چیستی اخلاق و فضایل اخلاقی(1)

چیستی اخلاق و فضایل اخلاقی(1)

نویسنده:عسکر قربانی(1)

 

چکیده
«اخلاق» جزو نادر واژگانی است که در دیدگاه عالمان و فلاسفه ی شرق و غرب از جایگاه والایی برخوردار است . اندیشمندان متناسب با جهان شناسی و انسان شناسی خاصی ، به بحث درباره ی اخلاق و فلسفه ی اخلاق پرداخته اند. بدین سبب ، نگارنده ، در کاوشی دوباره «چیستی اخلاق و فضایل اخلاقی» را موضوع بحث قرار داده ، تا مدخلی برای مباحث اصلی اخلاقی قرار گیرد.
در این مقاله ،واژه های اخلاق و فضایل اخلاقی از نظر لغت و اصطلاح بررسی و به تعداد از تعاریف مهم آنها ، که از سوی اندیشمندان اخلاقی ارایه شده ، اشاره گردیده است . در پایان نیز جمع بندی و نتیجه گیری مباحث آمده است.
واژه های کلیدی
اخلاق ، فضایل ، رذایل ، ملکات ، اصول فضایل.

مقدمه
موضوع «اخلاق» و پرداختن به درون ، از جایگاه والایی در نزد عالمان و فلاسفه دینی و غیردینی برخوردار بوده و هست.
از دیدگاه اسلام نیز انسان از دو بعد جسمانی و روحانی تشکیل شده ، که اصالت با بُعد روحانی او است ؛ بنابراین خودشناسی و خودسازی در مکتب اسلام از اهمیت بسزایی برخوردار است .
اخلاق ، بنا به تعریف شایع آن ، مشتمل بر فضایل و رذایلی است که بُعد روحانی انسان را شکل می دهد و منشأ بروز رفتارهای متناسب با آن می شود. بدین علت ، شناخت فضایل اخلاقی و عمل به آنها دارای اهمیت و ضرورت غیر قابل انکاری است ؛همچنین شناخت رذایل اخلاقی و اجتناب از آنها.
با مراجعه به متون دینی به ضرورت شناخت اخلاق و آرایش به فضایل و پیرایش از رذایل بیشتر پی می بریم. خداوند متعال پس از سوگندهای فراوان ، پاکسازی درون را سبب رستگاری انسان ها بر می شمارد:«… که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده ، رستگار شده ، و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته ، نومید و محروم گشته است.»(2)
حضرت خاتم الانبیاء ـ (صلی الله علیه و آله و سلم)ـ غایت بعثت نیزغایت ونتیجه ی دعوت خویش را اکمال مکارم اخلاق بیان نموده است :[بُعِثتُ لأتمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ].(3) آن حضرت در حدیثی دیگر علوم نافع را در سه علم منحصر
می نماید:[إنّما العلم ثلاثهٌ آیهٌ مُحکَمَهٌ أو فریضهٌ عادِلهٌ أو سُنَّهٌ قائِمَهٌ ؛ وَ ما خَلاهُنَّ فهو فضلٌ].
امام خمینی (ره) در اثر نفیس خویش ، شرح چهل حدیث ، روایت بیست و چهارم را همین حدیث شریف قرار داده و به تبیین و تفسیر آن پرداخته است. طبق توضیح ایشان ، سه علم یاد شده به ترتیب عبارتند از : علم عقاید ، علم اخلاق و علم احکام و مسایل شرعی. همچنین ، در وصیت های پیامبر اکرم ـ (صلی الله علیه و آله و سلم) ـ به امیرالمؤمنین ـ (علیه السلام) ـ موضوع ارتکاب به اخلاق پسندیده و اجتناب از اخلاق ناپسند به خوبی نمایان است:[… و عَلیکَ بِمَحاسِنِ الأخلاقِ فَارتَکبِها و مَساوِی الاَخلاقِ فَاجتَنِبها…].(4)
پس از بیان اهمیت و ضرورت شناخت اخلاق و عمل به آن ، گفتنی است که به طور منطقی ، پرداختن به بحث مفهومی و رویکرد لغت شناسانه و معانی اصطلاحی مقدم بر مباحث اصلی است.
اندیشمندان قلمرو دین و اخلاق ، بر اساس بینش جهان شناختی و انسان شناختی خاص خویش ،وارد مباحث مختلف اخلاقی که اساساً از مفهوم شناسی و فلسفه ی اخلاق آغاز می شود، شده اند آنان با توجه به بینش مادی یا الهی از جهان و انسان ، که براساس آن ، هدف و أصالت را به لذت ، سود ، سعادت و… داده اند، تعریف خاصی از «اخلاق» ارایه نموده و بنابراین ، به مکتب های متفاوتی تقسیم شده اند.
بدین سبب است که اخلاق بسط معنایی پیدا کرده و برداشت های متفاوتی از آن صورت گرفته است ؛ یعنی با توجه به تعریف خاص ازجهان و انسان و موضوعات مرتبط با آنها همچون مادی یا الهی بودن جهان و انسان ، تعریف نفس انسانی ، عالم پس از مرگ و جاودانی بودن یا نبودن انسان ، و… مکاتب و انشعابات متفاوتی در «اخلاق» پدید آمده است.

اخلاق

الف . اخلاق در لغت
«اخلاق» واژه ای عربی است که مفرد آن «خُلق» و «خُلُق» است و در لغت به معنای «سجیّه و طبع» (سرشت) به کار رفته است ؛ اعم از سرشت پسندیده یا ناپسند .«خَلق» و«خُلق» از یک ریشه اند ، ولی یکی به صورت انسانی اشاره دارد و دیگری به سیرت او: خُلق به صورت باطنی انسان و خَلق به صورت ظاهری او اطلاق می شود و هر یک دارای صفات زیبا و زشت اند و ثواب و عقاب به هر دو صفات تعلق می گیرد؛ البته به صفات خُلق، بیشتر.(5)
در روایات و ادعیه هم ، چنین تقابلی مشاهده می شود و دو ساحت وجودی انسان (بدن مادی و نفس مجرد)(6)در کنار یکدیگر قرارگرفته اند: پیامبراعظم ـ (صلی الله علیه و آله و سلم) ـ خطاب به یکی از مسلمانان فرمودند: [إنّک امرءٌ قد أحسن الله خَلقک فأحسن خُلقک](7)و در دعاهای خویش چنین می گفتند:[اللهم حسِّن خَلقی و خُلقی].(8)
در زبان انگلیسی واژه های ethicsو morality هر دو ، به معنای اخلاق به کار می روند. واژه ی ethics از ریشه ی یونانی ethos گرفته شده ، که به معنای منش(character) است و واژه ی morality نیز از ریشه لاتینی mores اخذ شده ، که برای اشاره به منش یا رسم و عادت به کار می رود.(9)
اخلاق در اصطلاح اندیشمندان اخلاقی تعاریف و کاربردهای مختلفی دارد که به چند تعریف مهم از آنها اشاره می کنیم:

ب. اخلاق در اصطلاح

1 ـ ملکات نفسانی
رایج ترین و سابقه دارترین معنای اخلاق در میان عالمان و فیلسوفان اسلامی و دینی و بلکه غیردینی عبارت است از ملکات و صفات پایدار در نفس که باعث صدور افعالی متناسب با آنها ، به راحتی و بدون نیاز به تفکر و تأمل می گردند . برای نمونه به تعریف اخلاق از زبان تعدادی از صاحبان این علم اشاره می کنیم:
ابوعلی مسکویه می نویسد:[الخلق حال للنفس داعیه لها إلی أفعالها من غیر فکر و لا رویه…]؛(10) البته مراد از «حال» در این عبارت ، همان «ملکه»است؛ هم چنان که در چند سطر بعد به این لفظ تصریح می کند و از خود این عبارت هم مشخص است.
تعریف علامه مجلسی چنین است:«الخلق بالضم ملکه للنفس یصدر عنها الفعل بسهوله …»(11)فیض کاشانی هم اخلاق را این گونه تعریف می کند :«الخلق عباره عن هیئه راسخه فی النفس تصدر عنها الافعال بسهوله و یسر من غیر حاجه الی فکر و رویه…».(12) ودر نهایت تعریف بستانی به نقل از عالمان اخلاق:«الخلق فی عرف العلماء ملکه تُصدر بها النفسُ الافعال بسهوله من غیر تقدم فکر و رویه و تکلّف…».(13)
براساس این معنا و با توجه به قیود مندرج در تعریف ، صفات ناپایدار در نفس مانند غضب انسان شکیبا و یا صفاتی که با زحمت و تأمل از فردی صادر می شود مانند کرم شخص بخیل ، از قلمرو اخلاق خارج اند و به آنها خلق صدق نمی کند؛ هم چنان که در کتاب محیط المحیط به آن تصریح شده است.(14)
نیز طبق این تعریف ، اخلاق شامل فضایل و رذایل اخلاقی هر دو می شود: اگر هیئت راسخ در نفس ، مبدأ صدور أفعالی پسندیده از نظر عقل و شرع باشد، آن را خلق نیک گویند واگر بر عکس ، باعث صدور افعال ناپسند شود ، به آن خلق بد اطلاق می شود.(15)
هم چنان که اشاره شد این معنا از اخلاق(16)از سابقه ی طولانی برخوردار است و در میان فیلسوفان یونان باستان نیز پیروان و معتقدانی داشته وبه خصوص ارسطو کتاب هایی در این زمینه تدوین کرده و به تفصیل بدان پرداخته است هم اکنون نیز فیلسوفان ارسطو گرای غربی همچون پینکافس(17) و دیگران به طور اجمال از این معنای اخلاق حمایت می کنند.
در فلسفه ی اخلاق از این تعریف به «اخلاق فضیلت» تعبیر می شود ؛ در مقابل «اخلاق وظیفه» . فرانکنا ، از فیلسوفان برجسته ی غرب ، در توضیح این معنا می گوید که اخلاق در سرتاسر تاریخ به پرورش ملکات یا ویژگی های خاصی پرداخته است که در میان آنها «منش» و «فضایلی» مانند درستکاری ، مهربانی و وظیفه شناسی قرار دارند.
وی سپس به تعریف فضایل می پردازد و آن گاه می گوید :«به نظر می رسد تصور افلاطون و ارسطو از اخلاق همین است ؛ زیرا آنها عمدتاً بر حسب فضایل و فضیلت مندی سخن گفته اند ، نه برحسب آنچه درست یا الزامی است . هیوم [نیز] الفاظ مشابهی را به کار می برد ، گر چه… متأخرتر از آنها ، لسلی استفن است…»(18)
گفتنی است که بحث های زیادی در خصوص سبب وجود خلق و امکان یا عدم امکان ازاله و تغییر اخلاق انجام شده و اقوال متفاوتی مطرح شده است:
1 ـ عده ای ازاله ی اخلاق را ممکن می دانند و بر این باورند که هیچ یک از اخلاق ، نه موافق با طبیعت انسان است و نه مخالف با آن ، بلکه نفس از نظر ذاتی قابلیت اتصاف به همه ی خلق ها را دارد ، حال یا به آسانی ـ اگر موافق با مزاجش باشد ـ و یا به سختی ـ اگر مخالف با مزاجش باشد. بنابراین ، اختلاف مردم در اخلاق به سبب اختلافشان در اختیار و اشتغال به اسباب خارجی است.
2 ـ عده ای دیگر برعکس ، قایلند که ازاله ی اخلاق ناممکن است ؛ به دلیل این که تمام اخلاق تابع مزاج است و مزاج تبدل پیدا نمی کند.
3 ـ و گروهی مثل مرحوم نراقی با رد ادله ی عقلی و نقلی هر دو نظریه ،قول به تفصیل را برگزیده و آن را اثبات نموده اند ؛ یعنی : سبب وجود خلق مزاج(طبیعت و خلقت) و عادت(تکرار عمل و عادت بر آن از
روی اختیار) هر دو است . بنابراین ، بعضی از اخلاق طبیعی است و زوال آن ناممکن و بعضی دیگر ، غیرطبیعی و حاصل از اسباب خارجی است که زوال آن ممکن است.
ناگفته نماند که بیشتر اخلاق را اخلاق غیرطبیعی تشکیل می دهد و اخلاق طبیعی مثل تیزهوشی ، حافظه ی قوی ، خوش فکری و… از آن چیزهایی است که متعلق تکلیف قرار نمی گیرد.(19)

2 ـ اخلاق توحید خالص
اخلاق به معنای ملکات نفسانی ، بر اساس اصلاح و استکمال نفس پایه ریزی شده و موضوع آن نفس انسانی و تذهیب آن با فضایل و اجتناب از رذایل است ، ولی طبق این تعریف از اخلاق ، موضوع فضیلت و رذیلت برداشته شده و هدف کسب فضیلت انسانی به هدف والاتری تبدیل می شود:«ابتغاء وجه الله». بر همین اساس ، چه بسا اعتدال اخلاقی در اینجا غیر از آن باشد که در معنای نخست مطرح بود و آنچه که در مورد دیگران فضیلت محسوب می شود ، در اینجا رذیلت شمرده می شود و برعکس.
مرحوم علّامه طباطبایی پس از بیان اخلاق به معنای ملکات نفسانی و اظهار به این که این معنا ، یعنی اصلاح نفس برای اهداف اخروی طریق انبیا بوده و در کتب آسمانی از جمله قرآن کریم بدان پرداخته شده ،ازمسلک والاتری در رابطه با تربیت انسان یاد می کند و آن را مخصوص به قرآن کریم می داند.
بنا به گفته ی ایشان ، این معنا نه در کتاب های آسمانی موجود و آموزه های انبیای گذشته ـ (علیهم السلام) ـ و نه در معارف رسیده از حکمای الهی پیدا می شود«و آن چنین است که انسان را از نظر روحی و علمی طوری تربیت کنند و چنان علوم و معارفی در وجود او بپرورانند که با وجود آن موضوعی برای رذایل اخلاقی باقی نماند ، و به عبارت دیگر ، ریشه ی رذایل اخلاقی سوزانده شود ، نه اینکه در صدد معالجه و مبارزه با آن برآیند.»(20)
وی در مقایسه با ادیان گذشته ، یکی از امتیازات دین مبین اسلام را همین بُعد اخلاقی و تربیتی آن می شمارد و می گوید که این مسلک بر اساس «توحید خالص و کاملی» که از مختصات دین اسلام است ، بنا شده و نتیجه ی آن بندگی محض است.
به علاوه ،اساس در اینجا «حّب و عشق به معبود» و مقدّم داشتن خواست و اراده ی او بر خواست بنده است و همین موجب می شود که از نظر نتیجه تفاوت زیادی با مسلک های دیگر داشته باشد ؛ چرا که برای عقل احکامی است و برای حبّ احکامی دیگر.(21)

3 ـ صفات نفسانی
واژه ی اخلاق گاهی به معنای اعم از معنای نخست اشاره دارد و به هرگونه صفت نفسانی که موجب پیدایش کارهای خوب یا بد می شود ، اطلاق می گردد. طبق این معنا ملکه بودن و رسوخ در نفس از خصوصیات صفات نفسانی نیست ؛ هم چنین بدون تفکر و تأمل بودن.
استاد آیه الله مصباح یزدی این اصطلاح را به «اندیشمندان» نسبت می دهد. مثالی که ایشان بیان می کنند چنین است :«… بنابراین اگر شخص بخیلی که سرشت او بخل ورزی و عدم بخشش است ، احیاناً بذل و بخششی کند ، این کار او خُلق بخشش به حساب آمده و از نظر اخلاقی دارای ارزش مثبت است ، و یا اگر کسی از روی فکر و تأمل به کاری دست زند ، آن کار نیز متصف به ارزش اخلاقی می شود.»(22)

4 ـ ملکات ، حالات و افعال ارزشی
از دیدگاه بعضی فیلسوفان و اخلاق پژوهان ، موضوع اخلاق اعم از ملکات و صفات نفسانی است و«همه ی کارهای ارزشی انسان را که متصف به خوب و بد می شوند و می توانند برای نفس انسانی کمالی را فراهم آورند یا موجب پیدایش رذیلت و نقصی در نفس شوند ، در بر می گیرد».
استاد آیه الله مصباح یزدی چنین دیدگاهی را اتخاذ کرده و اظهار داشته که «قرآن کریم و روایات نیز این سخن را تأیید می کنند».
طبق این اصطلاح ، اخلاق شامل «ملکات و حالات نفسانی و افعالی می شود که رنگ ارزشی داشته باشند».(23)
بر اساس این معنا ، اخلاق مفهوم عامی است که فقه را نیز در بر می گیرد؛ یعنی اخلاق بر مجموع افعال ارادی ـ اختیاری انسانی که به صورت ظاهری یا به صورت باطنی از او صادر می شود ، اطلاق می گردد.
بنابراین ، اخلاق شامل فقه و اخلاق (به معنای خاص ، و در مقابل فقه) هر دو می شود.(24)

5 ـ اخلاق فاضله
واژه ی اخلاق گاهی فقط در مورد اخلاق نیک و پسندیده به کار برده می شود و در استعمالات عرفی هم وقتی گفته می شود که فلان کار اخلاقی یا ارزشی است ، مراد این است که از فضایل اخلاقی برخوردار است و دارای ارزش اخلاقی مثبت است.
در زبان انگلیسی هم این معنا و کاربرد از اخلاق رواج دارد و واژه ی اخلاقی به طور غالب معادل با درست یا خوب و واژه ی اخلاق نیز در مقابل ضد اخلاق به کار برده می شود.
بنا به قول فرانکنا:«تعابیر “اخلاقی”(25) و”ethical” غالباً معادل با “درست” یا “خوب” و مقابل “ضد اخلاقی”(26) و”unethical” به کار
می روند … همچنین اصطلاح “اخلاق” (27)گاهی در مقابل “ضداخلاق”(28) به کار می رود ؛ مثل زمانی که می گوییم عصاره ی اخلاق ، محبت است یا وقتی که درباره ی اخلاقی یک عمل سخن می گوییم.»(29)

6 ـ نهاد اخلاقی زندگی
اخلاق در نزد بعضی از فیلسوفان و نظریه پردازان غربی همچون اسقف باتلر و فرانکنا ، کاربرد دیگری هم دارد که باتلر آن را «نهاد اخلاقی زندگی» نام گذاری کرده است.
طبق این اصطلاح ، اخلاق برای اشاره به چیزی هم عرض هنر ، علم ، حقوق ، قرار داد ، یا دین است که در عین تفاوت با آنها ، ممکن است به آنها ربط داشته باشد . باری ، اخلاق بدین معنا دارای «سرشت اجتماعی» است و مانند زبان ، کشور یا مذهب شخص ، قبل ازاو وجود دارد که فرد در آن داخل شده و کما بیش در آن سهیم می گردد و پس از فرد نیز به وجودش ادامه خواهد داد.«اخلاق ابزاری در دست جامعه ، به عنوان یک کل ، است برای ارشاد و راهنمایی افراد و گروه های کوچک تر… گاهی به سبب چنین واقعیاتی ، اخلاق را ابزار کلی جامعه ، توصیف کرده اند؛ چنان که گویی یک فرد ، یک خانواده یا یک طبقه اجتماعی نمی تواند از اخلاق یا دستورالعمل اخلاقی مشخصی متفاوت با اخلاق یا دستور العمل اخلاقی جامعه اش برخوردار باشد.»(30)

پی نوشت :

1 ـ دانش آموخته ی حوزه ی علمیه و فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشته ی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه.
2 ـ شمس/1ـ10.
3 ـ ر.ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن ،ذیل آیه 4 از سوره «القلم».
4 ـ ر.ک: امام خمینی(ره) شرح چهل حدیث ، حدیث29.
5 ـ ر.ک: مجدالدین محمد بن یعقوب الفیروز آبادی ، القاموس المحیط ،ج دوم ، ص1137؛ محمد مرتضی الزبیدی ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج6 ، ص337 ؛ ابن منظور ، لسان العرب ، تصحیح: امین محمد عبدالوهاب و محمد الصادق العبیدی ، ج4 ، ص194 ؛ اسماعیل بن حماد الجوهری ، الصالح تاج اللغه و صحاح العربی ، تحقیق : احمد عبدالغفور عطار ، چ دوم ، ج4 ، ص1471 ؛ زبیدی و ابن منظور به مطلب اخیر چنین تصریح کرده اند:«و حقیقته [الخُلق] أنه لِصوره الإنسان الباطنه و هی نفسه و أوصافها و معانیها المختصه بها بمنزله الخَلق لصورته الظاهره و أوصافها و معانیها ، و لهما أوصاف حسنه و قبیحه ، الثوابٌ و العقاب یتعلقان بأوصاف الصوره الباطنه أکثر مما یتعلقان بأوصاف الصوره الظاهره…»
6 ـ ر.ک: الطباطبائی السید محمد حسین ، المیزان فی التفسیر القرآن ، چ سوم، ج1 ، صص350-352
7 ـ القمی ، [الشیخ] عباس ، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار ، چ دوم ، ج2 ، ص677.
8 ـ همان ، ص680.
9 ـ ر.ک:Julia Annas.”Ethics and Morality”, in Encyclopedia of Ethics, Lawrence C.Becker,ed Second Edition,V.1,p.485
10 ـ احمد بن مسکویه [ابوعلی مسکویه رازی] ، تهذیب الأخلاق [یا طهاره الأعراق]، ص36.
گفتنی است که «مسکویه» لقب خود مؤلف بوده است ، نه جد وی . بنابراین ، ضبط نام وی به شکل «ابوعلی احمدبن محمد مسکویه» یا «احمدبن مسکویه» آن طور که در این منبع مشاهده می شود ، نادرست است .[ر.ک: ابوعلی مسکویه رازی ، کیمیای سعادت : ترجمه ی طهاره الأعراق ، ترجمه : میرزا ابوطالب زنجانی ، تصحیح: ابوالقاسم امامی (تهران : نقطه ، 1375ه.ش)، ص26 ، پاورقی]؛ مهدی احمدپور و دیگران ، کتاب شناخت اخلاق اسلامی ، ص109 ،پاورقی.
نیز نام کتاب «تهذیب الاخلاق» یا «طهاره الاعراق» است ؛ هم چنان که در کتاب «کیمیای سعادت» قید شده است.
11 ـ المجلسی ، محمدباقر ، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار ، ج سوم، ج67 ، باب 59 ، ص372 ، ذیل حدیث 18.
12 ـ الکاشانی ، محسن فیض ، الحقائق فی محاسن الاخلاق ، تصحیح : السید ابراهیم المیانجی ، ص 54؛ همو، المحجه البیضاء فی تهذیب الإحیاء ، تصحیح : علی اکبر الغفاری ، چ دوم ، ج5 ، ص95.
13 ـ البستانی ، بطرس ، محیط المحیط ، چ جدید، ص251 . نیز ر.ک:خواجه نصیرالدین طوسی ، اخلاق ناصری ، تصحیح و تنقیح : مجتبی مینوی و علیرضا حیدری ، چ سوم ، ص101 ؛ محمد مهدی النراقی ، جامع السعادات ، تعلیق و تصحیح السید محمد کلانتر ، چ سوم ، ج1 ، ص22.
14 ـ ر.ک: البستانی ، بطرس ، همان :«فغیر الراسخ من صفات کغضب الحلیم لا یکون خلقاً. و کذا الراسخ الذی یکون مبدءاً للافعال النفسیه بعسر و تأمل کالبخیل اذا حاول الکرم».
15 ـ ر.ک: فیض الکاشانی ، محسن ، همان.
16 ـ البته نه به طور دقیق همان ؛ زیرا دو مکتب اخلاقی یونان و دینی از نظر هدف و نتیجه متفاوت اند. (ر.ک: السید محمد حسین الطباطبائی ، همان ، ص373. نیز ر.ک:صص361-354 و382-370)
17 ـ ادموند پینکافس ، از مسأله محوری تا فضیلت گرایی ، ترجمه : سید حمید رضا حسنی و مهدی علی پور.
18 ـ ویلیام کی .فرانکنا ، فلسفه اخلاق ، ترجمه: هادی صادقی ، چ دوم ، صص139-144.
19 ـ النراقی ، محمد مهدی ، همان ، صص21-26. نیز ر.ک : الحسین الراغب الاصفهانی ، الذریعه الی مکارم الشریعه ، چ دوم ، صص40-41؛ خواجه نصیرالدین طوسی ، همان ، صص101-106؛ محمد باقر المجلسی ، همان و ویلیام کی. فرانکنا، ص140:«فضایل عبارتند از: ملکات یا ویژگی هایی که کاملاً ذاتی نباشند ؛ همه ی آنها باید دست کم تا حدی به وسیله ی تعلیم و ممارست و یا شاید با موهبت [الهی] به دست آمده باشند.»
20ـ طباطبایی ، سید محمد حسین ، تفسیر المیزان ، ترجمه : ناصر مکارم شیرازی ، چ ششم ، ج1 ، صص505-506 و همو ، المیزان فی تفسیر القرآن ، همان ، ص375.
21 ـ الطباطبایی ، سید محمد حسین ، همان ،صص361-360:«…و هذا المسلک الثالث مبنی علی التوحید الخالص الکامل الذی یختص به الإسلام علی مشرعه و آله أفضل الصلوه هذا…فإن بنائه علی الحب العبودی ، و ایثار جانب الرب علی جانب العبد…فللعقل أحکام و للحب أحکام.»
برای توضیح بیشتر ر.ک: همان ،صص361-358 و 375-373 و ترجمه تفسیرالمیزان ، همان ،صص508-505 و 529-526.
22 ـ مصباح یزدی ، محمد تقی ، فلسفه اخلاق ، تحقیق و نگارش : احمد حسین شریفی ،ص15.
23 ـ مصباح یزدی ، محمد تقی ، اخلاق در قرآن ، تحقیق و نگارش محمد حسین اسکندری ،ج1،صص241-240.
24 ـ ملکیان ، مصطفی ، به نقل از مسعود امید ، درآمدی بر فلسفه اخلاق از دیدگاه متفکران مسلمان معاصر ایران ،ص196.
25 ـ Moral.
26 ـ Immoral.
27 ـ Morality.
28 ـ Immorality.
29 ـ ویلیام کی. فرانکنا ، همان ،ص28 و ر.ک:
william K.Frankena,Ethics.Second Edition.pp.5-6
30ـ ویلیام کی. فرانکنا ،همان ،صص30-28.
منبع:خنشریه فصلنامه اخلاق ،شماره 11

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید