نویسنده: محمد غفارنیا

گروهی از اشراف بنی تمیم همراه با شاعران و سخنوران قبیله وارد مدینه شدند. هنگامی که به مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند، صدا را بلند کردند و از پشت حجره‌هایی که منزلگاه پیامبر بود فریاد زدند: «یا محمد، اخرج الینا»: ای محمد! نزد ما بیرون بیا. این سر و صدا و تعبیرات بی‌ادبانه پیامبر را ناراحت ساخت. وقتی حضرت بیرون آمد، گفتند: ما آمده ایم تا به یکدیگر فخر بورزیم! اجازه بده تا نخست شاعر و خطیب ما افتخارات قبیله بنی تمیم را بازگوید.
پیامبر اجازه فرمودند و یکی از شعرای آنها به نام عطارد بن حاجب برخاست و از فضایل خیالی طایفه بنی تمیم مطالبی را بیان کرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ثابت بن قیس خطیب انصار و سخنگوی پیامبرفرمود: پاسخ آنها را بده. او برخاست و خطیبه بلیغی در جواب آنها ایراد کرد، به طوری که اثر سخن آنها را از بین برد.
سپس شاعر دیگر آنها به نام زبرقان خطبه خواند و اشعاری در مدح این قبیله گفت که حسان بن ثابت شاعر معروف مسلمانان پاسخ کافی به او داد.
در این هنگام یکی از اشراف آنها به نام اقرع گفت: این مرد خطیبش از خطیب ما تواناتر و شاعرش از شاعر ما لایقتر و آهنگ صدای آنها نیز از ما بهتر است.
پیامبر دستور داد: برای جلب قلب آنها، هدایای خوبی به آنها ببخشند. آنان نیز تحت تاثیر این مسائل واقع شده، به نبوت پیامبر اعتراف کردند و اسلام آوردند.
در مورد سر و صدای بلند آنها این آیه نازل شده است:
(یأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ ?لنَّبِیِّ) (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید، صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید. (2)

پی‌نوشت‌ها:

1-حجرات/2.
2-مجمع البیان: ج9. ص129.
منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول