آیت الله، سید ابوالحسن اصفهانی و مشروطیت

آیت الله، سید ابوالحسن اصفهانی و مشروطیت

نویسنده: سیدحامد موسوی ؛ مجتبی حمیدی *

چکیده
مرجعیت شیعه بر اساس آموزه های پیامبر و امامان همواره یکی از مؤثرترین طبقات اجتماعی در طول تاریخ تشیع بوده است. ستیزِ نهاد مرجعیت با حکومت های مستبد در دوران های مختلف به گونه متفاوت و مناسب با همان زمان بوده است. در دوران معاصر نیز این رویارویی با فتوای میرزای شیرازی علیه استعمار انگلیس و پس از آن شکل-گیری اندیشه مشروطه خواهی آغاز شد که این مبارزه را می توان مهمتر و برجسته تر از مبارزات علما در قرون گذشته دانست.
از جمله حامیان این نهاد پر قدرت، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است. وی از جمله مشروطه خواهانی است که هم گام با آخوند خراسانی نهال مشروطیت را در ایران تنومند ساخت. زندگی پر فراز و نشیب وی را می توان طی دو دوره مورد بررسی قرار داد:
1- دوره ای که همت او صرف فعالیت های سیاسی در عراق می شود.
2- دوره ای که فعالیتهای ایشان بیشتردر حوزه اجتماع و فرهنگ شکل می گیرد.
این مقاله قصد دارد که ابعاد مختلف زندگی آیت الله اصفهانی را در این دو عرصه به طور اجمال مورد بررسی قرار دهد.

مقدمه
اجتماعی بودن و پیوند بشر با دین و باورهای آسمانی به آغازین روزهای حیات تاریخی وی باز می گردد و یکی از عواملی که سبب این پیوند ـ البته در شکل ابتدایی آن ـ شده، ناتوانی و ضعفی است که در نهاد آدمی نهاده شده؛ قرآن کریم به ضعف فطری آدمی این گونه اشاره می کند:
«خُلق الإنسانَ ضعیفاً»
انسان ناتوان آفریده شده است.
و درباره توجه بشر به ماورای خویش هنگام ضعف و ناتوانی می فرماید:
«فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین»
هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را پاکدلانه می خوانند.
در حقیقت، آگاهی انسان از این امر بود که وی را بر آن داشت تا خویشتن را به ماورای هستی پیوند دهد تا به آرامشی نسبی دست یابد. بنابراین:
«دین نتیجه نخستین کوشش اندیشه انسان برای دست یابی به نوعی احساس امنیت در جهان است.»
البته وظیفه دین، تنها آرام بخشی نبود، بلکه:
«در صورت نخستین خود، آدمیزاد را توانا ساخت تا نسبت به حقایق عالم هستی که محیط و مجاور او بودند، روشی خاص پیش گیرد.»
بنابراین می توان گفت که دین، دو کارکرد برای آدمی داشته است؛ یکی ایجاد حس آرامش و امنیت و دیگری آموختن روشی برای تفسیر رازهای هستی.
بر این اساس، بشر همواره سرنوشت خویش را با آیین های مختلف پیوند زده است. زمانی با ماه، خورشید و ستارگان پیوند ماورایی برقرار می کند و آنها را می پرستد و زمانی دست پرورده های خود را می ستاید.
داستان قوم ایرانی نیز داستان دین ورزی است چنانچه به صراحت می توان گفت هیچ دوره ای را در ایران نمی یابیم که حیات این قوم با آیین های مختلف پیوند نخورده باشد.
از طرف دیگر گرایش به ماورا نیز در اقوام متعدد ایرانی به چشم می خورد؛ به عنوان مثال بابلی ها دو ربّ النوع را می پرستیدند، مادها دارای ربّ النوع «میترا» بودند، سکاها نیز ربّ النوع های متعددی را می پرستیدند و به همین ترتیب در دوره های مختلف و اقوام متعدد، خدایانی پرستیده می شده است و این روند تا دوره ساسانی و رسمیت یافتن مذهب زردشت و پس از آن حمله اعراب مسلمان به ایران و در پی آن، بروز و ظهور اسلام در ایران و مسلمان شدن ایرانیان ادامه داشته و دارد.
مسأله مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که دین، به عنوان یک مفهوم صامت، احتیاج به شارح و مبیّن دارد تا پیروان آن به گمراهی نیفتند. بنابراین همزمان با رشد و تکامل اندیشه دینی، طبقه ای به وجود آمد که این وظیفه خطیر را به عهده گرفت و آرام آرام دارای تشکیلات، حقوق و لباسی خاص گردید و از سایر طبقات اجتماعی متمایز شد؛ به عنوان نمونه در آیین مسیح «پاپ»، درکیش یهود «خاخام» و در شریعت اسلام «فقها» طبقاتی هستند که وظیفه تبیین دین را به عهده گرفتند.
در تمدن اسلامی، فقیهان با تکیه بر مسند پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تشریح اندیشه دینی پرداختند. البته این امر نیز به توصیه و سفارش بزرگان شریعت صورت گرفت و از جمله این سفارش ها، نامه ای است که امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به اسحاق بن یعقوب نوشتند. ایشان در این نامه می فرمایند :
«فَأمَّا الحوادث الواقعه فَارجِعوا فیها إلی رُواهِ حدیثِنا فَإنَّهُم حُجّتی عَلیکُم وأنا حُجَّهُ الله»
در پیش آمدها به کسانی که راوی سخنان ما هستند رجوع کنید. اینان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
به هر ترتیب، عالمان و فقیهان دین تلاش کردند تا بر اساس آرای پیامبر و امامان زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان را سامان بخشند و البته در این عرصه، از پیشرفت ها و تحولات جامعه بشری نیز غافل نماندند و سعی کردند تا شریعت نبوی را در زمینه های اجتماعی و سیاسی هم توانمند نمایند.
در این راستا نقش عالمان و فقیهان را می توان در دو عرصه پُر رنگ دانست. اینان با توجه به توصیه های پیامبر و امامان در گام نخست به صیانت از تفکر دینی و آگاهی بخشیدن به مردم پرداختند و در گام بعد در مقابل بدعت گذاری ها و ظلم و فساد حکومت های مستبد بی تفاوت نماندند.
پیامبر درباره صیانت فکر دینی و آگاه شدن مردم به وسیله عالمان دین می فرمایند:
«إذا ظهرت البدع فی أمتی فللعالم أن یظهر علمه وإلا فعلیه لعنه الله»
هنگامی که بدعت ها آشکار می شود پس بر عالم است که دانش خویش را آشکار کند و اگر چنین نکند ، لعنت خدا بر اوست.
همچنین امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره نقش برجسته عالمان و اندیشمندان و فعالیت آنان در عرصه اجتماع چنین می فرمایند:
«وما أخذ الله علی العلماء أن لا یقاروا علی کظه ظالم ولا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها»
و [اگر] خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست می گذاشتم.
بنابراین می توان گفت نبی گرامی اسلام و ائمه نه تنها هیچ گاه نسبت به جامعه بی تفاوت نبودند بلکه همواره تربیت یافته گان این آیین را نیز به این مسأله رهنمون می ساختند.
تاریخ تشیع همواره با عالمان و فقیهانی آگاه و روشن بین روبرو بوده است و اینان یکی از تأثیر گذارترین طبقات اجتماعی در جامعه شیعی بودند.
نمود این تأثیر گذاری و برجسته بودن نقش فقیهان را در یاری گرفتن برخی حکومت ها از این طبقه برای کسب مشروعیت خویش، می توان مشاهده نمود؛ البته این طبقه اجتماعی بر اساس بینش خویش، در ادوار مختلف نسبت به حکومت ها، نگرش های متفاوتی داشتند که این نگرش ها را می توان به چهار دوره تقسیم کرد:
1- دوره عدم همکاری با حکومت ها: این دوره یکصد و پنجاه سال پس از غیبت امام زمان را شامل می شود. این دوره عصر نامشروع تلقی شدن کلیه حکومت ها و نامشروع بودن همکاری با حکومت هاست.
2- دوره همکاری با حکومت ها: در این عصر کلیه حکومت های وقت نامشروع تلقی می شد ولی همکاری مشروط با حکام جور (غیر معصوم) مشروع بود.
3- دوره تقسیم ولایت سیاسی و دینی: نوعی تقسیم کار در مسایل شرعی و عرفی در دوره صفویه بین فقیه و پادشاه صورت می گیرد.
4- دوره نو اندیشی دینی
در دوره قاجاریه نیز عالمان دین دو نگرش متفاوت نسبت به سیاست و همکاری با حکومت داشتند. به عنوان نمونه «میرزای قمی» در یکی از نوشته هایش برای پادشاهی پادشاهان گونه ای از مشروعیت اصیل و مستقل در نظر می گیرد و در دیگر نوشته هایش شاهان را به شیوه ای اصیل و مستقل و بی اجازه و تأیید علمای شایسته به رسمیت نمی شناسد [اما] کاشف الغطا سخت به حکومت یکسره مجتهدان باور داشت …»
با ظهور مشروطیت در ایران، برخی از عالمان دین که از سلطه استبداد به تنگ آمده بودند به همراهی مشروطه خواهان برخاستند تا به رسالت خویش عمل کنند. این اقدام تا آنجا بود که برخی از عالمان از جمله میرزای نائینی ـ با نوشتن کتاب تنبیه الامّه ـ تلاش کردند تا بنیان های مشروطه را دینی جلوه دهند و فکر مشروطه خواهی را مستحکم سازند. گروهی دیگر نیز از جمله سید جمال الدین واعظ با بیان شیوای خویش به مبارزه با استبداد برخاستند.
اما تاریخ دوره مشروطیت به همین جا منتهی نمی شود بلکه در این میان، افرادی هم بودند که با وجود نقش تأثیر گذارشان، سخنی از ایشان به میان نیامده است. از جمله این افراد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است. این مقاله به بررسی نقش وی در جریان مشروطه خواهی می پردازد.

آیت الله اصفهانی و مشروطیت
حیات آیت الله اصفهانی مقارن با یکی از پر فراز و نشیب ترین ادوار تاریخ ایران است. دوره به دلیل ساختار استبدادی حکومت قاجار، در ادبیات اجتماعی و سیاسی مردمان آن روزگار رایج نبود. در این میان، نهاد مرجعیت شیعه بار دیگر نیز قدرت اجتماعی و سیاسی خویش را در فتوای دوران ساز میرزای شیرازی آشکار ساخت.
این جریان مقارن است با سال 1309 (هـ.ق) و این درست همان زمانی است که آیت الله اصفهانی وارد نجف می شود. بنابراین زمان حضور او در حوزه عراق، زمان اوج برخورد روحانیت شیعه با ناصر الدین شاه بود که برای آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که در آن وقت مجتهدی 25 ساله بود تجربه سیاسی آموزنده ای به شمار می آمد. با این اوصاف، بررسی زندگی ایشان از این منظر در خور توجه به نظر می رسد.
با یک نگرش اجمالی به زندگی آیت الله اصفهانی، می توان فعالیت های وی را در دو عرصه سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار داد.

الف) فعالیت های سیاسی
آیت الله اصفهانی از جمله مراجعی است که در تاریخ سیاسی عراق، نامی ماندگار از خود به جا گذاشته است. «وی از شاگردان مکتب میرزای بزرگ حضرت آیت الله سید محمد حسن شیرازی بود که با فتوای تحریم تنباکو استعمار انگلیس را در ایران شکسته بود و شاگرد آخوند خراسانی و حضرت آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی که هر یک در امور سیاسی و اجتماعی شیعیان نقش فعال و تاریخی داشتند.»
بنابراین وی به سبب همنشینی با چنین عالمانی نمی توانسته است از بینش سیاسی بر کنار مانده باشد. اما به نظر می رسد فعالیت های سیاسی آیت الله اصفهانی بیشتر به عراق منحصر شده است و البته این امر نیز طبیعی بود زیرا در آن زمان، عراق مرکز مرجعیت و تشیع بود.
فعالیت وی در عراق را می توان در دو عرصه مبارزه با استعمار خارجی و دیگری مبارزه با استبداد داخلی بررسی کرد.
در عرصه اول می توان به حمله وهابی های حجاز اشاره کرد که در پی آن:
« نائینی و سید ابو الحسن اصفهانی تلگرافی برای شیخ محمد مهدی خالصی ـ یکی از مجتهدان عراق که در کاظمین
می زیست ـ فرستادند و او و پیروان او را برای رایزنی به کربلا خواندند. همه علما همراه با سران قبیله ها و اعیان در کربلا گرد آمدند و پیمان بستند که بر ضد هر گونه تحریکات بیگانگان صمیمانه متحد باشند.»
اما درپی فعالیت های مهدی خالصی علیه انگلیس وی به حجاز تبعید شد؛ ولی نائینی و اصفهانی به همراه چند تن از رهبران دینی کربلا به عنوان اعتراض به تبعید وی فعالیت های ضد استعماری را دنبال کردند.
در عرصه مبازه با استبداد داخلی و دفاع از حقوق شیعیان عراق نیز می توان به تحریم انتخابات ملک فیصل ـ پادشاه عراق ـ توسط آیت الله اصفهانی اشاره نمود. وی نه تنها انتخابات را تحریم کرد بلکه نقشی موثر در به رسمیت شناخته نشدن پادشاهی ملک فیصل داشت.
درست است که تلاش های اصلی آیت الله اصفهانی در عرصه سیاسی عراق است؛ اما رگه هایی از کوشش های وی به همراه دیگر عالمان دین را در عرصه سیاست و به نوعی مشروطه مردم ایران می توان مشاهده نمود. این مجال، زمانی به وجود می آید که:
«محمد علی شاه با همکاری سربازان تزاری مجلس اول را در سال 1326 به توپ بست و بسیاری از آزادی خواهان و مشروطه گران را کشت و یا به تبعید فرستاد… در چنین وضعی این علمای ایرانی مقیم عراق بودند که به خاطر دوری از دسترس جلادان محمد علی شاه توانستند نهضت مشروطیت و آزادی خواهی را از آنجا با فعالیتی خستگی ناپذیر ادامه دهند.»
در این زمان آیت الله اصفهانی همگام با آخوند خراسانی و میرزای نائینی رهبری مشروطه ایرانی را در عراق به عهده گرفتند. اما نکته در خور توجه این است که بر جسته بودن نقش و شخصیت آخوند خراسانی و میرزای نائینی که مقام استادی آیت الله اصفهانی را داشتند مجالی برای بروز و ظهور وی در مشروطه باقی نمی گذاشت؛ البته همین همراهی ایشان، دلیلی است روشن بر استبداد ستیزی و آزادی خواهی وی و نشان می دهد که آیت الله اصفهانی در حاشیه مشروطه سخت به دنبال بسط اندیشه فقه سیاسی است .
به هر ترتیب مهمترین سندی که درباره نسبت آیت الله اصفهانی با مشروطه وجود دارد و ایشان را به عنوان یک اندیشمند سیاسی و مشروطه طلب معرفی می کند آن است که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی در سوم جمادی الاول 1328(هـ.ق) سید ابو الحسن را برای اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی در شمار بیست مجتهد تراز اول برای احراز انطباق مصوبات شورای ملی به مجلس معرفی کردند.
عین تلگراف مجلس و پاسخ آیت الله اصفهانی به نقل از کتاب اسناد روحانیت و مجلس به این مضمون است:

متن تلگراف:
«خدمت حضرات حجج الاسلام آیت الله خراسانی و آقای مازندرانی دامت برکاتهما از جمله پنج نفر علمای عظام جناب مستطاب ملاذ الانام آقای سید ابو الحسن اصفهانی سلمه الله اند مقرر فرمائید روانه تهران شوند که عموم ملت از سعادت حضور ایشان مستفیض گردند.»

پاسخ آیت الله اصفهانی:
«مجلس مقدس شورای ملی ـ شید الله تعالی ارکانه هر چند در انتخاب مبعوثان عظام ایدهم الله تعالی این خادم شریعت مطهره را به سمت عضویت هیات مقدس مجتهدین اعضا متشکرم و آرزومند خدمت به دین و دولت و ملت بوده و هست لکن نظر به مواقع کثیر از این توفیق محروم و همان طوری که حضور آقایان آیت الله دامت ظلالهم معروض داشتم استعفای خود را به مجلس محترم با کمال اعتذار تقدیم و امید پذیرائی دارم.»
این در خواست و پاسخ آیت الله اصفهانی بیانگر اعتقاد راسخ ایشان به مشروطه، مجلس و انتخابات است و البته تعبیر ایشان از مقدس بودن مجلس شورای ملی نیز در خور توجه است.
این که چرا ایشان از عراق به ایران نیامدند، می تواند موضوع پژوهشی جداگانه قرار گیرد؛ اما از فتوای ایشان هنگام مهاجرت از عراق به ایران نکاتی را می توان دریافت.
متن فتوا چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم سلام- بر همه بالخصوص برادران عراقی وظیفه دینی بر همه مسلمانان لازم می گرداند که در حوزه اسلام و بلاد اسلامی تا آنجا که قدرت دارند بکوشند و بر همه واجب و لازم است که سرزمین عراق را که مشاهد ائمه هدی علیهم السلام و مراکز دینی ما در آنجاست از تسلط کفار حفظ نموده و از نوامیس دینی آن دفاع کنند من شما را به این موضوع دعوت کرده و ترغیب می نمایم خداوند ما و شما را برای خدمت به اسلام ومسلمین موفق فرماید. »
این فتوا علاوه بر این که علاقه قلبی آیت الله اصفهانی را به این مرکز تشیع آشکار می سازد، بیانگر نکته بسیار مهم دیگری است و آن نکته ـ چنانچه از مضمون نامه بر می آید ـ خطرات و تهدیداتی بود که علیه حوزه علمیه نجف وجود داشت؛ بنابراین ایشان برای حفظ حوزه نجف و تحکیم اندیشه شیعی مصلحت نمی دانستند این ناحیه را ترک کرده، به ایران بیایند.

ب) فعالیت های اجتماعی
آیت الله اصفهانی در این عرصه نیز کارهای زیر بنایی و تأثیر گذاری را انجام دادند. ایشان پس از این که به عراق باز گشتند، تلاش خویش را صرف کارهای فرهنگی و اجتماعی نمودند چنانچه:
«نسبت به تأسیس مدارس غیر دولتی و دایر نمودن انتشارات اسلامی و همچنین تقویت موقعیت حوزه علمیه نجف همچنین به توسعه ساخت مساجد حسینیه ها تربیت علما و خطبا و فرستادن آنها به شهر ها و روستاها … اقدام کرد.»
از جمله تلاش های مؤثر ایشان در عرصه فرهنگ و اجتماع می توان به مقابله با رواج تصوف نادرست و بسط اندیشه غلو در میان مردمان کرکوک اشاره کرد که ایشان با تربیت نمایندگان و فرستادن آن ها به این ناحیه بنیان های این جریان را از هم گسستند.
منابع و مآخذ :
1. قرآن، ترجمه محمد مهدی فولادوند، ناشر: دارالقرآن الکریم، دفتر مطالعات قم، 1376 .
2. نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، چاپ بیست و سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383.
3. اربلی، علی ابن عیسی، کشف الغمه، تبریز: مکتبه بنی هاشم، 1381 هـ.ق .
4. اصغری نژاد، محمد، شکوه مرجعیت، چاپ اول، قم: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1373.
5. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، حققه و اخرجه حسن الامین، بیروت: دار التعارف للمطبوغات، 1403 هـ.ق .
6. حائری، عبد الهادی، تشیع و مشروطیت در ایران، چاپ سوم، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1381.
7. حکمت، علی اصغر، تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، چاپ هفتم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.
8. رجبی، محمد حسن، علمای مجاهد، چاپ اول، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
9. عقیقی بخشایشی، عبد الرحیم، فقهای نامدار شیعه، چاپ سوم، قم: نشر نوید اسلام، 1371.
10. قدیانی، عباس، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، چاپ اول، تهران: انتشارات انیس، 1374.
11. کلینی، ثقه الاسلام، الکافی، تهران: دارالکتب اسلامیه، 1365.
12. نصر اصفهانی، محمد و علی نصر اصفهانی، بنیان های انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول، اصفهان: انتشارات فرهنگ مردم، 1380.
13. اسناد روحانیت ومجلس، ج1.
* سیدحامد موسوی؛ مدرس حوزه و دانشگاه – مجتبی حمیدی؛ مسئول مرکز تحقیقات فقه الثقلین و مدرس حوزه علمیه اصفهان.

پی نوشت ها:

1 . سوره مبارکه نساء، آیه 28.
2 . سوره مبارکه عنکبوت، آیه 65.
3 . نهج البلاغه، حکمت 1373.
4 . نهج البلاغه، حکمت 1373.
5 . رک: قدیانی، 1374، صص44ـ68.
6 . در روایات متعددی به نقش پیامبر گونه عالمان دین اشاره شده است از جمله حدیث «العلماء امناء الرسل» عالمان امینان پیامبران هستند. کلینی، 1365، ج1، ص46.
7 . اربلی، 1381، ج2، ص531.
8 . کلینی، 1365، ج1، ص54.
9 . نهج البلاغه، خطبه 3.
10 . رک: نصر اصفهانی، 1380، صص 60-63.
11 . حائری، 1380، ص 324.
12 . رک: رجبی، 1382، ص57.
13 . اصغری نژاد، 1373، ص 30.
14 . حائری، 1381، ص 172و173.
15 . رک: همان، ص 175.
16 . رک: عقیقی بخشایشی، 1376، ص384.
17 . رک: حائری، 1381، ص173و174.
18 . حائری، 1381، ص108 و 109.
19 . اسناد روحانیت و مجلس، ج1، ص134.
20 . همان، ص39.
21 . عقیقی بخشایشی، 1376، ص386.
22 . برای آگاهی از کیفیت و علت مهاجرت (تبعید) آیت الله اصفهانی به ایران و چگونگی بازگشت وی به عراق رجوع کنید به کتاب تشیع و مشروطیت. عبدالهادی حائری، صص170- 183.
23 . رجبی، 1382، ص 59.
24 . رک: امین،1403، ج2، ص332.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید