نصرالله ابن عنین و سادات بنی داود

نصرالله ابن عنین و سادات بنی داود

صاحب عمده الطالب در احوال بنی داود بن موسی حسنی می نویسد: بنی داود حکایت با ارزش و شیرینی دارند که بین دانشمندان علم رجال مشهور و در دیوان ابن عنین نیز ذکر شده.
ابو المحاسن نصرالله بن عنین برای زیارت به جانب مکه معظمه متوجه شد و مقداری کالا و پارچه با خود همراه داشت. بعضی از سادات بنی داود بر او راه را گرفته و تمام اموال و پارچه های او را بردند و خودش را نیز مجروح کردند. در آن زمان ملک عزیز بن ایوب پادشاه یمن را ترک گوید و در ساحل مسکن نماید زیرا ساحل چندی پیش فتح شده بود و احتیاج به سرپرستی دقیق تری دشت. ابن عنین نامه ای به ملک عزیز بن ایوب نوشت و او را ترغیب و تحریص کرد که در خود یمن بماند و سادات بنی داود که اموال او را برده بودند کیفر و پاداش دهد و او را از رفتن به ساحل در آن نامه باز می داشت و در این باره اشعاری گفت که اول آنها این چند بیت است:
اعیت صفات نداک المصقع اللنسا – و جزت فی الجود حدالحسن و الحسنا
و لا تقل ساحل الافرنج افتحه – فما تساوی ادا قایسته عدنا
و ان اردت جهادا فارق سیفک من – قوم اضاعوا فروض الله و السننا
و لا تقل انهم اولاد فاطمه – لوادرکوا آل حرب حاربوا الحسنا
هنگامی که این قصیده را گفت همان شب حضرت فاطمه (علیها السلام) را در خواب دید که مشغول طواف خانه خدا است. سلام عرض کرد حضرت جواب ندادند. شروع به گریه و زاری کرد و از گناه خویشتن که موجب این بی اعتنائی شده بود سوال نمود. در آن حال حضرت زهرا (علیها السلام) این اشعار را در جواب او گفتند.
حاشا بنی فاطمه کلهم – من خسه تعرض او من خنا
و انما الایام فی غدرها – و فعلها السوء اسائت بنا
لئن اسا من ولدی واحد – جعلت کل السب عمدا لنا
فتب الی الله فمن یقترف – ذنبا بنا یغفر له ما جنی
اکرم لعین المصطفی جدهم – و لاتهن من آله اعینا
فکلما نالک منهم عنا – تلقی به فی الحشر مناهنا
منزه و دورند فاطمه (علیها السلام) از پستی و بدزبانی. روزگار با حیله ورزیش ما را به این حال در آورده و فرزندان مرا دست تنگ نموده اگر یکی از فرزندان من گناهی بکند این زشتی را عمدا بما نسبت می دهی. توبه کن از کرده خود زیرا هر کس گناهی کند خداوند به واسطه ما او را می بخشد. برای خاطر جدشان محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) گرامی دار آنها را و مبادا یک نفرشان را اهانت کنی. هر ناراحتی که به تو از فرزندان فاطمه (علیها السلام) برسد جزای آن را در قیامت از ما می گیری.
نصرالله بن عنین گفت از خواب بیدار شدم بسیار آشفته و پریشان جراحتهائی که از سادات بنی داود به من رسیده بود مشاهده کردم شفا یافته است. اشعار زیر را در آن حال گفت و قصیده قبل را پاره کرد:
عذرا الی بنت نبی الهدی – تصفح عن ذنب مسیی ء جنا
و الله لو قطعنی واحد – منهم بسیف البغی اوبالقنا
لم ارما یفعله سیئا – بل اره فی الفعل قداحسنا
عذر می خواهم از دختر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، چشم پوشی کنند از گنه کاری که جنایت کرده، به خدا سوگند اگر بعد از این مرا یک نفر از فرزندان شما پاره پاره کند با شمشیر یا نیزه ای از روی ستم این کار را برای او گناه نخواهم دانست بلکه می گویم کار نیکوئی کرده.(7)
ما را کجا بکوی تو ممکن شود وصول – کانجا خیال را نبود قدرت نزول
طول زمان هوی تو از سر بدر نبرد – کاصلی بود محبت والاصل لایزول
چشم امید نیست به هیچ آستان مرا – الا به آستانه فرخنده بتول
ام الائمه النقبا بانوی جزا – نور الهدی حبیبه حق بضعه الرسول
زهرا که ز امر حق پی تعظیم شأن او – در شب نموده زهره به کاخ علی نزول
صدیقه آنکه کرد پی کسب عز و جاه – روح الامین ز روز ازل خدمتش قبول


7) بیت الاحزان، ص 7.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید