شبهاتی که یک عالم وهابی مسلک درباره روایات نزول آیه ولایت درباره امام علی، نوشته است را دیدم. شبهات او از این قبیل هستند:

شبهاتی که یک عالم وهابی مسلک درباره روایات نزول آیه ولایت درباره امام علی، نوشته است را دیدم. شبهات او از این قبیل هستند:

1. علی در حالت نماز، پیکان از قدم مبارکش بیرون کشیدند، متوجه نشد، چگونه در حال نماز متوجه سائل شد؟! یعنی صدای سائل از درد بیرون کشیدن تیر موثرتر هست؟!
2. حالت رکوع از حالاتی هست که ایما و اشاره در آن ممکن نیست، زیرا دو دست بر زانو قرار دارند و سر نیز خم شده و پایین هست، از این رو با سر و صورت نمی توان اشاره کرد، صرف نظر از استبعاد این که علی در نماز متوجه سائل شده باشد، چگونه در حال رکوع به سائل ایما و اشاره کرده و او را به سوی خود خوانده که به نمازش خللی وارد نشود؟
با توجه به مجموعه شبهاتی که از ناحیه مخالفان درباره آیه شریفه ولایت: «إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَهُمْ رَاکعُونَ».[1] ایراد گردیده و اصولا هیچگونه پشتوانه علمی منطقی ندارند، نیاز به پرداختن به تک تک این گونه شبهات نمی باشد زیرا خیلی از آن ها در ردیف قضایایی است که «قیاساتها معها» دلیل بطلان شان در خود آن شبهات و ایرادها موجود است، و با اندک تأمل و دقت توسط خواننده منصف و آگاه، حتی خوانندگان اهل سنت، واضح البطلان می باشد.
بنابراین در این نوشتار به نکات اصلی و اساسی موجود در آیه بر اساس دلالت خود آیه و روایات وارده در شأن نزول آن و نیز شواهد مسلم تاریخی و ادبی، به صورت کلی و مستدل می پردازیم که اساس هرگونه شبهه و شبهه پردازی را درباره آن از بین می برد و بحول و قوه الهی حقیقت را «کاالشمس فی رابعه النهار» در معرض دید همگان و در منظر انظار اهل نظر و اندیشه قرار می دهد؟ مگر کسانی که مصداق آیه شریفه: «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ».[2] باشند:
الف: در بسیاری از کتب اسلامی و منابع اهل تسنن، روایات متعددی مبنی بر این که آیه مورد سئوال در شأن علی ـ علیه السلام ـ نازل شده، نقل گردیده که در بعضی از آن ها اشاره به مسأله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضی نشده، و تنها به نزول آیه درباره علی ـ علیه السلام ـ قناعت گردیده است.
از جمله ابن عباس از ابوذر غفاری نقل می کند که گفت:
«… روزی از روزها با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مسجد نماز می خواندم، سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد، ولی کسی چیزی به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی جواب مساعد به من نداد؛ در همین حال علی ـ علیه السلام ـ که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که درحال نماز بود این جریان را مشاهده کرد، هنگامی که از نماز فارغ شد سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت: خداوندا برادرم موسی از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانی و کارها را بر او آسان سازی و گره از زبان او بگشائی تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسی درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیله او نیرویش را زیاد کنی و در کارهایش شریک سازی. خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم علی را وزیر من گردان تا به وسیله او، پشتم قوی و محکم گردد».
ابوذر می گوید: «هنوز دعای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گفت: بخوان، پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ گفت: بخوان «انما ولیکم الله…».[3] این شأن نزول از طرق مختلفی نقل شده که گاهی در جزئیات و خصوصیات مطلب با هم تفاوت هایی دارند اما اساس و عصاره همه یکی است.
این روایت را «ابن عباس و عمار یاسر و عبدالله بن سلام و سلمه بن کهیل و انس بن مالک و عتبه بن حکیم و عبدالله ابی و عبدالله بن غالب و جابر بن عبدالله انصاری و ابوذر غفاری» نقل کرده اند.[4] و افزون بر ده نفر که به نام آنان اشاره شد، از خود امیر المومنین ـ علیه السلام ـ نیز این روایت در کتب اهل سنت نقل شده است.[5] جالب اینکه در کتاب «غایه المرام» تعداد 24 روایت در این باره از طرق اهل تسنن و 19 روایت از طرق شیعه نقل کرده است.[6] کتاب های معروفی که این حدیث در آن نقل شده از سی کتاب تجاوز می کند که همه از منابع اهل سنت است، از جمله محبّ الدین طبری در «ذخایر العقبی» و علامه قاضی شوکانی در کتاب «تفسیر فتح القدیر» ج2، و در «جامع الاصول»، ج9، و در «اسباب النزول» واحدی، و در «تذکره» سبط بن جوزی، و در «نور الابصار» شبلنجی، و در «تفسیر طبری» و در «کتاب الکافی الشاف» ابن حجر عسقلانی، و در «مفاتیح الغیب» رازی، ج3، و در «تفسیر در المنثور» ج2، و در کتاب «کنزالعمال» ج6، و «مسند» ابن مردویه، و «مسند» ابن الشیخ، و علاوه بر اینها در «صحیح نسائی» و کتاب «الجمع بین الصحاج السته» و کتاب های متعدد دیگر، این احادیث آمده است.[7] با این حال چگونه می توان به این همه احادیث عنوان جعلی داد و یا نادیده گرفت، در حالی که در شأن نزول آیات دیگر به یک یا دو روایت قناعت می کنند، اما گویا تعصب اجازه نمی دهد که این همه روایات و این همه گواهی دانشمندان درباره شأن نزول آیه مورد نظر مورد توجه قرار گیرد. و اگر بنا شود در تفسیر آیه از قرآن این همه روایات نادیده گرفته شود ما باید در تفسیر آیات قرآنی اصولا به هیچ روایتی توجه نکنیم، زیرا درباره شأن نزول کمتر آیه ای از آیات قرآن این همه روایت وارد شده است.
این مسأله به قدری روشن و آشکار بوده که «حسان بن ثابت» شاعر معروف عصر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در اشعار خود که درباره علی ـ علیه السلام ـ سروده چنین آورده است: تو بودی که در حال رکوع زکات بخشیدی. جان به فدای تو باد ای بهترین رکوع کنندگان، و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد و در ضمن قرآن مجید آن را ثبت نمود.[8] پس دراینکه آیه کریمه فوق درباره علی ـ علیه السلام ـ نازل شده هیچ تردیدی وجود ندارد.
ب: این آیه با کلمه «انما» که در لغت عرب به معنای انحصار می آید شروع شده و می گوید:
«ولی و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس است: خدا و پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند، و نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند». شکی نیست که رکوع در این آیه به معنای رکوع نماز است، نه به معنای خضوع، زیرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن، هنگامی که رکوع گفته می شود به همان معنی معروف آن یعنی رکوع نماز است، و علاوه بر شأن نزول آیه و روایات متعددی که در زمینه انگشتر بخشیدن علی ـ علیه السلام ـ در حال رکوع وارد شده و پیش از این به آن اشاره نمودیم، ذکر جمله: «یقیمون الصلوه» نیز شاهد بر این موضوع است، و ما در هیچ مورد نداریم که تعبیر شده باشد زکات را با خضوع بدهید، بلکه باید با اخلاص نیت و عدم منّت داده.[9] هم چنین شکی نیست که کلمه «ولی» در آیه به معنای دوست و یا ناصر و یاور نیست زیرا ولایت به معنای دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز می خوانند، و در حال رکوع زکات می دهند، بلکه یک حکم عمومی است که همه مسلمانان را در بر می گیرد، همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند، حتی آنهایی که زکات بر آنها واجب نیست، و اصولا چیزی ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به اینکه بخواهند در حال رکوع زکاتی بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یکدیگر باشند. از اینجا روشن می شود که منظور از «ولی» در آیه فوق ولایت به معنای سرپرستی و تصرّف و رهبری مادی و معنوی است، به خصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و خدای متعال قرار گرفته و هر سه با یک جمله اداء شده است. و به این ترتیب، آیه از آیاتی است که به عنوان یک نصّ قرآنی دلالت بر ولایت و امامت علی ـ علیه السلام ـ می کند.[10] ج: در ادبیات عرب و در خود قرآن مکرر دیده می شود که از مفرد به لفظ جمع، تعبیر آورده شده است از جمله در آیه مباهله می بینیم که کلمه «نسائنا» به صورت جمع آمده در صورتی که منظور از آن طبق شأن نزول های متعددی که وارد شده فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ است، و هم چنین «انفسنا» جمع است در صورتی که از مردان با پیغمبر اکرم(ص) کسی جز علی ـ علیه السلام ـ در آن جریان نبود.
و در آیه 172 سوره آل عمران در داستان جنگ احد می خوانیم: «الذین قال لهم الناس انّ الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا» بعضی از مفسران شأن نزول آن را درباره «نعیم بن مسعود» که یک فرد بیشتر نبود می دانند.
و هم چنین در آیه 52 سوره مائده می خوانیم: «یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَهٌ» در حالی که در مورد «عبدالله ابی» وارد شده است. و هم چنین در آیه اول سوره «ممتحنه» و آیه 8 سوره «منافقون» و آیات 215 و 274 سوره بقره تعبیراتی دیده می شود که عموما به صورت جمع است ولی طبق آنچه که در شأن نزول آنها آمده منظور از آن یک فرد ـ بوده است.[11] بنابراین مناقشه در خصوص آیه ولایت یک مغالطه بیش نیست.
این تعبیر یا به خاطر این است که اهمیت موقعیت آن فرد و نقش مؤثری که در این کار و قضیه داشته روشن شود و یا به خاطر آن است که حکم در شکل کلّی عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به یک فرد بوده باشد، در بسیاری از آیات قرآن ضمیر جمع به خداوند که احد و واحد است به عنوان تعظیم گفته شده است. البته انکار نمی توان کرد که استعمال لفظ جمع در مفرد به اصطلاح، خلاف ظاهر است و بدون قرینه جائز نیست، ولی با وجود آن همه روایاتی که در شأن نزول آیه ولایت وارد شده است، قرینه روشنی بر چنین تفسیری خواهیم داشت، و حتی در موارد دیگر به کم تر از این قرینه نیز قناعت می شود.
د: زکات دادن در حال رکوع یک کار عمومی نیست که بشود آن را به صورت یک اصل کلی ذکر کرد بلکه این مطلب نشان می دهد که اشاره به یک واقعه معیّن است. هم تصریح نکرده است، تصریحی که تمرّد (و سرپیچی) از آن نزد دوست و دشمن تمرّد (و سرپیچی) از قرآن شمرده شود، و هم تفصیح کرده است یعنی طوری بیان نموده که هر آدم بی غرضی می فهمد که در این جا یک چیزی هست و اشاره به یک قضیه است. «الذین یؤتون الزکاه و هم راکعون» در حال رکوع زکات می دهند» یک امر معمولی نیست، یک قضیه استثنائی است که اتفاقا رخ می دهد. این قضیه چه بوده است؟ می بینیم همه اعم از شیعه و سنی گفته اند که این آیه درباره علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ است.[12] این اولا.
و ثانیا: به طور کلی انفاق کار خیر را زکات می گویند. این زکات اصطلاحی که امروز به کار می رود، در عرف فقهاء علم شده است برای زکات واجب، و الا در قرآن این طور نیست که هر جا دارد: «یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه» مقصود همین زکات واجب باشد. زکات یعنی صاف کردن مال، پاک کردن مال و حتی پاک کردن روح و نفس. قرآن به طور کلی انفاق مالی را زکات مال یا زکات روح و یا زکات نفس می گوید. (همان گونه) که کلمه صدقه هم همینطور است؛ امروز صدقه مفهوم خاصی دارد، مثلا می گوئیم صدقه سرّی. قرآن هر کار خیری را می گوید صدقه. و لذا کسانی از اهل سنت هم که خواسته اند به مفهومی که از این آیه برداشت شده، ایراد بگیرند، به این کلمه اش ایراد نگرفته اند (که علی ـ علیه السلام ـ مالی نداشت که زکات بر او واجب باشد) و یا اینکه زکات به انگشتر تعلّق نمی گیرد، چون آنها وارد به ادبیات عرب هستند و می دانند که زکات اختصاص به زکات واجب ندارد.[13] هـ: و اما اینکه در حال رکوع و مناجات با خداوند، چگونه توجه به غیر خدا آنهم از علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ ، ممکن است و یا اینکه اصولا در حال نماز و رکوع که اعضا و جوارح نمازگزار هر کدام مشغول اند، چگونه انفاق به این صورت (دادن انگشتر با اشاره) ممکن است؟ جواب این است که: اولا اینکه علی ـ علیه السلام ـ در نماز از خود بی خود می شد، یک حقیقتی است؛ اما اینطور نیست که همه حالات اولیائ خدا، همیشه مثل همدیگر بوده است؛ خود پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هر دو حال برایش نقل شده؛ گاهی در حالش یک حالت جذبه ای پیدا می کرد که اصلا طاقت نمی آورد که اذان تمام شود، می فرمود: «ارحنا یا بلال» زود (باش) که شروع کنیم به نماز.
گاهی هم درحال نماز بود، سر به سجده می گذاشت، امام حسن و امام حسین یا نوه دیگرش می آمد روی شانه اش سوار می شد و حضرت با آرامش صبر می کرد که این بچه نیفتد، سجده اش را طول می داد تا اینکه او بلند شود. یک وقتی پیغمبر اکرم اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ایستاده بود به نماز، جلو محل نماز، گویا کسی آب دهان انداخته بود، پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یک قدم به جلو رفت و با پایش روی آن را پوشاند و بعد برگشت، که فقهاء از این (قضیه) مسائلی را در باب نماز استخراج کرده اند، بنابراین، حالات مختلف بوده اند.[14] این مطلب از نظر عرفانی و عرفا نیز قابل تحلیل است و آن اینکه: اگر انجذاب خیلی کامل شد، در آن حالت برگشت است یعنی شخص در عین اینکه مشغول به خدا است، مشغول به ماوراء هم هست. و (در واقع) این کار از قبیل عبادت در عبادت است.[15] همان گونه که نمازش متشکل از قیام و قعود، رکوع و سجود و… می باشد، قیام و قعود و رکوع و سجودشان نماز است و در هر حال مشغول نماز است بی آنکه شبهه تحقق کل در جزء لازم بیاید. سایر کارهای شان مانند اعطاء زکات به مستمند و یا پوشاندن آب دهان در حال نماز با قدم هایش، نیز عبادت است بی آنکه خللی در نمازشان پدید آید.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ امامت و رهبری، شهید مرتضی مطهری قدس سره.
2ـ تفسیر نمونه، ج4، آیت الله مکارم شیرازی، ناصر.
3ـ ترجمه تفسیر المیزان، ج6، علامه طباطبائی قدس سره.
4ـ امام شناسی، سید محمد حسین حسینی طهرانی.

پی نوشت ها:
[1]. مائده / 55.
[2]. بقره / 7.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج4، ص423.
[4]. همان.
[5]. سید شرف الدین، المراجعات، تحقیق حسین الراضی، 1402ق، ص232 ـ 240.
[6]. تفسیر نمونه، همان، ج4، ص425.
[7]. امینی، ابراهیم، الغدیر فی الکتاب و السنه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397ق، ج2، ص52.
[8]. تفسیر نمونه، همان، ج4، ص426.
[9]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، 1374ش، ج6، ص5 تا 20.
[10]. تفسیر نمونه، همان، ج4، ص423 تا 426.
[11]. همان، ص228.
[12]. مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، تهران، صدرا، 1365ش، ص161.
[13]. همان، ص179ـ181.
[14]. همان.
[15]. همان، ص181؛ رخشاد، محمد حسین، در محضر طباطبائی، نشر سماء قلم، 1386ش، ص163.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید