گرمی هوای تابستان شدت کرده بود. آفتاب بر مدینه و باغها و مزارع اطراف مدینه به شدت می تابید. در این حال مردی به نام محمدبن منکدر- که خود را از زهّاد و عبّاد و تارک دنیا می دانست تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامی افتاد که ...
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
داستانهای ائمه: امام باقر (ع): ارادت دوستان و توجه ائمه به آنها
محمد بن مسلم گفت از کوفه به طرف مدینه خارج شدم مریض و سنگین بودم. به حضرت باقر (علیه السلام) عرض شد که محمد بن مسلم (1) مریض است. آنجناب بوسیله غلامى شربتى که سرپوش پارچه اى بر روى آن بود فرستاد. غلام شربت را آورده گفت به من دستور داده اند تا نخورى از ...
داستانهای ائمه: امام باقر (ع): بلند همتی و حسن عقیده کمیت
کمیت یکى از شعراى عالیقدر و مدیحه سراى کم نظیر ائمه طاهرین (علیهم السلام) است. علامه بزرگ حضرت آقاى امینى که با رنج فراوان در سالیان دراز اسناد حقانیت شیعه را از لابلاى کتب اهل سنت خارج نموده و با قلم تواناى خود به دنیاى امروز در ضمن صفحات پر ارج ((الغدیر)) معرفى کرده است ...
داستانهایی از زندگى امام سجاد علیه السلام
امام سجاد علیه السلام : آداب علما بر عقل مى افزاید. (1) عفو زیباى امام علیه السلام بین امام سجاد علیه السلام و پسر عموى او (حسن بن حسن ) کدورتى وجود داشت . حسن که در دل ناراحت بود به فکر آزار آن حضرت افتاد. ازاین رو به مسجد رفت که امام علیه السلام ...
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): هشام و فرزدق
هشام بن عبد الملک با آنکه مقام ولایت عهدی داشت و آن روزگار- یعنی دهه ی اول قرن دوم هجری- از اوقاتی بود که حکومت اموی به اوج قدرت خود رسیده بود، هرچه خواست بعد از طواف کعبه خود را به «حجرالاسود» برساند و با دست خود آن را لمس کند میسر نشد. مردم همه ...
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): توسل به خاندان اهل بیت
حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) از پدر خود و آنجناب از على (علیه السلام) و ایشان از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نقل کرد که حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: آدم (علیه السلام) هنگامى که مشاهده کرد انوارى از صلب او ساطع و درخشان است، ...
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): لگد به افتاده
عبد الملک بن مروان، بعد از بیست و یک سال حکومت استبدادی، در سال 86 هجری از دنیا رفت. بعد از وی پسرش ولید جانشین او شد. ولید برای آنکه از نارضاییهای مردم بکاهد، بر آن شد که در روش دستگاه خلافت و طرز معامله و رفتار با مردم تعدیلی بنماید. مخصوصا در مقام جلب ...
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): جذامی ها
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بود. مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری می کردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که جسماً از بیماری خود رنج می بردند، روحاً از تنفر و انزجار مردم رنج می کشیدند، و چون می دیدند دیگران از آنها تنفر دارند خودشان با هم نشست و برخاست ...
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): اهمیت حقوق مردم
یکى از غلامان على بن الحسین (علیه السلام) باغستانى را براى ایشان ساختمان مى کرد. روزى حضرت براى خبرگیرى تشریف آورد. مشاهده کرد. آن طورى که به غلام دستور داده بود انجام نداده و وضع ساختمان را خراب کرده و از پیش خود کارهاى بیهوده اى نموده است. از دیدن آن کار افسرده و ...
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): روش معاشرت را بیاموزید
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود حضرت زین العابدین (علیه السلام) مسافرت نمى کرد مگر با رفیقهائى که او را نمى شناختند. با آنها شرط مى کرد در کارهائى که پیش مى آید اجازه دهند ایشان خدمت کند و انجام دهد. زمانى با دسته اى به سفر رفت در بین راه مردى آنجناب را شناخت . ...
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): شهربانو بهترین زن از زنان عجم
در احاديث و روايات مختلف آمده است :
داستانهای ائمه: امام سجاد (ع): کمک به مستمندان
از حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده هنگامى که پدرش على بن الحسین (علیه السلام) را غسل مى داد اطرافیان متوجه پینه اى که بر روى زانوان و پاهاى مبارک آنجناب بسته شده بود گردیدند. در این موقع چشم آنها به شانه حضرت زین العابدین (علیه السلام) افتاد که یک قسمت از شانه آن ...