روح؛حقیقت وجودی انسان(2) نگاهی دوباره به آیه روح

روح؛حقیقت وجودی انسان(2) نگاهی دوباره به آیه روح

نویسنده: عبدالله غلامی

 

حقیقت روح

با اندکی تأمل درباره مسئله روح، این واقعیت روشن می شود که از جمله مسائلی بسیار پیچیده طبیعی و از موضوعات بسیار مهم قرآنی که مورد توجه و نظریه پردازی فلاسفه و متکلمان و دیگر دانشمندان قرار گرفته، مسئله «حقیقت روح» است با تفحص در نوشته و منابع موجود، به آرای زیادی در مورد تعریف و ماهیت و حقیقت روح برمی خوریم و می بینیم که در این مورد تضارب آرا و تشت اقوال وجود دارد تا آنجا که مفسران نیز در ارائه این مطلب نیز غالباً به بی راهه رفته و بسان لغویین فقط به ذکر مصادیق آن اکتفا کرده اند، و این بعلت آن است که غالباً به اقوال تابعان که از جمله مفسران بوده اند، تمسک جسته اند، بدون اینکه آن را به پیامبر(ص)و اهل بیت او علیهم السلام که به منبع وحی متصل بوده اند، اسناد کنند حتی در پاره ای از موارد با ذکر کردن یک رأی انتخابی از سوی خود، هیچ گونه استدلالی ، نه از عقل و نه از نقل(قرآن و سنت)برآن نداشته اند و ما نیز چون نقل از آرا و اقوال در حوصله این نوشتار نیست، از آن خودداری می کنیم.77لازم است که ذکر کنیم که آنچه مفسّران درباره روح نقل کرده-اند ، حدودا، به 15رأی می رسد و همان گونه که ذکر شد یا بر آن استدلال نمی کنند، یا فقط نقل قول از دیگر مفسّران را اظهار می کنند؛ ولی با این وجود مرحوم علامه طباطبایی(ره)استوارترین نظریه را در تفسیر روح ارائه می دهند که منسجم ترین نظریات است که با استفاده از خود قرآن و آیاتی از آن که روح در آنها به کار رفته و دیگر آیات ناظر به آن و با روش تفسیر قرآن به قرآن، این حقیقت را بیان می کنند. علامه می فرماید:
آنچه از سایر قرآن به دست می آید این است که روح مخلوقی از مخلوقات خداست و حقیقت واحدی است که دارای مراتب و درجات مختلفی است. یک درجه از آن در حیوان و در غیر مؤمنین از انسانهاست و درجه بالاتر آن در افراد مومن از انسانهاست؛ همچنان که در آیه «لاَ تَجِدُ قَوماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَن حَادَّ اللهَ وَ رَسوُلَهُ وَ لَو کَانُوا آباءَهُم أَو أَبنَاءهُم أَو إِخوانَهُم أَو عَشیرَتَهُم أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الایمانَ وَ أَیَّدَهُم بِروُحٍ مِّنهُ وَ یُدخِلُهُم جَنَّاتٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهَارُ خَالِدینَ فِیهاَ رَضِی اللهُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنُه أُولئِکَ حِزبُ اللهِ أَلاَ إِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ المُفلِحونَ»(مجادله/22)آمده است و یک درجه از آن روحی است که انبیا و رسل به وسیله آن تأیید می شود؛ مثل «وَ لَقَد آتَینَا مُوسیَ الکِتَابَ وَ قَفَّینَا مِن بَعدِهِ بالرُّسُلِ و آتَینَا عِیسیَ بنِ مریَمَ البَیِّنَاتِ وَ أَیَّدنَاهُ بِروُحِ القُدُس أَفَکُلَّمَا جَاءکُم رَسُولٌ بِمَا لَا تَهوَی أَنفُسُکُم استَکبَرتُم فَفریقَاً کَذَّبتُم وَ فَریقَاً تَقتُلونَ»(ّبقره/87،شوری/52)
باز ایشان در جایی دیگر می نویسد :
به طور اجمال از آیات قرآن، مثلاً«یَومَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ المَلائکَهُ صَفّاً لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلّا مَن أَذِنَ لَهُ الرحمَنُ وَ قَالَ صَواباً»(نبإ/38)و«تَعرُجُ المَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ إِلََیهِ فِی یَومٍ کَانَ مِقدَارُهُ خَمسینَ أَلفَ سَنَهٍ»(معارج/4)و آیات دیگر، می توان استفاده کرد و چیزی را به دست آورد که «روح، حقیقت و موجودی مستقل است.» و موجودی است دارای حیات و علم و قدرت، نه اینکه از مقوله صفات و احوال و قائم به موجود دیگر باشد.78
ایشان با اشاره به آیه 85سوره اسرا می فرماید:«قرآن از سوی دیگر روح را معرفی می کند به اینکه از امر پروردگار است.»79فخر رازی صاحب التفسیر الکبیر در مرد لفظ«امر» در قرآن کریم می گوید
لفظ «امر» در قرآن به معنای«فعل » آمده است:«إِلَی فِرعونَ وَ مَلَئِهِ فَاتَّبِعُوا أَمرَ فِرعونَ و َ مَا أَمرُ فِرعوُنَ بِرَشیدٍ»(هود/97)؛و«فَلَمَّا جَاء أَمرُنَا نَجَّینَا صَالِحاً وَ الَّذینَ آَمَنُوا مَعَهُ بِرحَمَهٍ مّنَّاوَ مِن خِزیِ یَومَئِذٍ إنَّ رَبَّکَ هُوَ القَوِیُّ العَزیزُ»(هود/66)أی : فعلنا.پس «قل من أمر ربّی»؛یعنی من فعل ربّی این جواب دلالت می کند براینکه آنها سؤال کردند که آیا روح، قدیم است یا حادث؟خداوند جواب داد:روح حادث است و به وسیله فعل خدا و تکوین او و ایجاد او حاصل شده است.80
در مقابل این دیدگاه، مرحوم علامه طباطبایی (ره)به گونه ای دیگر امر پروردگار را به صورتی زیبا تبیین می کند که بسیاری از حقیقتها را می توان از آن فهمید، آنجا که می فرماید:
قرآن کریم، امر پروردگار را در آیه 82و83سوره یس معرفی می کند و می فرماید:«امر خدا، همان کلمه ایجادی است که خداوند سبحان هر چیزی را با آن ایجاد می کند»؛به عبارت دیگر، امر خدا همان وجودی است که به اشیا افاضه می کند، اما نه از هر جهت، بلکه از این جهت که مستند به خدای متعال است و آمیخته با ماده و زمان و مکان نیست؛ همچنان که آیه«وَمَا أَمرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمحٍ باِالبَصَرِ»(قمر/50)به این مجرد از ماده و زمان و مکان اشاره دارد؛ زیرا تعبیر مذکور در این آیه در جایی گفته می شود که تدریج در کار باشد؛ یعنی مادی و محکوم به حرکت مادی نباشد.81
با این روشن می شود که امر خدا، در مقابل خلق خدا قرار می گیرد، آنجا که حضرت باری تعالی می فرماید:«إِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ استَوَی عَلَی العَرشِ یُغشِی اللَّیلَ النَّهَارَ یَطلُبُهُ حَثیثاً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمرِهِ أَلاَ لَهُ الخَلقُ وَ الأَمرُ تَبَارَکَ اللهُ رَبُّ العَالَمینَ»(اعراف/54)؛نشان می دهد که خلق خدا، برخلاف امر او همچنان که در بالا گفته شد، به علل و اسباب نیاز داشته و در مسیر آن قرار می گیرند و به زمان و مکان منطبق می گیرند، پس از این جهت امر خدا نیستند؛ چون در امر خدا، زمان و مکان وجود ندارد.82باز علامه طباطبایی(ره)در معنای خلق و امر می فرماید :
همین معنای خلق و امر را از آیه «إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِنَدَ اللهِ کَمَثَلِ ادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»(آل عمران/59)استفاده می شود؛ زیرا در این آیه نخست خلقت آدم را ذکر نموده و ارتباط آن را با خاک که یکی از اسباب است، بیان می کند و سپس همان وجود را بدون ارتباطش به چیزی، با تعبیر«کن»(باش)خاطر نشان می سازد. و همچنین نظر این آیه این است آیه :«ثُمَّ جَعَلنَاهُ نُطفَهً فِی قَرَارٍ مَّکیِنٍ…ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقنَا العَلَقَهَ مُضغَهً فَخَلَقنَا المُضغَهَ عِظَاماً فَکَسَونَا العِظَامَ لَحماً ثمَّ أَنشَأنَاهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبَارکَ اللهُ أَحسنُ الخَالقیِنَ»(مؤمنون/13-14)؛ زیرا ایجاد خدای سبحان را که منسوب به خداوند است و سلسله و علل، تخلل و واسطه نیستند، خلق دیگر نامیده می شود. از همه آنچه گفته شد این معنا به دست می آید که امر عبارت است از کلمه ایجاد آسمانی؛ یعنی فعل مختص به ذات او، و اسباب و علل، واسطه و تخل نیستند و این امر به مقیاس زمان و مکان و هیچ خصیصه مادی دیگر اندازه گیری نمی شود.[و اینکه ]امر او در هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز.83
از آنجا که انسان موجودی چند ساحتی(دو ساحتی)است که یک بعد او مادی و بعد دیگرش غیر مادی است:«إِر قَالَ رَبُّکَ لِلمَلَائِکَهی إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طینِ فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِن رُّوحیِ فَقَعُوا لَهُ سَاجدِینَ»(ص/71-72)بعد مادی انسان منشأ طبیعت و تمایلات حیوانی اوست و بعد الهی او منشأ فطرت و تمایلات فوق حیوانی اوست. همین بعد است که به انسان مقامی می دهد که فرشتگان به خاطر آن مقام مأمور به سجده برانسان می شود . در این آیه جریان تکمیل آخرین مرحله وجودی انسان فرمود:«و نفخت فیه من روحی». روح انسان را به خودش نسبت می دهد و این نسبت، شدت اتصال و ارتباط انسان با خداوند و نیز شرافت انسان را می رساند. خداوند دمیده شدن روح خود را در انسان را که مان دمیده شدن روح انسانی است، مرحله ای جدید در تکامل خلقت او معرفی می کند و به خاطر این خلقت جدید و به وجود آمدن انسان به خود تبریک گفته و خود را احسن الخالقین می نامد.«مؤمنون14».خداوند هنگامی به خود تبریک گفته و خود را احسن الخالقین می نامد که روح انسانی به جسم انسان تعلق می یابد. پس اگر خداوند با خلق انسان بهترین خلق کننده هاست، انسان نیز بهترین مخلوق است . این بهترین بودن انسان نسبت به سایر مخلوقات قطعاً به خاطر جنبه ای است که حیوانات فاقد آن هستند .یه بعد حیوانی انسان، طبیعت و به بعد فوق حیوانی او فطرت می گویند . کشمکش بین این دو ، شخصیت و سرنوشت انسان را تعیین می کند.84روح که یک ساحت محسوب می شود، و همین روح که مجرد از ماده است و مستقل و شخصیت واقعی انسان را تشکیل می دهد، همان ملکوت انسان است؛ چون روح، تجلّی روح خداست85و چون برای هر موجودی، ملکوتی و امری است آان چنان که آیه 14سوره مؤمنون و آیه 185سوره اعراف به آن اشعار دارد،86نتیجه دیگر که گفته می شود این است که روح از سنخ امر و از عالم امر است در مقابل عالم خلق که مورد بررسی قرار می گیرد .

عالم خلق و عالم امر

پس از اینکه روشن شد که روح به حسب وجودش از سنخ امر و ملکوت است، این پرسش مطرح می شود که روح انسان، چه خصوصیاتی دارد؟
گفته شد که روح مجرد، مستقل و خارج از زمان و مکان است و از سنخ امر و ملکوت خداست و از دایره ی خلق به وسیله اسباب وجودی و مادی خارج است ما فوق وجود نشئه ی مادی و ظرف زمان با این اوصافی که برای روح ذکر شد، مشخص می شود که روح باید به عالمی غیر از عالم خلق که اسباب و علل، در آن واسطه هستند، باشد و این عالم به دلیل آیه ی 54سوره اعراف«إِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ استَوَی عَلَی العَرشِ یُغشِی اللَّیلَ النَّهَارَ یَطلُبُهُ حَثیِثاً وَ الشَّمُش وَ القَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمِرهِ أَلَا لَهُ الخَلقُ وَ الأَمرُ تَبَارَکَ اللهُ رَبُّ العاَلَمینَ»عالم امر است . مرحوم صدر المتألهین درباره ی این اصطلاح می فرماید: این کلمه [=عالم امر]،ظاهراً از قرآن مجید اقتباس شده است.87علاوه بر این، آیه روحبه این مطلب اشاره دارد که روح، از خلق جداست:«وَیَسأَلونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أَمرِ رَبّی وَ مَا أُوتیتُم مِّن العِلمِ إِلّا قَلیِلاً»(الاسراء/85)ملا صدرا در مورد تعلق ورح، به عالم امر، و جدا بودن این عالم از عالم خلق می گوید:«فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدیِنَ»(الحجر/29)این روح، روح الهی است که به عالم امر تعلق دارد، چون از عالم امر است که فرمود:«قل الروح من امر ربی» و آنچه که به عالم خلق تعلق دارد، روح حیوانی است.88ملاصدرا در این مورد، تفسیری تأویلی را ارائه کرده و ظاهر اولین کسی باشد که روح منفوخ در انسان، به روح الهی تعبیر کرده است.89

تفاوت عالم امر و عالم خلق

از خصوصیات عالم خلق آن است که اسباب و علل طبیعی، به اذن و اراده خداوند در پیدایش یک موجود دخیل می باشد؛ و در آن زمان و مکان و شرایط محیط و طبیعت دخالت دارد و لازمه این امور این است این گونه خلقت تدریجی و به وسیله اسباب مادی باشد و منطبق بر زمان و مکان باشد اما در مقابل، عالم امر عاری از تدریج و خارج از حیطه زمان و مکان است. در قرآن بعد از اینکه امر خدا را به یگانگی معرفی می کند آن را به لمح بصر تشبیه می کند که منظور از آن، نفی تدریجی بودن آن است.90از آنچه گفته شد این قول ثابت می شود که روح از دایره عالم خلق خارج بوده و از عالم امر خداست که همان قول و کلمه او شمرده می شود91و لازمه خصوصیات روح این است که از عالم امر باشد .

پیدایش روح انسانی

وجود چیزی غیر از این بدن جسمانی برای انسان که شخصیت دهنده به او متمایز کننده بشر از سایر موجودا ت به عنوان روح، امری مسلم و غیر قابل انکار است. حال این سؤال پیش می آید که روح پیدایشی چگونه در بدن انسان به الخصوص و در حیوانات ذی روح به العموم دارد. با پیدایش روح در بدن، در واقع حیات واقعی موجود ذی روح ایجاد و آغاز می شود؛ چون حیات فرع روح است92و روح کلمه حیات است که خداوند به اشیا افاضه می کند و آنها را با مشیت خود زنده می سازد.93پس این پیدایش چگونه و چه موقع است ؟
وَ لَقَد خَلَقنَاکُم ثُمَّ صَوَّرنَاکم ثُمَّ قُلنَا لِلمَلآئِکَهی اسجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبلیسَ لَم یَکُم مِّنَ السَّاجدینَ»(اعراف/11)؛؛«وَلَقَد خَلَقنَا الإِنسَانِ مِن صَلصَالٍ مِّن حَمَإٍ مَّسنُونٍ. وَ الجَآنَّ خَلَقنَاهُ مِن قَبلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ. وَ ذِذ قَالَ رَبُکَ لِلمَلائِکَهِ إِنِّ خَالقٌ بَشَراً مِّن صَلصَالٍ مِّن حَمَإ مَّسنُونٍ. فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدینَ.»(حجر/26-29)؛«إِن یُوحَی إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذیِرٌ مُّبینُ. إِذ قَالَ رَبُّکَ لِلمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالقٌ بَشَراً مِن طینٍ»(ص/71-72)؛«الَّذیِ أَحسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلقَ الإِنسانِ مِن طینٍ. ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلَالَهٍ مِّن مَّاء مَّهینٍ. ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الأَبصارَ وَ الأَفئِدَهَ قَلِیلاً مَّا تَشکُرونَ(سجده /7-9)،«وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسَانَ مِّن طِینٍ(مؤمنون/12-14)این آیات به صراحت براین دلالت دارند که پس از اینکه بدن جسمی انسان، مراحلی از درون خلقت خود را در عالم رَحِم طی کرد و به استعداد رسید، روح الهی به او تعلّق می گیرد و ذی روح می شود. ملا صدرا در این باره می گوید :
نطفه انسانی هنگام به پایان رسیدن استوا(برابری)و اعتدال به واسطه استعداد خویش، استحقاق و شایستگی آن را می یابد که نفس تدبیر کننده ای که او را اداره نماید، بر او اضافه گردد، پس به او روح بشری از گنجینه جود جواد مطلق- آنچه مورد نیاز هر نیازمند است- افاضه شود…94این آیات تحوّلات و تطوّرات خلقت جنین(مؤمنون/12-14)را روی نظامی معین ذکر می کند، یعنی همین که خلقت انسان به آن مرحله از قوه و استعداد رسید، به او صورت داده می شود(اعراف/11)؛95یعنی روح انسانی به او افاضه می شود

حدوث نفس (روح)

درباره چگونگی پیدایش روح چند نظریه مطرح است، به عبارت دیگر چه موقع انسان دارای روح می شود؟ برای کسانی که با مباحث معرفه ی النفس آشنایی دارند، به خوبی آشکار است که اقوال وعقاید درباره حقیقت نفس به اندازه ای زیاد و متنوّع است که انسان را بیشتر حیران و سرگشته می کند و بررسی آنها خود کتابی گسترده می طلبد، ولی آنچه به حدوث نفس مرتبط است ، در چهار قول خلاصه می شود که بنا به قول حکیم سبزواری به عبارت اند از:1)نفس هم در حدوث و هم در بقا جسمانی است؛2)نفس هم در حدوث و هم در بقا روحانی است؛3)نفس در حدوث ، جسمانی، ولی در بقا، روحانی است؛4)نفس در حدوث، روحانی، ولی در بقا جسمانی است .
قول اول از آن دهریون و طبیعیون است که بطلان آن ثابت شده و روشن است و غالب متکلمان نیز آن را پذیرفته اند، ولی در نحوه جسمانی بودن آن اختلاف بسیار وجود دارد . قول دوم، قول حکمای مشائی است که ابن سینا و پیروانش آن را پذیرفته اند. قول سوم، نظریه معروف صدر المتالهین است و قول چهارم، قول کسانی است که به تناسخ قائل اند.96از چهار نظریه ذکر شده، دو نظریه از آنها مهم است که همان قول دوم و سوم می باشد. یعنی:نظریه روحانیه ی الحدوث و روحانیه ی البقاء؛نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء.
نظریه اول که قول حکما مشائی است و ابن سینا به آن قائل هستند، معتقدند حقیقت روح مربوط به عالم ماورای ماده است؛ یعنی روح قبل از پیدایش بدن در عالم ماورای طبیعت بوده است و پس از پیدایش بدن برای مدت محدودی اسیر آن گشته است و سرانجام نیز پس از مرگ انسان به سوی اصل خود که عالم مجردات است ، باز می گردد. ظاهر این ظریه با آیاتی که مربوط به تعلّق گرفتن روح به بدن است 97و آیاتی که امر خدا را تعریف و تفسیر می کند،98نشان از ناسازگاری دارد .
نظریه دوم که نظریه معروف صدرالمتالهین است و او اثبات کننده این نظریه، معتقد است روح نه جسمانی است و نه از عالم ماده هبوط کرده است، بلکه نفس از تکامل جوهری ماده به وجود می آید، به بیان دیگر، جسم انسان براثر حرکت جوهری که خود مؤسس آن است، صورت نوعی مجردی به نام نفس ناطقه انسانی پیدا می کند که پس از فنای بدن نیز باقی است، بنابراین روح مولود و زاییده تحوّل ماده است؛ از این رو، به آن جسمانیه الحدوث می گویند. علامه حسن زاده آملی در عین نهم از عیون مسائل نفس درباره تکوّن جوهر نفس می گوید:
آیا نفس، جسمانیه ی الحدوث و التصرف است یا روحانیه ی الحدوث و التصرف؟ به عبارت دیگر، آیا نفس حادث است «به حدوث بدن» یا «با حدوث آن»؟حکمای متأخر مشائی مذهب دوم را اختیار کرده اند که آن نیز دارای شعبه هایی است. حق آن است که نفس جسمانیه ی الحدوث و التصرف و حادث به حدوث بدن و مسخر در تح تدبیر متفرد به جبروت است و از طوری به طور دیگر در انقال است .99
ایشان برای ادّعای خود که قائل صحت نظریه صدر المتألهین است، با تمسک به آیات قرآنی می گوید :
نظر و دقّت کامل در آیه «وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن سُلَالَهٍ مِّن طینٍ»_مؤمنون/12-14)مشعر به این است که این کلام الهی بیان می کند که نفس به بدن حادث می شود، نه با بدن؛ یعنی نفس قوه ای منطبع در جسم و سپس تحت تدبیر ملکوت، خلق دیگری می گردد؛ یعنی از میّت، حیّ خارج می گردد.100
صدر المتألهین در باب چگونگی تعلّق روح به بدن، در شرح اصول کافی این گونه می فرماید :
اگر گویی این روحی که منشأ حیات ابدی است، چه می باشد و چگونه به این بدن تعلق دارد؟آیا داخل در آن است و یا بیرون از آن؟ متصل به آن است یا جدای از آن ؟[در جواب]گویم: آن به صورت آمیزش و در آمیختگی داخل بدن نیست به صورت دوری و جدایی از هم، بیرون از آن هم نیست، نه متصّل به بدن است و نه جدا و منفصل از آن.101
اوّلین مرحله تروّح انسانی؛ یعنی روحانیت انسان آغاز می شود؛ یعنی حرکت جسمانی، هنگامی است که انسان به ابتدایی ترین مراحل ادراک نائل می شود؛ یعنی طلیعه شکفتن شعور در آدمی از شعور حسّ آغاز می شود . در ترکیب اتحادی روح(نفس)و بدن، موجود اوّل، ماده و جسمانی است و این جسمانیت چنان است که با تکامل خودش به روحانیت می رسد؛ یعنی به مقام روح می رسد. به این امر جسمانیه ی الحدوث می گویند، یعنی نفس در حدوث خودش جسمانی است. بنا به گفته دکتر دینان، این نظریه ، مترقی-ترین نظریه ای است که درباره نفس ناطقه ابراز شده است.102اینجاست که بعد دوم انسان شکل می گیرد و این دو بعد، مادام که در دنیا زندگی می کند، متلازم و با یکدیگرند،103که اثبات این بعد با مستندات قرآنی، قبلاً گذشت.

جواب به چند شبهه

حال این سؤال مطرح می شود که در حیوان یا انسانی که شبیه سازی می شود روح او از در او دمیده می شود؟ یا این شبهه از سود مادیون مطرح می شود که انسان با این کشف خود، توانایی خود را در تدبیر جهان به اثبات رسانده است یا به تعبیری دیگر انسان نیز همچون خدای قادر و توانا قدرت و توانایی برخلقت موجودات دارد؟
در جواب به شبه نخست باید گفت که با توجه به مطالب بالا گفته شد، روشن می شود که هر موجودی اعم از انسان، حیوان یا هر جاندار دیگری که جسم او به استعداد دارا شدن روح برسد، از سود خدای توانا همان روح الهی که الآن به مخلوقات خود افاضه کرده است افاضه می کند. ثانیا بخل از خداوند به دور است از اینکه این کار را انجام ندهد، ثالثا اینکه هر موجودی اگر به آن استعداد روح دار شدن برسد به او روح افاضه می شود یک قانون الهی است که به عمومی در تمام موجودات آن را به وضوح می بینیم .
در جواب شبهه دوم باید گفت که اینکه انسان با این همه امکان پیچیده و با گذشت یک دوره تقریبا طولانی از عمر دانش پزشکی و دیگر علوم براین کار توانایی یافته باز جایگاه قدرت خداوند بر خالقیتش محفوظ است خصوصا با اعترافات دانشمندان بالاخص فیزیک دانان؛ چرا که خداوند همین انسان یا حیوان شبیه سازی شده را با این گونه امکانات و به این مشقت نمی سازد و از آن گذشته شبیه سازی نیز خود دلیلی بر وحدانیت خداوند است و قادریت اوست مضافا اینکه خداوند خود را «احسن الخالقین»می نامد که ممکن است اشاره به ین مطالب داشته باشد که گفتیم جواب دیگر این است که این همه علم و آگاهی خود از سوی خداوند متعال است که در اختیار بشر گذاشته است .

نفس یا روح ، کدام یک؟

بنا به آنچه از آیات قرآنی استفاده می شود، حقیقت مجردی است که سبب حیات است و به بدن تعلّق می گیرد، از آن به روح تعبیر می شود.«وَ یَسأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أَمرِ رَبّی وَ مَا أُوتِتُم مِّن العِلمِ إِلّا قَلیِلاً»(اسراء/85)«فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فیِه ِ مِن رُّوحی فَقَعُوا لَه سَاجِدینَ(حجر/29،ص/72)؛«ثمَّ سوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الأَبصَارَ وَ الأَفئِدَهً قَلیلاً مَّا تَشکُرونَ»(سجده/9)بعد از اینکه روح به بدن تعلّق گرفت تا زمانی که مشغول تدبیر امور بدن است و به آن حیات بخشیده و شخصیت حقیقی انسان را تشکیل می دهد و او موضع تکلیف الهی قرار می دهد، به آن نفس گویند؛ همچنان که حکما و فلاسفه به آن قائل اند و آن را نفس ناطقه خوانند. صدر المتألهین در این زمینه گوید:«حقیقت انسان از آن جهت که تعلّق به بدن گرفته و باعث تحریک و تدبیر آن می شود، به آن نفس می گویند».104
حکمای مسلمان آنچه را که منشأ حیات یا عقل و حیات است، روح نامیده و آن را مترادف با نفس ناطقه گرفته اند و برای آن مراتبی قائلند.105در قرآن هر جا که انسان را مکلف قرار داده و از شخصیت او نام می برد و هر گاه از توفّی و قبض روح و حساب رسی و تفکّر در خود یاد می کند، از آن به نفس تعبیر می کند و جالب توجه این است که قرآن هیچ گاه تعبیر روح را بعد از تعلّقش به بدن به کار نبرده است:«ثمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مین رُّوحِهِ وش جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الأَبصَارَ وَ الأَفئِدَهَ قَلیلاً مَّا تَشکُرُونَ. وَ قَالُوا أَئذاَ ضَلَلنَا فیِ الأَرضِ أَئِنَّا لَفیِ خَلقٍ جَدِیدٍ بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کَافِرونَ»(سجده /9-11)؛«اللهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حیِنَ مَوتِهَا وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنَامِهَا فَیُمسِکُ الَّتِی فَیُمسِکُ الَّتیِ قَضَی عَلَیهَا المَوتَ وَ یُرسِلُ الأُخرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمَّی إِنَّ فیِ ذَلِکَ لَآیاتٍ لِّقَومٍ یَتَفَکَّروُنَ.»(زمر/42)؛«قُل یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُم فیِ شَکٍّ مِّن دِیِنی فَلَا أَعبُدُ الَّذینَ تَعبُدوُنَ مِن دوُنِ اللهِ وَ لَکِن أَعبدُ اللهَ الَّذیِ یَتَوَفاً کُم وَ أُمِرتُ أَن أَکونَ مِنَ المُؤمِنینَ»(یونس/104)106«أَتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسوَنَ أَنفُسَکُم وَ أَنتُم تَتلُونَ الکِتَابَ أَفَلا تَعقِلوُنَ»(بقره/44)؛«أُحِلَّ لَکُم لَیلَهَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسائِکُم هُنَّ لِباسٌ لَّکُم وَ أَنتُم لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللهُ أَنَّکُم کُنتُم تَختَانُونَ أَنفُسَکُم فَتابَ عَلَیکُم وَ عَفَا عَنکُم فَالآنَ بَاشِروهُنَّ وَ ابتَغُوا مَا کَتَبَ اللهُ لَکُم وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطَُ الأَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الأَسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَی الَّیلِ وَ لَا تُبَاشِروُهُنَّ وَ أَنتُم عَاکِفونَ فِی المَساجِدِ تِلکَ حُدُودُ اللهِ فَلَا تَقرَبُوهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ»(بقره/187)؛یُخاَدِعُونَ اللهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ مَا یَخدَعوُنَ إِلَّا أَنفُسَهُم وَ مَا یَشعُرُونَ»(بقره/9)؛«یَا أَهلَ الکِتَابِ لِمَ تَکفُرونَ بِآیاتِ اللهِ وَ أَنتُم تَشهَدونَ»(آل عمران/70)؛«وَمَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَهُ ثُمَّ یَستَغفِرِ اللهِ یَجِدِ اللهَ غَفُوراً رَّحیماً»(نساء/110)؛«أَلَم تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُم بَلِ اللهُ یُزَکّی مَن یشَاء وَ لا یُظلَمُونَ فَتیِلاً»(نساء/49)؛؛«هَل یَنظُُروُنَ إِلَّا تَأویلَهُ یَومَ یَأتِی تَأویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسوهُ مِن قَبلُ قَد جَاءت رُسُلُ رَبِّنَا بِالحقّی فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشفَعُوا لَنَا أَو نُرَدُّ فَنَعمَلَ غَیرَ الَّذِی کُنَّا نَعمَلُ قَد خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَلَّ عَنهُم مَّا کَانوُا یَفتَرونَ»(اعراف/53)؛«إِن أَحسَنتُم أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَهَا فَإِذَا جاءَ وَعدُ الآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوا تَتبیراً»(اسراء/7)؛«وَ بَارَکنَا عَلَیهِ وَ عَلَی إِسحَقَ وَ مِن ذُرِّیَّتِهِمَا مُحسِنٌ وَ ظَالِمٌ لِّنَفسِهِ مُبینٌ(صافّات/113)
آیات از این قبیل که در آن نفس به کار برده شده، زیاد است، به گونه ای که هر گاه رحمت و عذاب و اجر و مغفرت خدا مطرح بوده، اصلاح نفس بکار برده شده است و همچنین در موقع امر به تعقل و تفکّر و سیر در انفس و خودشناسی نیز همین گونه است. در قرآن هرجا عملی از انسان صادر می شود، صدور آن را از نفس می داند.107همان گونه که نفس دریافت کننده عمل است .

نفس؛ شخصیت واقعی انسان

نفس آدمی همان حقیقتی است که از تمام جهات، ماهیت جسم و جان و روح و روان را در برگرفته است. علّت این سخن آن است که خداوند در وعد و عیدهای خود و تکالیف خود به بشر، نفس انسان را مورد خطاب قرار می دهد و این بدان معناست که هر کاری که از انسان سرزند، فاعل آن نفس است؛ لذا ثواب و عقاب نیز متوجه اوست؛ یعنی آدمی همان گونه که صادر کننده عمل است، دریافت کننده عمل خویش نیز است. اکنون صرفاً به منظور اختصار به آیاتی در این زمینه اشاره می کنیم :«إِن أَحسَنتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَهَا فَإِذاَ جَاء وَعدُ الاخِرَهِ لِیَسوُؤا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلوُ المسجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوا تَتبیراً»(اسراء/7)؛«قُل یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَد جَاءکُمُ الحَقُّ مِن رَّبِّکُم فَمَنِ اهتَدَی فَإِنَّمَا یَهتَدِی لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیهَا وَ مَا أَنَا عَلَیکُم بِوَکیلٍ»(یونس/108)؛«مَّنِ اهتَدَی فَإِنَّمَا یَهتَدی لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزرَ أُخرَی وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبعَثَ رَسُولاً»(اسرا/15)؛« وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّما یُجَاهِدُ لِنَفسِهِ إِنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ عَنِ العَالمِینَ»(عنکبوت/6)؛«وَ لَقَد اتَینَا لُقمَانَ الحِکمَهَ أَنِ اشکُر لِلهِ وَ مَن یَشکُر فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»(لقمان/12)؛«قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلمٌ مِّنَ الکِتَابِ أنَا آتیِکَ بِهِ قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُستَقِرّاً عندَهُ قَال هَذَا مِن فَضلِ رَبِّی لِیَبلُوَنیِ أَأَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّماَ یَشکُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریِمٌ»(نمل/40)؛«مَن عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن أَسَاء فَعَلَیخَت .َ کَت رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلعَبیِدِ»؛فصلت/46)؛هاَ أَنتُم هَؤُلاء تُدعَونَ لِتُنفِقُوا فِی سَبیلِ اللهِ فَمِنکُم مَّن یَبخَلُ وَ من یَبخَل فَإِنَّمَا یَبخَلُ عَن نَّفسِهِ وَ اللهُ الغَنِیُّ وَ أَنتُمُ الفُقَراء وَ إِن تَتَوَلَّوا یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمثَالکُم »(محمد(ص)/38)؛«إِنَّ الَّذینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللهَ یَدُاللهِ فَوقَ أَیدِیهم فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفسِهِ وَ مَن أَوفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللهَ فَسَیُؤتِیهِ أَجراً عَظیماً»(فتح/10)؛«قَد جَاءکُم بَصَائِرُ مِن رَّبِّکُم فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِهِ وَ مَن عَمِیَ فَعَلَیهَا وَ مَا أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیهٍ»؛(انعام/104)؛«وَمَن یَکسّی إِثماً فَإِنَّمَا یَکسِبُهُ عَلَی نَفسِهِ وَ کَانَ اللهَ عَلیِماً حَکیِماً»نساء/111)؛«یُخَادِعُونَ اللهَ وَ الَّذِینَ امَنُوا وَ مَا یَخدَعوُنَ إِلَّا أَنفسَهُم وَ مَا یَشعُرُونَ»(بقره/9)؛«أَلَم یَرَوا کَم أَهلَکنَا مِن قَبلِهیم مِّن قَرنٍ مَّکَّنَّاهسم فِی الأَرضِ مَا لَم نُمَکّن لَّکُم وَ أَرسَلنَا السَّمَاء عَلَیهیم مِّدرَارًا وَ جَعلَنَا الأَنهُارَ تجرِی مِن تَحتِهِم فأَهلَکنَاهُم بِذُنوُبِهِم وَ أَنشأنَا مِن بَعدِهِم قَرناً اخَرینَ»؛(انعام/6)؛«لَیسَ عَلَیکَ هُدَاهُم وَ لَکِنَّ اللهَ یَهدِی مَن یَشاء وَ مَا تُنفِقُوا مین خَیرٍ فَلأنفُسکُم وَ مَا تُنفِقونََ إِلَّا ابتِغاء وَجهِ اللهِ وَ مَا تنُفِقُوا مِن خَیرٍ یُوَفِّ إِلَیکُم وَ َأنتمُ لَا تُظلَمونَ»(بقره/272)؛«وَ لَا تُجَادِل عَنِ الَّذینَ یَختَانونَ أَنفُسَهُم إِنَّ اللهِ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّاناً أَثیماً»(نسائ/107)؛«أحلَّ لَکسم لَیلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَائکُم هُنَّ لِباسٌ لَّکُم وَ أَنتُم لِباَسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللهُ أَنَّکُم کُنتُم تَختَانُونَ أَنفُسَکُم فَتَابَ عَلَیکُم وَ عَفَا عَنکُم فَالآنَ بَاشِروُهنَّ وَ ابتَغوا مَا کَتَبَ اللهُ لَکُم وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الأَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الأَسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ أَتِمُا الصِّیامَ إِلَی الَّلیلِ وَ لَا تُباَشِروُهنَّ وَ أَنتُم عَاکِفوُنَ فِی المَسَاجِدِ تِلکَ حُدُودُالله فَلاَ تَقرَبُوهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ ایَاتِهِ للنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ»(بقره/187).
در قرآن آیات دیگری نیز وجود دارد که صراحتاً نفس را عامل و سبب اصلی ستم کاری می داند:«وَ ظَلَّلنَا عَلَیکُمُ الغَماَمَ وَ أَنزَلنَا عَلَیکُمُ المَنَّ وَ السَّلوَی کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقنَاکُم وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَکِن کَانُوا أَنفُسَهُم یَظلِموُنَ»(ّبقره /57)؛«وَدَّت طائِفَهٌ مِّن أَهلِ الکِتابِ لَو یُضِلُّونَکُم وَ مَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُم وَ مَا یَشعُرونَ»(آل عمران/69)؛»هَل یَنظُرونَ إِلَّا تَأویِلَهُ یَومَ یَأتِی تَأوِیلُهُ یَقُولُ الَّذیِنَ نَسُوهُ مِن قَبلُ قَد جاءت رُسُلُ رَ بِّنَا بِالحقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشفَعُوا لَنَا أَو نُرَدُّ فَنَعمَلَ غَیرَ الَّذِی کُنَّا نَعمَلُ قَد خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَلَّ عَنهُم مَّا کَانُوا یَفتَرونَ»(اعراف/53)؛«إِنَّ اللهَ لَا یَظلِمُ النَّاسَ شَیئاً وَ لَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ»(یونس/44).

سرانجام روح

از جمله مواردی که در مورد انسان مطرح است، مسئله ابدیّت و جاودانگی روح است. دانش روان شناسی تجربی جدید یا اسپریتیسم به این نتیجه رسیده است که عالم ارواح واقعا وجود دارد و بسیاری از منکران این عالم، در اثر این علم و پیشرفت جالب توجه آن، ولی در عین حال بسیار اندک،108از ادّعای خود دست برداشته اند. گروهی براین باورند که زندگی و حقیقت وجوددی انسان با مرگ انسان پایان می یابد ، اما از این غافل هستند که واقعیت انسان با مرگ انسان پایان می یابد، اما از این غافل هستند که واقعیت انسان چیزی است که برای فنا و نابودی خلق نشده است. در این باره قرآن برای انسان دو نشئت مطرح می کند که بیان کننده عدم نابودی حقیقت و واقعیت انسان است، آنجا که می فرماید:«وَلَقَد عَلِمتُمُ النَّشأَهَ الاولی فلولا تذکرون »؛واقعه/62«قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدا الخلق ثم الله ینشی النشاه الآخِرَهَ إِنَّ اللهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»(عنکبوت/20
علاوه براین، قرآن برای انسان دو سرگذشت مهم را ذکر می کند:
1.سعادت ابدی :«و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها…»(هود/108)
2.شقاوت ابدی:«فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفیِ النَّارِ لَهُم فِیهاَ زَفیِرٌ وَ شَهیِقٌ. خَالدینَ فِیهاَ مَا دَامَتِ السَّمَاواتِ وَ الأَرضُ إِلّا مَا شَاءَ رَبُکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُریدُ»(هود/106-107
شکی نیست که با مرگ انسان، بدن اسنان پوسیده شده و از بین می رود، پس راهی برای انشاء نشئت دوم و سرگذشت انسان غیر از در نظر گرفتن روح او و شخصیت حقیقی واقعی او باقی نمی ماند و این خود، عوالمی را می طلبد که غیر از این عالم دنیایی است .
دومین نشئه، نشئه معاد و آخر است که هیچ کس غیر از طبیعیون و دهریون و کسانی که در شهوات غرق شده اند، آن را انکار نکرده است.109اما کسانی که تفکر بکنند و در خلقت جهان تفکر کنند، خود به خود به وجود نشئه آخرت پی می برند:«أَفَحَسِبتُم أَنَّمَا خَلَقنَاکُم عَبَثاً وَ أَنَّکُم إِلَینَا لَا تُرجَعُونَ»؛مؤمنون/115؛«وَمَا هَذِهِ الحَیَاهُ الدُّنیَا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَهَ لَهِی َ الحَیَوانُ لَو کَانوُا یَعلَمُونَ»؛عنکبوت/64؛«انا لله و ان اله راجعون ».

ماهیت مرگ

ماهیت مرگ(موت)چیست؟آیا مرگ آنها و خرابی و فساد است؟ از نظر پزشکی، ماهیت موت، خرابی و فساد هیکل و بدن است . واقعیت امر این است که از چگونگی مرگ اطلاعات چندانی نداریم؛ چون هیچ تجربه مستقیم و بدون واسطه ای از مرگ نمی توانیم داشته باشیم. موت معارف در بین مردم آن است که عبارت می باشد از مفارقت روح از بدن و این خود یکی از اسباب رسیدن به نیمه ابدی و انتقال از داری به دار دیگر است.110با این حال، آرزوی دیرینه آدمی غلبه برمرگ بوده و می باشد . افسانه های مربوط به آب حیات و اکسیر جوانی همگی حاکی از این میل و خواست در درون آدمی است. پایان زندگی اگر پایان همه چیز باشد، بسیاری از فعالیتهای ما را بی معنا و پوچ می کند…از همین رو، زندگی جاوید از جمله آرزوهای بشری بوده است . سؤال این است که آیا می توان برمرگ غلبه پیدا کرد؟ با پیشرفتهای روز افزون علم پزشکی و بالا بردن بهداشت درجوامع بشری عمر متوسط آدمیان بیشتر شده و شاید بتوان عمر او را به دو برابر یا میانگین کنونی آن یا بیشتر رساند. با این حال، این امر اجتناب ناپذیر و غلبه بر آن غیر ممکن است . از نگاه فیلسوفان و متألهان تنها با پیدا کردن معنای واقعی مرگ می توان برواقعیت انکار ناپذیر آن غلبه کرد؛ آنگاه مرگ نه تنها پایان زندگی نیست، بلکه شروع یک زندگی مجدد و باشور و نشاط خواهد بود .

منطق قرآن درباره مرگ

بی تردید ادیان بیش از همه درباره مرگ واکنش نشان داده اند. کوشش ادیان این بوده است که مرگ را چنان معرفی کنند که براساس آن بتوان برنامه سازنده ای برای زندگی بشر ارائه داد. قرآن کتاب آسمانی اسلام درباره مرگ تعبیر«توفّی»را به کار می برد. معنی توفّی در زبان عربی «دریافت کردن چیزی بدون هیچ کم و کاست»است . و وفات نیز در لغت «اخذ شدن و گرفته شدن انسان است از فعالیت، نه از بین رفتن».111بنابراین در هنگام مرگ مأموران خدا انسان را بدون هیچ کم و کاست یعنی با همه واقعیتش دریافت می کنند. این تعبیر قرآنی در بردارند دو نکته کاربردی است :
1.مرگ معادل و مساوی با نابودی نیست .
2.با در نظر گرفتن اینکه بدن انسان با مرگ نابود می شود و پس هنگام مرگ از انسان چیزی دریافت می شود و باقی می ماند که غیر از بدن اوست. آنچه دریافت می شود جدای از اینکه غیر بدنی است شامل همه واقعیت انسان نیز هست. در تعبیرهای دینی بیشتر از واژه روح استفاده می شود که همان نفس در زبان فیلسوفان است. در فرهنگ دینی زندگی تا فراسوی مرگ ادامه دارد. انسان با مرگ به زندگی واقعی تری می رسد.112تفسیر فلسفی مرگ براساس دوگانه انگاری می پذیرد که مرگ گسسته شدن پیوند بین نفس و بدن است. براثر این گسستگی بدن رو به نابودی می گذارد، ولی در برابر نفس آدمی آسیب ندیده و همچنان باقی می ماند. بنابراین تفسیر دینی از مرگ تا اندازه ای نزدیک به تفسیر دوگانه انگاری است. آیا قرآن فقط خرابی را باعث مرگ می داند یا خرابی توأم با جدایی و بلکه جدایی همراه با خرابی؟اوّلاً قرآن مردن را توفّی می نامد؛ توفی یعنی تحویل گرفتن کامل در آیاتی از قرآن از مردن به توفّی و اخذ و قبض تمام شخصیت تعبیر می کند.113ثانیاً، قرآن یک سلسله مسائل را مقارن با مرگ یا بلافاصله بعد از مرگ طرح می کند که با تمام شدن و تباه شدن سازگار نیست و دلیل دیگری است براینکه مرگ از نظر قرآن، جدایی است میان آن چیزی که شخصیت واقعی انسان وابسته به آن است و میان بدن که فاسد و خراب می شود.114از مجموع آیات115استنباط می شود که از مرگ تا قیام، انسان در نوعی حیات و زندگی سعادتمندانه یا شقاوتمندانه به سر می برد و این خود نیز دلیلی روشن بر وجود روح است .116
قرآن کریم با بیانی فشرده و بس ژرفا آن حیات را ترسیم کرده است:«وَ مَا هَذِهِ الحَیَاهُ الدُّنیَا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَهَ لَهِیَ الحَیَوانُ لَو کَانوُا یَعلَمُونَ»(عنکبوت/64)استعمال مصدر«حَیَوان»(از مصادر وزن فعلان، دالّ برتحرّک متداوم)به معنای عینیت سیّال و واقعیت و هماره حیات، به همراه دیگر تأکیدهای بیانی و بلاغی که در ایه کریمه آمده است، همه و همه می رساند که سنخ حیات اخروی، سنخی خالص و غیر مشرب است، و حیاتی ذاتی است نه عرضی…در آنجا حقیقت حیات افاضه می شود . 117
با آنچه گفته شد، به یقین ثابت می شود که افرینش اصلی انسان همان جنبه روحی و معنوی آن است که در متون دینی از آن به روح و نفس و دیگر اصطلاحات هم معنا با آن یاد می شود. خلقت اصیل انسان همان روح و ذهن و نفس آن است که ماورا این جهان را درک می کند و سیستمی پیچیده دارد که کشف آن برای اناس چندان میسر نمی نمایاند. ولی با تأمل و تعمق و تکر و تدبر در آیات و روایات و دقت در کشفیات علمی، می توان تا اندازه ای پرده اسار آن را کنار زده و به زوایایی از آن پی برد .

پی نوشت:

77.ر.ک:تفاسیر یضاوی، کشاف، طبری، مجمع البیان، البرهان، الدر المنثور، روح المعانی، التفسیر الکبیر، ذیل آیات 85إسراء ،38نبإ،4قدر، 4معارج،9سجده،72ص،29حجر،14مؤمنون،17مریم
78.همان،ص302
79.همان
80.التفسیر الکبیر، فخر رازی،ج7،ص393(ج21،ص38،طبع قدیم)
81.المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی،ج12،ص303،ذیل النحل:2ر.ک: همان،ج13،ص273-274
82.ر.ک:همان،ج13،ص273-274
83.همان،ج13،ص273-274
84.کمالات وجودی انسان، محمد شجاعی، ص16-20
85.مقالات راههای نظری تزکیه نفس، محمد شجاعی،ج1،ص3-7
86.المیزان، ج13،ص274
87.تفسیر ملاصدرا ،ج6،ص42-44-146(به نقل از:اصطلاحات فلسفی،ص616)
88.تفسیر سوره واقعه، صدر المتألهین، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، ص40و157ذیل آیه24
89.فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، سید جعفر سبحانی،ص247
90.ر.ک:المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، ج13،ص273-274
91.ترجمه مفاتیح الغیب، ملاصدرا، ص852؛المیزان، همان
92.المیزان،ج13،ص275-276
93.همان،ج12،ص218
94.مفاتیح الغیب، ملاصدرا، ص852
95.ر.ک:مجموعه آثار «مقالات فلسفی؛ قرآن و مسئله ای از حیات»ج13،ص53-54
96.نیایش فیلسوف «مجموعه مقالات»،ابراهیم دینانی، ص203؛ر.ک: عیون مسائل نفس، حسن زاده آملی،ج1؛ص324
97.مؤمنون 14؛حجر26-29؛ص38؛سجده 7-9
98.اسرا، 85؛یس82-83؛قمر50
99.عیون مسائل آن و شرح آن، ج1،ص19،عین9
100.همان،ج1،ص361-365
101.شرح اصول کافی، ملاصدرا،ج3،ص623،ح341،342و343
102.آیینه های فیلسوف،ص159
103.المیزان، ج2،ص170
104.اسفار الربعه،ملاصدرا، ج2،ص213
105.دایره المعارف تشیع، ج8،ص338
106دیگر آیاتی که توف در آنها به کار رفته است؛ انعم60،نساء97،نحل32،اعراف37
107.نظیر آیاتی از قبیل:عنکبوت96،فاطر18،انعام104،فصلت46،یونس108،فتح10
108.و ما اوتیتم م العلم الا قلیلاً»اسرا85
109.تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین، راغب اصفهانی،ص132آل عمران14
110.همان،ص 134
111.قاموس القرآن، القرشی، ج1،ص187-188
112.معارف اسلامی 1ص182-183
113.انعام/61؛یونس/104؛نحل/28؛نحل/70،سجده/11؛زمر/42؛غافر67؛حج/5؛اعراف/37؛انفال/50؛نساء/97
114.یادداشتهای شهید مطهری،ج7،ص144-151
115.مؤمنون99-100؛نمل32؛واقعه 83؛قیامه26-30؛فجر27-30
116.همان
117.معاد جسمانی، ص115-116

منبع:تبریز، دانشگاه علوم پزشکی ، قرآن و روانشناسی علوم تربیتی ، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه،1385

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید