بعضی از علماء مسلمین می‌گویند که قرآن، شریعت انجیل و تورات و احکام آنها را نسخ کرده است امااز آیه‌13 سوره‌ شوری، چنین به دست نمی آید. ثانیاً قرآن اعلان کرده است که عرب را به سنن اهل کتاب هدایت می‌کنم (نساء، 26) و ثالثاًدر آیه 68 و69 سوره مائده اقامه تورات و انجیل خواسته شده واهل کتاب اهل ایمان شمرده شده اند و رابعا قران می گوید که اهل انجیل بر آن چیزی که بر آنها نازل کردیم قضاوت کنند. (مائده، 47) لطفا توضیح دهید

بعضی از علماء مسلمین می‌گویند که قرآن، شریعت انجیل و تورات و احکام آنها را نسخ کرده است امااز آیه‌13 سوره‌ شوری، چنین به دست نمی آید. ثانیاً قرآن اعلان کرده است که عرب را به سنن اهل کتاب هدایت می‌کنم (نساء، 26) و ثالثاًدر آیه 68 و69 سوره مائده اقامه تورات و انجیل خواسته شده واهل کتاب اهل ایمان شمرده شده اند و رابعا قران می گوید که اهل انجیل بر آن چیزی که بر آنها نازل کردیم قضاوت کنند. (مائده، 47) لطفا توضیح دهید

جهت روشن شدن مطلب لازم است به نکاتی چند توجه شود:
1. معنای لغوی نسخ: از نظر لغت، «نسخ» به معنای از بین بردن و زائل نمودن است، و درمنطق شرع، تغییر دادن حکمی و اعلام پایان مدت آن و جانشین ساختن حکم دیگر به‌جای آن است.[1] 2. انگیزه و علت نسخ: نیازهای انسان، گاه با تغییر زمان و شرایط محیط دگرگون می‌شود و گاه ثابت و برقرار است. یک روز برنامه‌ای و شریعتی و قانونی، ضامن سعادت او است ولی روز دیگر ممکن است براثر دگرگونی شرائط، همان برنامه، سنگ راه او باشد، چنان‌که در پزشکی یک روز داروئی فوق‌العاده برای بیمار مفید است و پزشک مصرف آن‌را تجویز می‌کند ولی بعد از بهبودی نسبی، ممکن است همان دارو برای او زیان‌بار باشد، لذا دستور قطع آن و جانشین ساختن داروی دیگر را می‌دهد.
مثال دیگر این که، ممکن است درس امسال برای دانش‌آموز مفید و سازنده باشد اما همین درس برای سال آینده بی‌فایده باشد، معلّم آگاه و مسؤلان آموزش، باید به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند که سال به سال، دروس مورد نیاز شاگردان تدریس شود.
با توجه به قانون تکامل انسان و جامعه‌ها ,در روند تکاملی انسان‌ها، گاه برنامه و قانون (و شریعتی) مفید و سازنده است و گاه زیان‌بار و لازم التغییر، به همین خاطر است که شرایع الهی، همیشه در حال تحول و تکامل بوده است و شریعت بعدی ناسخ و تغییر دهنده شریعت‌های قبلی بوده است، البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که ممکن است تکامل مذاهب و تشریع الهی به جائی برسد که آخرین مذهب و قانون، و نقشه کلی راه، به عنوان «خاتم ادیان» نازل گردد به طوری که دگرگونی در احکام آن راه نیابد.[2] حد نسخ: با توجه به ادله‌ای فراوان مخصوصاً خاتمیت دین اسلام[3]، مسئله نسخ ادیان گذشته، از مسلمات است و اختصاص به بعضی از علما ندارد. ولی نسخ به این معنا نیست که دیگر هیچ اصول مشترک، و یا احکام مشترک بین اسلام و ادیان دیگر وجود ندارد؛ بلکه اصل توحید، رسالت عامه، عدالت اجتماعی، مسئله معاد و روز قیامت، و هم‌چنین احکامی چون نماز، روزه، حرمت قتل و حرمت شراب و… نوید به آمدن موعود جهانی و منجی بشریت… از مشترکات همه ادیان می‌باشد.[4] با توجه به نکات پیش گفته، اکنون آیات مورد پرسش را مورد پی‌جوئی و مطالعه قرار می‌دهیم، تا روشن شود که مراد قرآن چیست؟
الف: آیه‌ی اول:
قرآن می‌فرماید: «آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین ‌را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید، خداوند هرکس را بخواهد برمی‌گزیند و کسی را که به‌سوی او بازگردد هدایت می‌کند»[5] چون آیات قبل، بحث‌های مربوط به مشرکان را بیان داشته است، آیه‌ی مورد بحث به این حقیقت اشاره دارد که دعوت اسلام به توحید، دعوت تازه‌ای نیست بلکه دعوت تمام پیامبران الوالعزم است و آنچه بر آنها وحی شده، به صورت کامل‌تر بر پیامبر اکرم اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ وحی شده است، به این ترتیب آنچه در شرایع همه انبیاء بوده در شریعت تو است. و تعبیر به «دین» نه ادیان، نشان می‌دهد که اساس و ریشه همه ادیان یکی است، در عین حال تکامل جامعه بشری ایجاب می‌کند که تشریعات و قوانین فرعی هماهنگ با تکامل انسان‌ها رو به تکامل رفته و شرایع قبلی منسوخ شوند، تا به حد نهائی و خاتم ادیان رسد،[6] نکته دیگری که از آیه استفاده می‌شود، این است که شریعت اسلام جامع‌ترین شرائع است و نبی آن افضل الانبیاء است لذا در  آیه مورد بحث نام پیغمبر به صورت ضمیر «إلیک» بر انبیاء مقدم شده است و از قرآن تعبیر به «اوحینا» شده که دلالت بر جامعیّت اسلام دارد و از شرائع قبلی به «وصیّنا» تعبیر شده که نشان می‌دهد، آنها جامع نبوده، بلکه اهم عقائد و اعمال در آنها وجود داشته[7] و بقا و دوام برپا داشتن و «اقامه دین» در آن احکامی که مشترک بین همه ادیان است، این است که به آن ایمان داشته باشید و عمل کنید، و امّا در احکام منسوخ (چون نسخ به معنای اعلام نمودن پایان مدّت آن حکم است، نه ظهور بطلان) به این معنی است که در گذشته هم ایمان به آن احکام لازم بوده و هم عمل به آنها، اما در این زمان (نزول قرآن و آمدن پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط ایمان به حقانیت آن‎ها و این‌که از جانب خدا بود لازم است، ولی زمان عمل به آن‎ها گذشته است.[8] آیه‌ی دوم:
قرآن کریم در آیه 26 سوره نساء می‌فرماید: «خدا می خواهد( با این دستورها راههای خوشبختی وسعادت را )برای شما
آشکار سازد , و به سنت های(صحیح)پیشینیان رهبری کند, وشما را از گناه پاک سازد و خدا دانا وحکیم است.»
رهبری به سنت های حسنه  گذشته منافا تی با نسخ بعضی از آنها ندارد ومعلوم است که وقتی نسخ کتاب تورات وانجیل مطرح میشود به این معنی نیست که همه آنچه در آنها ست  نسخ  شده باشد .
آیه‌ی سوم:
در سوره مائده می‌خوانیم «ای اهل کتاب! شما هیچ موقعیتی ندارید مگر این‌که تورات و انجیل و آنچه بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده است برپا دارید، ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده (نه تنها مایه‌ بیداری آنها نمی گردد بلکه) بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می‌افزاید بنابراین از این قوم کافر (و مخالفت آن‌ها) غمکین مباش)، آنها که ایمان آورده‌اند و یهودیان و صائبان و مسیحیان هرگاه ایمان به خداوند یگانه و روز جزا بیاورند و عمل صالح انجام دهند نه ترسی بر آنها است و نه غمگین خواهند شد»[9] از آیات فوق هم نمی‌توان بقاء و دوام ادیان قبلی و عدم نسخ آنها را استفاده کرد، زیرا:
اولاً: به اهل کتاب گفته می‌شود که تمام کتب آسمانی را بدون تبعیض و تفاوت برپا دارند، زیرا همه آن کتاب‌ها از یک مبدأ صادر شده و اصول اساسی آنها یکی است.
ثانیاً: آیه می‌گوید: آنها اگر واقعاً مدّعی‌اند که تورات و انجیل را قبول دارند، و در این ادعا صادقند، در همان کتاب‌ها بشارت‌های متعددی درباره‌ آخرین کتاب و پیامبر آن آمده است، باید این بشارت‌ها را بپذیرند، و هنگامی که آن نشانه را در قرآن یافتند در برابر آن سر تعظیم فرود آورند، ولی برعکس اکثریت آنها بر طغیان و کفرشان بر اثر لجبازی افزودند.
ثالثاً: در آیه 69 با تعبیر «عمل صالحاً» این حقیقت را مشخص می‌سازد که باید در مورد تفاوت مذاهب به آخرین قانون عمل کنند؛ زیرا عمل به قوانین نسخ شده، عمل صالح نیست بلکه عمل صالح این است که به قوانین موجود و آخرین قانون عمل شود.[10] احتمال دیگر در تفسیر آیه، این است که جمله «مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَومِ الأخَرَ وَ عَمل صالِحاً» تنها به یهود و نصاری و صابئان برمی‌گردد، زیرا «الذین امنوا» که در آغاز ذکر شده، نیازی به این قید ندارد و به این ترتیب معنی آیه چنین می‌شود: «افراد باایمان و مسلمان و هم‌چنین یهود و نصاری و صابئان به‌شرط این‌که ایمان بیاورند و اسلام را بپذیرند و عمل صالح کنند، همگی اهل نجات و رستگاری خواهند بود و سوابق مذهبی افراد هیچ‌گونه اثری در این قسمت نخواهد داشت بلکه مهم احیا و پذیرفتن اسلام است که برای همه جهانیان آمده است.[11] آیه‌ی چهارم:
«به اهل انجیل (پیروان مسیح) گفتیم باید به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمی‌کنند فاسق هستند».[12] شک نیست که منظور از آیه، این نیست که قرآن به پیروان مسیح ـ علیه السلام ـ دستور می‌دهد که هم‌اکنون باید به احکام انجیل عمل کنند، زیرا این سخن اولاً با سایر آیات قرآن و با اصل وجود قرآن که اعلام آیین جدید و نسخ آیین قدیم می‌کند، سازگار نیست بلکه منظور این است که ما پس از نزول انجیل بر عیسی به پیروان او دستور دادیم که به آن عمل کنند و طبق آن داوری نمایند، یعنی در واقع جمله «قلنا» در تقدیر است و مفهوم آیه چنان می‌شود که بیان شد یعنی «قُلنا لیحْکُم أهل الإنجیل…»[13] از این گذشته,منظور از جمله  «بِما أنزل اللّه فیه» می تواند آنچه درباره پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و قرآن کریم، در انجیل آمده است باشد یعنی از آنها  می خواهد به بشارت‌هایی که نسبت به قرآن و پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در آن آمده است، بی اعتنا نباشند بنا بر این آیه، دلالت بر عدم نسخ انجیل ندارد، نتیجه این که، هیچ یک از آیات گذشته دلالت بر بقاء و رسمیّت داشتن ادیان گذشته و عدم نسخ آنها ندارد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ترجمه المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبائی، ج 18، ذیل آیه‌ی 13 شوری.
2. خاتمیّت، استاد جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی، ص 15 ـ 92.
3. تفسیر نمونه، آیه اللّه مکارم شیرازی، ج 17 ص 119 ـ 122 و ج 1، ص 190 ـ 193.

پی نوشت ها:
[1] . راغب اصفهانی، محمد، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1406 هـ ، ص 49.
[2] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ بیست و هفتم، 1370، ج 1، ص 391.
[3] . ر.ک: سبحانی، جعفر، خاتمیت، ترجمه رضا استادی، ص 15 ـ 92.
[4] . ر.ک: تفسیر نمونه، پیشین، ج 1، ص 391 و ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، تهران، سازمان تبلیغات، چاپ سوم، 1378، ص 13 ـ 4.
[5] . شوری/ 13.
[6] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 20، ص 377.
[7] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362، ج 8، صص 27 ـ 28.
[8] . همان، ج 18، ص 29.
[9] . مائده/ 68 ـ 69.
[10] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 5، ص 25 ـ 27 و ر.ک: تفسیر المیزان، پیشین، ج 6، ص 67 ـ 69.
[11] . همان دو مدرک.
[12] . مائده/ 47.
[13] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 4، ص 398 و المیزان، پیشین، ج 5، ص 377.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید