آسیب‌های اجتماعی غیبت

آسیب‌های اجتماعی غیبت

نویسنده: محمد تقی خلجی

عمده‌ترین آسیب‌های غیبت،که عالمان اخلاق- به گونه سنّتیِ آن- کمتر بدان پرداخته‌اند، آسیب‌های اجتماعی آن است؛ چراکه نتایج و آثار تخریبی غیبت در جانب اجتماعی آن، به طورِ قطع مهیب‌تر و تباه‌کننده‌ترند. برای توضیح بیشتر، پیش از بحث درباره خصوص آنها به چند نکته اشاره می‌کنیم:
نخست اینکه براساس «الإنسانُ مَدَنیُّ بالطّبع»، که درنوشتارهای فلسفی، اخلاقی و تاریخی آمده، نوع انسانی در طول حیات تاریخی خود،همواره به صورت عشیره‌ای، قبیله‌ای و اجتماعی زیسته و ازطریق ساختن شهرهای بزرگ، کشورهای وسیع و تمدن‌های عظیم، این مدنیّت را وسعت بخشیده است.اگرچه در تاریخ زندگی انسان، حالاتی نظیر انزوا گزینی، دیرنشینی، صومعه‌نشینی،ترک قوم و قبیله و سکناگزیدن درکوه و غارمشاهده شده،ولی چنین حالاتی غیرمعمول بوده و در تعداد اندکی ازجمعیت‌های بشری رخ داده است. همین اجتماعی زیستن انسان‌ها، جامعه‌شناسان و فیلسوفان اجتماعی را برانگیخته است تا درتعریف «جامعه» و تحلیل علّت اجتماعی زیستنِ آن، نظریه‌های گوناگونی ارائه کنند.منشأ اجتماعی زیستن انسان‌ها هرچه باشد، آنچه در ورای این نظریات قرار دارد این است که کاروان انسانیت همواره از گذرگاه جامعه عبور کرده و هیچ‌گاه در جزیره تنهایی سکونت نورزیده است. دراینجا، ساده‌ترین تعریفی که می‌توانیم از «جامعه» داشته باشیم این است که «مردمی که باهم زندگی می‌کنند و در سود و زیان، و تعالی و انحطاط و زندگی و مرگ باهم مشترکند و در گونه تفکر و احساسات و سبک و شیوه زندگی مشابه یکدیگرند،نامشان جامعه است.»
دوم اینکه به طور کلّی، هرکس برای تحصیل و تأمین منافع و مصالح مادی و معنوی خویش،به جامعه‌ای روی می‌آورد و عضویت آن را می‌پذیرد، اگرچه فرضِ وجودِ جامعه‌ای که همه منافع و مصالح اعضای خود را تحصیل و تأمین کند، فرضی آرمان‌گرایانه و خیال‌پردازانه است؛ چراکه اساساً خواسته‌های افراد یک جامعه در تضاد و تزاحمند و در یک راستا قرار نمی‌گیرند تا نظام سیاسی و اقتصادی و حقوقی حاکم بر جامعه بتواند همه آنها را برآورده سازد.
آن یکی خر داشت پالانش نبود
یافت پالان، گرگ خر را در رُبود
کوزه بودش آب می‌نامد به دست
آب را چون یافت خود کوزه شکست(1)
بنابراین،همه خواسته‌های افراد یک جامعه برآورده نخواهند شد، ولی مادام که نظام حاکم برجامعه به گونه‌ای است که همه یا اکثریت افراد آن احساس می‌کنند که ازعضویت جامعه- در مجموع- سود می‌برند، جامعه حالت «تعادل» و هماهنگی خواهد داشت.اگرفقر یا ستم یا بداخلاقی در جامعه دامن‌ گسترشود،یا جامعه شأن و منزلت بین‌المللی خود را از کف بدهد، تا آنجاکه مردم آن جامعه از دست یافتن به نیازهای اوّلی و طبیعی و وصول به کمالات مادی و معنوی و اخلاقی محروم گردند،زمینه ی خروج جامعه ازحالت تعادل و بروز «بحران» اجتماعی و اخلاقی فراهم شده است(2).
سوم آنکه اسلام به تشکیل جامعه‌ای نظر دارد که درآن روابط نزدیک و صمیمانه میان اعضای آن برقرار است و از یک‌سو، برپایه بندگی خداوند مبتنی است و ازسوی دیگر، بر پیوندهای صمیمانه (برادری) میان اعضاء،مفهوم «برادری» آنچنان نیرومند است که در جامعه سنّتی اسلامی،افراد معمولاً یکدیگر را باعنوان «برادر» و طبعاً زنان یکدیگر را باعنوان «خواهر» مورد خطاب قرار می‌دهند، و این به معنای تأکید بر مفهومی از خانواده است که کلّ جهان اسلام را در برمی‌گیرد. جالب اینکه اسلام بشریت را نه براساس نژاد و گروه‌بندی‌های قومی و تقسیمات زبانی، بلکه براساس تعلّق به یک دین ازهم متمایز می‌کند.به همین سبب، ازنقطه‌نظر اسلامی، مهمترین ویژگی ممتازکننده یک جمع بشری از سایر جماعت‌ها آن نیست که اعضای آن سفیدپوست یا سیاه‌پوست یا زردپوست، یا عرب و ایرانی و روس‌اند که هرکدام هم به زبان خاص خود تکلّم می‌کنند، بلکه این است که اعضای آن مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا زرتشتی و غیر آن می‌باشند، و درنتیجه، متعلّق به «امّت»های خاص و متمایزی مثل امّت موسی(ع)، امّت عیسی(ع) یا امّت پیامبرگرامی(ص) و جزء آن هستند. حتی در مباحث معاد دراسلام،عقیده بر این است که هر طایفه‌ای از ابنای بشر در قیامت برگردِ پیامبری جمع می‌آید که از دین او پیروی می‌کرده است و به دنبال همو، در محضر خداوند حاضر خواهد شد:
«یَوم نَدعُوا کلَّ اناسٍ بامامهم»(3)؛
(به یاد آر) روزی که هر گروه از مردم را به پیشوایشان بخوانیم.
توجه و دل‌مشغولی به اُمّت یک واقعیت درجه اول برای مسلمانان بوده است، اگرچه این واقعیت جز دراوایل تاریخ اسلام، هرگز به یک هویّت واحد سیاسی تحویل و ترجمه نشده است.
با این‌حال، علی‌رغم وجود تقسیمات سیاسی در سراسر این قرون، واقعیت امّت همچنان به قوّت خود باقی بوده و پیوندی نامرئی همه مردم مسلمان سراسر جهان را، اعم از اینکه عرب باشند یا ایرانی،سفید باشند یا سیاه، و در آفریقا زندگی کنند یا در آسیا یا اروپا یا آمریکا، به هم پیوسته است. این پیوند تجلّی همان احساسی است که با تعبیر قرآنی «اِخْوهْ» بیان شده است:
«اِنَّما المؤمنون اخوهُ»(4)؛
همانا مؤمنان برادران (یکدیگر)ند.
بادقت و تأمّل درنکته‌های مزبور، می‌توان به اهمیت توصیه‌های مکرّر قرآن‌کریم و روایات رسیده از پیشوایان معصوم و اولیای بزرگ خداوند(ع) درباره حفظ وحدت و یگانگی و عوامل بپادارندگی و دوام عزّتمند جامعه اسلامی پی برد؛از یک سو، خاطره‌های تلخ و نکبت‌بارِدشمنی‌ها و پراکندگی‌های دوران جاهلیت را به یاد می‌آورد و برکات نعمت یگانگی و الفت را در دل‌ها زنده می‌کند:
«واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرَّقوا واذکروا نعمهًْ الله علیکم اذ کنتم اعداءً فالَّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً و کنتم علیَْ شفا حفرهٍ من النّار فانقذکم منها»(5)؛
و همگی به ریسمان خدای(توحید،دین و کتب خدا) چنگ زنید و پراکنده مشوید و نعمت خدای را بر خود یاد کنید،آنگاه که با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما همدمی و پیوند داد تا به نعمت وی (اسلام) باهم برادر گشتید، و بر لبه پرتگاهی از آتش بودید، پس شما را از آن رهانید.
و ازسوی دیگر، مؤمنان را به تعاون و همیاری درجهت خیر و نیکی فرا می‌خواند:
«و تعاونوا علی البرِّ والتَّقوی»(6)؛
و یکدیگر را بر نیکوکاری و پرهیزگاری یاری دهید.
و از دیگر سو، به پرهیز و دوری گزیدن از عناصری که مایه گسست پیوندهای ایمانی در جامعه اسلامی است و دل‌های مؤمنان را نسبت به یکدیگر از کینه و دشمنی لبریز می‌کند،دعوت می‌نماید.
«ولا تعاونوا علی الإثم والعدوان»(7)؛
و یکدیگر را به گناه‌کاری و ستم بر دیگران یار مباشید.
درست به همین دلیل، در سوره حجرات، که آراسته به آداب و منش‌های انسانی و بیانگرِ اندکی از تعالیم بسیار دفترادبستان الهی است، مسخره کردن انسان‌ها،عیب‌جویی از آنها، خواندن افراد با لقب‌های بد و ناخوش، گمان‌های بد، تفتیش و کنجکاوی در امور شخصی دیگران، و درنهایت، غیبت و بدگویی درپشت سر مردم را از گناهان بزرگ شمرده و مردم را با ندای محبت‌آمیز و مشفقانه برای پاک نگه داشتن فضای جامعه‌ای که مبتنی بر ایمان مؤمنان است، از ارتکاب آنها باز می‌دارد:
«یا ایّها الَّذین آمنوا لایسخرقومُ عسیَْ ان یکونوا خیراً منهم و لانساءُ من نساء عسی ان یکنَّ خیراً منهنَّ ولا تلمزوا انفسکم ولا تنابزوا بالألقاب بئس الإسمُ الفسوق بعد الإیمان و من لم یتب فأولئک هم الظّالمون* یا ایُّها الَّذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظَّنِّ انَّ بعض الظَّنِّ اثمُ ولا تجسَّسوا ولا یغتب بعضکم بعضاً»(8)؛
ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، گروهی (از مردان) گروه دیگر را مسخره نکنند،
شاید آنان- که مسخره شده‌اند- از اینان- که مسخره کرده‌اند- بهتر باشند؛ و نه زنانی دیگر را،شاید آنان از اینان بهتر باشند. و از خودتان (از یکدیگر) عیب‌جویی مکنید و یکدیگر را به لقب‌های (بد و ناخوش) مخوانید.بدنامی است نام کردنِ (مردم) به بدکرداری پس از ایمان آوردنِ (آنها)، و هرکه توبه نکرد،پس اینانند ستمکاران. ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمان‌ها (گمان‌های بد) دور باشید؛ زیرا برخی از گمان‌ها گناهند، و (در احوال و عیب‌های پنهان مردم) کاوش مکنید و از پس یکدیگر بدگویی (غیبت) منمایید.
آسیب‌های گناهان ازجمله گناهِ غیبت را نباید در حصار فرد محدود کرد؛چرا که انسان‌ها به لحاظ زندگی اجتماعی،که ناگزیر از آنند، در تعامل با یکدیگرند، و این واقعیتی است که هم قرآن‌کریم و هم روایات بدان اشاره دارند:
«بعضکم من بعضٍ»(9)؛
برخی از شما از برخی دیگرید.
امام‌صادق(ع) می‌فرمایند:
«لابدَّ لکم من النّاسِ؛ انَّ احداً لا یتسغنی عن النّاسِ حیاته،والنّاس لابدَّ لبعضهم من بعض»(10)؛
مردم برای زندگی‌تان لازمند؛چراکه هیچ‌کس در زندگی خود،ازمردم بی‌نیاز نیست. (از این‌رو) مردم ناگزیرازیکدیگرند.
به طور طبیعی،اختلال و نابسامانی اخلاقی در یکی از اعضای جامعه سامانِ عمومی جامعه را به هم می‌ریزد؛همچنان‌که بیماری یک عضو پیکر فعّال و زنده آدمی را پریشان و بی‌قرار می‌سازد.به گفته سعدی:
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
بنابراین،لازم است به گناه غیبت و آسیب‌های ناشی از آن در عرصه‌های اجتماعی،با تأمّلی بیشتر پرداخت؛ زیراکه غیبت گناهی است که به آسانی انجام می‌گیرد،ولی رواج آن ذهنیت عمومی جامعه را غبارآلود می‌کند، به گونه‌ای که مردم احساس می‌نمایند انسان‌های نیکوکارو شایسته اندک،ولی اشرار و ناشایستگان همه جا را پر کرده‌اند.روشن است که به دنبال چنین احساسی،ذهنیت و تلقّی مردم از جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، چه خواهد بود! در چنین جامعه‌ای، اعتماد و پشت‌گرمی افراد نسبت به یکدیگر از میان می‌رود و جامعه از منافع وجود انسان‌های شایسته و متعهد و فایده‌بخش محروم می‌ماند؛ چراکه هر فردی وجودش برای جامعه منافعی دارد که از او انتظار می‌رود؛ و کمترین آنها این است که مردم با اطمینان و امنیت و آرامشِ خاطر از هر آسیبی، با او یکی شوند،هیچ‌گونه هراسی ازاو دردل نداشته،او را انسانی شایسته و معقول و درست‌کار بدانند و با او انس بگیرند،نه اینکه از بودن او احساس درد و رنج و ناامنی کرده، او را فردی پلید و زشت‌کار بینگارند. دراین حال و وضع است که از انسان‌ها نتایج و آثاری نیکو نصیب جامعه می‌شود و جامعه‌ای هماهنگ و بافضیلت و همسو با مصالحِ مادی و معنوی انسان‌ها فراهم می‌گردد.
یقیناً نباید مِدال «اِنَّما»ی حصر را بر سینه بیاویزیم و مدعی باشیم که هیچ عیب و نقصی نداریم؛انسان‌ها به لحاظ انسان بودنشان کاستی‌هایی نیز دارند و همواره همراه با لغزش و خطایند. به گفته حافظ:
جایی‌که برق عصیان بر آدم صفی زد
مارا چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی؟
آدمیان مخلوطی از نیکی‌ها و بدی‌ها، زیبایی‌ها و زشتی‌هایند و نفسی آمیخته به فجور و تقوا دارند؛هم راه صعودِ به تقوا به رویشان بازاست و هم راه هبوِط به فجور را در پیش دارند؛درمحاصره خیر و شر و خوب و بدند و در طول تاریخ حیاتِ خود، هم به راه راست رفته‌اند و هم به راه کج؛ هم به دعوت‌های حق گوش سپرده‌اند، هم به فراخوانی‌های باطل دل داده‌اند؛هم حق را شناخته‌اند، هم باطل را؛ هم به سوی باطل رفته‌اند، هم در همان حین بر این باور بوده‌اند که تا می‌توانند به سوی باطل نروند، جز اندکی که کژراهه را برگزیدند و تا می‌توانستند توسن گناه تاختند. جالب اینکه پیامبران و اولیای بزرگ الهی(ع) به دلیل همین حالتی که از انسان می‌شناختند، به دعوت او برخاستند و با چنین انسان‌هایی برای ساختن مدینه فاضله‌ای که وعده کرده بودند، تلاش می‌نمودند. برای همین، هنگامی‌که می‌دیدند آدمیان فرشته نشده‌اند، نمی‌نالیدند؛ چراکه درمیان فرشتگان مبعوث نبودند و آنها را فرشتگانی ناقص نمی‌دیدند تا مدعی شوند که می‌خواهیم اینان را به فرشتگانی کامل تبدیل کنیم. انسان همان انسان است و تقدیر الهی نیز بر آن است که همچنان انسان بماند. اگرچه به تعبیرحافظ،ما آدمیانی بهشتی هستیم،اما در این جهان زندگی می‌کنیم؛دراین جهانِ خاکی، در سرزمین تاریکی و تاریکستان طبیعت؛ طبیعت پرازتضاد و درگیری:
«بعضکم لبعضٍ عدوُّ»11)؛
برخی از شما دشمن برخی دیگرید.
من آدمی بهشتی‌ام، اما در این سفر
حالی اسیر عشق جوانان مه‌وشم(12)
آری،این حقیقت مقبول است که ما آدمیان بهشتی هستیم و از عالم بالا بدین‌سو آمده‌ایم، ولی نباید نادیده گرفت که اکنون در این دنیا هستیم، و دراین دنیا بودنِ ما، لازمه ماهیت ما و مقتضای بشریت ما است؛ دنیایی که امیرمؤمنان علی(ع) در توصیف آن فرمودند:
دنیا خانه‌ای است به بلا پیچیده و به خیانت ناموَرشده؛ نه بر یک حال باقی است و نه ساکنان آن در سلامتند؛حالاتش گونه‌گون و آسودگی نتوان یافت؛مردمش هدف تیر بلایند (بلای بیماری و بلای گناه) و تیرهایش را بر مردم می‌افکند و با مرگ نابودشان می‌کند(13).
اساساً دو گناه آدم را بدین دنیا آورد: یکی گناه شیطان که از سجده بر آدم سرپیچید و گردن‌کشی کرد،و دیگری گناه آدم که از «شجره ممنوعه» خورد و با فرمانِ «اِهْبِطُوا»(14) (فرو شوید) و به قانون «بعضکم لبعضٍ عدوُّ» (برخی از شما دشمن برخی دیگرید) زندگی را در این دنیای پرتضاد آغاز کرد. بنابراین، آدمیان نمی‌توانند در این جهان باشند اما چنان زندگی کنند که گویی در این جهان نیستند؛ چراکه دراین جهان نمی‌شود قیامت را برپا کرد. امام‌صادق(ع) در یک انسان‌شناسی واقع‌بینانه انسان‌ها را چنین توصیف می‌نمایند:
علقمه از امام(ع) پرسید: ای پسر پیامبر، مرا آگاه کن که شهادت چه کسی پذیرفته است،و ازچه کسی پذیرفته نیست؟ فرمودند:«ای علقمه، هرکس که بر فطرت اسلام باشد، شهادت او جایز است.» علقمه می‌گوید: به امام(ع) عرض کردم، آیا کسی که گناه کرده باشد، شهادتش پذیرفته است؟ فرمود: «ای علقمه،اگرشهادت گناه‌کاران پذیرفته نباشد،دیگرجز شهادت‌های پیامبران و اوصیا- صلوات‌الله علیهم-هیچ گواهی و شهادتی نباید قابل‌قبول باشد؛چراکه فقط آنان معصومند و دیگر مردمان چنین نیستند. پس هرکه را به چشم خود ندیده باشی که گناه می‌کند یا دو گواه عادل به گناه‌کاری او شهادت نداده باشند،ازاهل عدالت است و شهادتش پذیرفته، هرچند در پیش خود گناه‌کار باشد؛و هرکه غیبت او کند از آنچه در آن است، از ولایت خدای- عزّوجل- بیرون و به ولایت شیطان وارد شده است»(15).
امام‌خمینی(ره) پس از نقل بخش اخیر حدیث مزبور، می‌فرماید:
معلوم است کسی که از ولایت حق خارج شود و در ولایت شیطان داخل شود، ازاهل نجات و ایمان نخواهد بود(16).
آنچه مهم و مایه تحسین است، اینکه انسان‌ها تا آنجا که بتوانند،می‌کوشند عیب‌های خود را ازدیگران پوشیده دارند و هنرها و حُسن‌های خود را بنمایانند. و این نقطه مثبتی است که باید به نیکی از آن بهره برد. جامعه اسلامی باید از چنین انسان‌هایی که دوست نمی‌دارند لغزش‌هایشان آشکار شود، بیشترین بهره را ببرد؛یعنی کسانی‌را که دوست دارند موقعیت اجتماعی و آبروی خود را حفظ کنند،محترم بشمارد و پرده‌هایشان را ندرد تا آنها برای نگهداری این آبرو که درپیش مردم دارند و اثبات شأن و منزلتِ انسانی خود،بکوشند و خوبی‌ها و هنرهای خود را به نمایش بگذارند و فایده‌های وجودی خود را به جامعه منتقل کنند. به تعبیرظریف‌تر، باید خوبی‌ها را به گردنِ آدمیان نهاد و آنان را همواره از معبرهای نیکی و زیبایی عبور داد و عینک‌های بدبینی را از چشم‌ها برداشت و کارهای خوبشان را ستود و در انجام کارهای خوب تشویقشان کرد و از این راه، پاکی و نیکی را در جامعه گسترد؛ از مشاهده کارهای زشت و ناپسندشان باید متأثّر بود،اما با حسن نیّت و خیرخواهی، باید به آنها تذکرداد و مشفقانه از اخلاق بد و کارهای نارواشان انتقاد کرد.امام‌خمینی(ره) در پیام خود به عالمان دین و امامان‌جمعه و جماعات، درباره این شیوه برخورد با خطاکاران می‌نویسند:
از عموم علمای عظیم‌الشأن و ائمّه جمعه و جماعات،تقاضا دارم که با دیده رحمت و عطوفت به جمهوری‌اسلامی و متصدیان امور نظاره کنند و با ارشاد و موعظه حسنه، خطاکاران را تربیت کنند و کجی‌ها را راست فرمایند که این شیوه انبیای عظام و اولیای خداوند است. و تأثیر موعظه حسنه در نفوس بسیار زیادتر است از عیب‌جویی و بدگویی.و ممکن است قلم‌ها و زبان‌های عیب‌جو در بعضی از نفوس عصیان بیاورد و به جای اثر مثبت و نیکو، اثر منفی و بد بجا گذارد و به جای صلاح، موجب افساد شود. باید حضرات اعلام بدانند که باوجود اشتباه و خطا در متصدّیان امور، آثار نیک و مثبتی که در کشور بدست متصدّیان و به کمک ملّت عزیز انجام گرفته، بسیار بیشتراست از اشتباهات و خطاها. و چنانچه تمام قلم‌ها و زبان‌ها به ارشاد آنان بکار افتد و با دیده رحمت و سنّت انبیاء- علیهم صلوات‌الله-با آنان رفتار شود، به زودی با تأیید خداوند رحمان، امور اصلاح و نقیصه‌ها مرتفع می‌شود(17).
نباید تنها بدی‌های مردم را درنظر داشت و با عینک بدبینی در جست‌وجوی عیب‌ها و زشتی‌های مردم برآمد و خوبی‌ها و زیبایی‌های آنان را نادیده گرفت و مگس‌وار، عاشق پلیدی و ناپاکی بود و همواره در پی عیب‌ها و کاستی‌ها رفت. حضرت علی(ع) می‌فرمایند:
«الأشرار یتَّبعون مساوی الناس و یترکون محاسنهم، کما یتَّبع الذُّبابُ المواضع الفاسدهًْ من الجسد و یترک الصّحیح»(18)؛
افراد فاسد و بداخلاق همواره عیب‌ها و بدی‌های مردم را پی می‌گیرند و خوبی‌های آنان را وامی‌گذارند؛همچون مگس که در جست‌وجوی جاهای فاسد بدن می‌رود و جاهای سالم را ترک می‌گوید.
حاصل کلام اینکه نباید مردم را روی دنده بدی‌ها انداخت تا یکباره پرده‌ها را بدرند؛ هم خویشتن را تباه کنند،هم جامعه را از تخصص‌ها و هنرمندی‌های وجودِشان بی‌بهره سازند.
عیب می جمله چوگفتی، هنرش نیز بگوی
نفیِ حکمت مکن از بهر دلِ عامی چند(19)
همچنان‌که در پیش به اشاره گذشت،انسان عضویت یک جامعه را برای این پذیرفته است که در آن منزلت انسانی‌اش-یعنی کرامت، آبرو و جان و مالش-درپرتو تعامل و انسان و حشر با دیگران در امان باشد و برپایه «انّما الناسُ بالنّاس» از فایده‌های وجودِ دیگران بهره گیرد و دیگران نیز از او فایده‌ها ببرند،و حال آنکه غیبت عامل بسیار اثرگذار و نافذی است که هم غیبت شونده و هم جامعه را از تعامل و بهره‌گیری دوجانبه ساقط کرده،هویت اجتماعی را از آنان می‌گیرد؛ در آغاز،یک فرد را ازمیان افراد جامعه تباه می‌کند، سپس فردِ دوم را و به همین‌سان، در اثر رواج این خلق‌وخوی پلید، همگی افراد جامعه را از صلاحیت زندگی اجتماعی و در خور منزلت انسانی دور می‌سازد.دراین حال‌وروز است که انسان‌ها از یکدیگر می‌گریزند و نسبت به یکدیگر گمان بد می‌برند و از یکدیگر احساس ناامنی می‌کنند و درنهایت،خوش‌بینی‌ها و اعتمادها ازمیان می‌رود و کینه‌ها و دشمنی‌ها و بی‌اعتمادی‌ها جایگزین می‌شود و تحقق جامعه و پذیرفتن عضویت در آن، که درآغاز داروی دردهای تنهایی آدمی بود، به دردِ درمان‌ناپذیر و تباه‌کننده جدایی و پراکندگی تبدیل می‌شود.درحقیقت، غیبت، ابطال‌کننده هویّت جامعه و تباه‌گر شخصیت اجتماعی انسان‌ها است. بنابراین، نباید پرده‌ای را که خداوند در پرتو ستّاریت خود بر عیب‌ها و کاستی‌های نهان انسان‌ها پوشانده است،پاره کرد؛ چراکه این پرده‌پوشی‌ها برای تحقق خواست فطری آدمیان است؛ همان گرایش به زندگی اجتماعی و همراهی با کاروان بشریت برای وصول به هدف‌های عالی انسانی و اگر این پرده‌پوشی خداوند نمی‌بود، باتوجه به اینکه هیچ انسانی به دور از عیب و نقص نیست، هرگز جامعه‌ای تحقق نمی‌یافت. و اینکه در شکل استفهام انکاری فرمود:
«ایُحبُّ احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً»(20)؛
آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خویش را بخورد؟
به همین حقیقت اشاره دارد. به راستی، چه هولناک است این تشبیه برای برانگیختن وجدان انسانی!و چه بیم‌دهنده نافذی است! و چگونه کتاب پروردگار ما حقایق بزرگ و هشداردهنده را به فهم ما نزدیک کرده است، آن هم با این بلاغت نافذ و مؤثّر!چگونه ما را بر آن بینا می‌سازد که آدمی همچون موجودات زندگی دیگر نیست که تنها حیات مادی در محدوده بدن خود دارند، بلکه حقیقتی است که «می‌نگنجد در جهان» و با نام و آوازه خود، در افق مکان و زمان، تا آنجا که گسترده است، امتداد می‌یابد!اینکه می‌بینیم گاهی جان خود را فدای کرامت خویش می‌کند، آیا دلیل بر آن نیست که کرامت آدمی نزد او مهمتر از شخص او است؟ قطعاً چنین است. و غیبت درحقیقت، تجاوزی آشکار بر کرامت آدمی است.

نکته‌ها

1. در جامعه ی اسلامی، حاکم و زمام‌دار جامعه از هرکس بر مکتوم داشتن عیب‌ها و خطاهای مردم و نادیده گرفتن و تغافل از آنها سزاوارتراست؛زیرا او نیز همانند دیگر انسان‌ها از ویژگی خطا و لغزش برخوردار است و چه بسا خلوت و پنهان او زشت‌تر و آلوده‌تر باشد، اگرچه در حضور و آشکار جلوه‌ها دارد، به ویژه حاکمانی که واعظان و معلمان اخلاق نیز هستند.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کم تر می‌کنند؟
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
یارب،این نو دولتان را بر خرخودشان
نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استرمی کنند(21)
اینان خطاکاران و گناه‌کارانی هستند که مردم، یا از گناهشان آگاهی ندارند یا اینکه از بازگو کردن و افشای آنها بر جان خویش می‌هراسند، اما روشن است که از افشای آن رازهای سر به مُهر نیز ناخرسندند.
همه عیبِ خلق دیدن نه مروّت است و مردی
نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه‌کاری
امام‌خمینی(ره) باتوجه به خطاکار بودن همه انسان‌ها، جز کسانی‌که به عصمت الهی مصون از لغزش و گناهند، رهبری پس از خود را چنین انذارمی‌کنند:
لازم است به رهبر محترم آتیه یا شورای رهبری تذکّری برادرانه و مخلصانه بدهم:
… باید بدانید که تبه‌کاران و جنایت‌پیشگان بیش از هرکس چشم طمع به شما دوخته‌اند و با اشخاص منحرفِ نفوذی در بیوت شما، با چهره‌های صد درصد اسلامی و انقلابی، ممکن است- خدای نخواسته- فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی، نظام را به انحراف کشانند و با دست شما، به اسلام و جمهوری‌اسلامی سیلی زنند. الله‌الله،درانتخاب اصحاب خود! الله‌الله، درتعجیل تصمیم‌گیری، خصوصاً در امور مهمّه! و باید بدانید و می‌دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرّد احراز اشتباه و خطا،ازآن برگردید و اقرار به خطا کنید؛ که آن کمال انسانی است، و توجیه و پافشاری در امر خطا نقص و از شیطان است. در امور مهمّه با کارشناسان مشورت کنید و جانب احتیاط را مراعات نمایید(22).
آری، رهبر جامعه در عیب‌پوشی مردمش از دیگران سزاوارتر است؛چراکه او پرده‌دار خطاهای مردم است و متولّی حفظ و کرامت آنها.اگراو بلغزد و در حفظ کرامت انسان‌ها کوتاهی کند و سنّتِ ناپسندِ عیب‌جویی و پرده‌دری را برجای گذارد و به رسم و آیین فرعونان تاریخ،با استخفاف و تحقیر مردم، آنها را به طاعت و فرمان خویش وادارد،سنگ روی سنگ قرار نمی‌یابد و درنهایت، هیچ‌کس حرمت و کرامت دیگری را پاس نمی‌دارد.
من ارچه درنظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند(23)
حضرت علی(ع) درباره ضرورت رازداری حاکمان فرمودند:
«ولیکن ابعد رعیّتک واشنوهم عندک اطلبهم لمعایب النّاس،فانَّ فیْ النّاس عیوباً، الوالیْ احقُّ من سترها؛فا تکشفنَّ عمّا غاب عنک منها، فانّما علیک تطهیر ما ظهر لک،والله یحکم علی ما غاب عنک؛فاستر العورهْ ما استطعت، یسترالله منک ما تحبّ ستره من رعیّتک. اطلق عن النّاس عقدهْ کلِّ حقدٍ، واقطع عنک سبب کلِّ وترٍ، و تغاب عن کلِّ مالا یضح لک، ولا تعجلنَّ الی تصدیق ساعٍ، فانَّ الساعی غاشٍ و ان تشبَّه بالنّاصحین»(24)؛
و باید دورترین افراد رعیت از تو، و دشمن‌ترین آنان در نزد تو کسی باشد که بیش از دیگران عیب‌جوی مردم است؛زیرا در مردم عیب‌هایی است، و والی از هرکسِ دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر.پس عیوب پنهانی مردم را مخواه که آشکار شوند؛ زیرا وظیفه تو پاکیزه ساختن عیوبی است که بر تو آشکارند،و خدا بر آنچه از تو پنهان است داوری کند.پس تا توانی عیب‌های دیگران را بپوشان، تا خدا نیز عیب‌های تو را که دوست داری از رعیت پنهان بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینه‌ای در دل‌داری بگشای،و رشته هرانتقامی را قطع کن، و خود را در آنچه از دیگران برایت ثابت نشده به تغافل زن، و گفته سخن‌چینان را باور مکن؛ زیرا سخن‌چین خائن است، گرچه خود را چون نیک‌خواهان جلوه دهد.
2.«توحید کلمه» به معنای یگانه شدنِ انسان‌ها با یکدیگر به گونه تفرّق‌ناپذیر و داشتنِ یک نیت و یک اندیشه، و الفت و انس دل‌های مؤمنان باهم،و بکارافتادنِ همه نیروها و استعدادهای آنها به سوی یک مقصد متعالی (قرب خداوند) و از میان رفتنِ کینه‌ها و دشمنی‌ها و نیالودن دست‌ها به خون و مال و آبروی همدیگر و دمیدنِ روح ایمان و برادری و رعایت حقوقِ یکدیگر- همچون خیرخواهی، ایثار، انفاق، همیاری و فضیلت‌هایی این‌گونه- است. در پرتو اندیشه توحید، کلمه توحید «قولوا لااله الاّالله تفلحوا» (بگویید: خدا یکی است تا رستگار شوید) یعنی اعتقاد به یگانگی خداوند قادر متعال و شمول عام و مطلق مشیّت و اراده او، رسالت هر مسلمان، چه در مقام یک فردِ تنها و چه درمقام عضو یک امّت، تحقق بخشیدن به حکومت خداوند و بسط و اشاعه آن، جان و جوهر مسلمانی و تخلّق به اخلاق الهی است.و اینکه پیامبرگرامی(ص) در سخن تاریخی خود فرمودند:
«بعثت لاتمِّم مکارم الأخلاق»(25)؛
برانگیخته شدم تا مایه‌های ارجمندی و بزرگواری و کرامت‌های انسان‌ها را به کمال رسانم.
مقصودشان نیکو ساختن اخلاقِ آدمیان و سوق آنها به منزلت والای امت است؛ همان قرب و جوارِطرب‌انگیز خداوند؛ بدین‌معناکه انسان‌ها با یکدیگر یگانه شوند و جامعه انسانی به وحدتی از گونه وحدتِ جهان دست یابد تا شایستگیِ چنین قرب و همجواری را بدست آورد. از این‌رو، مسلمانان را از هرگونه رذیلتی مانند جهل و دروغ و تزویر و ریا و خودپسندی و آز و کینه و رشوه‌خواری و فریب‌کاری و رشک و سبک‌مایگی و پرده‌دری و عیب‌جویی و بدگویی و جز اینها،که مایه‌های تشتّت و پراکندگی و ناامنی در همه جوانب زندگی‌اند، برحذر داشته است.
امام‌خمینی(ره) خطاب به مسلمانان و حجاج بیت‌الله‌الحرام، درباره کلمه توحید و توحید کلمه می‌فرمایند:
مجهز شوید از مرکز بت‌شکنی برای شکستن بت‌های بزرگ که به صورت قدرت‌های شیطانی و چپاول‌گران آدم‌خوار درآمده‌اند، و ازاین قدرت‌های تهی از ایمان نهراسید و با اتّکال به خدای بزرگ، در این مواقف عظیمه، پیمان اتحاد و اتفاق درمقابل جنود شرک و شیطنت ببندید و از تفرّق و تنازع بپرهیزید:«ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم»(26)؛ [باهم مستیزید که زبون شوید و شکوهتان برود.] رنگ و بوی ایمان و اسلام،که اساس پیروزی و قدرت است، با تنازع و دسته‌بندی‌های موافق با هواهای نفسانیه و مخالف با دستور حق‌تعالی زدوده می‌شود و اجتماع در حق و توحید کلمه و کلمه توحید، که سرچشمه عظمت امّت اسلامی است، به پیروزی می‌رسد(27).
بی‌تردید،آنچه حضرت محمد(ص) برای بشریت به ارمغان آوردند به مراتب فراتر از صورت‌بندی یا تفسیر تازه‌ای از آراء و اندیشه‌ها و آداب و رسوم دینی بود. ایشان نظمی نوین را برپایه وحی الهی رقم زدند و امّتی جدید به عنوان جامعه دینی و سیاسی و یا به تعبیر درست‌تر، دینی- سیاسی فراهم آوردند. درحقیقت، آن حضرت با ورود به سرزمین «یثرب»،که بعدها به «مدینهًْ‌النّبی» شهرت یافت، جامعه فاضله‌ای پی‌افکندند که آینه ی تمام‌نمای پیوندِ تنگاتنگ دین و دولت در اسلام شد.
3. جامعه درتلقّی‌ای که آن را یک موجود حقیقی و واقعی می‌انگارد، از خواص عمومی موجودات زنده ازقبیل تولد، تغذیه، نمو و رشد، مرگ و تمایز بخش‌ها و تقسیم‌کار بین اعضاء، تحریک‌پذیری، محفاظت برذات،قابلیت انطباق با محیط و غلبه بر آن برخوردار می‌باشد و طبعاً دارای مراحل صباوت و کودکی، بلوغ و جوانی،میان‌سالی و پختگی، پیری و فرتوتی و فنا و نابودی است. حال باید دید که جامعه سالم کدام است و جامعه مریض چه‌گونه؟ چه عواملی نشان دهنده ی طراوت و شادابی و توان‌مندی و سلامت امّتند و چه علایمی نمایان‌گر ضعف و زردی و زبونی و بیماری آن؟ چه صفاتی حیات اجتماعی را تداوم می‌بخشند و چه حالاتی آن را به فنا و مرگ می‌کشانند؟ چه خصیصه‌هایی دوام و استمرار زندگی جمعی را میسّر می‌سازند و چه ویژگی‌هایی به نابودی و هلاکت آن منجر می‌شوند؟
بررسی نقاط آسیب‌پذیری جامعه اسلامی و همچنین علایم حیات‌بخش و عمرافزای زندگی اجتماعی مسلمانان- ازقبیل علم و جهل، غنا و فقر، تجمّع و تفرّق- مجالی واسع می‌طلبد،اما دراینجا، به تناسب موضوع مورد بحث (آسیب‌های اجتماعی غیبت)، به اجمال و گذرا به تجمّع و تفرّق اشاره می‌کنیم:
ازنظر متون اسلامی، تجمّع و کمک و همیاری ملّی یک امّت، رحمت واسعه خداوندی را قرین خواهد داشت:
«الجماعهْ رحمهْ»(29)؛
اجتماع رحمت خداوند را با خود دارد.
«یدالله علی الجماعهْ و مع الجماعهْ»(30)؛
دست خداوند بالای سر جماعت و با جماعت است.
اینها عزّت و شوکت و جلال و جبروت امّت را نشان می‌دهند. حضرت علی(ع) فرمودند:
«والعرب الیوم وان کانوا قلیلاً، فهم کثیرون بالإسلام،عزیزون بالإجتماع»(31)؛
عرب‌ها امروز اگرچه به شمار اندکند،ولی باوجود اسلام،بسیارند،و به سبب اتحادشان پیروزمند.
پس معاضدت و همیاری اقوام یک جامعه و تعاون و تعاضد قبایل متعدد یک امّت، موجب سربلندی و مجد آن درمیان سایر امّت‌ها و عامل قدرت و حشمت آن دربین سایر ملّت‌ها خواهد بود و درمقابل،تفرّق و تشتّت اقوام یک جامعه حاکی از شیطنت شیطان در آن جامعه می‌باشد؛«… والشیطانُ مع من خالف الجماعهًْ»(32) و عذاب الهی را نوید می‌دهد
«والفرقهًْ عذابُ»(33).
امام‌خمینی(ره) دربیان ضررهای اجتماعی غیبت می‌گویند:
چنانچه این معصیت کبیره و این موبقه عظیمه از مفسدات ایمان و اخلاق و ظاهر و باطن است و دردنیا و آخرت انسان را منجر به رسوایی و بی‌آبرویی می‌کند، … همین طور این رذیله مفاسد اجتماعی و نوعی نیز دارد و از این‌جهت، از بسیاری از معاصی، قبح و فسادش افزون می‌باشد.
یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاء عظام- سلام‌الله‌علیهم- که علاوه بر آنکه خود مقصود مستقل است،وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تام در تشکیل مدینه فاضله می‌باشد، توحید کلمه و توحید عقیده است. و اجتماعی در مهامّ امور و جلوگیری از تعدّیات ظالمانه ارباب تعدّی است که مستلزم فساد بنی‌الإنسان و خراب مدینه فاضله است. و این مقصد بزرگ، که مصلح اجتماعی و فردی است،انجام نگیرد، مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوّت و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری، و افراد جامعه به طوری شوند که نوع بنی‌آدم تشکیل یک شخص دهند و جمعیت به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله اعضاء و اجزاء آن باشد و تمام کوشش‌ها و سعی‌ها حول یک مقصد بزرگ الهی
و یک مهمّ عظیم عقلی، که صلاح جمعیت و فرد است، چرخ زند. و اگر چنین مودّت و اخوتی دربین یک نوع یا یک طایفه پیدا شد، غلبه کنند بر تمام طوایف و مللی که بر این طریقه نباشند؛ چنانچه از مراجعه به تواریخ،خصوصاً تاریخ جنگ‌های اسلام و فتوحات عظیمه آن، مطلب خوب روشن می‌شود که در اوایل طلوع این قانون الهی، چون شمّه‌ای از این اتحاد و وحدت دربین مسلمین بوده و مساعی آنها مشفوع به تخلیص نیّات- نوعاً- بوده، در مدّت کمی، چه فتوحات بزرگی کردند و در اندک زمانی به سلطنت‌های بزرگ آن زمان، که عمده آن ایران و روم بوده،غلبه کردند و با عده کم بر لشکرهای گران و جمعیت‌های بی‌پایان غالب شدند. پیغمبراسلام عقد اخوّت بین مسلمین در صدرِ اول اجراء فرمود و به نصّ «اِنّما المؤمنون اخوهًْ»، اخوت بین تمام مؤمنین برقرار شد.
پس از این مقدّمه و نقل سه روایت از امام‌صادق(ع) در پیوند دوستی و برادری و رعایت حقوق یکدیگرو مواسات و مهربانی باهم، چنین می‌گویند:
مسلمین مأمورند به دوستی و مواصلت و نیکویی به یکدیگر و مودّت و اخوّت. و معلوم است آنچه موجب ازدیاد این معانی شود، محبوب و مرغوب است، و آنچه این عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه دربین جمعیت اندازد، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ اوست. و پرواضح است که این کبیره موبقه(غیبت) اگر رایج شود دربین جمعیتی، موجب کینه و حد و بغض و عداوت شده و ریشه فساد در جمعیت بدواند؛ درخت نفاق و دورویی در آنها ایجاد کند و برومند نماید و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته کند و پایه دیانت را سست کند. و از این جهت، بر فساد و قبح آن افزوده گردد.
پس بر هر مسلم غیوردین‌داری لازم است برای [حفظ] شخص خود از فساد و نوع اهل دین از نفاق و نگهداری حوزه مسلمین و نگهبانی وحدت و جمعیت و اِحکام عقد اخوّت، خود را از این رذیله [حفظ] کند و آنها را نهی از این عمل قبیح نماید؛و اگر- خدای نخواسته-تاکنون دارای این عمل زشت [بوده]، از آن توبه کند و درصورت امکان و عدم فساد، از صاحبش استرضاء و استحلال نماید، و اِلاّ برای او استغفار کرده و ترک این خطیئه را نموده و ریشه صداقت و وحدت و اتحاد را در قلب خود کِشت کرده، تا از اعضای صالحه جامعه به شمار آید و یکی از اجزای دخیله در چرخ اسلام باشد

پی‌نوشت‌ها:

1-مثنوی معنوی، دفتر یکم، ابیات41-42.
2-در کتاب جامعه و تاریخ، ص353 به بعد دراین‌باره بحث شده است.
3-اسراء: 71.
4-حجرات: 10.
5-آل‌عمران: 103.
6-مائده: 2.
7-همان.
8-حجرات: 11-12.
9-نساء: 25.
10-وسائل‌الشیعه، ج12، ص7.
11-بقره: 36.
12-دیوان حافظ.
13-نهج‌البلاغه، خطبه: 226.
14-بقره: 36.
15-بحارالأنوار، ج70، ص2 و ج75، ص248.
16-شرح چهل‌حدیث، ص306.
17-صحیفه امام، ج14، ص217.
18-سفینه البحار، ج3، ص736.
19-دیوان حافظ.
20-حجرات: 12.
21-دیوان حافظ.
22-صحیفه امام، ج18، ص7.
23-دیوان حافظ.
24-نهج‌البلاغه، نامه53.
25-بحارالأنوار، ج16، ص210.
26-انفال: 46.
27-صحیفه امام، ج10، ص339.
28-میزان‌الحکمه، ج1، ص406.
29-همان.
30-نهج‌البلاغه، خطبه146.
31-میزان‌الحکمه، ج1، ص406.
32-همان. برای آگاهی بیشتر از آنچه در این نکته آمده، ر.ک: مسائل جامعه‌شناسی از دیدگاه امام‌علی(ع)، درس یازدهم، «حیات و هلاکت توانمندی‌ها و کاستی‌های جوامع، ص135».
33-شرح چهل‌حدیث، ص309-311.

منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: غیبت، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید