نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی
عنوان این مقاله را مخصوصاً این گونه سنگین و کوبنده برگزیده ام، تا شاید اندگی تکان دهنده و بیدار کننده و غفلت زدا باشد. و خواه و ناخواه روی سخنم با قاریان هنرمند جوان همدین و هم مذهب و هموطن عزیزم نیز هست که شاید به صرافت افتند و هنر خود را به دانش نیز آراسته کنند. چرا که جامعه ی اسلامی، از آنان انتظار دارد که قرآن پژوه و دانای معارف و علوم قرآنی هم باشند. به امید آن روز که همه ی قاریان گران قدر ما، مقری یعنی استاد وجوه قراآت و علوم قرآنی باشند. بمنّه و کرمه.
ما ایرانیان مسلمان فارسی زبان حق نداریم زبان قرآن را، یعنی زبان عربی قرآنی را، زبان بیگانه بدانیم. آیا ممکن است، و سزاوار است، زبان کتابی که از دیوان حافظ و کلیات سعدی و مثنوی مولانا، به ما نزدیکتر و آشناتر و با ما همدم تر و محرم تر است، بیگانه باشد؟ پس این زبان مقدس با مان بیگانه نیست؛ چه بسا این ماییم که از این زبان بیگانه شده ایم. پدران ما از سیبویه و فراء و طبری و طوسی و طبرسی و زمخشری و فیروز آبادی گرفته تا طباطبایی و معاصران، همه قرآن شناس، اعم از مفسر قرآن و دستور نویس و فرهنگ نویس زبان عربی بوده اند. هنوز در پایتخت علمی ما که شهر مقدس قم است، چه بسا کتابها به عربی تحریر و طبع می شود. پس باید به خود بیاییم.
همه ی ما بسیاری کسان را می شناسیم که دانش و اطلاعات قرآنی خود را، در طی یک عمر، ثابت نگاه داشته اند و آن را – یعنی مالاً فهم خود را از قرآن، و شناخت خود را از قرآن – گسترش نداده اند. پیران و بزرگترهای ما غالباً در طی سال یک بار، و در ماه مبارک رمضان هم یک بار دیگر قرآن را ختم می کردند و می کنند؛ اما متأسفانه غالباً بدون پی بردن به معانی آیات. این آسانگیری نیست، برعکس بر خود سخت گرفتن است. و کم ریاضتی نیست. اگر کسی هر روز ترجمه ی یک صفحه، از قرآن را یاد بگیرد، در طی مدت 600 روز کل قرآن را فرا گرفته است؛ یعنی رد مدتی کمتر از دو سال.
ما همه آدمهای بسیاری را می شناسیم که 50 – 60 سال قرآن کریم را ظاهراً مثل بلبل، و باطناً مثل طوطی می خوانند و از هفت دریای معانی ژرف قرآن، به یک موی تر نمی شوند. دریغ از یک فقره کنجکاوی درباره ی قرائت یا اعراب یا معنای یک کلمه. این همه تأثیر ناپذیری و غفلت زدگی، بسیار شگفت آور است. دلایل این غفلت و قصور و مادام العمر چند چیز است: 1) جاذبه ی معنوی و به اصطلاح سِحر سخن و جنبه ی قدسی و غیبی و ماورایی کلام الهی یا کلام مقدس، چرا که روح را راضی می کند و از قرائت محض محفوظ می شود، و دل را به انجام صورت عبادت ( تلاوت قرآن ) خوش می دارد و خاطر را می نوازد. جاذبه ی قدسی کلام الهی چندان است که کسانی هم که اعماق معانی عبارات قرآنی را درک نمی کنند، آن جاذبه ی فراگیر و مرموز و خوشایند و آن نور دلگشا را حس می کنند. و به قول حافظ برآنند که: یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم / دولت صحبت آن مونس جان ما را بس. 2) صرفاً به قصد « ثواب » قرآن خواندن. گویی که فهمیدن معنای عبارات قرآنی ثواب ما را کم می کند. 3) نداشتن روحیه ی کنجکاوی و ذهن انتقادی که جویا شود که در آیات و سوره های قرآن و پیرامون آنها چه می گذرد. 4) نبودن یا کم بودن و در دسترس نبودن ترجمه های فارسی شیوا و سرراست. حق این است که تا نیم قرن پیش اکثر قریب به اتفاق ترجمه های فارسی قرآن، خام تحت اللفظی و نهایتاً نامفهوم و یا کم مفهوم و دیریاب بوده است که طبعاً باعث رمیدن خاطر خوانندگان می شده است، و گویی آنان را به نوعی از فهم شایسته و بایسته ی قرآن، نومید می گردانده است. اینک یکایک این علل و عوامل چهارگانه را مشروحتر بررسی می کنیم:
1) جنبه ی قدسی و غیبی کلام الهی
امروزه دین پژوهان و کسانی که در زمینه ی زبان مقدس دینی تحقیق می کنند، به این نتیجه رسیده اند که در کلام الهی و زبان مقدس ادیان مختلف، « صورت » برای خود مستقل از معنی، اهمیت و جاذبه دارد. و ترجمه یا مترادف یک دعا یا ذکر یا اسم الهی یا آیه از متون مقدس، آن جنبه را ندارد. و نهایتاً درنیافتن معانی آنها به این جنبه ی قدسی و غیبی و ماورایی آنها خللی نمی رساند. حتی روحانیانی که یک نیایش یا دعا را فی المثل در آیین هندو به زبان سانسکریت، یا در آیین بودایی به زبان پالی، یا در آیین مسیح به زبان لاتینی می خوانند، اغلب معانی آن را در نمی یابند، تا چه رسد به مردم عادی و این نشان می دهد که « صورت » کلام مقدس نسبت به « محتوا » استقلال و نوعی اصالت و اولویت دارد. در اسلام متن قرآن که وحیانی است، مقدس است؛ و نمی توان بدون طهارت شرعی، آن را « لمس » یا « مس » کرد. اما دست سودن به تفسیر یا ترجمه ی قرآن، بدون طهارت شرعی، بلااشکال است. آری کلام و الفاظ، خود موضوعیت دارند، و درنیافتن معانی آنها، به هنگام خواندن متون مقدس، از جاذبه ی وصف ناپذیر و ماورایی و غیبی و قدسی آن نمی کاهد. می توا از حوزه های دیگر هم مثال زد. اکثر مسلمانهای غیر عرب زبان، از جمله ایرانیها، غالباً حتی در سراسر عمر خود و در سراسر عمر چند نسل، معانی کلمات نمازی را که در شبانه روز پنج نوبت می خوانند، نمی دانند. اما پس از وضو گرفتن و رو به قبله ایستادن و نیت یا آهنگ نماز کردن و قامت بستن، و تکبیره الاحرام [ الله اکبر ] گفتن، بلافاصله از فضای روزمره ی دنیوی و غیر مقدس، وارد ساحتی مقدس می شوند، که بسته به میزان حضور قلب یا کمبود آن، این حال تا پایان نماز ادامه دارد. مثال دیگری از حوزه ی غیر زبانی می زنیم. به محض اینکه در مقام زایر، قدم به آستانه ای مقدس یا مقبره و مزار پیامبران یا ائمه ی اطهار (علیه السّلام) یا اولیاء و بزرگان و مقدسان، یا حتی فضای مأنوس تر معابد و مساجد می گذاریم، قدسی بودن و حرمت آن ساحت را احساس می کنیم و خشوع و خشیتی در دل می یابیم.
آری احساس امر قدسی، هم در تأملات بدون زبانی و جذبه و مراقبه های عرفانی، هم در حضور یک شیء مقدس، یا حضور در یک مکان مقدس، و نظایر آن تجربه می شود.
جاذبه ی قدسی و غیبی و ماورایی الفاظ و عبارات قرآنی تا حدی است که خواننده از سکر و جذبه به صحو ( هوشیاری ) و از اشتیاق به انتقاد نمی پردازد، تا از خود بپرسد که آیا وقتی با عشق و عرفان و احساس می خواند: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً ( سوره إسراء، آیه ی 82 )، معنای یکایک و مجموع الفاظ این آیه ی معروف قرآنی چیست [ کسانی که خواهان تفصیل بیشتری درباره ی این جنبه ی جذاب زبان مقدس هستند، به مقاله ی « زبان: زبان مقدس » در دایره المعارف دین ( به انگلیسی )، ویراسته ی م. الیاده، ج 8، صص 439-446 مراجعه کنند ]. آری به قول عرفا بعضی از حجابها ظلمانی اند، و بعضی نورانی، و علم و اطلاعات فضل گونه و نابجا را جزو حجابهای نورانی می شمارند. حال باید گفت که جنبه ی قدسی و جاذبه ی غیبی و حرمتِ ماورایی قرآن مجید، در حکم یک حجاب نورایی، در راه فهم ساده ی معانی ژرف کلام الله است.
2) صرفاً به قصد ثواب خواندن
این هم حجاب یا مانع بعدی بر سر راه فهم معانی آیات بینات قرآن کریم است. صاحب نظران اهل معنی گفته اند که بزرگترین آفت عبادت، همانا عادت است. عادت باعث می شود که هر عبادتی ( از عبادات کلامی ) خوابگردانه و بدون توجه قلبی انجام گیرد و به لقلقه ی زبان بدل شود. اگر شرط صحت فقهی نماز، داشتن طهارت و استقبال قبله و سایر شرایط است، قبول نهایی آن حضور قلب و احساس خشوع و خشیت و حس بندگی در برابر خدای جهان آفرین واحد قهار است. شاعران درباره ی از دست رفتن حضور قلب در نماز، شعرها سروده اند. حافظ گوید:
– می ترسم از خرابی ایمان که می برد *** محراب ابروی تو حضور نماز من
– در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد *** حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
صائب تبریزی می گوید:
حضور قلب اگر در نماز معتبرست *** امید من به نماز نخوانده بیشترست
نادر نادرپور می گوید:
حضور قلب من از من رمیده بود و نماز *** به بازی عبث لفظها بدل شده بود
حال وقتی که آفت نماز، غیاب و غفلت یا عدم حضور قلب باشد، در مورد تلاوت و ترتیل قرآن هم همین آفت – در جنب عوائق و آفات دیگر اعم از ظاهری و باطنی – وجود دارد. اینکه در حدیث نبوی وارد شده است که « رُبّ تال القرآن و القرآن یلعنه » ( چه بسیار قرآن خوانی که قرآن او را لعنت می کند ـــ بحارالانوار، 92 / 184، که از جامع الاخبار نقل می کند )، ناظر به کسانی است که آداب و شرایط ظاهری و باطنی تلاوت درست قرآن کریم را رعایت یا احراز نکرده اند. از جمله اینکه حضور قلب ندارند، دل نمی دهند، تدبر نمی کنند و با دلهای « قفل شده » به سراغ قرآن می روند؛ چنان که حق تعالی می فرماید: أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ( سوره ی محمد، آیه ی 24 ). حال در این میان، داشتن قصد ثواب، یا نداشتن آن تأثیری به حال قاری غافل ندارد. ثواب فرع بر قصد قربت و صحت فقهی و معنوی یک عبادت است، وگرنه در هیچ جای شریعت غرّا نفرموده اند که صرف انجام بی روح و بی حضور قلب و بی تأمل و تدبر یک عبادت، از جمله تلاوت قرآن، ثواب دارد. چرا که صورت این عمل عبادت، و باطن آن عادت و غفلت است. یعنی چنین عملی صواب نیست، تا ثواب باشد.
امام محمدغزالی در آداب تلاوت قرآن، در کتاب غفلت زدایی کیمیای سعادت می نویسد: « بدان که هر که قرآن بیاموخت، درجه ی وی بزرگ است. باید که حرمت قرآن نگاه دارد و خود را از کارهای ناشایست صیانت کند. در همه احوال خویشتن به ادب دارد، وگرنه بیم آن باشد که قرآن خصم وی شود … و ابوسعید دارانی گفت زبانیه [ فرشتگان مأمور عذاب ] در قرآن خوانان مفسد زودتر آویزد که در بت پرستان. و در تورات است که حق تعالی می گوید: ای بنده ی من! شرم نداری که اگر نامه برادری به تو رسد و تو در راه باشی، بایستی و بایکسو شوی، یا بنشینی و یک یک حرف برخوانی و تأمیل بکنی، و این کتاب من نامه ای است که به تو فرستاده ام تا تأمل کنی و بدان کار کنی. و تو از آن اعراض می کنی و بدان کار نمی کنی؛ و اگر برخوانی، تأمل نکنی تا چیست » ( کیمیای سعادت، 1 / 243 ). همو در آداب تلاوت قائل به شش ادب ظاهری و شش ادب باطنی است. آداب ظاهر: « ادب اول آنکه به حرمت خواند، و پیشین طهارت کند [ = ابتدا وضو بگیرد ]، و روی به قبله آرد، و متواضع وار بنشیند، چنانکه در نماز. ادب دوم آنکه آهسته خواند و تدبر همی کند در معانی وی، و در بند آن نباشد که زود ختم کند، چون گروهی که شتاب کنند تا هر روز ختمی برخوانند … اگر کسی عجمی باشد – که معنی قرآن نداند – هم [ = باز هم ] آهسته خواندن فاضلتر باشد، نگاهداشت حرمت را. ادب سوم گریستن است … ادب چهارم آنکه حق هر آیتی بگزارد. رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) چون به آیت عذاب رسیدی استعاذت کردی، و چون به آیت رحمت رسیدی، تنزیه و تسبیح کردی و در ابتدا اعوذ گفتنی … ادب پنجم آنکه اگر از معنی ریا در وی چیزی باشد، و یا کسی دیگر را نماز بشولیده [ اشتباه و درهم و برهم ] خواهد شد، آهسته خواند … ادب ششم آنکه جهد کند تا به آواز خوش خواند که رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید قرآن را به آوازهای خوش بیارایید. و رسول مولای بوحذیفه را دید که قرآن به آواز خوش می خواند. گفت: « الحمد الله الذی جعل فی امتی مثله »، و سبب آن است که هر چند آواز خوشتر بود، اثر قرآن در دل بیشتر بود. اما آداب باطنی: ادب اول آنکه عظمت سخن بداند … ادب دوم آنکه عظمت حق تعالی، که این سخن وی است، در دل حاضر کند، پیش از قرآن خواندن … و چنان که ظاهر مصحف را نشاید بساویدن الا به دستی پاک، بداند که حقیقت سخن حق را درنتوان یافت، الا به دلی پاک از نجاست اخلاق بد، و آراسته به نور تعظیم و توقیر. و از این که در عکرمه چون مصحف از هم باز کردی، وی را غشی افتادی و همی گفتی هو کلام ربی، هو کلام ربی، … ادب سوم آنکه دل حاضر دارد و در خواندن غافل نشود، و حدیث نفس [ در دل با خود سخن گفتن و تخیلات … ] وی را به جوانب پراکنده بیرون نبرد، و هر چه به غفلت خواند، ناخوانده داند و دیگر بار، باز سرشود [ = هر چه نفهمیده خوانده و گذاشته است، از سر بخواند ]. ادب چهارم آنکه در معنی هر کلمتی اندیشه همی کند تا فهم کند. و اگر به یک راه فهم نکند، اعادت کند. اگر از وی لذتی یابد، اعادت می کنند، اولیتر از بسیار خواندن بود … ادب پنجم آنکه دل وی به صفتهای مختلف می گردد چنان که معانی آیات می گردد … ادب ششم آنکه چنان شنود که از حق تعالی شنوند، و تقدیر کند [ = فرض کند ] که ا زوی می شنود » ( پیشین، صص 244-251 ).
همه عبادتها، اگر بدون نیت باشند، از نظر فقهی و شرعی، درست و مأجور نیستند. زیرا نداشتن نیت و فصد قربت، عمل عبادی را به عمل عادی بدل می کند. حال اگر عملی به دلایل دیگر، از حالت عبادی به حالت عادی درآمد، مانند آن است که فی المثل بی نیت باشد. در اینجا سیر هست اما سلوک نیست؛ و به تعبیری « سیر بی سلوک » هست. حاصل آنکه اگر کسی به قصد ثواب قرآن بخواند اما معنای آن را درنیابد، مثل کسی است که سیاحت کنان و توریست وار، و خوابگردانه، به زیارت حج رفته باشد، که عمل او حج نیست، بلکه سیاحت و تماشاست؛ به قول حافظ:
قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ *** یارب چه گداهمت و بیگانه نهادیم
نیت مؤمن وارسته از انجام عبادات و آداب و اخلاق، باید تقرب و تهذیب باشد، ثواب به تبع آن حاصل آید، یعنی ثواب نباید مقصود بالذات باشد، وگرنه عبادت را تحریف و نامقبول می گرداند.
3) نداشتن روحیه ی کنجکاوی و ذهن انتقادی
اگر آسانگیری جزو غرایز و رفتار انسان باشد، سخت کوشی هم جزو اخلاق و عملکردهای انسان است. در میان ما ایرانیان عادت مراجعه به منابع و مراجع کم کم دارد پدید می آید، و تاکنون کمتر رواج داشته است. فی المثل ما معانی لغات را افواهی فرا می گیریم و کمتر به فرهنگهای لغت مراجعه می کنیم. البته کودک به شیوه ی شنیداری زبان می آموزد؛ مراد ما این جنبه از زبان آموزی نیست، بلکه گسترش بعدی و تصحیح و تدقیق واژگان و اصطلاح شناسی است که در این زمینه ها، شنیده ها و شنیدنیها کفایت نمی کنند. اما اروپاییان عادت مراجعه به فرهنگ لغت و کتاب مرجع را از کودکی و نوجوانی در دبستانها و دبیرستانها فرا می گیرند. همین است که از نظر ما حدود معانی لغات غالباً محو است، و فرق بین مترادفات را به درستی نمی دانیم. یا گاه دو کلمه را که مترادف نیستند، مترادف می دانیم. از یادم نمی رود که یکی از قاریان محترم یک روز اصطلاح « تواشیح » ( همخوانی قرآن یا دعا یا نظایر آن را ) به صورت « طواشی » تلفظ کرد و برای من نوشت، و من مدتها سرگردان بودم، تا سرانجام املاء و تلفظ صحیح آن را پیدا کردم.
مثال دیگر بزنم: ما غالباً منبع یک قول یا روایت را نمی کاویم و از گوینده یا نویسنده ای که حکایتی یا روایتی را نقل می کند، منبع قول او را نمی پرسیم یا اگر منبعش را یکی از کتابهای جدید معرف کرد، می پذیریم و قانع می شویم. و اگر برای مثال منبع حدیثی را جویا شویم و مخاطب ما بگوید که آن را در سفینه البحار دیده است، برای ما کافی است و پایان جست و جوست. حال آنکه سفینه البحار که در جای خود یک شاهکار تحقیقی است ( اثر ارجمند مرحوم حاج شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان )، در واقع فهرست بحارالانوار اثر جاودانه ی مجلسی دوم است. و حتی بحارالانوار هم نمی تواند منبع یا مرجع نهایی یک حدیث باشد، زیرا اگر چه اثری معتبر است، ولی متعلق به قرن یازدهم هجری است، و خود مجموعه ای مبتنی بر صدها اثر قدیمی از منابع شیعه و اهل سنت است. و در واقع منابع بحار یا منابعِ منابع آن است که می تواند منبع کهن ثبت و ضبط یک حدیث باشد. پس باید از سفینه البحار به بحار و از آنجا به منابع کهن تر راه یافت و قدیمی ترین و معتبرترین منبع ضبط یک حدیث را پیدا کرد. تازه کار تحقیق و جست و جوی علمی به اینجا هم خاتمه نمی یابد، بلکه باید به متن شناسی و رجال شناسی و نقادی یعنی روایه الحدیث و درایه الحدیث پرداخت ( به شرط احراز صلاحیت علمی برای این کار ).
مثال دیگری، می زنم: من خود از یکی از بزرگترین فضلای معاصر شنیدم که در مورد مناسبی به آیه ای از سوره ی کهف استشهاد کرد و عبارت قرآنی را چنین خواند: وَ مَا أَنْسَانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطَانُ ( کهف، آیه ی 63 ). بنده با ادب و تواضع عرض کردم تلفظ و قرائت درست این کلمه أنسانیهُ است. ایشان از حرف من تعجب و استبعاد کرد، که بیشتر توضیح دادم و گفتم می توانید به قرآن رسمی جهان اسلام ( که قرائت حفص از عاصم است ) مراجعه بفرمایید. اما آن فاضل بزرگوار مراجعه نکرد و سال بعد، باز هم از او شنیدم که باز به همین عبارت قرآنی استشهاد کرد، و باز گفت: وَ مَا أَنْسَانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطَانُ . باری اگر روحیه ی بی تاب و طبع نقاد داشته باشیم، راضی نمی شویم که بارها و بارها آیه یا آیاتی را برای خود یا دیگران بخوانیم و مانند رمز و زبان بیگانه با آن رفتار کنیم و معنای ظاهری و ساده ی آن را ندانیم.
4) در دسترس نبودن ترجمه های شیوا
جز یک ترجمه ی کهن قرآن به زبان سندی که در قرن دوم هجری انجام گرفته و محفوظ نمانده است، ترجمه ی قرآن به زبان فارسی، قدیمترین ترجمه ی کلام الله به هر زبان است، تاکنون قدیمترین ترجمه ی موجود فارسی، ترجمه ی تفسیر طبری ( متعلق به نیمه قرن چهارم هجری ) انگاشته می شد؛ اما قرآن قدس که به همت آقای دکتر علی رواقی تحصیح و طبع شده است، از آن هم کهن تر می نماید. اخیراً فرهنگنامه ی قرآنی به همت آقای دکتر محمد جعفر یاحقی از سوی بنیاد پژوهشهای اسلامی در مشهد انتشار یافته است که فرهنگ برابرهای فارسی قرآن بر اساس 142 ترجمه قدیم و نسخه ی خطی کهن محفوظ در کتابخانه ی آستان قدس رضوی است. باری، ترجمه های کهن و فارسی قرآن مجید فراوان است؛ ولی اغلب این ترجمه ها، یعنی ترجمه هایی که تا اوایل قرن چهاردهم هجری تدوین شده است، عموماً و اصولاً تحت اللفظی است.
نخستین ترجمه ی راحت و روان قرآن کریم، ترجمه ی مرحوم مهدی الهی قمشه ای است که تاکنون، یعنی از حدود سالهای 1320 شمسی تا امروز چند میلیون نسخه از آن منتشر شده است و با استقبال مردم هم مواجه شده است. البته این ترجمه دارای اغلاط متعدد علمی است و راقم این سطور نقدی در حدود 150 صفحه بر آن نوشته است.
ترجمه ی قابل توجه دیگر، ترجمه ی مرحوم ابوالقاسم پاینده است که شادروان علامه محمد فرزان بر آن نقدی مفصل و محققانه نوشته است. از بهترین ترجمه های امروزین قرآن مجید، شش ترجمه شایان یادآوری است: 1) ترجمه ی شادروان زین العابدین رهنما؛ 2) ترجمه ی عبدالمحمد آیتی؛ 3) ترجمه ی محمد خواجویی؛ 4) ترجمه ی سید جلال الدین مجتبوی؛ 5) ترجمه ی محمد مهدی فولادوند؛ 6) ترجمه ی آیت الله مکارم شیرازی
امید است که با در دست داشتن این ترجمه های دقیق و روان و خوشخوان، رغبت قرآن پژوهان و قرآن دوستان و قاریان هنرمند به مطالعه و مطابقه ی متن مقدس قرآن با ( یکی از ) این ترجمه ها بالا گیرد و پاکدلانی که سعادت حشر و نشر با قرآن کریم و تلاوت و ترتیل آن را دارند، از « حمله ی قرآن » [ حاملان علوم و معارف قرآنی و عالمان و عاملان به قرآن ] به شمار آیند، و این توصیه ی نظامی را زیب خاطر خود سازند:
می کوش به هر ورق که خوانی *** تا معنی آن تمام دانی
و ان شاء الله با سلوک سنجیده ی علمی و تهذیب نفس، از زمره ی راسخان در علم و دانایان تأویل قرآن گردند.
منبع مقاله :
خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1389)، قرآن پژوهی (1)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم