ادبیات فارسی

ادبیات فارسی

ادبیات و زبان فارسی به عنوان یکی از زبان‎های زنده و مطرح در دنیا بوده و به عنوان زبان رسمی و اصلی میهن اسلامی ایران می‎باشد. با توجه به قدمت و گستردگی ادبیات فارسی و با توجه به اینکه از جهاتی متأثر از اسلام و مسلمین بوده است ، می‎توان آن را از زوایای مختلف، به عنوان یکی از علوم اسلامی مورد بررسی و دقت نظر قرار داد.
در راستای آشنایی با ادبیات فارسی، به مباحث زیر به اختصار اشاره می‎نماییم.
واژه ادب را فرهنگ های لغت به معانی , فرهنگ , دانش , هنر ,حسن معاشرت و ….تعریف کرده اند.[1] ادبیات : آن گونه سخنانی که از حد سخنان عادی برتر و بالا تر باشد یا هر نوع نوشته تخیل آمیز و توام با خلاقیت را گویند.[2] فنون ادبی : بعضی آن را هشت و برخی بیشتر دانسته اند و بعضی برای ادب اصول و فروعی قائل شده اند , اصول آن را عبارتند از : لغت , صرف , اشتقاق , نحو , معانی , بیان , عروض , قافیه , بدیع دانسته اند و فروع آن را خط , قرض الشعر , انشا, , محاضرات و تاریخ قرار داده اند.[3] لغت : این دانش عبارت از بیان وضع کلمه ها و مسائل لغوی است.[4] صرف : موضوع علم صرف در وهله نخست بررسی اجزا کلام و در مرحله بعدی بررسی خصوصیات شکل ظاهری و تغییرات حاصله در آن شکلها می باشد.[5] تصریف : عبارت از صرف کردن یک لفظ و گردانیدن آن لفظ به صیغه های متفاوت که از آن معنی های مختلف بدست آید و از همان فعل صیغه های دیگر بوجود آید.[6] اشتقاق : گرفتن کلمه ای از کلمه دیگر را اشتقاق گویند.[7] نحو : دانش مربوط به قوانین پیوند کلمات در داخل ترکیبها , قوانین پیوند کلمات در داخل جملات ساده و قوانین پیوند جملات ساده بمنظور تشکیل واحدی بزرگتر یعنی جملات ترکیبی می باشد , درنحو صحبت از وظیفه کلمات است نه شکل آنها.[8] معانی : ملکه ای که بوسیله آن الفاظ و کلام را از لحاظ برابر بودن با مقتضای حال و مقام و شان شنونده می توان شناخت علم معانی نام دارد.[9] بیان : دانشی است که به یاری آن می توان یک یا چندین معنی را به طرق گونه گون ادا کرد ,چنان که به حسب روانی و وضوح یا ابهام و تاریکی با هم تفاوت آشکار داشته باشند.[10] بدیع : در لغت به معنی تازه و نو و در ادب به مجموعه صنایعی اطلاق می گردد که بر زیبایی سخن می افزاید.[11] عروض : یکی از اقسام علوم ادبی است که موضوع آن بحث در وزن ( آهنگ ) شعر است و در مورد چگونگی ایجاد وزن , انواع وزن , صحت و سقم آن و برخی از شگردهایی که مخصوص کلام منظوم است بحث می کند.[12] قافیه : علمی است که در مورد قواعد و انواع قافیه ( قافیه حرف یا حروف مشترک معینی است در پایان کلمات قاموسی ( معنی دار ) نا مکرر مصرعهای یک شعر)[13] در شعر سخن می گوید .
قرض الشعر : چون در واقع با عملکرد ذهنی , بحری از شعر را می بریدندو آنرا بقواعد فنی و اصولی عرضه می نمودند , آنرا «قرض الشعر» نامیدند.[14] تاریخ ادبیات فارسی :
ایرانیان از تژاد هندو اروپائی اند و ظاهرا هندو اروپاییان در 2000 ق. م ( 2622 قبل از هجرت) دست به مهاجرت عظیمی زده اند . هندو ایرانیان در حدود 1500 تا 1200 ق.م ( 2120 تا 1820 قبل از هجرت ) به آسیای میانه رسیده اند.[15] زبانهای هند و اروپایی به دسته ای از زبانهای هم ریشه اطلاق می شود که از هندوستان تا آمریکا گسترده است.[16] مادها : (1330 تا 1172 قبل از هجرت ) خط مخصوصی نداشتند و احتمالا دبیران آنها خطوط آرامی , آشوری , عیلامی را می توانستند بخوانند.[17] زردشت : ( 1282 تا 1205 قبل از هجرت ) , کتاب او اوستا است , زبان اوستائی که در شمال شرق ایران رایج بود با سنسکریت از یک ریشه است.[18] خط کناب اوستا را نویسندگان اسلامی «دین دبیره» نامیدند , الفبای دین دبیره 44 تاست و از راست به چپ نوشته می شود.[19] هخامنشیان ( پارسها )( 1172 تا 952 قبل از هجرت ) : زبان آنان فارسی باستان بوده است که یکی از زبانهای کهن ایرانی است , زبانهای ایرانی جزو زبانهای هندو ایرانی و زبانهای هند و ایرانی شاخه ای از زبانهای آریایی شمرده می شوند و با خوارزمی , سغدی , اوستایی , سکایی و جز آنها خویشاوندی داشته است.[20] پیش از داریوش مردم در ایران خطوط عیلامی , بابلی , و آرامی را می شناختند ,به دستور داریوش خطی مرکب از 42 علامت که هر کدام از یک تا پنج نقش به شکل میخ ترکیب یافته است ساخته شد , این خط از چپ به راست نوشته می شود.[21] اشکانیان ( پارتها )( 870 تا 396 قبل از هجرت ) : زبان مردم دوره اشکانی پارتی ( پهلوانیک ) بود که با فارسی میانه خویشاوندی نزدیک دارد.[22] ساسانیان : ( 396 قبل از هجرت تا 30 هجری ) زبان رسمی دوره ساسانی , پهلوی یا فارسی میانه بود . خط پهلوی که از خط آرامی گرفته شده بود دارای 22 الفبا بود و از راست به چپ نوشته می شد و بعضی نوشته های عهد ساسانی در دوره اسلامی تالیف و تحریر یافته است که به فارسی میانه است.[23] از انقراض ساسانیان تا پایان قرن سوم هجری :(شروع دوره اسلامی )تا اواسط قرن سوم هجری و حتی بعد از آن مردم به لهجه های مختلف تکلم می کرده اند و گاهی در بعضی نواحی به مترجم نیاز پیدا می شده است , لهجه های سغدی , خوارزمی , تخاری و دیگر لهجه ها ی محلی متداول بوده است.[24] لیکن لهجات محلی با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی گردید.[25] خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود به سرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی معمول شد.[26] شعر هجایی و بعضا مقفی تا اواخر قرن سوم دیده می شود.[27] در عصر یعقوب لیث ( 254- 265 ) به علت بی توجهی او به عربی شعر فارسی رواج پیدا کرد نخستین اشعار عروضی توسط «محمد بن وصیف سگزی , بهرام گور , ابو العباس مروزی , ابو حفص سغدی» گفته شد.[28] قرن چهارم ( عهد سامانی و بویی) (279 – 389 هجری ) : عصر سامانی از ادوار مهم ادبی است . پادشاهان و وزیران سامانی به شعر و نثر توجه زیادی مبذول می کردند . نثر فارسی قرن چهارم بسیار ساده و خالی از صنایع لفظی بود.[29] از خصایص شعر فارسی قرن چهارم, فصاحت , سادگی , مضامین تازه و بکر , تشبیهات , توصیفات طبیعی است . شعر این دوره پر از نشاط روح و غرور ملی است.[30] شاعران در اوزان عروضی تحول ایجاد کردند. مدیحه سرایی به تقلید از عرب معمول شد .پند و موعظه در شعر رواج یافت.[31] کتابخانه رواج داشت و اولین مدرسه ها در این قرن ساخته شد.[32] در این عهد شاعران بزرگی مانند رودکی , دقیقی , بلخی و… بزرگترین نماینده شعر این دوره بی خلاف فردوسی است تا جایی که قرن چهارم تنها با داشتن شاهنامه می تواند بر زبان فارسی حکومت کند.[33] قرن پنجم و ششم ( غزنویان , سلجوقیان , خوارزمشاهیان ) نفوذ فارسی دری از شرق ایران به دیگر نواحی ایران .رواج زبان فارسی به خارج از کشور.[34] نثر فارسی در این دو قرن دو سبک کاملا متمایز داشت 1- نثر مرسل ( سبک ساده ) که خالی از صنایع و قیود لفظی و آزاد از هر گونه تصنع و تکلفی است .مانند تاریخ بیهقی 2- نثر مصنوع ( سبک فنی ) که آمیخته با صنایع لفظی مانند سجع و جناس و امثال آنها باشد ,مانند مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری.[35] اختصاصات شعر فارسی عبارتند از 1- تاثیرات محلی در اشعار 2- ورود شعر در مباحث مختلف مانند مسایل فلسفی , صوفیانه , زهد , مدح ,هجو , تبلیغ دین , اندرز ….3- تنوع در انواع شعر مانند مثنوی , قصیده , غزل و رباعی و ترکیب بند , ترجیع بند 4- نفوذشدید تصوف و عرفان در شعر و ادبیات.[36] این دوره شاعران بزرگی مانند عنصری , فرخی , منوچهری , معزی , سنایی , انوری و عطار داشته است .
قرن هفتم و هشتم :حمله مغول و خراب کردن کتابخانه ها , مهمترین سبک رایج این دوره , سبک نثر مصنوع است.[37] تالیفات ادبی و علمی زیاد شد . در شعر قصیده بتدریج متروک شد و بهمان نسبت غزلهای عاشقانه لطیف جای آن را گرفت , انتقاد و بد بینی و ناخشنودی از اوضاع روزگار با شدت بسیاری مشهود است.[38] توجه بموضوعات عرفانی دراین عهد شدت یافت.[39] از شعرای معروف این دوره سعدی , مولوی , حافظ عراقی , هروی , دهلوی , خواجوی کرمانی , عبید زاکانی و ساوجی می باشند.
قرن نهم (تیموری , 782 -907 هجری ) به سه دلیل زبان فارسی رو به انحطاط می رود 1- رواج زبان ترکی 2- شعر و ادبیات از دربارها به دست عامه افتاد 3- استادان زبان فارسی که باید تعلیم دهند از بین رفتند.[40] روش متداول عهد تیموری سبک ساده و روان در نثر است .شعر در این عهد بی رونق است . مشهور ترین شاعر این عهد جامی است او از پیشوایان فرقه نقشبندیه است.[41] قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم ( عهد صفوی , 907 – 1148 ) زبان فارسی در این دوره نیز در انحطاط بود.[42] مرثیه ثرایی و مدح ائمه دین بسیار معمول بود.[43] شاعران به هندوستان و دربارهای عثمانی روی آوردند.[44] رواج سبک هندی در شعر که مبتنی است بر بیان افکار دقیق و ایراد مضامین بدیع و باریک و دشوار دور از ذهن در زبان ساده معمول و عمومی.[45] نوشتن داستانهای منثور (رمان), تذکره نویسی , کتب متعدد لغت فارسی.[46] سالک یزدی , صائب تبریزی , وحشی بافقی , عرفی , حزین و محتشم کاشانی از شاعران این عصر هستند .
میانه قرن دوازدهم تا اواسط قرن چها ردهم ( افشاری , زندی , قاجاری , مشروطیت ) ( دوره بازگشت ) انتقاد از سبک هندی و بازگشت به سبک قدما (عراقی).[47] وصال شیرازی , فروغی بسطامی , سروش اصفهانی , قآانی شیرازی , ادیب نیشابوری و ملک الشعرای بهار از شاعران این دوره اند .
از سلطنت فتحعلی شاه تا کنون : ارتباط ایران و اروپا تغیرات زیادی را در فرهنگ و جامعه ایرانی گذاشت . افکار تازه در نثر و نظم بمیان آمد , سبک نگارش ساده و بی پیرایه شد , ورود در انواع مختلف مسایل ادبی از قبیل داستان و تآتر و بحثهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی ادبی و علمی و تحقیقات ادبی و تاریخی و …در زبان فارسی معمول گشت .لهجه نویسندگان تدریجا تغییر یافت و بلهجه تخاطب نزدیک شد .شعر وارد عرصه جدیدی بنام شعر نو شد.[48] تاثیر اسلام بر ادبیات فارسی
لشکر کشی مسلمانان به ایران در قرن اوّل هجری، به همراه خود، جهان بینی جدیدی را برای ایرانیان به ارمغان آورد، که تاثیر زیادی بر اطوار فرهنگ ایرانی، از جمله ادبیات فارسی، گذاشت. مسلمانان اولیه با سلوک بی‌آلایش خود تاثیری بیش از دعوت رسمی یک مبلغ داشتند[49] و شدت تاثیر پذیری برخی از ایرانیان تازه مسلمان، به حدی بود که نه تنها آیین پدران خودرا یکسره رها کردند، بلکه برخی از ایشان چنان با گذشته خود دشمنی ورزیدند که به بدگویی از آن پرداختند، و حتی نام و نسب خود را تغییر دادند، در این اوضاع و شرایط، زبان فارسی تا حد زیادی از عربی، تاثیر پذیرفت.[50] علل عمده رواج زبان عربی، در میان ایرانیان و تأثیر آن در لهجات ایرانی را می‌توان در چند نکته دانست؛
1. جایگزینی زبان عربی در مراجع دینی و سیاسی، به علاوه، کسانی که قصد ورود به امور سیاسی و اجتماعی را داشتند، می‌بایست این زبان را فرامی‌گرفتند.
2. گروه بزرگی از ایرانیان، شروع به نویسندگی و شاعری به زبان عربی کردند.
3. چون علوم اسلامی، اعم از علوم دینی و ادبی و عقلی، همه به زبان عربی تدوین شدند، برای آموختن این علوم، همواره زبان عربی مورد حاجت بود.
4. توقف سربازان عرب در نواحی مختلف کشور و آمیختن ایشان با ایرانیان.
5. از قرن ششم به بعد، بر اثر توجه نویسندگان و مترسلان ایرانی به نثر مصنوع، استعمال مفردات و ترکیبات عربی در نثر فارسی به شدت رواج یافت، و همین کار در نزد شاعران نیز معمول شد. و نیز از وقتی که زبان عربی با سپاهیان عرب به ایران نفوذ کرد، خط عربی نیز با آن همراه بود.[51] 6. در مواردی که یک کلمه عربی ساده‌تر از یک کلمه کهنه ایرانی به نظر می‌آمد، و یا کلمات ساده‌ای بود که استعمال آن مایه گشایشی در زبان فارسی می‌گردید، این جایگزینی صورت می‌گرفت.
7. در مواردی هم، در قبال یک کلمه عربی معادلی یافت نمی‌شد و استعمال آن هم لازم بود. مانند صلوه، حج، صوم، کفر‌، کافرو… .[52] شعرا و نویسندگان زردشتی نیز، اگر چه اسلام نیاورده بودند، ولی خواه و ناخواه، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از جهان بینی اسلامی تأثیر پذیرفتند و ضمن حفظ مضامین دینی خود، در پاره‌ای موارد، باورهای اسلامی را هم در لابلای آثار خود بیان کردند. الفاظی مانند؛ الله، سجده، جنّت، علیه السلام، عزّوجلّ، تعالی… از اسلام به زردشت سرایت کرد.[53] فارسی از زبان‌های هندو اروپایی است و عربی از زبان‌های سامی، و لذا، ازحیث اصول و اشتقاق، هیچ نوع تشابه و قرابت و خویشاوندی بین این دو زبان وجود ندارد، اما فرهنگ و تاریخ اسلامی چنان پیوندی میان این دو زبان برقرار کرد که نظیر آن در هیچ یک از زبان‌های زنده دنیا دیده نمی‌شود.[54] این نکته نیز قابل ذکر است که لغات و اصطلاحات عربی با تغییرات مختلفی در لهجات ایرانی پذیرفته شد‌اند. به عبارت دیگر، قواعد و اصول لهجات ایرانی در مورد، تسلط خود را حفظ کرده‌اند. مثلا همه مخارج حروف عربی در لهجات ایرانی متروک ماند، مگر آنها که با مخارج حروف فارسی یکسان بود. از اوّل و آخر بعضی کلمات اجزایی حذف شد . عده‌ای از کلمات، لهجات ایرانی، تغییر معنا یافت. پاره‌ای از افعال، به معنی وصفی یا اسمی، معمول گشت. بسیاری از صیغه‌های جمع عربی در فارسی مانند کلمات مفرد محسوب شدند، و یک بار دیگر با علامات جمع به کار رفتند، مثل؛ موالیان، عجایب‌ها. با تصرفاتی که ایرانیان در ظواهر مفردات عربی و معانی آنها کردند، وضعی پیش آمد که لغات عربی را که در لهجات ایرانی راه یافته بودند، اندک اندک، به صورتی غیر از آنچه بود، درآورد.[55] مثل اعلای نثر عربی، قرآن کریم است که معیار فصاحت و بلاغت به شمار می‌رود. مسلمانان ایرانی در ایجاز و ایراد کلمات فایده‌های بی‌شماری، از روش قرآن گرفته‌اند، و حتی از آیات آن به نحو مثل یا به طریق استشهاد همواره استفاده کرده‌اند.چنان‌که ناصر خسرو، برای بیان اعتقادات خویش، مضامین قرآنی، احادیث نبوی و کلام امیر مؤمنان را به کمک می‌گیرد، و یا خاقانی، تحصیل دین از هفت مردان و دانستن تنزیل را از هفت قرّاء، در شمار افتخارات خویش می‌داند.[56] ایران قبل از اسلام، شعر موزون و مقفا نداشته و تنها بعضی از سروده‌های هجایی داشته که از روی مدارک به دست آمده از حاجی‌آباد و تورفان فهمیده می‌شود. ولی شعر عرب پیش از اسلام، شعر عروضی بوره است. و به طور کلی می‌توان گفت شعرای فارسی، فن قصیده را از عربی اقتباس کرده‌اند.[57] تأثیر اسلام بر ادبیات ایران در سده‌های اوّل:
در نمونه‌هایی از زبان و ادب گفتاری این دوره که گاه‌گاه در لابلای نوشته‌های دوره اوّل تاریخ و ادب پارسی، و نیز در پاره‌ای از نوشته‌های تاریخی و ادبی به زبان عربی به چشم می‌خورد‌، می‌توان حدس زد: که تأثیر فرهنگ اسلامی به ویژه قرآن و حدیث، در زبان و ادب فارسی در این دوره چندان نبوده است.به طور کلی نفوذ لغات عربی تا چند قرن اوّل هجری، به کندی صورت می‌گرفت و بیشتر به برخی از اصطلاحات دینی و اداری مانند حاکم، عامل، قاضی،خراج،و… اختصاص داشت، و نیز برخی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد می‌کرد و یا بر مترادفات می‌افزود، مانند غم، راحت، بل، … . و حتی ایرانیان پاره‌ای از اصطلاحات دینی و اداری را ترجمه کردند. مثلا به جای صلوه معادل پارسی آن «نماز» وبه جای «صوم» ، «روزه» را به کار بردند.
قر ن چهارم : این نفوذ بعد از قرن چهارم و خصوصآ از قرن ششم و هفتم به بعد در لهجات ایرانی، سرعت و شدت بیشتری یافت.[58] در نخستین دوره ادب فارسی به دلیل نفوذ نه چندان زیاد زبان عربی در زبان و ادب فارسی، در نوشته‌ها و آثار شاعران این دوره، واژه‌ها و ترکیب‌های تازی چندانی به چشم نمی‌خورد. هم چنین، آیات و احادیث نیز در آثار ادبی این دوره اندک است. آنچه در این راستا دیده می‌شود، بیشتر در قالب تلمیح، ترجمه و اشاره به آیات قرآن و گاه نیز به صورت اقتباس از آن‌هاست. با بررسی متن‌هایی شبیه تفسیر طبری و تاریخ محمد بن جریر طبری، به روشنی می‌توان دریافت که واژه‌ها و ترکیب‌های عربی( آیات قرآن، حدیث، مثل و شعر عربی)، در نخستین نوشته‌های فارسی دری بسیار کم و ناچیز است.[59] در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم، حرکت‌های سلطان محمود غزنوی و دیگر درباریان او، سبب شد تا واژه‌هایی از زبان عربی جایگزین برخی از واژه‌های پارسی گردد.[60] مقایسه نمونه‌ای از نثر و نظم پارسی قرن چهارم، با نمونه‌ای از قرن پنجم، به خوبی می‌تواند تفاوت‌های بسیاری را میان نوشته‌های دو دوره سامانی و غزنوی به ما نشان دهد.[61] قرن پنجم: زبان پارسی از قرن پنجم به بعد به نسبت بیشتری با لغات عربی در آمیخت، و تدریجا بیشتر شد. از علل عمده آن، یکی، تزاید نفوذ دین اسلام، و دیگری تعلیم و تعلم عربی بود که با شدت بیشتری در ایران رواج داشت، به طوری که تعداد مدارس در قرن 5و 6، گسترش پیدا کرد، که از مواد اصلی دروس، زبان و ادب عربی بود.[62] قرن ششم: از موضوعاتی که مخصوصا در قرن ششم، در شعر فارسی به شدت رخنه کرد، تصوف و عرفان است.البته توجه به افکار عرفانی در شعر، پیش از قرن ششم، صورت گرفته است، لیکن اثر بیّن و آشکار آن را از آغاز این قرن می‌بینیم. نخستین کسی که به ایجاد منظومه‌های بزرگ عرفانی توجه کرد، سنایی است. منظومه حدیقه الحقیقه و طریق التحقیق، از اوست.محمد عطار نیشابوری نیز کتاب‌های «منطق الطیر»، «اسرار نامه»، «مصیبت نامه» و «الهی نامه» را در اواخر این قرن و اوائل قرن هفتم نوشت.
در دو قرن هفتم و هشتم، توجه به عرفان قوت بیشتری یافت و منظومه‌های متعددی به وجود آمد، که مثنوی معنوی، شاهکار جاودان شعر فارسی از آن جمله است.[63] بزرگان تصوف، جهان بینی عرفانی را در ادبیات فارسی تبیین و ترسیم کردند. موضوع شعر و به خصوص قصیده را از لجن زار دروغ و تملق، بر اوج تحقیق کشاندند، و غزل را از عشق شهوانی به محبت روحانی رساندند، خلاصه آن که معنویت را چاشنی ادبیات کردند.
صوفیه نخستین کسانی بودند که نثر ساده و مرسل عصر سامانی را رها کردند و نثر مسجع و آهنگین را بنیان نهادند. پس از ماجرای تلخ حلاج، صوفیه زبانی رمزی و نمادین از نظم و نثر ایجاد کردند، و با ظهور ابن عربی، اصطلاحات عرفانی در اشعار و آثار منثور نویسندگان پارسی‌گوی نفوذ یافت.[64] قالب‌های کاربردی قرآن و حدیث:
اشاره: اگر بتوانیم با الفاظی اندک شنونده را با معانی بسیار آگاه کنیم چنین صنعتی را اشاره گویند. اشاره ممکن است به آیه، حدیث، داستان، یا غیر آن باشد.
که خاصان در این ره فرس رانده‌اند به لا احصی از تک فرو مانده‌اند (بوستان سعدی)
که اشاره به حدیث نبوی «لا احصی ثناءً علیک انت کما اثنیت علی نفسک» می‌باشد.[65] اقتباس: گوینده در نثر یا نظم عبارتی از قرآن، یا حدیث را به صورت بیان مطلب اصلی و ادامه سخن درج می‌کند؛
تا رساند تو را به فرّ و بها حکم خیر الامور اوسطها (هفت اورنگ جامی)[66] ارسال المثل: آوردن مثل مشهور یا عبارت روان پندآمیز و حکمت آموزی است که تمثل به آن درست باشد؛
کیست در این دایره دیر پای کو لمن الملک زند جز خدای (مخزن الاسرار)
که بر گرفته از آیه 16 از سوره غافر می‌باشد.[67] تلمیح: همان اشاره است که گوینده در نظم، یا نثر برای تأکید، تأیید و… مطلب اصلی خود به قصه‌ای معروف، شرح حالی مشخص، و یا مثلی معروف اشاره می‌کند؛
سگ اصحاب کهف روزی چند پی مردم گرفت و مردم شد (گلستان سعدی)
که اشاره به داستان اصحاب کهف دارد.[68] ترجمه: برگردان آیه یا حدیث به صورتی که خواننده را به اصل متن راهنما باشد؛
که من شهر علمم علیم در است درست این سخن قول پیغمبر است (فردوسی)
که ترجمه حدیث معروف رسول خداست که می‌فرماید: « انا مدینه العلم و علیُ بابها»[69] تحلیل یا حل : درلغت یعنی از هم باز کردن و در اصطلاح ادیبان گرفتن الفاظ آیه ای از قرآن یا حدیث یا شعر یا مثل در نوشتار است با خارج ساختن عبارت آن از وزن یا صورت اصلی اش .
عشق جانِ طور آمد عاشقا طور مست «خر موسی صاعقا» (مثنوی مولوی)
که در آن آیه را برای وزن شعر حل کرده و تغییر داده چون در اصل خر موسی صعقا (اعراف 7 / آیه 142) بوده است.[70] [1] . مجاهد , محمد حسین , مروری بر ویژگی های زبان فارسی , انتشارات پژوهش , چاپ اول 1374، ص13.
[2] . سبحانی ,دکتر توفیق , تاریخ ادبیات 1 , دانشگاه پیام نور , چاپ دهم , مهر 1376 , ص 3.
[3] . همان , ص 2.
[4] . دهخدا . علی اکبر , مقدمه لغت نامه دهخدا , دانشگاه تهران و انتشارات روزنه , 1374 , ص 7.
[5] . شفائی , احمد , مبانی علمی دستور زبان فارسی , انتشارات نوین , اول , 1363 , ص7.
[6] . سعیدیان , عبد الحسین , دستور زبان فارسی و فنون ادبی , چاپخانه خرمی , چاپ اول 1342 , ص 61.
[7] . بهشتی , محمد , فرهنگ صبا فارسی , صبا , 1369 , زیل ماده اشتقاق.
[8] . شفائی , احمد , همان , ص 135.
[9] . رضا نژاد ( نوشین ) , غلامحسین , اصول علم بلاغت در زبان فارسی , انتشارات الزهرا , چاپ اول 1367 , ص 48.
[10] . تجلیل , جلیل , معانی و بیان , مرکز نشر دانشگاهی , چاپ پتجم 1370 , ص 45.
[11] . مجاهد , محمد حسین , همان , ص 62.
[12] . شمیسا , سیروس , آشنایی با عروض و قافیه , فردوس , اول 1366 , تهران , ص 11.
[13] . شریعت , رضوان , فرهنگ اصطلاحات ادبی , هیرمند , اول 1370 , ص114.
[14] . رضا نژاد ( نوشین ) غلامحسین , همان , ص 55 از مقدمه.
[15] . سبحانی , دکتر توفیق , همان , ص 16.
[16] . ذو النور . ر . دستور پارسی در صرف و نحو و املای فارسی , چاپخانه در خشان تهران , 1343 , ص 3.
[17] . سبحانی , دکتر توفیق , همان , ص22.
[18] . همان , ص 36.
[19] . همان , ص 37.
[20] . همان , ص 26.
[21] . همان , ص 26.
[22] . همان , ص 26.
[23] . همان , ص 74.
[24] . همان ص 101.
[25] . صفا , ذبیح الله . مختصری در تاریخ تحول و نظم و نثر پارسی , دفتر تبلیغات اسلامی . چهارم 1363 , ص 14. صفا , ذبیح الله . مختصری در تاریخ تحول و نظم و نثر پارسی , دفتر تبلیغات اسلامی . چهارم 1363 , ص 14.
[26] . همان , ص 15.
[27] . سبحانی , دکتر توفیق , همان , ص 101.
[28] . همان . ص 91.
[29] . صفا , ذبیح الله , همان ,ص 24.
[30] . همان , ص 30.
[31] . سبحانی , دکتر توفیق , همان , ص 176.
[32] . همان ,ص 131.
[33] . صفا , ذبیح الله , همان , ص 30.
[34] . همان , ص 37.
[35] . همان , ص 42.
[36] . همان , ص58.
[37] . همان , ص 67.
[38] . همان , ص 73.
[39] . همان , ص 65.
[40] . همان , ص 84 .
[41] . همان ,ص 100.
[42] . همان , ص 101.
[43] . همان , ص 104.
[44] . همان , ص 106.
[45] . همان ص 107.
[46] . همان , ص 118.
[47] . همان , ص 127.
[48] . همان ,ص 135.
[49] . مفتخری، حسین، و زمانی، حسین، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، سمت، تهران‌، 1381، ص55.
[50] . همان، س 129.
[51] . صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، فردوس، تهران، 1378، چ 15، جلد 1، ص 154.
[52] . همان، ص152.
[53] . فکری ارشاد، جهانگیر، بازتاب اعتقادات اسلامی در ادبیات زردشتی، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد،سال 29، ش3و4.
[54] . راشی، تأثیر متقابل ادبیات فارسی و عربی در گستره فرهنگ، تاریخ و جامعه، گزارش: علی رضایی، هفته نامه پگاه، ش34.
[55] . صفا، ذبیح الله، همان، ص153.
[56] . رک: راشد محصل، محمد رضا، پرتوهایی از قرآن و حدیث در ادب فارسی، به نشر، مشهد، 1380، ص18.
[57] . راشی، همان.
[58] . صفا، ذبیح الله، مختصری در تاریخ و تحول نظم پارسی، ابن سینا، چاپ دوم ص7.
[59] . حسینی، سید محمد، همان، ص24.
[60] . همان، ص28.
[61] . همان , ص 32.
[62] . صفا ، پیشین، ص19.
[63] . رک: همان ص37-41.
[64] . نقوی زاده، سید علی، تأثیر تصوف در نثر و نظم فارسی، کتاب ماه ادبیات و فلسفه ، بهمن 1378.
[65] . راشد محصل، همان، ص26.
[66] . همان، ص27.
[67] . همان، ص25.
[68] . همان، ص31.
[69] . راشد محصل، همان، ص30.
[70] . حلبی ,علی اصغر , تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی , دانشگاه پیام نور , ششم 1376 ,ص 58.
جواد یقموری

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید