. یک معنایش این است که اگر تا کنون آسیب جدید ندیده ایم به برکت حمایت از ولایت فقیه بوده است. معنای دوم این است که اگر خدای ناکرده در این عرصه کوتاهی کنیم، کشور آسیب می بیند. الان ما بر سر سفره مجاهدت های امثال شهید سعیدی ها و شهید غفاری ها نشسته ایم که در اوج ظلمت طاغوت، چراغ را روشن کردند. عشق این دو بزرگوار به امام، همانند عشق بسیجی های عصر ما به امام بود. این که در آن شرایط سیاه، این بزرگواران این چنین از ولی فقیه حمایت کردند، عین بصیرت است و امیدواریم خداوند به ما توفیق بدهد که ما هم رهرو این شهیدان باشیم.

شهید آیت الله سعیدی از لحاظ تحصیلی در چه مرتبتی بودند؟

ما در حوزه علمیه برای فضل علمی شاخص هایی داریم. یکی از این شاخص ها حضور نقادانه و عالمانه در درس استاد است. مرحوم شهید آیت الله سعیدی از مستشکلین درس مرحوم آیت الله بروجردی بود. نکته دوم تقریر نویسی است. ایشان تقریر بسیار خوبی از درس های مرحوم امام و مرحوم آقای بروجردی نوشته بودند که جایی امانت گذاشته بودند و پس از دستگیری ایشان، آن فردی که نوشته های نزد او به امانت بود، از ترسش آن ها را از بین برد و الان اثری از آن تقریرات نیست. نکته سوم هم مباحثه ای ها هستند که می توانند بگویند که طرف در چه جایگاهی است. ایشان هم مباحثه ای آیت الله مشکینی، آیت الله ستوده و آیت الله خزعلی و امثال این بزرگان بودند،بنابراین از نصاب علمی برجسته ای در حوزه قم برخوردار بودند. تا وقتی که قم بودند، اهل تدریس بودند و برخی از بزرگان بنام کنونی شاگرد ایشان بودند.

چنین شخصیتی با چنین جایگاهی به تهران می آید و به جای این که در سطوح بالای حوزه تدریس کند، به تدریس احکام به مردم و امثالهم می پردازد. علت اهتمام ایشان در تهران به چنین مسائلی چه بود؟

مرحوم شهید آیت الله سعیدی با هدفی به تهران آمدند. هدفشان در حقیقت پیگیری راهی بود که امام راحل عظیم الشان آغاز کرده بودند. ایشان نیامده بودند به تهران که به اصطلاح، آیت اللهی کنند، آمده بودند تا جریان نهضتی را که امام به راه انداخته بودند، تداوم ببخشیند و لذا وقتی دیدند از جمله راه های مفید، آموزش های عمومی است، از این رهگذر، در حقیقت کادرسازی کردند و چهره هایی را پرورش دادند که بعدها جزء ارکان نظام بودند، بنابراین در آن مقطع، آیت الله سعیدی احساس کردند که تکلیف این است که آموزش های دینی بدهند و کادرسازی کنند تا چهره هایی تربیت شوند که بتوانند در نهضت امام خمینی، موثر و مفید باشند.

ایشان به قدری به ضرورت آموزش احکام معتقد بودند که حتی در وصیت نامه شان نوشته اند به جای فاتحه خواندن برای من، احکام بیاموزید و یاد بدهید. این ضرورت چیست؟

آن ضرورتی که مرحوم شهید آیت الله سعیدی در آن روز احساس کردند، امروز هم هست. انقلاب ما انقلاب اسلامی است، انقلاب دینی است. این نهضت دینی با آموزش های دینی حاصل می شود، لذا دغدغه ایشان این بود که مبادا آموزش های دینی، ان چنان که باید پر رنگ نشود و در نتیجه، انقلاب از درون آسیب ببیند. هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود و این آگاهی ها و بین های عمومی آماده نبود. در آن مقطع فرمودند که باید احکام را آموخت و درست هم فرمودند، چون آن روزها جریانات کمونیستی و مارکسیست ها فعال بودند. این بیانات در واقع برای آن بود که بگویند خط ما از آن ها جداست و نهضت ما نهضت دینی و اسلامی است. حالا هم می گوییم که آموزش های دینی یک فریضه است.

آثار شهادت ایشان چه بود؟

اصولا خون شهید اثرش را می گذارد. شهادت ایشان، شجاعت و انگیزه بیشتری را در میان علمای ما به وجود آورد و مصمم تر از گذشت، راه شهید آیت الله سعیدی را دنبال کردند تا سرانجام در سال 1353 می بینیم که شهید آیت الله غفاری به شهادت می رسند. علمای دیگر، دوستان شهید آیت الله سعیدی و شاگرداان امام با انگیزه بیشتری، راه را دنبال کردند تا به ساحل پیروزی رسیدیم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید