اشعار نبوی (2)

اشعار نبوی (2)

شاعر:محمود شاهرخی

نوری که درخشید
شبی که جوشش صد مهر در گریبان داشت
چنین حادثه ای در مشیمه پنهان داشت
زمین، به خود ز تب التهاب می لرزید
زمان، ز زایش نوری به خویش می پیچید
موکلان مشیت به کارگاه قدر
شدند، تا که ببندند طرح نقش دگر
قضا گرفت قلم، تا که بر صحیفه نور
ظهور نخبه ایجاد را، کند مسطور
ز عرش زمره لاهوتیان پرده نشین
نظاره را بگشودند، دیده سوی زمین
ز شوق، در رگ شـب خون نور جاری بود
بر آتشش قدم از تاب بیقراری بود
شبی عجب، که همه جود بود و فیض و فتوح
شب شکفتن ایمان، شب گشایش روح
شبی که مطلع انوار نور سرمد بود
ظهور مصلح کل، بعثت محمدبود

نور محمدی (ص)
مسود ارشادی فر
چو تکوین جهان را ساز کردند
نخست از نور او آغاز کردند
محمد (ص) مصطفای آفرینش
محمد (ص) نور چشم اهل بینش
شب اسرا چو در عرش خدا گشت
فکان قاب قوسینش سزا گشت
محمد(ص) شافع روز پسین است
محمد(ص) رحمه للعالمین است
محمد(ص) فاتح بدر و حنین است
محمد (ص) مرشد راه حسین است
محمد (ص) هم بشیر و هم نذیر است
محمد(ص) در دو عالم بی نظیر است
محمد(ص) محرم اسرار عشق است
محمد (ص) مطلع انوار عشق است
محمد (ص) صاحب دختی چو زهراست
محمد (ص) زینت ام ابیـهاسـت
محمد (ص) معجزه خلق الهی است
که بی نورش سیاهی در سیاهی است
چو دریای وجودش بی کران است
در اوصافش سخن بس ناتوان است
منبع:www.payambarazam.ir

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید