نهج البلاغه و حقوق عمومی(2)

نهج البلاغه و حقوق عمومی(2)

نویسندگان:سیدمصطفی محقق داماد(1)
سید سعید وصالی(2)

ریشه های حقوق شهروندی در دنیای جدید

جی. اچ. مارشال، از نظریه پردازان حقوق شهروندی در دنیای جدید، معتقد است فرایند شکل گیری حقوق، که سرانجام به حق شهروندی منجر می شود، از حقوق مدنی آغاز گردیده و پس از دست یابی افراد به حقوق سیاسی، وارد مرحله دیگری می شود که عبارت از حقوق اجتماعی است.
به طور خلاصه، حقوق مدنی معادل حق مالکیت؛ حقوق سیاسی معادل حق رأی یا انتخاب شدن و انتخاب کردن؛ و سرانجام حقوق اجتماعی معادل حق برخورداری از امکانات جامعه و احراز شرایط مساوی با دیگران در مقام استفاده از منابع جامعه است. به دنبال این بحث، مارشال موضوع شهروندی را مطرح می کند و اظهار می دارد که به واسطه تساوی در حقوق، مفهوم شهروندی معنا می یابد. در این صورت می توان از فرد یا حقوق فردی سخن گفت؛ به عبارت دیگر، در
نظام های دیکتاتوری، که حق فرد در آن پایمال می شود، نمی توان سخن از حقوق شهروندی به میان آورد. در این جوامع نظرات، عقاید و فرهنگ های مختلف یکسان تلقی نمی شوند. حقوق شهروندی آنگاه برجسته می شود که از یک سو دولت وجود داشته باشد، و از دیگر سوی، افراد یا گروه هایی در صحنه سیاسی حضور داشته باشند که در مقابل حرکت های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به نقد و گفتگو پردازند. به عنوان مثال، می توان جامعه شوروی سابق را مصداق جامعه ای دانست که دولت، گروه ها را در خود جذب می کند. این دو دسته می توانند به عنوان دو بازوی یک اندام مکمل یکدیگر باشند.
توجه به این نکته ضروری است که پدیده شهروندی، در معنای جدید، محصول شرایطی است که در یونان و روم و البته اروپای قرون میانه، وجود داشته است. در جامعه یونان و روم، که البته شهروندی اعمال می شد، نابرابری موقعیت، بدون چون و چرا پذیرفته شده بود( شهروندی، 1381، ص 31).
در آن جوامع، موضوع برده داری مقبول همگان بوده و به عنوان اصل پذیرفته شده بود. بدین ترتیب، اصل شهروندی دربرگیرنده تمامی ساکنان شهر نبوده است. به عنوان مثال، در یونان زنان و بردگان از حق شهروندی محروم بودند(همان).
در روم، اما موقعیت شهروندی تغییر یافت و شکل گسترده تری به خود گرفت تا به ابزاری برای کنترل و آرام سازی اجتماعی تبدیل شود( همان، ص 32). موضوع شهروندی در یونان، با مشارکت سیاسی ارتباط داشت؛ و فضیلت مدنی، علی رغم محدودیت هایش، می توانست موجب افتخار باشد. موضوعی که در روم نادیده انگاشته می شد، تا درازای آن جامعه را به آرامش رسانده و نظارت خود را بر آن اعمال نماید. اما، در هر حال، باید اذعان نمود که در هر دو جامعه آتنی و رومی، شاهد وجود نخبگانی از مالکان و جنگجویان هستیم که بر فعالیت نیروی کاربرده نظارت می کردند( kuper,Adam,1985:107).
شهروندی پدیده ای مستقل است که به ذات نمی تواند با دولت درهم آمیزد.
زمانی که ایده شهروندی با دخالت دولت همراه می شود، شرایطی به وجود می آورد که سعی در یکسان انگاری همگانی داشته و انتظار انجام اعمالی را دارد که عامه مردم باید به یک اندازه درباره آنها تلاش کنند. در این حالت، مرزهای بین شهروندی و ملیت درهم می ریزند و خطراتی می آفرینند که فرانسه دوران روبسپیر نمونه آن است( شهروندی، پیشین، ص 51). در مورد فرانسه ملاحظه می شود که ایده فرهنگی ملیت جنبه سیاسی به خود می گیرد. از این روی، ترور و فضیلت را با هم جمع می کند. منطق روبسپیر این جمله معروف بود که :« بدون فضیلت، ترور فاجعه آمیز است و بدون ترور فضیلت بی قدرت است»(همان).
فرانسه در سال های بعد از 1780 میلادی، در جهت الغای سلطنت و استقرار جمهوری حرکت کرد. اما به واسطه وجود این تفکر مدتی به فساد گرایید و پس از قتل های فراوان عاقبت شخص روبسپیر هم به اشد مجازات محکوم شد.
جداسازی بین دو مفهوم ملت و شهروندی از اهمیت زیادی برخوردار است. ملت، یک پدیده سیاسی و فرهنگی است که در صدد گردآوری همگان، تحت افکار و آرمان های مشترک است، در حالی که موضوع شهروندی، تفاوت ها را در نظر آورده و در صدد حضور مردم در عرصه مشارکت است. با وجود قومیت های مختلف در عرصه جهانی هیچگاه نمی توان از موقعیت تعدد اقوام صرف نظر کرد. به عبارت دیگر، در تمامی کشورها اقوام متعدد خواهان حقوق برابر با سایرین هستند. این نکته نیز روشن است که حقوق برابر در مقابل تعهدات و مسئولیت ها قرار دارد.
بنابراین فرهنگ و شهروندی تفکیک می شود، یعنی قبول تساوی حقوق افراد جامعه، موضوع تفکیک های فرهنگی موجود را به حاشیه می برد. در این زمینه می توان از تفکیک های قومی و مذهبی نام برد. امرتیا سن از موارد متعددی یاد می کند که در آنها، این قبیل تفکیک ها برانگیزنده تضاد هویت است( هویت و خشونت، 1388، ص 131). این گونه تضادها قادرند زمینه های خشونت را در جامعه مهیا کنند. تضادهایی که می توانند انتخاب دیگر شیوه های
زندگی را برای اعضای یک جامعه دشوار کنند. در همین زمینه، وقتی از حق حاکمیت همگانی یا مردم سالاری سخن می گوییم، به هیچ وجه نظر به مفاهیم صرف غربی نداریم. در این جا، به عنوان مثال می توان به نشر مردم سالاری در افریقای جنوبی اشاره کرد؛ نلسون ماندلا با پافشاری بر آن، سرانجام توانست ایده مردم سالاری را به سفیدپوستان، که خود را اروپایی می خواندند، تحمیل کند. همچنین، می توان بر موفقیت تحمیل دموکراسی در عراق توسط آمریکاییان تردید روا داشت( همان، ص 81 و 85).
به این ترتیب، می توان دید که اشاعه مردم سالاری تعلق به مغرب زمین ندارد و می تواند از هر جایی سرچشمه بگیرد و در عین حال، در مورد جامعه ای خاص می توان در مورد منشأ بشردوستانه آن شک روا داشت( تاریخ قرن هیجدهم، 1364، ص 427).

حق شهروندی در نهج البلاغه و آرای برخی صاحب نظران

موضوح حقوق شهروندی را با نگاهی به موضوع حقوق عمومی و انواع آن، که از نهج البلاغه قابل استخراج است، آغاز می کنیم. این دسته از حقوق، که از مهم ترین موارد حقوق بشرند، عبارت اند از حق حیات، حق آزادی و مساوات.
حق حیات زیرمجموعه حقوق عمومی است که بیشتر در برابر قدرت دولت ها به آن استناد می شود، گرچه در روابط خصوصی نیز قابل اجرا است. یعنی هرکس باید به حیات دیگران احترام بگذارد. نهج البلاغه در زمینه حق حیات، از ریختن خون به ناحق برحذر می دارد. امیرالمؤمنین(ع) در فرمان خود به مالک اشتر، او را موکداً به اجتناب از آن سفارش می کنند. به مصداق ملاحظه انواع احکام و قضاوت ها درباره دیه، قصاص و غیره، قواعد حقوقی براساس احترام به حق حیات تنظیم شده اند.
حق آزادی، در تعریف حقوقی، به طور خلاصه نوعی استقلال و خودسامانی در زمینه های گوناگون زندگی است که از لحاظ رشد شخصیت انسان ضرورت داشته و در چارچوب مقررات و ممنوعیت های الهی و عقلایی قرار می گیرد.
از آنجا که حق آزادی در مناسبت با حکومت تعریف می شود، امیرالمؤمنین(ع) حاکمان را به سعه صدر فرا می خواند و عفو و بردباری را در زمانی که فرد قدرت مجازات دارد، پسندیده می داند. افزون بر این امام(ع) در نهج البلاغه مردم را از اطاعت افرادی که به حسب بزرگی، نسب و نژاد خود افتخار می کنند، باز می دارد. امیرالمؤمنین(ع) از مردم می خواهد که با ایشان همچون سرکشان سخن نگویند و شنیدن حق را بر وی سنگین مشمارند. موارد متعددی را در نهج البلاغه می توان برشمرد که حاکی از توجه به حق فردی در پرسش و سؤال است. با آنکه حضرت علی(ع) از سوابق سؤال کننده، مطلع بوده و به آن اذعان دارد، اما حق فرد را در دریافت پاسخ محفوظ می دارد. این امر حاکی از سعه صدر حاکم بوده، که لازمه حکومت است. در این موارد می توان به خطبه های 19، 162 و 184 نهج البلاغه رجوع کرد.
واژه عدل در فرهنگ اسلامی گستره معنا و کاربردی وسیع داشته، و می تواند مفهوم مساوات را نیز دربرگیرد. امیرالمؤمنین(ع) عدل را با معانی گوناگون تعریف می کند، به عنوان مثال، قوی ترین بنیان( غرر، ح 1873)، میزان الهی( همان، ح 3464)، بنیاد زندگی مردم( همان، ح 1954)، زیبایی کار حکمرانان(همان)، پرده دولت ها( همان، ح 1873) و… همچنین با نگاهی به فرامین امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه، ملاحظه می شود که همگی آنها بدون توجه به ملیت، نژاد و صنف و … مردم صادر شده اند. به عنوان مثال، مساوات در بهره مندی از بیت المال، که در این مورد می توان به فزون خواهی طلحه و زبیر از بیت المال اشاره کرد( شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 173)، در منظر امیرالمؤمنین(ع) حتی مصاحبت با رسول الله نیز موجب فزون خواهی از بیت المال نمی شود. مثال دیگر مددجویی عقیل، برادر امیرالمؤمنین(ع)، و یا دو زن که یکی عرب و دیگری غیرعرب بودند و علی حق آنها را از بیت المال به تساوی پرداخت کرد.
امیرمؤمنان(ع)، مساوات در برابر قانون را فراروی قرار می دهند، این موضوعی است که خوارج با کج فهمی و درک نادرست از آیات قرآن نظام حقوقی ای
را تعریف کردند که اشخاص گناهکار در زمره کافران قرار گرفته و از حقوق اجتماعی محروم می شدند. در نتیجه، حقوق شهروندان حکومت اسلامی از بین می رفت. امیرالمؤمنین(ع) در برابر این بی عدالتی ایستاد و سرانجام یک بنیان حقوقی تساوی جویانه را استقرار بخشید.
مساوات در رجوع به دادگاه صالح و رسیدگی عادلانه نیز از مصادیق دیگر تساوی شهروندان از منظر امیرالمؤمنین(ع) بود. براساس نامه 47 نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) مطالبی را به برخی از والیان خود نوشته اند که هشداری در جهت مأیوس نشدن ناتوانان از عدالت قضایی است.
براساس نهج البلاغه می توان این برداشت را مطرح ساخت که حقوق انسانی در هر زمان محترم شمرده شده و محافظت از آن مفروض است. در پناه حاکمیت اسلامی جان و اموال مردم محترم شمرده می شود و حاکمیت خود را موظف به ملاحظه این امر مهم می داند. تمام افراد جامعه، از جمله خوارج، از حق حیات برخوردار بوده و اموالشان نیز مصون از تعرض باقی می ماند. از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) رعایت حقوق مردم و رعایت حقوق حکومت توأمان وجود دارند و نمی توان فقط بر یکی از آن دو تأکید نمود. در بخشی از خطبه 207 نهج البلاغه وقتی که حضرت علی (ع)درباره حقوق حاکم و مردم سخن می گوید، چنین می فرماید:
و اگر کسی را بر دیگری حقی باشد که دیگری را براو حقی نباشد، چنین حقی مختص خداوند سبحان است، و آفریدگانش را چنین حقی نیست. زیرا او قدرت و توانایی دارد و در هرچه قضا و قدر گوناگون او جاری گردد عادل و دادگر است.
پس از خداوند متعال، که حضرت درباره او چنین سخن می گوید که گویا به واسطه قدرتش از دایره بحث مربوط به حقوق بشر خارج می شود؛ اما در مورد انسان، به طور کلی، حقوق متقابل مورد نظر است. یعنی یک مفهوم در بین انسان ها حاکم است و آن مفهوم حق است. جالب توجه آنکه در خطبه مذکور نیاز تمامی انسان ها به یکدیگر مورد تأکید قرار گرفته است و در این نیازمندی تفاوتی بین
آحاد جامعه لحاظ نشده است. دلیل این یکسانی همانا ملاک حق است. ایشان به مردم سفارش می کنند که در حق گویی و مشورت با ایشان کوتاهی نکنند، زیرا ممکن است که ایشان هم اشتباه کنند. در سرتاسر این سخنان، توجه به حقوق مردم و مساوی بودن آنها در برابر حق هویدا است. فراموش نکنیم که این سخنان در حدود یک هزار و چهارصد سال پیش اظهارشده اند.
در خطبه 207 نهج البلاغه، هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) درباره حکومت خود سخن می گویند ابتدا مطالبی را در مورد مفهوم حق بیان می دارند. ایشان افزون بر اظهار حق الهی خلافت، باز به موضوع متقابل بودن حق بین حکومت و مردم می پردازند و از همان آغاز به دو سویه بودن آن توجه می دهند. جالب آنکه بلافاصله این گونه بیان می کنند:
حق فراترین چیزها هنگام وصف و گفتگوی با یکدیگر و تنگ ترین چیزها زمان کردار و انصاف دادن با هم است.
منظور از آوردن این دو جز کنار هم بیانگر تأکید ایشان بر این تقابل است. البته پیشتر اشاره شد که یک طرفه بودن حق را فقط مختص خداوند دانسته و از پاداش الهی سخن می گویند. دراین خطبه سخنان جالبی وجود دارد که در رابطه والی و مردم است. اما آنچه گفتنی است آن که امیرالمؤمنین(ع) آشکارا و با تأکید به حقوق مردم می پردازند تا از این طریق و به واسطه تماس مردم سرانجام دستگاه حکومت در سلامت به سر برد. ملاحظه می شود که می توان بر این پافشاری امیرالمؤمنین(ع) بر حق فردی و عمومی و مردمی نام حق شهروندی نهاد. حتی می توان پا را فراتر نهاده و اظهار نمود که منظور ایشان هیچگاه صرف طرفداران یا شیعیان نبوده و آحاد مردم که ممکن است از اقوام و فرهنگ های گوناگون باشند را دربرمی گیرد. با چنین تلقی از سخن امیرالمؤمنین(ع)، توجه ایشان به آنچه که امروزه حقوق شهروندی خوانده می شود آشکار می گردد. می توان دید که حق تساوی مدنی کانتی از حیث مشارکت همه شهروندان و نیز تبدیل« شهروند منفعل» به «شهروند فعال»( فلسفه حقوق، 1388، ص 170)، معنایی بیش از این در بر ندارد.
با این توصیف، امیرالمؤمنین(ع) حقی را برای مردم ایجاد می کنند و در عین حال، بر آن تأکید می ورزند تا به فراموشی سپرده نشود. به دنبال این سخنان به موضوع مدنیت و شهرنشینی می رسیم. هرکس که در این شهر به سر می برد دارای حقوق و وظایفی است که لازم الاتباع اند و یکایک افراد ساکن در این شهر به عنوان عضوی از آن به حساب می آیند و باید از ظرفیت های آن برخوردار بشوند.
به دنبال برخورداری اهالی شهر از قابلیت های عضویت در مدینه، حق مشارکت شهروندان قابل مشاهده خواهد بود. به طور کلی مشارکت زمانی رخ می دهد که حقوق افراد محترم شمرده بشود و این تنها راه کشانیدن مردم به انجام وظایف خود است. مردمی که کنار نهاده شوند و در تصمیم گیری ها دخالتی نداشته باشند، هیچگاه احساس عضویت در شهر نخواهند داشت و همین نکته است که امیرالمؤمنین(ع) را وا می دارد که بر حق مردم تأکید بنمایند. بزرگی مقام و برتری در دین، هیچیک مانع از کمک شدن و نیازمند بودن به اندرز و نصیحت نیست( همان، خطبه 207). از اینجا راه ارتباط متقابل گشوده می شود و مشارکت معنا پیدا می کند. همه اینها برای غلبه نیافتن یکی بر دیگری است. حاکم و مردم در رابطه دوسویه قرار می گیرند، تا فتنه ها و نابخردی ها از میان برخیزد. کمک متقابل این دو، زمینه برپایی حق را فراهم می سازد و این از کلمات امیرالمؤمنین(ع) به وضوح استنباط می شود. مشارکت مستلزم دو شرط است: اول، به رسمیت شناخته شدن عضویت فرد در حیات جمعی؛ و دوم، انجام وظایف مدنی از ناحیه شهروندان.
امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 207، پس از بیان رابطه حاکم و مردم، چندین بار واژه تعاون را به کار می برند. بدان معنا که برپاداشتن حق جز از طریق تعاون میسر نمی شود و بدون همکاری و مشارکت مردم استقرار نمی یابد. کمک، حتی از سوی کسی که دیگران او را ناچیز بشمارند؛ و ان صغرته النفوس؛ نیز لازم است و سایرین از آن بی نیاز نیستند. چنانکه ملاحظه می شود در همه این موارد زندگی جمعی و شرایط اجتماعی، مورد نظر گوینده بوده و حق الهی
اساساً مطرح نیست، بلکه استدلال بر مبنای رابطه های واقعی و ملموس زندگی جمعی صورت می گیرد و راه حضور و مشارکت همگانی را گوشزد می کند. استفاده مکرر از واژه تعاون جای تأمل بسیار داشته و حاکی از توجه به آن در اندیشه امام علی(ع) است. قابل ذکر است که در ادامه همین خطبه و به دنبال ستایشی که یکی از حاضرین از این سخنان امیرالمؤمنین(ع) به عمل می آورد، ایشان او را خطاب قرار داده، می فرمایند که با وی چنین سخن نگوید و سپس اینگونه ادامه می دهند:
از گفتن حق یا مشورت به عدل کوتاهی نکند زیرا که امکان خطای او( حضرت علی) هم وجود دارد چون هر دو بنده خدا هستند و مصون از خطا نمی باشند و از این رو، تذکر دادن و کمک کردن همواره لازم است( همان، خطبه 207).

پی‌نوشت‌ها:

1- استاد دانشگاه شهید بهشتی.
2- استادیار دانشگاه علامه طباطبایی.

منبع:نشریه النهج، شماره 29.
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید