آیا امام علی (ع) برای اثبات تکلیف خود اقدام عملی بجا آورده اند؟

آیا امام علی (ع) برای اثبات تکلیف خود اقدام عملی بجا آورده اند؟

از جمله اقدامات عملی حضرت این بود تا زمانی که ممکن بود با ابوبکر بیعت نکرد و بنا به روایاتی تا زمانی که حضرت فاطمه ـ علیها السلام ـ زنده بود بیعت نکرد و پس از آن هم اگر بیعت کرده با اکراه و اجبار بوده است نه از روی اختیار[1].
علاوه بر این امام ـ علیه السلام ـ حضرت فاطمه را بارها به در خانه انصار فرستاد که با پاسخ تأسف بار انصار مواجه شد. در این جا مناسب می دانیم که استدلال حضرت فاطمه ـ علیها السلام ـ را در حقانیت امام علی ـ علیه السلام ـ نقل نمائیم. آن حضرت در خطبه ای که ائمه ـ علیهم السلام ـ خیلی تأکید داشتند آن را به فرزندانشان یاد دهند و توصیه می کردند که آنرا حفظ نمایند; فرموده است: «وای بر آنها! که خلافت را از قله های بلند و کوههای استوار رسالت، قواعد و ستونهای نبوت، محل نزول جبرئیل امین دور ساختند، از کسی آن را برگرفتند که خبیر و آگاه به امور دینی و دنیا بود، و این جز خسران آشکار چیز دیگری نمی تواند باشد، چه عیبی از ابوالحسن می توانستند بگیرند و چرا از او ناراحت بودند؟ به خدا سوگند از شمشیرش، از سر سختی اش در کارها، از شدت نبرد هایش، از خشم و غضبش در مورد فرمانهای خداوند، سوگند به خدا اگر در برابر زمام امور امت که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ به دستش سپرده بود، همه تسلیم او می شدند، آن را سخت نگاه می داشت…[2]». امام ـ علیه السلام ـ در جایی از سخنانش فرموده است. «به خدا سوگند اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و ارتداد و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان (غاصبین خلافت) طور دیگری بود[3]».
و از همه مهمتر آن که امام به خاطر مصلحت اسلام و مسلمانان از حق شخصی خود گذشت و سکوت تلخ را انتخاب کرد که پیش از این یاد آور شدیم.
همچنین امام ـ علیه السلام ـ در نامه 28 نهج البلاغه در پاسخ خود به معاویه تصریح می کند که بیعت او از روی اجبار و اکراه بوده است و ظاهراً بیعت از روی اجبار و اکراه موضوع پنهانی نبوده است و همه کسانی که در مدینه حضور داشته اند از این موضوع مطلع بوده اند، لذا معاویه هم در نامه خود به این موضوع اشاره می کند و آن را دلیلی بر ضعف حضرت می داند در حالی که امام علی ـ علیه السلام ـ در پاسخی که به معاویه می دهد این موضوع را مایه افتخار و نقطه قوت خود به حساب می آورد. بخشی از نامه حضرت را که مربوط به این موضوع است نقل می کنیم. حضرت فرمود: «و اما آنچه را در نامه خود نوشته ای که مرا مانند شتری که چوب در استخوان بینی آن کرده و مهار کرده باشند، برای بیعت می کشیدند ـ به خدا سوگند تو خواسته ای مرا با یادآوری این سرگذشت، مذمت نموده و عیب جویی نمایی، در صورتی که نفهمیده و ندانسته مرا ستایش نموده و تمجید کرده ای، شما خواستی با این سخن مرا رسوا کنی، اما ندانسته خود را رسوا نموده ای بدان که برای مؤمن هیچ نقص و خواری نیست که مظلوم واقع شود، مادامی که از آن ستم شکی در دین او پیدا نشود و در یقین او تردیدی حاصل نگردد. و این حجت و دلیل من است برای افراد دیگری غیر از تو از گروه ستمکاران، زیرا که تو شایسته و صلاحیت خطاب و برهان نیستی و لیکن من صورت آن دلیل و حجت را به طور مختصری که پیش آمد بیان کرده و راه گفتار را در آن آزاد گذاشتم»[4]. دلیل دیگری بر اینکه بیعت امام از روی اجبار و اکراه بوده است، سخنی است که ابن ابی الحدید می نویسد: «روزی ابوبکر پرسید زبیر کجاست؟ به او گفتند در خانه علی است و شمشیر خویش را به گردن آویخته (آماده رزم است) آن گاه خطاب به عمر و خالد بن ولید کرد و گفت: او را نزد من آورید. و آنها به منزل علی ـ علیه السلام ـ رفتند، عمر از زبیر پرسید این شمشیر برای چیست؟ در پاسخ گفت: می خواهم با آن با علی بیعت کنم. عمر شمشیر او را گرفت و بر سنگ زد و آن را شکست و او را با خود بردند.[5] پس از زبیر روی به علی کرد و گفت: برخیز و بیعت کن، حضرت خود دارای نمود، عمر دست حضرت را گرفت، اما حضرت با شدت تمام دست او را دفع کرد و خالد بن ولید و عمر، زبیر و علی ـ علیه السلام ـ و همراهانشان را به مسجد بردند و چون فاطمه ـ علیها السلام ـ این کارهای خشن را از عمر دید و فریاد زد و به دنبال امام علی ـ علیه السلام ـ به سمت مسجد رفت و بر در حجره خود در مسجد ایستاد و همین که نگاهش به ابوبکر افتاد گفت: چقدر زود از روی عصبیت جاهلی و غرور و تکبر نفسانی بر اهل بیت رسول خدا یورش بردید. به خدا قسم تا زنده هستم با عمر سخن نخواهم گفت[6]».

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
ـ کتاب پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السلام ـ،جعفر سبحانی.

پی نوشت ها:
[1]ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص307 و غایه المرام، ص550.
[2]ـ رهبری امام علی (ع) در قرآن و سنت، ص492.
[3]ـ مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، ص179.
[4]ـ نهج البلاغه، صبحی، صالح، نامه 28.
[5]ـ کامل ابن الاثیر، دار احیاء التراث العربیه، چاپ دوم، 1408، ج 2، ص 10.
[6]ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ دار احیاء الکتب العربیه، ج2، ص57، و ج1، ص307.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید