نویسنده: امیر حسین بانکی پور فرد
1- ذائقه شیرین، بسیتر رویش گل واژه ها
مهم ترین سؤال در خصوص «گل واژه ها» ی زندگی یعنی صفات خوب در روابط خانوادگی، آن است که بستر مناسب برای بروز و ظهور آنها در صحنه ی زندگی کدام است؟ به تعبیر دیگر چه می شود که این گل واژه ها در زندگی برخی از ما، پیوسته ظهور می کند و درمقابل، چگونه است که زندگی برخی از افراد بستر رویش تلخ واژه ها می شود؟
پاسخ این سؤال را باید در ذائقه های افراد جستجو کرد. در حقیقت این ذائقه های ماست که می تواند زمینه ای برای رویش گل واژه ها و یا تلخ وارژه ها باشد. گاهی ذائقه های ما شیرین است و گاه تلخ. شیرینی و تلخی ذائقه ها بسته به اختیار فرد است. فرد می تواند با آگاهی، هوشیاری و ممارست، ذائقه ی تلخ خود را به ذائقه ی شیرین نزدیک کند و داشتن آن را برای خود به صورت یک عادت درآورد؛ به گونه ای که بدون کوشش و به خودی خود، مطابق با یک ذائقه ی شیرین رفتار کند.
برخی اذکار ذائقه ها را شیرین می کنند، مثلاً ذکر صلوات این طور است. برای همین است که در میان درگیری ها و دعواهایی که در میان جمع رخ می دهد، ناگهان از آن میان صدایی بلند می شود که «صلوات بفرستید»؛ چرا که افراد به تجربه دریافته اند که ذکر صلوات فضا را دگرگون و شیرین می کند.
اذکار الهی، خصوصاً اذکار جمالی؛ مانند «یا رئوف» و «یا جمیل»، شیرین کننده ی ذائقه ها هستند. لذا پیوسته باید به این اذکار توجه داشته باشیم. وقتی که نیت و یا فعل بدی از فرد صادر می شود، برای تبرّی از آن و شیرین شدن ذائقه اش، ذکر (استَغفِرالله) به او کمک می کند. ذکر (لاحَول و لا قُوه إلا بالله) و (الحَمدُلله) نیز در بهره مندی از نعمتها ذائقه را شیرین می کند.
با مطالعه در احوال خیلی از اولیاء نیز می بینیم آنهایی که ذائقه های شیرین دارند، زودتر و آسان تر مراتب معنوی را طی می کنند. ممکن است که صاحب ذائقه ی تلخ در مراتب معنوی جلو برود و رشد کند که رشد او خیلی به سختی انجام می گیرد. برای طی هر منزل، باید مرارت های زیادی را تحمّل کند. البته ذائقه ی تلخ او، تنها در ارتباطات اجتماعی اش بروز دارد؛ در غیر این صورت اگر کسی بخواهد این ذائقه ی تلخ را در همه ی جنبه ها داشته باشد، غیر ممکن است که بتواند به مراتب معنوی بالا برسد. به طور نمونه می توان به اختلاف حضرت مسیح (علیه السلام) و حضرت یحیی (علیه السلام) اشاره کرد. مسیح جنبه ی رجائی داشت و یحیی جنبه ی خوفی. یحیی از – نوه ی خاله خود – مسیح می پرسد: «از عذاب خدا ایمنی که این گونه شادی؟» حضرت پاسخ می دهد: «نه! به فضل خدا امیدوارم که چنین شاد هستم.» در روایات نیز حالت شاد مسیح بر حالت خوف یحیی ترجیح داده شده است.
باید ذائقه شیرین را حفظ کرد؛ برخی افراد حتی با داشتن ذائقه ی شیرین به اختیار می توانند به نحوی عمل کنند و به گونه ای به مسائل بنگرند که ذائقه شان به تلخی بگراید. ذائقه ی تلخ، هم اوقات صاحبان خود و هم اوقات دیگران را تلخ می کنند. در حقیقت حضور ذائقه های تلخ، فضای هر محفل و محیطی را تلخ می کنند و زیبا و شیرین ترین رخدادها را در منظر تلخ ترین صحنه ها، به نمایش می گذارند. به همین خاطر است که گفته اند: «افسرده دل افسرده کند انجمنی را»؛ ولی صاحبان ذائقه های شیرین، سخت ترین اتّفاقات و وقایع را ملایم و تلطیف می کنند؛ و یاد آوری پیشامدهای سخت، برایشان خاطرات شیرینی است که به خاطر آوردنش کامشان را خوش می کند.
ذائقه های شیرین مثل آبی بر آتش اند؛ درحالی که ذائقه های تلخ مانند بنزین، آتش مشکلات و سختی ها را شعله ور و لهیب آن را بلندتر می کنند. داشتن ذائقه های تلخ، یعنی تخم کینه در دل ها کاشتن و انتقام را شیرین تلقّی کردن؛ و داشتن ذائقه ی شیرین، یعنی اغماض کردن؛ کینه ها را از دل زدودن و عفو را به جای انتقام نشاندن.
ذائقه ها، نقش چاشنی و ادویه ای را دارند که با آنها می توان مزه ی هر غذایی را تغییر داد. هر غذایی هر قدر هم که در پخت آن دقّت شود، بدون استفاده از چاشنی و ادویه، بی طعم و گاه بد طعم می شود و در مقابل، غذاهای نه چندان خوش طعم، با چاشنی ها و ادویه جات مناسب برای ما مطبوع و دلنشین می شوند و چه بسا استفاده نابجا از ادویه جات و یا استفاده از ادویه های تلخ، طعم غذا را خراب و تلخ کند.
2- قدر شناسی شاخص ذائقه شیرین
در برخورد با صاحبان ذائقه های خوش، به راحتی درخواهیم یافت که ایشان افرادی قدرشناس هستند؛ نعمت هایی را که به آنها ارزانی می شود، پیوسته یاد می کنند و آن ها را به تماشا می گذارند. خداوند در قرآن نیز توصیه بر همین رفتار دارد و می فرماید: «نعمت هایی را که خداوند به شما داده است، یاد کنید.»(1)
«یکی از عوامل اثرگذار در مهارت مردم داری، سپاسگذاری و ترویج چنین رویه ای در میان مردم است؛ زیرا چنین روشی به توسعه و گسترش مکارم اخلاقی می انجامد و جامعه را به موفّقیّت و رستگاری سوق می دهد.»(2)
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خدا لعنت کند قطع کنندگان راه نیکی را؛ کسی که به وی خوبی می شود اما ناسپاسی می کند و درنتیجه نیکوکار را از نیکی کردن به دیگران باز می دارد.»(3)
بدیهی است واژه «لعنت» بر شدت و عمق چنین عمل زشتی دلالت دارد. حضرت رضا (علیه السلام) نیز می فرماید: «هر که از خوبی مردم تشکر نکند از خداوند متعال تشکر نکرده است.»(4)
توجه به تبعات ناسپاسی از خالق حایز اهمیت است. در نگاه قرآن ناسپاسی از خالق، تهدید و انذار الهی را در پی دارد: «چنانچه شکرگذار باشید، بر شما می افزایم و اگر ناسپاسی نمودید عذاب من شدید است.»(5)
ذائقه های تلخ، همیشه از نقمت ها و زشتی ها، خستگی ها و فشارها سخن می گویند. این افراد وقتی قدمی ناچیز برای دیگران بر می دارند انتظار تشکر دارند، اما خود همیشه ناسپاس و مانع خیرند که البته این خصلت باعث رکود و سردی در خانواده می شود «اگرهمسری در زندگی زناشویی خود احساس قدردانی نکند، از رشد باز می ایستد. بی آنکه دلیلش را بداند وقتی به خانه بر می گردد رفتاری انفعالی به نمایش می گذارد و از انجام کارهای ابتکاری فاصله می گیرد؛ لذا زندگی یکنواخت و بی انعطاف می شود.»(6)
برعکس، قدردانی و قدرشناسی از آثار ذائقه های خوش است. قدردانی کردن، از جمله صفات مثبتی است که پایه ریزی یک زندگی خوب را ضمانت می کند. در زندگی زناشویی نیز وضع بر همین منوال است. «باغبان زمانی خسته می شود که باغدار نمی گوید: بابا دستت درد نکند، با یک تشویق، با یک تکریم، انسان خستگی اش تمام می شود. باید فرهنگ تشویق و قدردانی و احساس حق شناسی را در خانه رواج دهیم و از یکدیگر تشکر کنیم. بچه ها دست مادر را ببوسند، مادر غذا درست کرده است. مادر بگوید: بچه ها به استقبال بابا برویم؛ بابا زحمت کشیده است. بچه ها که دست پدر ومادر را می بوسند، تواضع پیدا می کنند. این جور بچه ها تربیت پذیر و آموزش پذیر می شوند.»(7)
3- کشف نقاط مثبت؛ خاصیت ذائقه شیرین
ذائقه ی شیرین، همواره در کمین نقاط مثبت و رخدادهای خوشایند است تا شیرینی ها، انس ها، محبّت ها و خوبی ها را فاش کند. بسیاری از ما داستان حضرت عیسی (علیه السلام) را در مواجهه با لاشه ی متعفن سگی شنیده ایم. در حالی که هر یک از حواریّون توصیفی ناخوشایند از آن مردار داشتند، حضرت سایرین را متوجه دندان های سفید و زیبای سگ می کند.(8) ببینید که یک ذائقه ی شیرین از میان لجن زارها، چگونه گل ها را صید می کند! اما ذائقه ی تلخ، حتی در گلزار نیز دستانش را درتیغ ها فرو می برد. بهره ی او از بوستان پر از گل، فقط تیغ های آن بوستان است. در نتیجه بوستان و گلستانی که برای همه مفرّح و شادی آور است، برای او پر رنج و ناراحت کننده می شود.
زندگی معجونی از تلخی ها و شیرینی هاست. اساساً قاعده ی زندگی این گونه است. شما نمی توانید زندگی ای بیابید که تمام اساس آن را با شیرینی ریخته باشند؛ اما چرا در برخی از زندگی ها، شیرینی ها پر رنگ ترند؟ جواب روشن است؛ صاحبان آن ها از ذائقه های شیرین برخوردارند. اینان همواره در جستجو و ظاهر کردن شیرینی های زندگی شان هستند. طبیعی است که ما نیز جلوه ای جز شیرینی از این زندگی ها نخواهیم دید.
وقتی در مقابل نمایشگر رایانه نشسته ایم، این ما هستیم که به اختیار خود، نقاطی را کلیک می کنیم که می خواهیم بر صفحه ی نمایشگر به نمایش گذاشته شوند. صحنه ی زندگی هم این گونه است. ما به هر نقطه ی تاریک و یا روشن زندگی مان که دست بگذاریم، همان نقطه کلیک می شود. ذائقه های شیرین پیوسته نقاط شیرین صفحه ی زندگی شان را کلیک می کنند. اینان در تلخ ترین و تاریک ترین صفحه ها، نقطه ی نورش را پیدا می کنند و عاقبت آن نورانیّت، کل صفحه را فرا می گیرد. اگر بعد از مدتی دوباره تاریکی نمایان شد، دوباره قسمت نور را پیدا خواهند کرد. لذا افرادی را می بینیم که با این نحوه از عملکرد، چقدر تماشایی شده اند. همین که در محضرشان می نشینیم، احساس می کنیم که با خوشبخت ترین فرد عالم رو به رو شده ایم.
ذائقه های شیرین کاشف نقاط مثبت خود و دیگران هستند. در برخی موارد این نقاط مثبت، به آن اندازه آشکار نیستند که به راحتی کشف شوند و غالباً کشف این نقاط مثبت، در آدم های خیلی معمولی زمان و حوصله ی بیشتری طلب می کند. این توانایی ها و نقاط قوّت، می تواند بر خود فرد نیز پوشیده باشد و شما می توانید از همین نکته، برای بهبود رابطه با همسرتان استفاده کنید. به عنوان نمونه می توانید به همسرتان بگویید: «یک نکته ی مثبتی در تو هست که خودت هم از آن بی خبری؛ و همان نکته من را جذب تو کرده است.» این جمله می تواند او را زیر و رو کند. از این طریق هم شاهد غلیان احساسات همسرتان خواهید بود و هم یکی از توانمندی هایی را که بر خود او نیز پوشیده است، به او هدیه می دهید. البته این رفتارها، ظرافت های خاص خود را می طلبد. باید مراقبت باشیم این عبارات را به گونه ای ادا نکنیم که همسرتان تصور کند که از سوی ما به سخره گرفته شده است؛ یا فکر نکند که در ازای این تعریف، از او خواسته ای داریم. این تعریف باید حقیقی و برخاسته از نهاد دلمان باشد.
در روایات، انسان ها به معادن طلا و نقره تعبیر شده اند.(9)، اما طلا و نقره در هر معدنی مکنون است. باید کسی بیاید و این طلا و نقره را استخراج کند. در جامعه به طور طبیعی، افرادی که در برخی زمینه ها نسبت به سایرین با استعدادتر هستند، بیشتر مورد استقبال قرار می گیرند و بقیه ی افراد مورد غفلت واقع می شوند. لذا در ارتباطات اجتماعی، نمی توان از جامعه انتظار داشت که تمام این معادن را کشف کند؛ اما در خانواده، این انتظار، بجا و حتی ضروری است. باید بدانیم که همسر و فرزندان، معادن خانوادگی ما هستند و این ما هستیم که باید به این معادن بیندیشیم و برای آن برنامه ریزی کنیم؛ ولی اول باید وجود آن معادن طلا و نقره را باور داشته باشیم.
جوان سرکشی را در نظر بگیرید که با کج رفتاری ها، بی قیدی ها و بدخلقی هایش سامان خانواده را بر هم ریخته است. همین جوان، یک باره موفق به کسب رتبه ای در مسابقات ورزشی مدرسه می شود؛ درنتیجه مورد توجه دانش آموزان و اولیای مدرسه و همچنین فامیل و دوستان قرار می گیرد و همین امر آرام آرام فضای خانه و نحوه ی برخورد اطرافیان را برای او تغییر می دهد. حالا دیگر همه اش صحبت از موفّقیّت او در ورزش است. این شخص در ابتدا در مدرسه مدال آورده است، بعدها در منطقه مدال می آورد، کم کم قهرمان شهر می شود، بعد قهرمان استانی و نهایتاً قدم بر عرصه ی قهرمانی کشوری می گذارد. همین پیروزی او – که مبتنی بر یک موفقّیّت اخلاقی هم نبوده است- باعث می شود که این جوان شخصیت و هویّت خود را در این موفّقیّت بازشناسی کند و از همان نقطه، شروع به رشد کند و همان رشد، بستری برای بالندگی او در دیگر زمینه ها باشد.
توجّه کنید این شخص، همان جوان بود با همان ناهنجاری ها؛ اما بر حسب اتّفاق، برای او یک نقطه ی مثبت کلید خورد. او به کلاس سیر و سلوک نرفت؛ در کلاس اخلاق نیز شرکت نکرد؛ همین جوان که روابط اجتماعی اش بر پایه ی درستی بنا نشده بود، یاد می گیرد که چه طور ارتباطات اجتماعی خود را سامان دهد. شخصیت او آن چنان برایش ارزشمند می شود که حاضر به لطمه زدن به آن نخواهد شد؛ و این بهترین عامل کنترل کننده ی رفتار برای اوست.
امروزه بی انگیزگی فرزندان در درس و مدرسه، علل بسیاری از مراجعات خانواده ها به مشاوران است. عباراتی از قبیل «فرزندمان درس نمی خواند»؛ «اخلاقش روز به روز بدتر می شود»، «با خواهر و برادرش دعوا می کند» یا «از دست او همیشه جنگ اعصاب داریم» برای همه ی ما عباراتی آشناست. در پاسخ به چنین والدینی گفته می شود همگی این مشکلات، برخاسته از یک چیز است و آن اینکه، شما از فرزندتان می خواهید که: درس بخواند.
بدیهی است که این فرزند، در این نقطه شکست خورده است و شما با تذکّرات، توقّعات و انتظاراتتان بر این نقطه ی شکست، مرتباً فشار می آورید. طبیعتاً این شکست، بر جنبه های دیگر زندگی او نیز سایه خواهد انداخت. این فشارها مانند این است که بخواهید با دست شکسته ی او زورآزمایی کنید. این عملکرد، بقیه ی بدن او را نیز فلج می کند. باید برای مدّتی توقّعات تحصیل خود را از او کنار بگذارید و با او در نقطه و جنبه ی دیگری معامله کنید و همه ی روابط تان را به درس او گره نزنید.
در بسیاری از موارد، چنین خانواده هایی در آینده متوجه خواهند شد که ضعف هایی که در فرزندشان وجود داشت و مایه ی تشویش خاطر آنها شده بود، یک به یک به مرور برطرف می شود. می بینند همین فرزند که با هزار ضرب و زور موفق به گرفتن دیپلم شده است، اکنون از سربازی باز می گردد؛ جایی مشغول به کار می شود؛ موفقّیتی در کارش پیدا می کند و بالاخره همه ی توانائی هایش بر هم افزوده می شوند تا جایی که می تواند به خوبی زندگی خود را اداره کند. حال اگر این پدر و مادر به توانایی ها و نکات مثبت فرزندشان توجه بیشتر کرده بودند، هم به طریقی نگرانی های خود را کاهش داده بودند و هم با این نگرش مثبت، راه را برای موفّقیّت های فرزندشان هموارتر می ساختند.
اگر همسرمان ده عیب دارد و یک حسن، باید سعی کنیم آن حسن را کلید بزنیم. بگذاریم که آن نقطه ی مثبت در وجود او تثبیت شود و بر معایب او سایه بگستراند تا دیده نشوند. مثلاً زنی ممکن است آشپز قابلی نباشد یا در نظم دهی به خانه ضعف داشته باشد؛ به هر حال ممکن است در مواردی خوب عمل نکند. در چنین شرایط بهترین کاری که همسرش می تواند انجام دهد، آن است که موضوع ارتباطات، تعاملات و گفتگوهایشان را بر کارآمدی های زن بگذارد؛ نه ناتوانی های او. «چرا در پخت غذاهایت دقّت نداری؟»؛ «چرا از مادرم یا مادرت نمی پرسی که چه باید بکنی؟» این قبیل عبارات و برخوردها فشار بر قسمت شکسته و آسیب پذیر اوست. در این حال این خانم، هر توانمندی دیگری هم داشته باشد، تحت الشعاع ضعفش قرار می گیرد. با چنین برخوردهایی، مرد مقدّماتی را فراهم می کند که آرام آرام احساس بی هویّتی و نالایقی بر همسرش مستولی شود؛ و به طریقی او را به این گفتگوی درونی می کشاند: «من یک زن کاملاً بی استعداد هستم و از پس وظایف زندگی مشترکم به خوبی بر نمی آیم». عاقبت مواردی که این خانم در آن عادی و حتّی قوی عمل می کرد، کم کم به نقاط ضعف او تبدیل می شوند. البته فرد نباید به گونه ای عمل کند که همسرش اصلاً متوجه نقاط ضعف خود نشود؛ ولی پیوسته بر ضعف او نیز نباید تأکید کند.
اگر ما روی نقاط مثبت و کارآمد افراد خانواده تأکید کنیم و تعاملاتمان را بر مبنای آن توانایی ها و نقاط مثبت بنا کنیم، فضای خانواده به سوی نشاط، گرمی و شادابی میل می کند و در این هنگام رحمت خدا بر زندگی می تابد و مجالی مناسب برای رفع و اصلاح مشکلات فراهم می شود.
خداوند مهربان هیچ کس را بی بهره از استعداد نیافریده و البته همه ی استعدادها را نیز یکجا در وجود فردی قرار نداده است؛ الا در حضرات معصومین (علیهم السلام)، نه همه ی خوبی ها به ما داده شده است و نه همه ی بدی ها در ما جمع شده است.
همه ی ما ترکیبی از خوبی ها و بدی ها هستیم. چنانچه در قرآن آمده است: (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا)(10) خداوند نافرمانی و پرهیزگاری اش را به او (انسان) الهام کرد.
هر یک از ما باید با بهره گیری از ذائقه ی شیرین، در جستجوی نقاط مثبت و توانمندی های هم خود و هم همسرمان باشیم. کسی که همسرش ورزشکار است، شایسته است که مرتّب بر ورزشکاری اش تأکید کند؛ دیگری که همسرش اهل مطالعه است، بر اهل مطالعه بودنش و آن یکی که همسرش اجتماعی است، بر اجتماعی بودنش.
مثلاً چنین شکایتی بسیار از سوی خانم ها مطرح می شود که: شوهرشان در بیرون از خانه بسیار اجتماعی و مردم دار است و در خانه بدخلق و تلخ. در پاسخ به این عزیزان باید گفت: شما به جای اینکه آن نقطه ی مثبت همسرتان را کلید بزنید و از همان نقطه بخواهید بقیه ی ضعف هایش را بپوشانید، به طریقی دارید همان نقطه مثبت را نیز از او می گیرید! درعوض، شما بیایید از همان خوش اخلاقی اجتماعی اش بهره ببرید. روی همان نقطه کلید بزنید و همان را در سایر زمینه ها گسترش دهید. جستجو کنید و بببنید که چگونه در فضاهای اجتماعی این خوشی ها از او صادر می شود؛ شما هم در همان فضا با او ارتباط برقرار کنید و آن فضاها را در زندگی تان وسعت دهید. به این طریق، شما می توانید به راحتی خلاء ها را پر کنید.
4- آثار شیرینی ذائقه
الف: عمر طولانی
انسان هایی که ذائقه های تلخ دارند، عمرشان کوتاه است. ذائقه ی آنها همه چیز را در هاله ای از بدبینی می پوشاند؛ و همین امر دلیلی است که هم از کمیّت و هم از کیفیّت زندگی آنها کاسته شود. اما صاحب ذائقه ی شیرین، عمرش طولانی است و کمّ و کیف زندگی اش بالا. اساساً ذائقه ی او چیز تلخی بر خودش نمی پذیرد.
بعضی وقت ها پیرمرد و پیرزن هایی را می بینیم که گذر سالیان دراز، سختی ها و کارهای مشقّت بارِ دوران گذشته ی زندگی؛ جسمشان را فرسوده است؛ اما همچنان سرحال و با نشاط، همچون دوران جوانی در کنار یکدیگر روزگار می گذرانند. اصلاً فضای شیرینی که از زندگی اینها می بینیم، تعجب برانگیز است. خوب که با دقّت به زندگی آنها نظر می کنیم، در می یابیم که این نشاط و شیرینی، مربوط به ذائقه های شیرین آنهاست. در حقیقت این ذائقه ی شیرین است که زندگی شان را جلا داده است و نگذاشته است که گرد کدورت ها و زمان بر آن بنشیند.
ب: زیاد شدن دوستان
انسان هایی که ذائقه ی تلخ دارند، دوستان اندکی دارند؛ لذا اندک بودن دوستانمان در محیط مدرسه، دانشگاه، کار و اجتماع، هشداری خواهد بود تا درصدد تغییر ذائقه ی خود باشیم. اما همگان به طور طبیعی و فطری نسبت به صاحب ذائقه ی شیرین اقبال دارند و بدون هیچ کوششی از جانب وی، به دورش گرد می آیند. خداوند خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: (فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)(11)؛ (ای پیامبر) پس به برکت رحتمی از جانب خداوند با امت خود نرم خو شدی؛ و اگر بد خلق و سخت دل بودی، حتماً از دورت پراکنده می شدند. در این آیه ملایمت و ذائقه ی شیرین پیامبر (صلی الله علیه و آله) دلیل اقبال مردم به سوی ایشان ذکر شده است.
ج: جبران نقص های ظاهری
ذائقه ی شیرین، مظهر جمال الهی است. انسان می تواند بسیاری از زیبایی هایی را که در او ظهور نکرده است، با ذائقه ی شیرین جبران کند. خداوند در زندگی، زیبایی های جبرانی قرار داده است که برخی از اینها مصنوعی اند و برخی طبیعی؛ برای مثال استفاده ی خانم ها از اسباب آرایش، به نحوی استفاده از زیبایی های جبرانیِ مصنوعی است.
اما خداوند برای ما زیبائی های جبرانی طبیعی نیز قرار داده است. آن زیبایی طبیعی، که محرومیت جنبه ای از زیبایی را برای ما انسان ها جبران می کند، همان ذائقه ی خوش است. ذائقه ی شیرین مظهری است از جمال خداوند که دیگر مظاهر را می پوشاند. خیلی از وقت ها افرادی را می بینیم که چهره ی دلنشینی ندارند؛ اما به محض اینکه سخن آغاز می کنند، حضور و وجودشان برای مخاطب بسیار شیرین و دلچسب می شود. معیار زیبایی، تنها چهره ی زیبا نیست؛ بلکه صدا، سیما و سیرت هر سه در کنار یکدیگر، ملاک زیبایی حقیقی هستند. تأکید بر صدا و سیرت در کنار سیما، به دلیل تأکید بر اهمیت نوع ذائقه است. لذا بارها شاهد چهره های زیبایی بوده ایم که به خاطر تلخی ذائقه شان از چشم های ما افتاده اند.
در میان فامیل هستند پیرزن ها و پیرمردهایی که همه مایلند برای دقایقی با آنها هم کلام شوند. اینان با آنکه طراوت های جسمانی شان را از دست داده اند ولی ذائقه ی شیرینشان، به گونه ای عمل می کند که همه را به سوی خود جذب می کنند.
5- عوامل مؤثر در تلخی ذائقه
الف: بازگویی اسرار و مکنونات خانه و بیرون
یکی از چیزهایی که ذائقه ی اهل خانه را تلخ می کند، این است که اسرار و مکنونات خانه را در بیرون از خانه بازگو و حرف بیرون از خانه نیز به خانه آورده شود.
درحالی که هر دوی اینها، در ارتباط با فضای خانه ممنوع است. قرار است که از دژ محکم خانه و خانواده، نه حرفی خارج شود و نه حرفی داخل. چنانچه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز می فرماید: «در کارهای خود از رازپوشی کمک بگیرید پس البته هر صاحب نعمتی مورد حسادت قرار می گیرد.»(12)
یک روان شناس، تشبیهی طنزآمیز درباره ی ازدواج دارد. وی می گوید ازدواج مانند قعله ای است که افراد بیرون از قلعه، طالب ورود به قلعه هستند؛ اما همین که داخل می آیند، در این قلعه محصور می شوند و پس از حصر، به یاد ایّام آزادی خواهان خروج از آن می شوند. البته این حرف صحیح نیست؛ ولی می توان گفت این قلعه وجود دارد؛ اما نه برای ما بلکه برای خبرهای ما؛ خصوصاً خبرهایی که به اعمال و صفات افراد مربوط می شوند؛ به ویژه اعلانِ بعضی صفات به صورت شکایت؛ که اگر این منع را رعایت نکردیم، مطابق با روایات، فشار قبرمان حتمی است؛ حتی اگر از صالح ترین انسان ها باشیم! پس باید زود توبه کنیم و حلالیّت بطلبیم. البته به نحوی که منشأ اختلاف نشود؛ مثلاً به همسر خود نگوییم که من حرف تو را ده جا زده ام و حلالم کن.
«به یکی از نیکان گفتند: چرا زنت را طلاق می دهی؟ گفت: عاقل پرده زن خود را ندرد. پس از طلاق پرسیدند حال بگو علت طلاق چه بود؟ گفت: مرا چه کار با زنی که از من بیگانه است».(13)
اما بازگو کردن حرف های خوب خانه نیز در بیرون از خانه ممنوع است و این امریست که خیلی از ما آن را رعایت نمی کنیم. کسی که زندگی شیرینش را در منظر دید همگان می گذارد، از چشم زخم دیگران در امان نخواهد بود. هر یک از ما زوج هایی را به خاطر داریم که زندگی شان زبانزد همگان و مایه ی حسرت زوج های دیگر بوده است؛ اما به یکباره آتش فتنه ای در زندگی شان شعله کشیده و آن را خاکستر کرده است.
لذا هیچ دلیلی ندارد که شیرینی زندگی مان را همه جا بازگو کنیم. البته این قاعده استثنایی هم دارد؛ ما باید به نحوی خاطر مادر، پدر یا فرد دلسوزی را که نگران ما و آینده ی ماست، آسوده کنیم. در اینجا نه تنها جایز، بلکه ضروری است که پیوسته خوشی های زندگی مان را برای آنها برملا کنیم؛ اما جایز نیست که این شیرینی برای کسی که امکان مقایسه ی زندگی خود با ما را دارد و یا اسرار زندگی ما را برای دیگران بازگو می کند، فاش شود. چه بسا برخلاف تصور ما، زندگی به ظاهر شیرین کسی، باطن دیگری داشته باشد و ظاهر کردن خوشی های زندگی ما، زمینه ی دلشکستگی و بالاخره جدایی آن خانواده را فراهم کند. پس باید بسیار مراقب باشیم که شیرینی زندگی خود را به تلخی زندگی دیگران تبدیل نکنیم.
در فرهنگ دینی ما نیز بر رازپوشی توصیه ی مؤکد شده است؛ امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند: «به خدا سوگند حاضرم به جبران دو خصلت شیعیانمان مقداری از گوشت بازوی خود را فدیه دهم: شتابزدگی و کتمان نکردن راز.»(14)
به قول سعدی: «رازی که نهان خواهی، با کسی در میان منه اگرچه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشند».(15) «زن و شوهر باید راز هم را حفظ کنند. زن نباید راز شوهر را پیش کسی بازگو کند. مرد هم مثلاً نرود پیش رفقایش در باشگاه یا مثلاً فلان مهمانی و… راز همسرش را بازگو کند. حواسشان جمع باشد اسرار هم را محکم نگه دارند تا زندگی شان ان شاء الله شیرین و مستحکم شود.»(16)
البته لازم است در اینجا نکته ای تذکر داده شود و آن توجه آگاهانه به سوء تعبیرها و پرهیز از آنهاست؛ غالباً میان زوجین بیش از همه امکان کج فهمی و سوء تعبیر وجود دارد. یکی از سوء برداشت ها میان زن و شوهر، برداشت غلط از رازداری است که به پنهان کاری تعبیر می شود. همسران باید بدانند که رازداری متفاوت از پنهان کاری است و لازمه ی زندگی، رازداری است نه پنهان کاری؛ از سوی دیگر در مورد نکات منفی دیگران نیز همواره باید سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به خاطر داشت: «هر بنده ای که در دنیا برای دیگران راز پوشی کند روز قیامت خدا راز پوش او می شود.»(17)
در مورد نکات مثبت هم، ورود حرف های بیرون به داخل خانه ممنوع است.«یک آقایی را دیدیم که این طوری بود؛ تو چرا این طور نیستی؟»؛ «یک خانمی را دیدم که این گونه برخورد می کرد؛ تو چرا این گونه برخورد نمی کنی؟»؛ «دیدی آن خانم به شوهرش چگونه احترام می گذاشت؟ آن وقت باید با من این طور رفتار شود!» به کار بردن چنین عباراتی ذائقه ها را تلخ می کند و هیچ نتیجه ای جز کلید زدن بر روی نقاط تاریک زندگی ندارد.
ب: عادت به سرزنش و نکوهش
آنهایی که زبانشان زبان نکوهش است؛ زبان سرزنش است؛ زبان ایرادگیری و اعتراض است، همواره بر صفحه ی نمایش زندگی شان کلیدهای سیاه را می فشارند و سیاهی را بر تمام این صفحه گسترش می دهند. لذا در روایات، توصیه بسیار به پرهیز از سرزنش و نکوهش شده است. آمده است که حضر نبی (علیه السلام) چنین به حضرت موسی (علیه السلام) وصیت می کند: «ای پسر عمران هیچ کس را به واسطه ی گناهی سرزنش مکن و بر گناه خویش گریه کن.»(18)
شما با سرزنش و نکوهش مکرّر، باعث عادی شدن یک صفت زشت و تثبیت آن می شوید. انتساب چندین باره ی یک صفت زشت به فرد، کم کم به او می باوراند که این صفت ناپسند، جزئی جدایی ناپذیر از شاکله ی اوست. از طرفی او را به این باور نیز می رساند که شما این صفت را بر او پذیرفته اید. حال قضاوت کنید که دیگر چه انگیزه ای برای رفع این صفت زشت در فرد باقی می ماند؟ شما با زبان سرزنش، دیگر یار و دستگیر او نیستید؛ بلکه فردی هستید که وی را به سوی پرتگاه هدایت می کنید!
خانمی درد دل می کرد و می گفت که من تصمیم گرفته بودم که همیشه در زندگی راست بگویم. یکبار غفلتی کردم و دروغی گفتم. بعد از فاش شدن این دروغ، خانواده ام پیوسته به من می گفتند که «تو همه اش دروغ می گویی» و همین جمله ی آنها باعث شد که من عهدی را که در خصوص راستگویی با خود بسته بودم، بشکنم. ببینید اثرات منفی سرزنش و نکوهش، در گلایه این خانم به خوبی مشهود است. اگر خانواده این فرد نگرش خود را تغییر داده بودند و به جای سرزنش و اعتراض با شیوه ی درست به او محبت می کردند به یقین او در رفتارش تجدید نظر می کرد و آنها امروز زندگی شادتری داشتند.
نکوهش و سرزنش باید در مواقع اضطراری، یک بار آن هم در شرایط مناسب خود، صورت بگیرد. حضرت امام (قدس سره) در سال 1342 یکباره کل جامعه را با زبان سرزنش، مورد عتاب قرار می دهند. ایشان خطاب به جامعه می فرمایند: «اسلام رفت. مسلمانی رفت، ای علما به فریاد اسلام برسید. ای کسبه به فریاد برسید. ای دانشگاهیان به فریاد برسید.» حال اگر امام جماعت یک مسجد و یا امام جمعه ی یک شهر، هر هفته بیاید و فریاد بزند که اسلام و مسلمانی رفت؛ دیگر این سخنان، اثری را که باید داشته باشد، نخواهد داشت و بعد از تکرار دوم و سوم، اثرش تمام می شود.
سرزنش شرایطی دارد؛ این کار باید یک بار، آن هم در وقت خودش و آن چنان ماهرانه انجام شود که شخص به خود بیاید. سرزنش مانند به کار بردن ماهرانه ی تیغ جرّاحی است؛ آن هم به عنوان آخرین راه حل. ما غالب اوقات به جای تیغ، ساطور را بر می داریم و به جان دیگری می افتیم. غافل از اینکه با ساطورِ سرزنش فقط می شود انسان ها را در میان انظار شقّه شقّه کرد. همه ی ما خوب می دانیم که یک پزشک، از تیغ جرّاحی برای درمان سرماخوردگی و یا سینه درد استفاده نمی کند. جرّاحی آخرین راه حلّ یک پزشک برای درمان یک بیمار است؛ آن هم با اجازه ی بیمار و اطرافیانش.
ج: تأثیر منفی الفاظ و حالات
الفاظ شیطانی مانند اخ، عصبیّت، غضب، پر حرارت شدن و حتی گرمی هوا، ذائقه ها را تلخ می کند. واژه ی «آخ» ذائقه را تلخ می کند و واژه ی «آه» ذائقه را شیرین. «آه» ناراحتی را بیرون می دهد و «آخ» اندوه را در دل نگاه می دارد و دل را زخم می کند. لذا می گویند «آه» از اسماء الهی است و «آخ» از اسماء شیطانی. «به این حقیقت گرانمایه اعتقاد یابیم که تمامی گفتگوها و نشست و برخاست ها در روح ما تأثیر گذارده؛ گاه روزها و هفته ها سستی، نومیدی، بدبینی و حتی غفلت و جهالت به ما می بخشد.»(19)
ذائقه ی شیرین خنک است و ذائقه ی تلخ، گرم و داغ. اشک های ذائقه ی شیرین خنک است و اشک های ذائقه ی تلخ، گرم. تعبیری که قرآن نیز در زوجیت و روابط خانوادگی استفاده می کند، تعبیر قره العین است. قره العین یعنی خنکای چشم. در قرآن آمده است: «پروردگارا! برای ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیده (خنکای چشم) عطا کن.»(20)
همان طور که خنکای وجود ذائقه های شیرین، بر دل و جانِ همنشینان و مصاحبانشان می نشیند، همنشینان ذائقه های تلخ نیز از داغی، تشویش و اضطراب او متأثر می شوند.
سر دلبران در کلام دیگران
– مگر نه زندگی زناشویی کلاً آبروی انسان است و همسر به او نزدیکتر از او؟ و بنابراین نزدیکتر از همه؟ اختلاف همسران باران و برف نیست که از آسمان ببارد بلکه نتیجه همین نادانی ها و ندانم کاری هاست(21) پس:
آب صفت هر چه شنیدی بشوی*** آینه سان هر چه ببینی مگوی
ذائقه خوش
– خنده بهترین اسلحه جنگ با مشکلات زندگی است.(22)
– روان شناسان و جامعه شناسان بر این باورند که رفتار آرام و با وقار، چهره متبسم و شاد و گفتار زیبا و دلنشین باعث نهایت شادی در زندگی خواهد شد. همان گونه که چهره عبوس و غمزده، خشم و غضب و عصبانیت، خودخوری و آشفتگی روحی موجب کوتاهی عمر، فرسودگی روحی و تباهی شخصیت شده طعم گوارای زندگی را تلخ و ره آوردهای آن را غم بار می سازد.(23)
– عده ای همواره غرغر می کنند که گل سرخ خار دارد؛ ما باید متبسم و شاد باشیم که خارها گل دارند.(24)
قدرشناسی
– اگر این خانمی که شلخته است یک بار دیگر سفره ی قشنگ درست کرد، بگوییم بارک الله چه قدر سلیقه ات خوب است. آن هایی که از غذا ایراد می گیرند، از خانه ایراد می گیرند، به زیبایی ها نگاه نمی کنند، مثبت گرا نیستند، منفی بافند. به نمره های خوب نگاه نمی کنند، خانمشان شلخته می شود، بی تفاوت و افسرده و لجوج می شود.(25)
احادیث
حسن خلق
– رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): خوش اخلاقی گناه را محو می کند همان طور که آفتاب یخ را آب می کند.(26)
– امام صادق (علیه السلام): نیکوکاری و حسن خلق خانه ها را آباد می کند.(27)
سپاس گزاری
– امام سجاد (علیه السلام): حق کسی که به تو نیکی می کند این است که از او تشکر کنی و نیکی اش را به زبان آوری و از وی به خوبی یاد کنی و میان خود و خداوند برایش خالصانه دعا کنی. اگر چنین کنی بی گمان پنهانی و آشکارا از او تشکر کرده باشی. وانگهی اگر روزی توانستی نیکی او را جبران کنی، جبران کن.(28)
– امام سجاد (علیه السلام): خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت، به یکی از بندگان خود می فرماید: آیا از فلانی سپاسگذاری کردی؟ عرض می کند نه؛ بلکه از تو سپاسگذاری کردم ای پروردگار. خداوند می فرماید: «چون از او تشکر نکرده ای؛ از من نیز تشکر نکرده ای.»(29)
رازداری
– ای اباذر مجالس امانت هستند و فاش کردن راز برادرت خیانت است؛ پس از آن بپرهیز و بترس از جایی که محل پخش خبرهای خانوادگی است.(30)
– امام علی (علیه السلام): خاموشی حکمت است و سکوت، مایه ی سلامت و رازداری، گوشه ای از خوشبختی.(31)
– امام علی (علیه السلام): آن کس که راز خود را پنهان دارد، اختیار آن در دست اوست.(32)
– امام علی (علیه السلام): راز تو اسیر توست؛ اگر آشکارش ساختی تو اسیر آن شده ای.(33)
– امام علی (علیه السلام): سینه عاقل صندوقچه راز اوست و خوش رویی اش وسیله دوست یابی.(34)
– امام صادق (علیه السلام): راز تو از خون توست پس نباید جز در رگ های خودت جریان داشته باشد.(35)
پی نوشت ها :
1- بقره/ 40؛ «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ».
2- مهارت های زندگی در سیره رضوی، (محمد رضا شرقی)، ص 63.
3- الاختصاص، ص 241؛ «لعن الله قاطعی سبیل المعروف و هو الرجل یصنع الیه المعروف فیکفره فیمنع صاحبه من ان یصنع ذلک الی غیره».
4- وسایل الشیعه، ج 16، ص 313؛ «مَن لَم یَشکُر المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُر الله عَزّوَجَلّ»
5- ابراهیم /7. «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ »
6- سودای عشق، (جان گری)، ص 414.
7- خانواده پویا، ج 5، ص 58.
8- مستدرک الوسایل، ج9، ص 121؛ «ان عسی (علیه السلام) مرو الحواریون علی جیفه کلب فقال الحواریون ما انتن ریح هذا الکلب فقال عیسی (علیه السلام) ما اشد بیاض اسنانه کانه ینهاهم عن غیبه الکلب.»
9- الکافی، ج 8، ص 177؛ «عن ابی عبدالله (علیه السلام): الناس معادن الذهب و الفضه فمن کان له فی الجاهلیه اصل فله فی الاسلام.»
10- شمس/ 8.
11- آل عمران/ 159.
12- بحارالانوار، ج 74، ص 153؛ استعینوا علی امورکم بالکتمان فان کل ذی نعمه محسود».
13- آداب المریدین، ضیاء الدین ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی، به تصحیح مایل هروی، ص 157.
14- الکافی، ج 2، ص 221؛ «وددت والله انی افتدیت خصلتین فی الشیعه لنا ببعض لحم ساعدی النزق و قله الکتمان.»
15- گلستان سعدی باب هشتم آداب صحبت.
16- مطلع عشق (توصیه های آیت ا… خامنه ای در مراسم عقد خطاب به زوج های جوان)، ص 98.
17- نهج الفصاحه، ص 407؛ «لایسترعبد عبدا فی الدنیا الا ستره الله یوم القیامه.»
18- بحارالانوار، ج 70، ص 386؛ «یابن عمران لاتغیرن احدا بخطیئه و ابک علی خطیئتک.
19- چگونه شاد و خنده رو باشیم؟، ص 101.
20- فرقان / 74؛ «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ».
21- آیییه ازدواج و روابط همسران، (سید ضیاء الدین صدری)، ص 264.
22- آیینه ازدواج و روابط همسران (سید ضیاء الدین صدری)، ص 326، به نقل از آناتول فرانس.
23- چگونه شاد و خنده رو باشیم؟، ص 99.
24- همان، ص 100، به نقل از آلفونس کار.
25- خانواده پویا، ج 5، ص 58.
26- الکافی، ج 2، ص 100؛ «ان الخلق الحسن یمیث الخطیئه کما تمیث الشمس الجلید.»
27- همان؛ «البر و حسن الخلق یعمران الدیار و یزیدان فی الاعمار».
28- الخصال، ج 2، ص 569؛ «المعروف علیک فان تشکره و تذکر معروفه و تکسبه المقاله الحسنه و تخلص له الدعا فیما بینک و بین الله عزو جل فاذا فعلت ذلک کنت قد شکرته سرا و علانیه ثم ان قدرت علی مکافاته یوماً کافاته».
29- الکافی، ج 2، ص 99؛ «یقول الله تبارک و تعالی لعبد من عبیده یوم القیامه: اشکرت فلانا؟ فیقول: بل شکرتک یا رب، فیقول لم تشکرنی اذا لم تشکره».
30- مستدرک الوسایل، ج8، ص 398؛ «یا اباذر المجالس بالامانه و افشاء سراخیک خیانه فاجتنب ذلک و اجتنب مجلس العشیره الخبر».
31- تحف العقول، ص 223؛ «الصمت حکم و السکوت سلامه و الکتمان طرف من السعاده».
32. نهج البلاغه، حکمت 162؛ «من کتم سره کانت الخیره بیده».
33. غررالحکم، ص 437؛ «سرک اسیرک فان افشیته صرت اسیره».
34. نهج البلاغه، حکمت 406؛ «صدرالعاقل صندوق سره و البشاشه حباله الموده و الاحتمال قبر العیوب».
35. بحارالانوار، ج 72، ص 71؛ «سرک من دمک فلا یجرین من غیر اوداجک.»
منبع مقاله :
بانکی پورفرد، امیرحسین، (1391)، سّر دلبران (عوامل آرامش بخش و نشاط آفرین در خانواده)، اصفهان: حدیث راه عشق، چاپ ششم