در زمان فرعون رود نیل فرو نشست، مردم مصر پیش او آمده تقاضا نمودند که آب رود را به جریان اندازد. فرعون گفت من از شما راضی نیستم. رفتند مرتبه دوم آمده درخواست کردند باز همان جواب را داد. در مرتبه سوم نیز به همان جواب آنها را برگردانید. چهارمین بار گفتند. فرعون! حیوانات ما می میرد و زراعتهایمان خشک می شود اگر رود را به جریان نیندازی خدای دیگری انتخاب می کنیم.
فرعون گفت همه در بیابان جمع شوید، خودش نیز با آنها بیرون شد ولی در محلی که نه آنها او را می دیدند و نه صدایش را می شنیدند صورت بر روی خاک گذارده با انگشت شهادت اشاره نمود شروع به درخواست و دعا می کرد. می گفت پروردگارا مانند بنده ای خوار و ذلیل که بسوی آقای خود بیاید در پیشگاه تو آمده ام. می دانم کسی جز تو قدرت ندارد رود نیل را به جریان آورد به لطف و کرم خویش آن را به جریان انداز.
رود نیل به طوری جاری شد که پیش از آن سابقه نداشت. فرعون به مصریان گفت من رود را جاری کردم و به این وضع در آوردم. همه به سجده افتاده مراسم پرستش را تجدید نمودند. جبرئیل به صورت مردی پیش فرعون آمد، گفت پادشاها بنده ای دارم که او را بر سایر بندگان خود امتیاز داده ام اختیار آنها را به او سپرده کلید خزائن و اموالم در دست اوست ولی آن بنده با من دشمنی می کند. کسی را که من دوست دارم با او دشمن است. هر که را من نمی خواهم با او دوستی می نماید. کیفر چنین بنده ای چیست؟ فرعون گفت بسیار بنده ناپسند و بدی است اگر در اختیار من باشد او را در دریا غرق می کنم. گفت اگر باید چنین شود تقاضا دارم قضاوت خود را برایم بنویسد. فرعون نوشت سزای بنده ای که با آقای خود مخالفت کند، دوستانش را دشمن بدارد و با دشمنانش دوست باشد فقط غرق نمودن در دریا است، به دست او داد. جبرئیل گفت خوب است این نامه را با مهر خود امضاء کنید. فرعون نوشته را گرفت و امضاء کرد. آنروز که خداوند اراده کرد فرعون و فرعونیان را غرق نماید، جبرئیل همان نامه را به دستش داده گفت اینک قضاوتی که درباره خود کردی انجام می شود باید غرق شوی.(4)
4) علل الشرایع جلد اول چاپ قم، ص 55.