منظور از پرستش خداوند با حرف چیست؟ آیا نماز و دعا هم حرف هستند؟

منظور از پرستش خداوند با حرف چیست؟ آیا نماز و دعا هم حرف هستند؟

منظور از پرستش خداوند با حرف چیست؟ آیا نماز و دعا هم حرف هستند؟

به نظر می رسد این پرسش ناظر به آیه 11 از سوره حج باشد که می فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ…»
ترجمه: برخی از انسان ها هستند که خدا را بنابر حرفی عبادت می کنند و اگر فایده ای به آن ها برسد، اطمینان پیدا می کنند و عبادت را ادامه می دهند ولی اگر ناراحتی برای شان پیش بیاید، دست از ایمان خود بر می دارند.
مهم ترین نکته آن است که بدانیم «حرف» به چه معناست. البته این کلمه به معنی سخن گفتن و حرف زدن که در فارسی استفاده می شود نیست.
اولین معنا برای حرف، طَرَف و جانب است که کلمه تحریف هم از آن گرفته شده است و بر این اساس ، آیه می فرماید، برخی از انسان ها خدا را یک جانبه و یک طرفه می پرستند و توضیح آن را در بخش بعدی می فرماید که ، وقتی فایده های دنیوی به آن ها می رسد اطمینان آن ها به دین بیشتر می شود ولی وقتی به لحاظ مادی و دنیوی دچار مشکل می شوند، دست از راه خود می کشند؛ به تعبیر دیگر فقط جانب یک طرف را گرفته اند که دنیاست و جانب آخرت را رها کرده اند.[1] معنای دیگری که به همین معنا نزدیک است، آن است که مثل کسی است که بر لبه و یک طرف کوه ایستاده و جایگاه مطمئنی ندارد، خدا را می پرستند و اگر فایده داشت اطمینان پیدا می کنند.[2] حرف به معنای شک نیز آمده است، یعنی فرد در حالی که شک دارد و یقین به خدا ندارد، خدا را می پرستد.[3] علامه طباطبایی ، آیه را براساس معنای اوّل تفسیر کرده و فرموده اند که: نتیجه چنین پرستشی آن است که دین را برای به دست آوردن دنیا استخدام می کنند و لذا هم در دنیا و هم در آخرت جزو زیان کاران می باشند.[4] معنای دیگری که از تفاسیر اهل سنت نقل شده است، آن است که خدا را فقط با زبان می پرستند و اعتقاد قلبی ندارند.
در تفاسیر شیعه این قول را ضعیف دانسته اند.[5] به هر حال روشن می شود که نمی توان نماز و دعا را حرف دانست، به علاوه که اصولاً گوهر حقیقی نماز و دعا، لفظ نیست بلکه روح آن ذکر قلبی و توجه به خدا می باشد.
لذا در سوره طه، آیه 14 می فرماید که: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» یعنی نماز را برای آن که به یاد من باشی به پای دار و در آیه 45 از سوره عنکبوت می فرماید: نماز انسان را از زشتی ها باز می دارد و ذکر خدا بالاتر است.
و نمازی که خالی از حضور قلب باشد و نمازگزار فقط الفاظ را ادا کند، هیچ ثمره معنوی ندارد و او را به جایی نمی رساند و از گناه نیز منع نمی کند و به همین دلیل است که بسیاری از افراد با این که نماز می خوانند، آلوده به گناه نیز می باشند زیرا نماز آن ها ذکر خدا و توجه قلبی به خدا را ندارد.
امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ می فرمایند: سهم هر کس از نمازش همان مقداری است که با قلب خود توجه به خدا داشته باشد[6]، پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ نیز فرموده اند: بنده ای که قلبش در نماز حاضر نباشد نمازش قبول نمی شود.[7] درباره دعا نیز همین بحث جاری است. زیرا دعا آن نیست که فقط با ذکر چند کلمه، از خدا چیزی بخواهیم بلکه رکن اصلی دعا، حضور در محضر الهی و یقین به توجه خدا به انسان ، و ایمان به استجابت الهی و فقر مطلق انسان و قدرت بی نهایت الهی و قطع امید از سایر قدرت ها و افراد می باشد.
لذا در روایت آمده است که کسی که دعا می کند باید امید خود را از دیگران قطع کند[8] و یا این که تمام قدرت ها و امکانات را در دست خدا بداند به گونه ای که حتی نمک آش و یا بندکفش خود را نیز از خدا بخواهد.[9] این گونه روایات نشان می دهد که اصل در دعا و بلکه در تمامی عبادات، اقبال قلبی است و اعمال ظاهری و الفاظ بدون توجه قلبی هیچ خاصیتی ندارند.
حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ به کمیل می فرماید: ای کمیل مهم آن نیست که نماز بخوانی و روزه بگیری و صدقه بدهی بلکه مهم آن است که نماز را با قلبی پاکیزه انجام دهی و اعمالت مورد رضایت خداوند باشد و خشوع تمام داشته باشی.[10]

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1. المیزان، علامه طباطبایی، محمد حسین، ذیل آیه 11 سوره حج.

پی نوشت ها:
[1] . الراغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بی تا، ص 112.
[2] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1379ق، ج 8ـ7، ص 75.
[3] . همان.
[4] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1371، چاپ پنجم، ج 14، ص 350.
[5] . طبرسی، همان.
[6] . ری شهری، محمد، میزان الحکمه، دارالحدیث، بیروت، 1419، چاپ سوم، ج 4، ص 1637، حدیث 10637.
[7] . همان، حدیث 10635.
[8] . همان، ج 2، ص 882، حدیث 5689 و 5690.
[9] . همان، ص 872، حدیث 5568 و 5570.
[10] . همان، ج 4، ص 1632، حدیث 10592.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید