سیمای مِهر؛ مفهوم شناسی و مصایق احسان در قرآن (2)

سیمای مِهر؛ مفهوم شناسی و مصایق احسان در قرآن (2)

نویسنده:علی اسدی*

 

مصادیق احسان

1. احسان به معنای انجام دادن کار نیک:
احسان به این معنا، افزون بر کاربرد در حوزه های گوناگون ارتباط انسان با دین انبیا (علیهم السلام) و دیگران، بیش از همه در حوزه ارتباط شناختی، عاطفی و رفتاری انسان با خدا به کار رفته است.

الف. ارتباط با خدا:
شماری از آیات الهی، پاره ای از باورها، عواطف، گفتارها و رفتارهای انسان را در ارتباط با خدا به مفهوم خاص آن، از مصادیق احسان «انجام دادن کار نیک» معرفی می کند. در برخی از این آیات، اموری چون ایمان به خدا و رسول (ص)، قرآن، انتظار درک زمان پیامبر(ص)، آرزوی گرویدن به گروه مؤمنان، از مصادیق کارهای نیک شمرده شده است. در آیه 82 مائده، یهود و مشرکان، دشمن ترین، و نصارا به سبب وجود قسّیسان و رهبانان در میان آنان و نیز عدم خودبرتربینی، دوست ترین افراد برای مؤمنان معرفی شده اند. در ادامه آیات، از اشک شوق شماری از نصارا در هنگام شنیدن قرآن و شناخت حق، سخن رفته است و آنان به سبب اظهار ایمان به خدا، رسول (ص)، قرآن و نیز
درخواستشان از خداوند مبنی بر اینکه آنان را در شمار درک کنندگان رسالت پیامبر(ص) (1) نوشته و در گرو صالحان درآورد، جزو نیکوکاران خوانده شده اند: (مائده: 83-85)
ظاهر جمله «فاثبهم الله بما قالوا…»، در آیات فوق نشان می دهد ابراز سخنان یاد شده،(2) که گویا در برابر اعتراضِ هم کیشان به ایمان آنها، صورت گرفته(3) و نوعی استدلال بر حقانیت پیامبر(ص) و دین او است، بیش از اصل ایمان آنان، نوعی احسان خوانده می شود؛ همچنین در آیاتی، آرزوی کافران هنگام دیدن عذاب برای بازگشت به دنیا و پیوستن به زمره نیکوکاران، گزارش شده است: (زمر: 39، 58-59). در این دو آیه نیز ایمان به آیات الهی، مصداق احسان معرفی شده و کفر در برابر آن قرار گرفته است. در آیات یاد شده، از جمله عدم خود برتربینی به صورت زمینه انجام کار نیک و ایمان، و جاودانگی در بهشت پاداش آن معرفی شده است. (مائده: 82-85؛ زمر: 59)
شماری دیگر از این دسته آیات، با نیکوکار خواندن فاعلان برخی امور، الگوهای نیک روانی، رفتاری، گفتاری و زمان راز و نیاز با خدا را ارائه می کند: این آیات، سبب بهره مندی پرهیزکاران از باغ ها، و چشمه ساران بهشتی و دیگر نعم الهی را «نیکوکار» بودن آنان در دنیا و خواب اندک شبانه، استغفار در سحرگاهان و اختصاص حقی برای سائل و محروم از اموالشان معرفی می کنند. (ذاریات: 15-19) در آیه 56 سوره اعراف: 7 به خواندن خدا همراه با تضرع و صدای آهسته و نیز با حالت روانی و متعادل خوف و رجاء فرمان، و از نزدیک بودن رحمت الهی به صورت پاداش «نیکوکاران» خبر داده شده است. ذکر کمک مالی به سائل و محروم و نیز عدم افساد در روی زمین به همراه رفتارهای عبادی مذکور، نشان می دهد که چگونه از منظر قرآن، افزون بر قرار گرفتن هر دو حوزه ارتباط انسان با خدا و جامعه در دایره احسان، آن دو از یکدیگر تفکیک ناپذیرند. (ذاریات: 17-19؛ اعراف: 56)
قرآن کریم در کنار معرفی نحر شتران فربه در موسم حج، به شکرانه نعمت هدایت و نیز نفی ارزش گوشت و خون قربانی نزد پروردگار و معرفی تقوا به صورت معیار ارزش و قبولی آن، از بشارت به نیکوکاران سخن گفته است. (حج: 36-37). این آیات به همراه آیات پیش از آن (حج: 28، 30، 31و 33-34)، بر آن هستند که در کنار نفی ارزش های جاهلی، با هدف زدودن انحرافاتی که با گذر زمان در آیین قربانی کردن پدید آمده است با
بیان فلسفه و هدف توحیدی آن به صورت یکی از مناسک دیرین عبادی و بر جای مانده از ابراهیم خلیل (ع)، محتوای از دست رفته آن را باز گردانند. از آیات یاد شده، که در کنار رعایت ارزش های الهی همچون ذکر نام خدا و چگونگی کشتن قربانی، و نیز پرهیز از ارزش های جاهلی، انگیزه خدایی را نیز مطرح کرده است، بر می آید که در اتصاف عمل قربانی به «کار نیک» بودن، افزون بر چگونگی انجام فعل (حُسن فعلی)، خلوص نیت (حُسن فاعلی) نیز دخیل است (حج: 31-37).
در سوره لقمان، آیات قرآن، مایه هدایت و رحمت برای نیکوکاران و آنها با عنوان برپا کنندگان نماز و پرداخت کنندگان زکات از سر یقین به آخرت معرفی شده اند. (لقمان: 2-5)
ذکر برجسته ترین رفتار اقتصادی- اجتماعی یعنی پرداخت زکات، در کنار بارزترین رفتار عبادی یعنی اقامه نماز از یک سو، و آوردن آن دو، همراه با یقین به آخرت از سوی دیگر، نشان می دهد که چگونه از منظر قرآن، مثلث ارتباط با خدا، جامعه و آخرت، با یک دیگر ارتباط تنگاتنگ داشته و در اتّصاف کارهای یاد شده به «نیک» بودن و نیز «نیکوکار» خوانده شدن انسان، دخالت تام دارد. بنابراین، یکی از دو کار اقامه نماز و پرداخت زکات بدون دیگری و هر دو، با نبود یقین به آخرت، مصداق «کار نیک» نخواهد بود. از این آیات، که ابتدا «نیکوکاران» را ذکر، آنگاه با عنوان اقامه کنندگان نماز و پرداخت کنندگان زکات از سر یقین به آخرت، آنها را شناسانده است، بر می آید که عناصر یاد شده، مصادیق جدید احسان که برای عرب عصر نزول ناشناخته بود، معرفی شده اند. یاد کردن از آن امور به صورت زمینه بهره مندی از هدایت و رحمت آیات قرآن، در کنار معرفی انجام دهندگان آن با عنوان همان گروه رستگاران، با توجه به آشنایی عرب با مفهوم «رستگاری» می تواند مؤید این سخن باشد.
پاره ای دیگر از آیات در بیان ارتباط مطلوبی که انسان دوباره می تواند پس از نافرمانی خدا با او برقرار سازد، گردن نهادن به فرمان الهی و طلب آمرزش گناهان را از مصادیق «کارهای نیک» بر شمرده اند. قرآن پس از بیان نافرمانی های بنی اسرائیل، به رغم مشاهده آیات و بهره مندی از نعمت های فراوان الهی (بقره: 2، 49-57؛ اعراف: 7، 159-160)، از دستور خود به آنان مبنی بر داخل شدن به شهر بیت المقدس،(4) ورود متواضعانه و خاشعانه از دروازه آن(5) و درخواست آمرزش گناهان با گفتن واژه ای چون «حِطه»(6) سخن گفته
است. اینکه در این صورت، گناهان آنان را آمرزیده و افزون بر آن، «نیکوکاران» را پاداش بیش تری خواهد داد؛ آنگاه از تغییر جمله ای(7) که باید در مقام توبه می گفتند از سوی ستم گران آن قوم و دچار شدن آنان به عذاب آسمانی خبر می دهد. (بقره: 2، 58-59). در این آیات، کسانی که با اطاعت از خدا،(8) آن لفظ خاص را در مقام توبه گفته اند، نیکوکار، و تغییر آن لفظ، ظلم دانسته شده است. بنابراین، افزون بر این که ظلم در برابر احسان آمده، می توان گفت که در آیات یاد شده، بیش تر تعبد و تسلیم شدن بی چون و چرا در برابر امر خدا مصداق احسان و فزونی پاداش در کنار آمرزش گناهان پیامد آن معرفی شده است. همچنین آنجا که ابراهیم (ص) به سبب اقدام به ذبح فرزند عزیز خویش از سر کمال تسلیم در برابر خدا، جزو نیکوکاران یاد شده، تسلیم محض و بی چون و چرای خدا بودن، مصداق احسان خوانده شده است. (صافات: 37، 103-105) اموری چون اعلام سرفرازی در این امتحان به ابراهیم (ع) در میان آیندگان و سلام خداوند به او، به عنوان پاداش چنین کار نیکی یاد شده است (صافات: 37، 104-110). دوبار تصریح به چگونگی پاداش نیکوکاران و نیز تعدّد و نوع پاداش های یاد شده نشان می دهد که تسلیم محض خدا بودن، از عالی ترین مراتب احسان و دارای ارزش و منزلت بسیار والایی نزد خداوند است.
در آیاتی از قرآن و به دنبال گزارش از جنگیدن شمار بسیاری از مردان الهی، همراه پیامبران خویش با دشمنان خدا(9) و عدم سستی و ناتوانی و نیز تسلیم ناپذیری و پایداری آنها در برابر سختی ها و مصائب این راه (آل عمران: 3، 146)، آنان «نیکوکار» خوانده شده اند؛ چرا که در وضعیت دشوار یاد شده در اعتراف به گناه و ابراز ناتوانی خویش، سخنی جز درخواست از خداوند مبنی بر آمرزش گناهان و گزافه کاری ها، پایداری در راه خدا و پیروزی بر کافران بر زبان جاری نکرده اند (آل عمران: 3، 147-148). این آیات با معرفی امور یاد شده به صورت کارهای نیک، بر آن است که الگوی درست نگرش به حوادث، هنگام شکست و ناکامی در مبارزه با دشمنان خدا را ارائه کند تا مؤمنان از یک سو، بدون نگاه نادرست به زمینه های ناملایمات یاد شده، ریشه آن را عمل کرد ناصواب خویش دانسته، از خدا، به سبب آن، آمرزش طلب کند و از سوی دیگر، بدون ناامید شدن با تصحیح رفتار خویش و استعانت از خدا، در راه خدا و در راه خدا و دین او پایداری کنند.
خداوند پاداش دنیایی یعنی پیروزی بر دشمن و غنایم جنگی،(10) و ثواب نیک آخرت یعنی بهشت و نعمت های آن، مغفرت(11) را نتیجه کارهای نیک یاد شده دانسته و از نشانه محبت خود به «نیکوکاران» خبر داده است.

ب. ارتباط انسان با دین و پیامبرخدا (ص)
چگونگی ارتباط انسان مسلمان با دین و پیامبر الهی، حوزه دیگری است که احسان به معنای انجام دادن کار نیک، در آن به کار رفته و اموری چون تبلیغ باورها و ارزش های توحیدی، دفاع از آن در برابر دشمنان و تحمل انواع فشارها و آزار، از مصادیق آن شمرده شده است. در این حوزه نیز قرآن کریم، قلمرو احسان را افزون بر رفتار، به محدوده عواطف و گفتار هم کشانده و بر آن است تا با معرفی الگوهای نیک، راه کارهای مطلوب روانی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی را برای گسترش فرهنگ دینی و صیانت از آن ارائه کند. در این معنا، الیاس پیامبر(ص) به سبب فراخوان قوم خود به پرهیزکاری، پرهیز از بت پرستی و پرستش خدایی، که احسن الخالقین و پروردگار آن قوم و نیاکان نخستینشان است، نیکوکار خوانده شده (صافات: 124،37-126و 129-131). ماندگاری نام نیک الیاس میان آیندگان و سلام خدا بر او، پاداش کارهای نیک وی خوانده شده است. آیه 131 سوره صافات نشان می دهد که خداوند، پاداش یاد شده را به هر شخص دیگری که مردم را به باورها و ارزش های توحیدی دعوت و از کفر و شرک پرهیز دهد، ارزانی می کند.
در آیه 120 سوره توبه کسانی که رسول خدا(ص) را در جهاد با دشمنان یاری کرده، انواع سختی ها و ناملایمات این راه را به جان می خرند، نیکوکاران خوانده شده اند. عمل صالح خواندن کارهای یاد شده، در مقام بیان پاداش عاملان آن و در ادامه، سخن گفتن از تباه نساختن پاداش نیکوکاران، نشان می دهد که عمل صالح و احسان، در اینجا به یک معنا هستند. حتی افراد ضعیف و بیمار که افزون بر ناتوانی، چیزی برای هزینه کردن در راه جهاد ندارند، در صورتی که خیرخواه خدا و رسول بوده و از آنچه در توان دارند، مضایقه نکنند، نیکوکار خوانده شده اند (توبه: 91 ،9)، و سرانجام، اینکه مطلق جهاد و تلاش برای خدا، اعم از جهاد نظامی، فرهنگی، جهاد با نفس و…،(12) کار نیک معرفی شده ست (عنکبوت: 29 ،69)، می رساند که جهاد و تلاش یاد شده در صورتی که فقط برای خدا باشد، کار نیک بوده و هدایت به راه خدا و نیز «انواع عنایت های الهی»(13) را در پی خواهد داشت.
«پایداری در راه دین» و «تحمل انواع آزار و اذیت های روحی و جسمی دشمنان»، مصداق دیگری از کار نیک در این حوزه است. (نحل: 16، 127-128؛ هود: 11 ،115) نام بردن از پیامبرانی چون نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع) و هارون (ع) در شمار نیکوکارانی برجسته، در کنار توجه به شخصیت فکری و رفتاری آنان در قرآن نشان می دهد که همه موارد یاد شده، به ویژه دعوت به باورها و ارزش های توحیدی و مبارزه با کفر و شرک با شیوه های گوناگون، از مصادیق برجسته و مراتب عالی احسان درباره دین است. (صافات: 37، 75-80، 114-121 و 130-131).

ج. ارتباط با دیگران:
ارتباط انسان با دیگر هم نوعان و افراد جامعه، حوزه دیگری است که احسان به معنای انجام دادن کار نیک، در آن به کار رفته و قرآن با شناساندن پاره ای از مصادیق، مؤمنان را به انجام آن ترغیب کرده است. سفارش به رفتار نیک با همسر به ویژه زنان، در این حوزه بیش تر به چشم می خورد. پرهیز مرد از آزار و اذیت همسر خویش، با استفاده از حق رجوع در طلاق از این موارد است. (بقره: 229 ،2) بر اساس گزارش مفسران برخی مردان بنا به رسم جاهلیت، بارها همسر خویش را طلاق و هر بار با رجوع پیش از انقضای عده، وی را محروم از پاره ای حقوق، در بلاتکلیفی قرار می داده اند.(14) از این رو طلاق رجعی محدود به دو بار، و بر اساس ظاهر آیه، مردان موظف شده اند که در هر مرتبه، رجوع و به طور شایسته (بدون آزار همسر و با پرداخت نفقه و…)(15) همسر خود را نگه دارند یا با پرهیز از رجوع و در نتیجه انقضای عده، او را رها سازند؛(16) البته دیدگاه دوم بر اساس برخی احادیث، «تسریح به احسان» را به طلاق سوم بر اساس حکم الهی، تفسیر کرده است که باز، مصداق احسان خواهد بود.(17)
در آیاتی دیگر نیز سازگاری و مصالحه مردان با همسر خویش و چشم پوشی از برخی حقوق خود برای رفع اختلاف و حفظ زندگی زناشویی(18) از مصادیق احسان خوانده شده است. (نساء: 128) احسان در این آیه، بیشتر در پرهیز از حالت روانی حرص و آز مورد توجه است که زمینه صلح و سازش را ز بین می برد. دادن متاع و مالی در خور و به قدر توان هر کس، به زنانی که پیش از آمیزش و تعیین مهر، طلاق داده می شوند، مصداقی از احسان مالی در حق برخی از زنان دیگر است (بقره: 236).
شماری دیگر از جلوه های احسان در این حوزه، با رویکرد غالب عاطفی، برای تلطیف روابط اجتماعی و تنش زدایی از آن مورد توجه و تأکید قرار گرفته اند. پرهیزکاران با عنوان
کسانی که هنگام توان گری و تنگ دستی انفاق کرده و هنگام عصبانیت از دست دیگران، با فرو خوردن خشم خویش از خطای مردم در می گذرند، تعریف شده اند (آل عمران: 4-133).
تناسب آمرزش الهی و بهشتی به وسعت آسمان ها و زمین به عنوان پاداش و نشانه محبت خدا به نیکوکاران، با کارهای نیک یاد شده به صورت بازتابی از مهر و شفقت انسان با دیگران، قابل توجه است. در این آیات، پرهیزکاران به نیکوکاران تعریف شده اند. عفو و گذشت با توجه به تأثیر سازنده ای که در تألیف قلوب و تربیت نفوس دارد، حتی با افراد غیرخائن از اهل کتاب نیز سفارش و کار نیک خوانده شده است (مائده: 5، 13) در جای دیگر افراد کهن سال، که به سبب وضعیت سنّی و روحی خاص، نیازمند رعایت و تأمین عاطفی بیشتری هستند، مورد توجه قرار گرفته و دل سوزی به آنان با پرهیز از اقدامی که ضربه عاطفی به دنبال دارد، کار نیک معرفی شده است (یوسف:78). این امر نشان می دهد که کار نیک یاد شده از مصادیق بدیهی و شناخته شده احسان و در نتیجه مورد انتظار از افراد نیکوکار است. ایجاد توافق بین دو طرف درگیری از مصادیق دیگری است که در برابر دیگران، احسان به شمار می رود (نساء: 62 ،4).
تخصیص بخشی از درآمد و دارایی به اقشار نیازمند جامعه، جلوه دیگری از عواطف اجتماعی است که اسلام با قرار دادن آن در حوزه کارهای نیک، مؤمنان را بدان فرا می خواند. پرداخت زکات (لقمان: 2-4)، و حق سائل و محروم (ذاریات: 19)، از این جمله اند. چنان که در جای دیگر، مطلق صدقه، احسان خوانده شده است (قصص: 28، 76-77). عدم مسامحه و رعایت بایسته ها و شایسته ها در پرداخت خون بها، مصداق دیگری از احسان در حوزه روابط اجتماعی است (بقره: 178).
در شمار دیگری از آیات، پاره ای از عناوین عام، احسان به معنای انجام دادن کار نیک، معرفی شده اند که اغلب بر مصادیق کارهای نیکی که ذکر آن رفت، قابل تطبیق است. عمل صالح (نساء: 4، 124-125؛ لقمان:22)، پرهیز از افساد در روی زمین (اعراف: 56)، پرهیز از گناهان بزرگ و کارهای زشت (نجم: 31-32؛ نحل: 90) و نیز شکیبایی در برابر ناملایمات زندگی (یوسف: 15-22و90) از این قبیل هستند.

2. نیکی به دیگران:
احسان به این معنا هر چند در مصادیق احسان به معنای انجام دادن کار نیک هم به چشم می خورد، اما کاربرد متمایزی از آن دارد؛ زیرا از آنجا که در پاره ای از
مصادیق آن، فواید احسان، بیش از هر فرد نیکوکار، متوجه افرادی است که نیکی به آنان به سبب وضع خاصی که دارند، سفارش شده است و در مواردی نیز هیچ منفعتی برای نیکی کننده نداشته و نیازی از وی تأمین نمی کند. این معنا در ارتباط خدا با انسان، انسان با دیگران و خود به چشم می خورد.

الف. نیکی خدا به بندگان:
قرآن برای نیکی خدا به بندگانش، افزون بر دنیا و در زمینه نیازهای روانی و مادی، در آخرت نیز مصادیقی را آورده است. در قرآن حضرت یوسف (ع) خداوند را عامل رهایی خویش از زندان و آورنده خانواده اش از بادیه به مصر معرفی کرده، آن را نیکی خدا به خود می خواند (یوسف: 100). آمدن خاندان یعقوب، به سبب جایگزینی زندگی در مصر به جای بادیه نشینی، رهایی آنان از خشک سالی و نیز قحطی به دنبال مرگ احشام، هم چنین پایان دادن به جدایی یوسف (ع) و خانواده اش، نیکی خدا به وی خوانده شده است.(19)
گاهی ثروت و دارایی نیز مصداق نیکی خدا به انسان دانسته شده است. قرآن در کنار گزارش از گنج شایان قارون (قصص: 28، 76)، آن را از زبان بنی اسرائیل، احسان خدا به وی می خواند (قصص:28). در سوره الرحمن، ضمن بیان شماری از نعمت های بهشتی برای خداترسان، از اینکه پاداش نیکی جز نیکی چیز دیگری نیست، سخن گفته شده است (الرحمن: 46-58). بنابر ظاهر آیه و نیز قرینه آیات پیشین، نعمت های یاد شده، مصداق نیکی خداوند است که به صورت پاداش کارهای نیک خداترسان در دنیا، برای آنان مهیا شده است. ساختار پرسشی آیه، بدیهی بودن قاعده نیکی در برابر نیکی و اطلاق آیه، کلی بودن آن را حتی درباره کافران نیز می رساند.(20) همچنین رزق بهشت و جاودانگی در آن، مصداق دیگری از احسان خدا به کسانی یاد شده است که اهل ایمان و عمل صالح هستند (طلاق: 11).

پی‌نوشت‌ها:

*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی.
1. محمد بن جریر طبری، همان، ج7، ص 9؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ج4، ص 4-5؛ سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج3، ص 205.
2. محمد بن جریر طبری، همان، ج 7، ص11؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج3، ص 363؛ سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج6، ص 82.
3. محمد بن جریر طبری، همان، ج7، ص11؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج3، ص 363؛ سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج6، ص 82.
4. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص 426؛ محمد بن محمد الطوسی، همان، ج1، ص 262؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص 247.
5. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص 427؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص 247.
6. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص 428؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ج1، ص 263؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص 247.
7. محمد بن جریر طبری، همان، ج1، ص 432؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص248.
8. محمد بن جریر طبری، همان، ج9، ص 121؛ محمد بن حسن طوسی، لتبیان، ج1، 266.
9. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص 854- 855؛ سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج4، ص41؛ جمال الدین جوزی، زاد المسیر، ج1، ص 472.
10. محمد بن جریر طبری، همان، ج4، ص 162؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ج3، ص 13؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص855.
11. همان.
12. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج8، ص 458؛ ابوعبدالله قرطبی، تفیسر قرطبی، ج13، ص242؛ سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج14، ص 411.
13. محمد بن حسن طوسی، همان، ج8، ص 226؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج8، ص 458؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج16، ص 152.
14. محمد بن جریر طبری، همان، ج 2، ص 618؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص 578؛ اسماعیل ابن کثیر دمشقی، تفسیر ابن کثیر، ج1، ص279.
15. محمد بن جریر طبری، همان، ج2، ص619؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص117؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص578.
16. محمد بن جریر طبری، همان، ج2، ص619؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج2، ص 578؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج2، ص233.
17. محمدبن جریر طبری، همان، ج2، ص 621؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص 116- 117؛ محمد بن حسن طوسی، همان، ج2، ص248.
18. محمد بن جریر طبری، همان، ج5، ص 412-419؛ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج5، ص 184؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج5، ص100.
19. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج5، ص 406؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج11، ص247.
20. فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص261؛ محمد بن عمر فخر رازی التفسیر الکبیر، ج30، ص 377- سید محمد حسین طباطبائی، همان، ج13، ص98.

منبع: نشریه معرفت اخلاقی، شماره 4.
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید