نویسنده: لیلا آقایانی چاووشی*
فــرانسـوا فنلــون
گفتار سوم: در باب عشق راستین
در کتاب مقدس آمده است که خداوندگار همه چیز را برای خودش آفریده است؛ همه چیز از آن اوست و او هرگز حق خود را به هیچ چیز واگذار نمیکند. مخلوقاتِ مختار و هوشمند از آنِ اویند، همچنانکه دیگرانی که غیر از این هستند نیز بدو تعلق دارند. او هر آنچه را ذیشعور نیست، یکسره به خود حوالت میدهد و دوست میدارد که مخلوقات صاحب شعور او نیز داوطلبانه چنین منشی از خود بروز دهند. هرچند پروردگار خواهان سرور و شادمانی ماست اما این امر نه مقصود اصلی اوست و نه آرمانی است که با رضایت و خرسندی او قابل قیاس باشد. تنها به واسطه بزرگی و عظمتش است که خواهان خوشحالی ماست. سرور و بهجت ما مسألهای فرعی در جهت تحقق هدف غایی یعنی رضایت پروردگار است.
برای درک هدف و منظور خداوند از این نظر، بر ما لازم است که او را بر خویش ارجح بدانیم و بکوشیم برای جلب رضایت او، جویای شادمانی خویش باشیم و غیر از این هر چه کنیم، ترتیب و نظام امور را بر هم زدهایم. سزاوار نیست که ما برای رستگاری و سعادت خویش، خواهان خشنودی و رضای او باشیم؛ بلکه آرزوی برآوردن خواست او باید ما را بر آن دارد که به دنبال شادی و خرسندی خود باشیم؛ شادمانیای که وی رضایت داشته بخشی از رضای خویش را در آن قرار دهد. به یقین همه ارواح پاک نمیتوانند از عهده این کار برآیند و حقیقتاً و به طور قاطع، خداوند را بر خویش ترجیح دهند؛ اما لااقل باید به طور ظاهری چنین ترجیحی را قائل شوند. ترجیح راستین اراده پرودگار که حالتی کاملتر و عالیتر است، به کسانی اختصاص دارد که خداوند با نور و قدرت خویش، این توانایی را بدیشان ارزانی داشته است، بدان اندازه که تنها از آن رو که شادمانی و خرسندیشان همسوی با اراده پروردگار است، آن را طلب میکنند.
انسانها سخت با این حقیقت سر ناسازگاری دارند و آن را سخنی گران میانگارند؛ چراکه از میان منافع خود تنها دوستدار نفس خویشاند. آنان به طور اجمالی و سطحی میدانند که باید به پروردگار بیش از همه کائنات عشق بورزند، اما از عشقورزیدن به پروردگار و دوست داشتن خویش تنها برای عشق به او، معرفتی راستین ندارند. آنان میتوانند این سخنان پرمعنا و ژرف را به آسانی بر زبان جاری سازند، از آن رو که معنای آن را درنمییابند؛ اما به خود میلرزند هنگامی که برایشان شرح داده میشود که باید خداوند و رضایت او را بر خواست خویش و هر چیز دیگر ترجیح دهند تا بدانجا که شایسته است رضای او را بیش از خشنودی و شادکامی خود دوست بدارند و خواست و خرسندی خویش را وسیلهای جنبی برای نیل به هدف اصلی یعنی خشنودی خداوند بدانند.
گفتار چهارم: در باب نیایش و تمرینهای مهم برای پرهیزگاری
یک. نیایش و دعای راستین، تنها نامی دیگر برای عشق ورزیدن به پروردگار است. فضیلت چنین دعایی به بسیاریِ واژگانش بستگی ندارد، چراکه پدر از آنچه ما بدان نیازمندیم، پیش از عرض نیازمان آگاه است. نیایش حقیقی، نیایش دل است و دلْ تنها برای آنچه آرزومند آن است، دست به دعا برمیدارد. در ابتدا امر شده است که «دعا کن» و پس از آن «بخواه»؛ اما آنچه را بخواه که پروردگار ما را به خواستن آن واداشته است. آن کس که در طلب چیزی است که از اعماق قلب خود خواهان آن نیست، اگر تصور کند به دعا مشغول است، در اشتباه است. حتی اگر روزها صرف تکرار دعای خویش، مراقبه و یا اجبار خویش به انجام تمرینهایی برای پرهیزگاری کرده باشد، اما چنانچه حقیقتاً خواهان آن چیزی نباشد که ادعای طلبش را به سر دارد، حتی برای یک بار نیز خالصانه و به حقیقت دعا نکرده است.
دو. آه! چه اندکاند آنان که اهل نیایشاند! از آن رو که بسیار قلیلاند آنان که آنچه را به راستی نیکوست، آرزو میکنند! رنج و درد، تواضع باطنی و ظاهری، چشم پوشیدن از خواستههای خود، فنای خویش و بنیاننهادن تخت سلطنت پروردگار بر ویرانههای حب ذات، اعمالی حقیقتاً نیکو هستند؛ آرزوی اینها را در سر نداشتن همان و دعا و نیایش نکردن همان. طلب چنین حالتی به طور صادقانه، به جد و بیوقفه و مستمر و با در نظر داشتن همه ظرایف زندگانی، دعای راستین است و خواستار آن نبودن و در عین حال گمان دعا کردن، فریبی است همچون تیرهروزانی که خود را شادمان میانگارند. آه! چه بسیارند ارواح آکنده از نفسانیت که آرزوی واهی کمال را در میان انبوه کاستیها و کژیهایِ خودخواسته دارند و هرگز این دعای راستین را از صمیم دل بر زبان نراندهاند. با توجه به این نکته است که آگوستین قدیس میگوید: آنکه کمتر عاشق است، کمتر دعا میکند و آن کس که عشقی افزونتر در دل دارد، بیشتر به دعا و راز و نیاز میپردازد.
سه. از سوی دیگر، قلبی که عشق راستین خداوند و آرزوی حقیقی او در آن سکنی گزیده است، هرگز از دعا کردن باز نمیایستد. عشق که در اعماق روح، چهره در نقاب کرده، یکسره به دعا و نیایش مشغول است ــ حتی هنگامی که ذهن سرگرم چیزی دیگر است. پروردگار خود پیوسته نظارهگر نهال آرزو و طلبی است که خود در چنین روحی کاشته است، هرچند ممکن است خود در مواقعی از وجود خویش غافل باشد اما قلبش از آن متأثر و دمادم از الطاف آن بهرهمند است. چنانچه پولس قدیس میگوید: این همان روح [مقدس] است که به یاری ضعف و ناتوانیهای ما برمیخیزد و با نالههایی که در بیان نمیگنجد، ما را شفاعت میکند (رومیان 8: 26).
چهار. عشقْ آرزومند آن است که پروردگار آنچه را بدان نیازمندیم، به ما ببخشد و بیش از آنکه سستی و نااستواری ما را در نظر آورد، به خلوص مقصود و منظور ما توجه کند. آنْ حتی کاستیهای کوچک ما را نیز میپوشاند و چون آتشی سوزان ما را پاک میکند؛ «او برای اولیاء بر حسب اراده خداوند، شفاعت میکند.» (رومیان 8: 27)؛ چراکه ما «بهدرستی نمیدانیم آنچه را که باید برای آن دعا کنیم»، و از سر نادانی و ناآگاهی اغلب چیزی را درخواست میکنیم که برایمان زیانآور است؛ ما شور تعبد، شادیهایی خاص و محسوس و کمالاتی ظاهری را دوست میداریم ــ آنچه سبب تقویت نفسانیت و توکل و اعتماد ما بر توان خویش است؛ اما عشقْ ما را به بازی میگیرد و تسلیم هر آن چیزی میکند که لطف و رحمت پروردگار اقتضا کرده است و ما را یکسره به اراده خداوند وامینهد و برای تدابیر و مقاصد اسرارآمیزش مهیا میکند.
پنج. از این پس ما همه چیز میخواهیم و در عین حال طالب هیچ چیز نیستیم. آنچه خداوند به ما ارزانی میدارد، دقیقاً همان چیزی است که سزاوار بود تمنای آن را از او میداشتیم؛ چراکه ما خواهان چیزی هستیم که او اراده میکند و تنها همان. بدین ترتیب این حالت، حالتی است که سراسر دعا و نیایش است، میوه دلی است که آکنده از اشتیاق و آرزوی اوست. روحالقدس برای هر آنچه خود اراده کرده است تا به ما ببخشد، در درون ما دعا میکند. حتی آنگاه که ما سرگرم امور دنیوی و بیرونی هستیم و ذهنمان به واسطه مشغولیتهای مآلاندیشانه کاری به این سو و آن سو پراکنده است، همچون آتشی سوزان با ماست که نه تنها به خاموشی نمیگراید بلکه دعایی رازآمیز را در خود میپروراند و چون چراغی است که پیوسته مقابل سریر سلطنت پروردگار میدرخشد؛ «من در خواب هستم اما دلم بیدار است» (غزل غزلهای سلیمان 6: 2). «خوشا به حال آن غلامان که چون سرور ایشان سررسد، ایشان را بیدار یابد» (لوقا 12: 37).
شش. برای حفظ این روح پایدار نیایش در خویش که ما را به پروردگار میپیوندد، لازم است به دو نکته توجه داشته باشیم؛ نخست آنکه همواره آن را عزیز بداریم و دیگر آنکه از هر آنچه سبب محرومیت و از دست دادن آن است دوری بجوییم.
برای گرامی داشتن آن لازم است که یک سلسله مطالعات منظم را پی بگیریم؛ ما باید اوقات مشخصی را به نجوای محرمانه خویش با پروردگار اختصاص دهیم و در طول روز بارها بدان بیندیشیم. لازم است آنگاه که خود بدان احساس نیاز میکنیم و یا از سوی آنان که کارآزمودهتر از ما هستند توصیه میشود، دست از کار بشوییم و به تقدیری که مناسب حال ماست تن دهیم.
ما باید از هر آنچه به جدا افتادن ما از این شیوه دعا و نیایش میانجامد، هراس بسیار داشته باشیم و محتاطانه از آن اجتناب ورزیم. از این رو باید از مشغولیتهای دنیوی، از افرادی که افکار ما را مشوش میسازند، از لذاتی که برانگیزاننده هوا و هوس و امیال نفسانی هستند و از هر چیزی که محرک حبّ دنیا و آمال دیرین [نفسانی] است که دشواریهای بسیاری را برای ما رقم زده، روی گردانیم.
نکتههای باریک بسیاری در دو موضوع مذکور نهفته است، اما در این زمینهها تنها میتوان توصیههایی کلی مطرح نمود؛ چراکه ویژگیهای هر کس خاص و منحصر به فرد است.
هفت. ما باید آثاری را برای مطالعه برگزینیم که وظیفه ما را به ما بیاموزند و ما را از اشتباهاتمان آگاه سازند؛ آثاری که ضمن بیان عظمت پروردگار، تکالیفی را که در برابر او بر عهده داریم و فرسنگها از انجام دادن آن دور هستیم به ما گوشزد کنند. آثار بیثمری که دل را میگدازند و با احساساتی واهی درمیآمیزند سزاوار مطالعه نیستند؛ درخت باید ثمر دهد، تنها ملاک داوری ما درباره حیاتِ ریشه گیاه، ثمردهی و باروری آن است.
هشت. نخستین تأثیر عشق خالصانهْ اشتیاقی وافر برای دانستن هر آن چیزی است که ما باید برای خشنودی محبوب خود انجام دهیم. هر آرزویی جز این نمایانگر آن است که ما تنها دعوی عشق پروردگار را داریم و در واقع دوستدار خویشیم؛ مثل اینکه در طلب تسلایی واهی و فریبکارانه در او باشیم و یا به جای آنکه عیش و نوش را در راه رضا و اراده وی قربان کنیم، پروردگار را ابزار لذت و عیش و نوش خویش قرار دهیم. خداوند فرزندانش را از چنین عشقی نسبت به پروردگارشان باز داشته است. به هر قیمتی که هست ما نه تنها باید هر آنچه را که او ما را بدان ملزم کرده است بشناسیم، بلکه باید بی هیچ چشمداشت و شرطی به انجام آن گردن نهیم.
نه. لازم است ساعات و دورههای نیایش و راز و نیاز شخصی هر کس با پروردگار، با در نظر گرفتن اوقات فراغت، روحیات، موقعیت و انگیزههای درونی وی تنظیم و زمانبندی شوند.
مراقبهْ نیایش نیست، اما شالودهای ضروری و مهم برای آن است و حقایقی الهی را به ذهن متبادر میسازد. ما نه تنها باید از همه اسرار عیسی مسیح و حقایق انجیل وی آگاه باشیم بلکه لازم است از همه آنچه آنها برای تهذیب و پاکی باطنی درونمان صورت میدهند، با خبر باشیم؛ همچنانکه پشم رنگ را به خود میگیرد، این تعالیم نیز باید در ما نفوذ کنند و ما را به رنگ خویش درآورند.
ده. اینها باید چنان با ما مأنوس و آشنا شوند که در اثر مشاهده همواره و نزدیک آنها، عادت کنیم جز در پرتو آنها به قضاوت و داوری ننشینیم؛ چنانکه در هر عملی یگانه رهنمون ما باشند، همچون درخشش خورشید که تنها نوری است که ما برای دیدن و درک اشیا در اختیار داریم.
آنگاه که این حقایق به راستی در درون ما جاری شود، نیایش ما واقعی و ثمربخش شده است. تا پیش از آن چیزی جز سایه نبوده است. هنگامی که فقط به آستانه دالان پا نهاده بودیم، گمان میکردیم به هفت توی انجیل راه یافتهایم؛ لطیفترین و پرشورترین احساسات ما یکسره، همه چارهاندیشیهای قاطع و کلیه آرا و اندیشههای صائب و پیشین ما، چیزی نبودند مگر تودهای ناهموار و بیشکل که پروردگار با آنها نقشی از خویش در ما درمیانداخت.
یازده. چون پرتوهای آسمانیاش در درون ما تابیدن میگیرد، آنگاه ما در نوری راستین دیده میگشاییم و از این پس حقیقتی نیست جز آنکه بیدرنگ آغوش خویش را برای پذیرش آن میگشاییم؛ همچنانکه به محض تماشای پرتوهای خورشیدِ برآمده، بی آنکه به هیچ دلیل و برهانی دست یازیم، شکوه و جلالش را تصدیق میکنیم. اتحاد ما با پروردگار باید حاصل اعتقاد و باور ما به انجام خواست او و پذیرش صبورانه ارادهاش باشد.
دوازده. مراقبه ما باید روز به روز عمیقتر و درونیتر شود. میگویم عمیقتر چراکه با تأمل مکرر و فروتنانه در حقیقت پروردگار، بیشتر از پیش، در مسیر یافتن گنجینههای تازه معنوی پیش میرویم. میگویم درونیتر زیرا همچنانکه ما بیشتر و بیشتر در این حقایق فرو رویم، آنها نیز به ورود به اعماق جان ما تمایل پیدا میکنند. چنین است که واژهای ساده، گاه از همه پندها مؤثرتر و نافذتر میشود.
سیزده. همانچه صدها بار پیش از این، بی آنکه فایدهای داشته باشد و اعتنایی بدان بکنیم، به گوش ما میرسید، اکنون با نهان غذایی آسمانی (منّ)،[1] که هر روز مزهای تازه با خود خواهد داشت، جان ما را میپرورد. بیایید از تأمل و تعمق درباره حقایقی که پیشتر به ما ارزانی شده، تا آن هنگام که هنوز تأثیری در آن نهفته و هنوز برایمان ثمربخش است، باز نایستیم ؛ این نشانی است بر اینکه ما هنوز بدانها نیازمندیم. در این حال بی آنکه تأثیری مشخص و دقیق از آنها بر خویش بیابیم، تحت تعلیم و آموزش آنها هستیم؛ چیزی وصفناپذیر در آنها وجود دارد که بیش از دلیل و برهانهایمان یاریگر ماست. حقیقتی را مشاهده میکنیم، به آن عشق میورزیم و با آن آرام میگیریم. آن حقیقت، جان ما را نیرومند و استوار میسازد و ما را از خویشتن رها میکند. بیایید تا هر زمان که ممکن است، با آرامش، در این حال سکنی گزینیم.
چهارده. مراقبه ما نه باید دقیق باشد و نه دربردارنده استدلالهای طولانی؛ تأملاتی طبیعی و ساده که بلاواسطه از موضوعی که بدان میاندیشیم برآمده است، همه آن چیزی است که در این زمینه لازم است.
ما تنها باید حقایقی چند را در نظر داشته باشیم: بدون عجله و شتاب، بدون تقلا و تلاش بسیار و بی آنکه در پی تفکرات دور و دراز باشیم، مراقبه را انجام دهیم.
هر حقیقتی را باید با توجه به ثمربخشی عملی آن، به نظر در آورد. دریافت حقیقت بدون به کار بستن همه امکانات خویش برای عملی ساختن صادقانه آن به هر قیمت که شده، آرزوی «داشتن حقیقت و راستی در عین بیدادگری» است (رومیان 1: 18)؛ مقاومتی است در برابر حقیقتی که به ما نمایانده شده و البته مقاومتی در برابر روحالقدس است. این حالت هولناکترین حالت بیایمانی است.
پانزده. درباره شیوه نیایش کردن، هر کس باید بر اساس تجربه خودش [در این زمینه] راهنمایی شود. آنانکه به کار گرفتن روشی خاص را برای خویش سودمند مییابند، نباید از آن دست کشند؛ در حالیکه آن دسته از افرادی که نمیتوانند خود را به استفاده از روشی خاص محدود کنند، باید شیوه خودشان را به کار گیرند و به صرف این تصور که روش دیگری سودمندتر است و یا افراد پرهیزگار و آزموده آن را توصیه کردهاند، از طریقی که خود در این زمینه دارند، دست نکشند. هدف از بهکارگیری هر روش آن است که یاریرسان ما [در انجام هرچه نیکوتر نیایش] باشد؛ اگر شیوهای به جای آنکه دستگیر باشد، مشکلآفرین بود، هر چه زودتر به سویی نهاده شود، نیکوتر است.
شانزده. طبیعیترین روش آن است که در ابتدا کتابی را برداریم و هنگامی که احساس کردیم به قطعهای که مشغول قرائت آن هستیم رغبت بسیار داریم، دست از خواندن بکشیم و هر گاه احساس کردیم از غذای درونی بیبهره ماندهایم، بار دیگر مطالعه را از سر بگیریم. بهعنوان یک قاعده کلی، حقایقی که ما از آنها لذت بسیار میبریم و حقایقی که آشکارکننده اموریاند که ما باید برای پروردگار از آنها چشم بپوشیم، رهنمودهایی از لطف و رحمت الهی هستند که ما باید بیدرنگ آنها را دنبال کنیم.
باد [روح] هر جا که میخواهد، میوزد (یوحنا 3: 8) و جایی که روح خداوند است، آنجا آزادی است (دوم قرنتیان 3: 17).
با گذشت زمان همچنانکه به طور کافی توسط روحالقدس پرورش مییابیم و متقاعد میشویم، میزان اندیشهورزی و استدلالهای ما رو به کاهش میگذارد و احساسات لطیف با تأثیر بر دیدگاهها و امیال در ما تقویت میشود. [در این حالت] دل، راضی و خرسند، نیرومند و استوار و گرم است و شعلهای به جانش کشیده شده است، تنها یک واژه او را تا مدتها مشغول میدارد.
هفده. سرانجام، هر چه باورها و دیدگاههای ما سادهتر و استوارتر گردد، نموداری از رشد و فزونی دعا و نیایش است. از این پس ضرورت و اهمیت مسائل و ملاحظات بسیاری در نگاه ما رنگ میبازد.
مراوده و ارتباط ما با پروردگار به ارتباط با یک دوست شبیه است؛ در ابتدا، هزاران حرف برای گفتن هست و چیزهای بسیاری برای پرسیدن، اما دیری نمیپاید که این گفتوگوها کم و کمتر میشود اما لذت با هم بودن همچنان برقرار است. همه حرفها زده شده و از هر دری سخن به میان آمده و به پایان رسیده است اما خرسندی از دیدار یکدیگر و احساس آشنایی و الفتی که هر یک با دیگری دارد و لذت برخورداری از دوستیای صادقانه و شیرین، با لبی خاموش و بی آنکه سخنی رد و بدل شود نیز احساس میشود. سکوتْ خود زبانی فصیح و قابل درک برای هر دو است. هر یک، دیگری را همراهی شفیق و یار غار خویش میداند و دلهایشان پیوسته برای هم میتپد و گویی دو تناند و یک دل.
هجده. چنین است که در دعا، رابطه ما با پروردگار اتحادی ساده و مأنوس میشود که فراتر از نیازمندی به واژگان است. اما باید به خاطر داشت که پروردگار، خود باید به تنهایی چنین نیایشی را در درون ما برقرار سازد؛ هیچ چیز گستاخانهتر و خطرناکتر از آن نیست که جرئت کنیم در این زمینه به اتکای خویش قدم برداریم و بکوشیم. ما باید بردباری پیشه کنیم تا قدم به قدم به یاری آنکه با راههای سلوک پروردگار آشناست، راهنمایی شویم؛ همانکه میتواند بنای استوار تعلیم صحیح و فنای نفس را در هر چیز بنهد.
نوزده. درباره خلوتگزینی و گوش فرادادن به فرامین، باید تابع توصیه کسی باشیم که بدو اعتماد و اطمینان داریم. لازم است به ضروریات خویش، تأثیراتی که بر ما دارند و شرایط بسیار دیگری توجه شود.
بیست. زمان خلوتگزینی ما باید بر اساس اوقات فراغت و ضروریات ما تنظیم شود؛ از آن رو که ضروریات ما، در ارتباط با روح و جسم مایند. زمانی که دیگر نتوانیم بدون تغذیه کار کنیم، باید از تغذیه استفاده کنیم، در غیر این صورت خطر ضعف و غش در کمین ماست. نکته دوم، وقت آزاد ما بود؛ چراکه ما ناگزیر هستیم پیش از آنکه در پی برخورداری از تمارین روحانی خود باشیم، به کار و وظیفه خود رسیدگی کنیم. کسی که در حرفهای فعالیت دارد که به عموم خدمترسانی میکند، اگر زمانی را که برای کار و فعالیت اختصاص دارد، صرف مراقبه کند، از پروردگار دور خواهد شد؛ هرچند آرزوی وصل او را در سر داشته باشد. پیوند راستین با پروردگار آن است که بی هیچ وقفه، با وجود همه بیرغبتیهایمان و در همه امور زندگی، چه ناخوشایند باشد و چه رنجآور، باز هم همچنان آنچه را که او اراده کرده است، به انجام برسانیم.
بیست و یک. برای اجتناب از سرگردانی و پریشانی باید از ارتباط تنگاتنگ و صمیمی با افرادی که پرهیزگار نیستند، به ویژه آنانکه پیشتر به واسطه توصیههای ناراست خود ما را به بیراهه کشانیدهاند بپرهیزیم. آنان زخمهای کهنه ما را از نو باز میکنند، آنان تشابهی مرموز با آنچه در اعماق جان ما است دارند؛ مشاوری نرمرفتار اما فریبکار آنجا وجود دارد که همواره کمر به گمراه کردن و اغفال ما بسته است.
بیست و دو. روحالقدس میفرماید: شما درباره کسی چگونه قضاوت میکنید؟ (امثال 13: 20) بدین منظور به همنشینان او بنگرید. چطور آن کس که عاشق پروردگار است و به هیچ چیز مگر در او و برای او عشق نمیورزد، میتواند با آنان که نه عاشق خداوندند و نه او را میشناسند و حتی عشق ورزیدن به پروردگار را نیز ضعف و نقص میانگارند همصحبتی و ارتباط نزدیک داشته باشد و از این مراوده مسرور باشد؟ آیا هرگز قلبی که سرشار از [مهر] پروردگار و آگاه از ضعف خویش است، در جوار آنان که نه تنها چنین احساسی ندارند، بلکه در پی ربودن گنجینه نهان در قلب اویند، آرام و آسوده خواهد بود؟ لذات چنین افرادی با شادیهایی که برآمده از ایمان است، سر سازگاری ندارد.
بیست و سه. من نیک میدانم که ما نمیتوانیم و بلکه نباید از دوستانی که با آنان به حرمت مهربانی و لطف فطریشان، خدمات و یارییشان، رشته دوستی صمیمانهشان و یا مساعدتهای نیکویشان پیوند داریم ببریم. اگر بر آن هستیم که با دوستانی که تاکنون انس و اعتمادی خاصی بدیشان داشتهایم برای همیشه قطع رابطه کنیم، انجام ناگهانی این کار، آزردگی و رنجش آنان را به همراه خواهد داشت. باید در این راه به آرامی گام برداریم و بهتدریج و اندکاندک ارتباط خود را با ایشان کم و کمتر کنیم، بی آنکه یکباره آنان را از تغییر احساس خویش با خبر سازیم. میتوانیم با آنان دیدار خصوصی داشته باشیم، میان ایشان و آشنایان دورتر تمایز نهیم و از توصیههای ایشان در مواردی که به واسطه صداقت و دوستیشان از ما دریغ نمیکنند، برخوردار شویم و به آنها اجازه دهیم با ما همفکری کنند، اگر چه خود، راهکارهایی صائبتر و ارزشمندتر در اختیار داشته باشیم. کوتاه سخن آنکه ما میتوانیم همچنان به ایشان یاری رسانیم و بی آنکه قلب خویش را به واسطه ایشان آزرده سازیم، در ظاهر، برخوردی صمیمانه از خود بروز دهیم.
بیست و چهار. چه خطرناک است حال و روزمان اگر چنین دوراندیشیهایی در ما نباشد! اگر ما از ابتدا در مسیر کمال و پارسایی همه شرایطی را که برای قطع ارتباط کامل و رهایی از دوستان ناصالح لازم است شجاعانه نپذیریم، سلوک ما در معرض سقوطی قریبالوقوع است. اگر چنین همراهان ناشایستهای گرداگرد فردی تأثیرپذیر و سستاراده و هوسآلود قرار گیرند، او را از راه به در خواهند کرد، حتی خیرخواهترین ایشان. ممکن است این دوستانْ نیک، راستکار، مؤمن و صاحب همه صفاتی به نظر آیند که موجب استواری و کمال پیوند دوستیاند، اما برای او مخرّباند و دلپذیری و نرمرفتاریشان تنها موجب افزایش خطر گمراهی او است. کسانی که چنین منش احترامآمیزی ندارند، باید فوراً قربان شوند. خوشا به حال ما اگر قربانیای که ما را چنان کمبها میداند، چنین کارگر افتد که تضمینکننده گرانبهای رستگاری ابدی ما باشد!
بیست و پنج. بدین ترتیب لازم است توجه بسیاری داشته باشیم که به مشاهده چه کسی خواهیم رفت، و زمانی خاص را نیز برای آنکه بتوانیم در خلوت خویش و در راز و نیازمان با خداوند دیدار کنیم، اختصاص دهیم. آنان که کارهای مهم بسیاری دارند که انجام همه آنها ضروری است، اگر دقت بسیاری در مدیریت زمان خویش نداشته باشند، هیچ فرصتی برای خلوت با پروردگار برایشان باقی نخواهد ماند. هرگاه اینان اندک رغبتی به خوشگذرانی و هوسرانی نشان دهند، ساعاتی که از آنِ پروردگار است و به دعا و نیایش اختصاص دارد، یکسره از دست خواهد رفت.
ما باید در رعایت اصولی که بدان گردن نهادهایم استوار باشیم. شاید این سختگیریْ مفرط به نظر آید؛ اما بدون آن همه چیز دچار پریشانی و نابسامانی خواهد شد: خوشگذران و سهلانگار خواهیم شد، نیروی خویش را از دست خواهیم داد، اندک اندک از پروردگار جدا خواهیم شد و زمام خویش را به لذات و خوشیهایمان خواهیم سپرد و تنها هنگامی بیچارگی و دربهدری خویش را درمییابیم که خیال بازگشت و تلاش برای آن، تقریباً نومیدانه و بیثمر است.
دعا، دعا! این تنها چیزی است که آرامش و امنیت ما در گرو آن است. «خجسته باد خدا که دعای مرا از خود و رحمت خویش را از من برنگردانیده است» (مزامیر 66: 20). برای آنکه در دعای خویش راستدل و خالص باشیم گریزی نیست جز آنکه همه کارهای روزانه را با ترتیبی خاص سامان دهیم به طوری که هیچ چیز نظم امور را آشفته نسازد.
پی نوشت ها :
*کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
[1]. Manna؛ غدایی آسمانی است که در بیابان از سوی پروردگار برای قوم بنیاسرائیل ـ هنگام خروج ایشان از مصر ـ مهیا شد. در عهد عتیق به این امر اشاره شده است: «و چون بنیاسرائیل این را دیدند، به یکدیگر گفتند که این منّ است؛ زیرا که ندانستند چه بود. موسی به ایشان گفت: این آن نان است که خداوند به شما میدهد تا بخورید» (خروج 16: 16).
منبع:www.urd.ac.ir