باور داشتن به شفاعت چه آثار اخلاقی و تربیتی مثبتی در زندگی انسان دارد؟

باور داشتن به شفاعت چه آثار اخلاقی و تربیتی مثبتی در زندگی انسان دارد؟

اگر ز عارضه معصیت شکسته دلی
تو را شفاعت احمد ضمان کند به شفا[1] برخی چنین پنداشته‏اند که باور به شفاعت، مؤمنان را به انجام گناه فرا می‏خواند و ترس از عقوبت الهی را از دل‏های آنان می‏ستاند؛ غافل از آن که، امید به شفاعت تنها در صورتی زمینه آلوده شدن به گناهان را فراهم می‏سازد که پیام آوران وحی الهی، به صورتی دقیق، هم به تعیین افراد شفاعت شونده بپردازند و هم گناه مورد بخشش و زمان نجات از عقوبت را مشخص نمایند. اما وقتی این دو نکته در هاله‏ای از ابهام باقی بماند، مسأله شفاعت نه تنها پیامدِ زیانباری نخواهد داشت، بلکه آثاری بس گرانسنگ به دنبال آورده پناهگاهی مطمئن برای گناه آلودگان خواهد بود.[2] یکی از پیامدهای مثبت شفاعت آن است که از پیدایش یأس و نومیدی جلوگیری کرده، روح امید به فضل و رحمت الهی را در کالبد گناهکاران می‏دمد.[3] از سوی دیگر، شرط لازم برای بهره مندی از شفاعت آن است که آدمی، دامن از شرک بپیراید و با ایمان، بدرود حیات گوید.
این دو نکته، باعث می‏گردند که انسانِ باایمان، همواره در حالت «خوف و رجا» به سر برد؛[4] چرا که هر چند می‏توان به وعده شفاعت دلخوش بود، اما گناه، به تدریج صفحه دل را تیره و تار می‏سازد و بیم آن می‏رود که به کلّی، آدمی را به کفر بکشاند. چه بسا گناه آلودگانی که در واپسین لحظات زندگی توان سالم نگه داشتن ایمان خود را نیافته و با حالت بغض و دشمنی نسبت به خداوند از دنیا رفته‏اند.[5] پس اگر فرد گنهکار هیچ امیدی به آمرزش نداشته باشد، در اثر فرو افتادن در دام یأس و نومیدی، انگیزه ترک گناه در او از بین می رود، ولی امید به شفاعت، او را در میان خوف و رجاء قرار می دهد و راه بازگشت را فرا راه او باز می گذارد، پس امید به شفاعت، آثار فراوان اخلاقی و تربیتی در پی دارد، و روش تربیت مربیّان الهی نیز این است که مردم را بین خوف و رجا نگهدارند، تا نه چنان به رحمت و شفاعت الهی امید وار گردد که از ارتکاب هیچ گناهی نترسند، و نه چنان از رحمت و شفاعت الهی نومید گردد که هیچ راه بازگشتی را در پیش روی خود نبینند.[6] و از این رو، شفاعت و امید به رحمت الهی، آثار فراوان تربیتی در انسان دارد.
از دیگر آثار تربیتی شفاعت، برقراری رابطه معنوی با شفیعان درگاه الهی است.[7] امید به شفاعتِ اولیای الهی، انسان را وا می‏دارد که تا حد امکان، در مسیر آنان گام برداشته و در همانندسازی گفتار و کردار خود با سیره عملی پیشوایان دین بکوشد.
شهید مطهری در نقد سخنان ساده اندیشانی که امید به شفاعت اهل بیت‏ علیهم السلام را بهانه‏ای برای انجام گناهان قرار می‏دهند و ملاک خشنودی آنان را از رضایت خداوند جدا می‏شمارند، می‏گوید:
«اگر… کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی، سلطنتی دیگر هم وجود دارد… چیزی جز شرک نخواهد بود … در این پندارِ غلط چنین گفته می‏شود که خدا با چیزهایی راضی می‏شود و امام حسین‏ علیه السلام با چیزهای دیگر: خدا با انجام دادن واجبات… و با ترک گناهان… ولی امام حسین‏ علیه السلام با این کارها کاری ندارد، رضای او در این است که مثلاً برای فرزند جوانش علی اکبرعلیه السلام گریه و یا لااقل تباکی کنیم… این چنین تصویری از شفاعت… به ساحت امام حسین ‏علیه السلام که بزرگترین افتخارش، عبودیت و بندگی خدا است… اهانت است.»[8] گویند شاعری که به «حاجب» تخلص می‏نمود، دلخوش از شفاعت امام علی‏علیه السلام چنین سرود:
حاجب اگر حسابِ حشر، با علی است
ضامنم هر چه که خواهی گناه کن
شب هنگام، امام‏علیه السلام را به خواب دید، در حالی که آثار ناخشنودی از چهره‏اش نمایان بود. آن گاه حضرت این بیت را چنین اصلاح نمود:
حاجب اگر حسابِ حشر، با علی است
شرم از رخِ علی کن و کمتر گناه کن[9]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی (قم: دفتر انتشارات اسلامی، دهم، 1377ش)، ج 1، ص234-283.
2. تفسیر نمونه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازی (تهران: دارالکتب الاسلامیه، نوزدهم، 1363ش)، ج 1، ص223-246.
3. عدل الهی، مرتضی مطهری (تهران: صدرا، دوم، 1361ش)، ص 257 – 286.
4. آموزش عقائد، مصباح یزدی، (دوره سه جلدی) نشر بین الملل.

پی نوشت ها:
[1] . دیوان خاقانی، تهران، امیرکبیر، 1336 ش، ص 8 .
[2] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 1، ص 250-252.
[3] . منشور جاوید، ج 8، ص 8، تفسیر نور، ج 1، ص 128، تفسیر نمونه، ج 1، ص 235 و پیام قرآن، ج 6، ص 523.
[4] . عدل الهی، ص 281 و ص 285.
[5] . در این زمینه، به این حکایت هشدار دهنده که امام خمینی (ره) روایتگر آن می‏باشند، توجه نمایید: «یکی از علمای قزوین‏رحمه الله گفتند که من رفتم بالای سر کسی که محتضر بود. گفت:… آن ظلمی را که خدا به من کرده است، هیچ کس به هیچ کس نکرده، برای این که من این بچه‏ها را با ناز و نعمت بزرگ کرده‏ام، حالا دارد من را می‏برد». صحیفه نور، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1365 ش، ج 18، ص 48.
[6]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، (دوره سه جلدی)، نشر بین الملل، ص 494.
[7] . پیام قرآن، ج 6، ص 524.
[8] . عدل الهی، ص 266 – 267.
[9] . ر.ک: منشور جاوید، ج 8، ص 10 – 11.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید