قبل از هرچیز لازم است آیه و ترجمه ی آن را بیان کنیم:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ؛[1] ای کسانی که ایمان آورده اید، از مسائلی سؤال نکنید که اگر برای شما آشکار گردد،شما را ناراحت می کند و اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال کنید، برای شما آشکار می شود.خداوند آنها را بخشیده است و خداوند آنها را بخشیده (و نادیده گرفته) است و خداوند آمرزنده و بردبار است.»
شأن نزول
در شأن نزول آیه فوق آمده است که «روزی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای مردم از دستور خدا درباره حج سخن می گفت و شخصی به نام عکاشه گفت:
آیا دستور انجام حج، برای هر سال است؟ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به سؤال او پاسخ نگفت: ولی او لجاجت کرد و سه مرتبه سؤال خود را تکرار کرد.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «وای بر تو! چرا این همه اصرار می کنی؟ اگر در جواب تو بگویم: بلی. حج در همه سال برای شما واجب می شود و اگر در همه سال واجب بشود؛ توانایی انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید؛ گناه کار خواهید بود؛ لذا در دستورات الهی از روی لجاجت سؤال نکنیدو یکی از اموری که سبب به هلاکت رسیدن اقوام گذشته شد، پر حرفی و لجاجت آنها بود».[2]
در ادامه خواهیم گفت: که این شأن نزول نمی تواند تفسیر آیه باشد.
سؤالات نابجا
منظور از شأن نزول فوق این نیست که راه سؤال و پرسش گری را به روی مردم ببندد، بلکه منظور سؤال های نابجا و بهانه گیری هایی است که غالباً سبب مشوب شدن اذهان مردم و موجب مزاحمت گوینده و پراکندگی رشته سخن و برنامه او می گردد.
قرآن، همگان را به پرسشگری و دانستن دعوت می کند: « … فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ ؛[3] از اهل اطلاع بپرسید.» سؤال، کلید فهم حقایق است و به همین دلیل کسانی که کمتر می پرسند، کمتر می دانند ولی از آنجا که هر قانونی معمولاً استثنایی دارد، این اصل تعلیم و تربیت نیز استثنائی دارد و آن اینکه پاره ای از مسائل پنهان بودنش برای حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح افراد بهتر است.
در این گونه موارد جستجو ها و پرسش های پی در پی برای پرده برداشتن از روی واقعیت مذموم و ناپسند است. برای مثال: پزشکان، بیماری های سخت و لاعلاج را از بیمار پنهان می کنند. شخص بیمار اگر از عمق بیماری خود آگاهی داشته باشد؛ گرفتار وحشتی می گردد و اگر کشنده نباشد؛ بهبودی او را به تأخیر می اندازد. اصرار های بیمار برای پی بردن از مریضی خود، مذموم و ناپسند است.
ممکن است گفته شود: اگر افشای این امور بر خلاف مصلحت مردم است؛ چرا با اصرار افشاء می شود؟ در پاسخ، باید گفت: اگر رهبر جامعه در مقابل سؤالات پی در پی و از روی لجاجت بعضی ها، سکوت کند. مفسده های زیادی در پی دارد و سوء ظن هایی را بر می انگیزد و باعث مشوب شدن اذهان مردم می شود. لذا برای فرار از آن به پاسخ گویی از مسئله ای می پردازد که کتمان آن بهتر بود. در آیه بعد برای تأکید این مطلب می گوید:
بعضی از اقوام پیشین این گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آن ها به مخالفت برخاستند؛ مانند: بنی اسرائیل که دستور داده شد گاوی را ذبح نمایند،ولی آنها با سؤالات پی در پی و لجاجت ،کار را برای خود سخت گرفته اند.[4]
از ماحصل گذشته به این نتیجه می رسیم که آن چه در شأن نزول آمده، مطابقت با آیه ندارد چون مورد سؤال در آیه مشخص نشده است. آن چه خداوند نهی کرده سؤال از مسائلی است که اسباب عادی خود را طی می کند یا از چیزهایی که در پس پرده غیب قرار گرفته است،مثلاً: روز مرگ ما چه زمانی است؟ آینده ما چگونه است؟ و …
پاسخ به تمامی موارد سبب ملامت و ناراحتی پرسشگر می شود لذا خداوند متعال از پرسش های این گونه نهی فرموده است.[5] اما اینکه آیا این سؤالات تأثیری در نزول وحی دارد؟ باید گفت: بعضی از نزول وحی قرآنی بر اساس شأن نزول، اسباب نزول و پرسش پرسشگران و … بوده است، اما منحصر در آنها نبوده است. با این حال، قرآن تمام مطالب خود را از چارچوبه اخلاق، عقاید و احکام خارج نساخته و آیه ی قرآن دارای اثرات تربیتی و روحی و معنوی و اعتقادی و … است و در مقابل هر سؤال نابجا آیه ای نازل نمی کرد. برای مثال: علامه طباطبائی نزول قرآن را در شأن نزول و اسباب نزول خلاصه نکرده، حتی در بیشتر موارد شأن نزول ها را نمی پذیرد و آیه ها را محدود نمی کند.[6] قرآن برای تمامی مردمان جهان نازل شده و تا ابد زنده و جاویدان است اگر منحصر به سؤال کننده عرب باشد با جاودانگی آن در تناقض است.
پدیده وحی ـ به خلاف جریان فکری بشر ـ در تبلور و ظهور خود زمان خاصی را نمی شناخت؛ بلکه بنابر حکمت و خواست القا کننده نیرومند غیبی، در حال خواب یا بیداری، در حال سخن گفتن با دیگران، در مواجهه با دوست یا دشمن و … نازل و افاضه می گردید. در بعضی مواقع وحی منقطع (فترت وحی) و در جای دیگر با وجود نیاز شدید به وحی، با تأخیر نازل می شد. و پیامبر نیز تابع وحی بود نه وحی تابع پیامبر.[7] و او قدرت بر تغییر و تبدیل وحی را نداشت.[8] لذا خداوند پیام خاصی برای جامعه داشت و مضمون پیام هم از پیش تعیین شده بود و شرایط اجتماعی و تاریخی نمی توانست محتوا و مضمون آن پیام را تغییر دهد. بلکه فقط شرایط یا محیط مواردی پیش می آورد که پیامبر با استفاده از آن، پیام اسلام را بهتر تفسیر و تبیین می کرد.
پیامبر همانند استادی با مسئله ای ثابت که مضمون ثابت هم دارد به کلاس درس می رود و در طول تدریس این مضمون ثابت می ماند و مبحثی که در کلاس مطرح است در طول شرح و تفسیر آن است نه آنکه نقد شاگرد تأثیر در نتیجه داشته باشد.[9]
در نتیجه خداوندمتعال نزول قرآن را با واقعیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و پرسش پرسشگران مطابقت داده تا بهتر قابل درک و فهم باشد و الاّ قرآن همانند تورات و انجیل دفعی نازل می شد. و از طرف دیگر قرآن فرهنگ ها و دانش های باطل عصر خود را نپذیرفته و با آن نیز مقابله کرده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 5، ص 96.
2. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 6، ص 236.
3. مجمع البیان، طبرسی، ج 4 ـ 3، ص 385.
پی نوشت ها:
[1] . مائده/101.
[2] . فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه.
[3] . نحل/43.
[4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 5، ص 96.
[5] . ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه همدانی، قم، بنیاد عملی و فکری علامه، ج 6، ص 236.
[6] . همان، مقدمه کتاب.
[7] . تکویر/24 .
[8] . حاقه/47 – 44 .
[9] . قائمی نیا، علی رضا، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر، چاپ اول، 1377، ص 288؛ سعیدی روشن، وحی شناسی، مؤسسه فرهنگی دانش، 1378، ص47 – 42 .