در اینجا سخن از فلسفه اخلاق و یا عرفان نظری نیست و نیز در اینجا به ذکر هر یک از مباحث اخلاقی و یا مسائل عرفانی به گونه ای گسترده و تفصیلی نمی پردازیم بلکه برخی از مباحثی که صبغه اخلاقی داشته و ارتباط بیشتری با مباحث و مسائل تربیتی دارند را، از دیدگاه امام – سلام الله علیه – مورد بحث قرار می دهیم.
الف ـ تفاوت میان علم و عرفان
عرفان و معرفت عبارت است از: (شناسایی و آگاهی نسبت به امری خاص از راه مشاهده درونی و علم حضوری) .
ولی شناسایی و آگاهی از راه استدلالهای عقلی را که در ماهیت خود با توجه به مصداق معلوم، امری است کلی، علم گویند نه عرفان و نیز عرفان در مواردی بیشتر به کار می رود که سبق (و یا پیش فراموشی) نسیان در کار باشد؛ مثلا کسی چیزی را می شناخته، نیسان عارض گشته و دوباره بدان آگاهی و توجه پیدا کرده است، اما کاربرد علم، این چنین نیست.
از این نظر، عارف به کسی می گویند که به آنچه که در نشئات پیشین آگاهی یافته ولی از آن غافل مانده و یانیسان حاصل شده است، ولی دوباره معرفت پیدا کند و بر این اساس، (برخی از) اهل سلوک مدعی اند که معراج معنوی و روحی انسان، همان توجه و یادآوری ایام سلف (عالم ذر) است ولی به نظر ما معراج معنوی و روحانی انسان، عبارت است از رجوع به عالم غیبت، یعنی سالک، مجذوب عالم قدسی شود و به عالم ملکی توجه نکند و به جمع مافی سلسله الشهود بنگرد. [1]
ب ـ دستجات و طوایف انسانها
انسانها در رابطه با سیر و سلوک الی الله چهار طایفه اند:
1- محجوبان: این طایفه بر اثر توجه و سرگرمی به دنیا از حرکت و پرواز به سوی ملکوت غافلند و از سیر به سوی حق باز مانده و در شمار غافلان قرار دارند.
2- سالکان: این طایفه در حال سیر و حرکت به سوی حق، بسر می برند و به پیر راه و راهبر نیازمندند
3- واصلان: این طایفه از طریق سیر و سلوک به سوی حق، به مقصد دست یافته و به سر منزل مقصود واصل گشته اند. و شاهد مقصود را در آغوش کشیده اند.
4- راجعان: این طایفه پس از وصول به مقصود، از دیاریار به سوی خلق، بار سفر بسته تا دیگران را نیز در این سفر سیر الی الله رهبری کنند. [2]
قابل ذکر است که در میان طوایف فوق، غیر از طایفه اول (محجوبان) سه طایفه دیگر اهل سیرو سرّ و پروازند که پس از قدم نهادن به (مقام فنا) به مرحله خاصی از ارتقای معنوی یعنی حالت حقانی، نایل می آیند. البته در صورتی که در این سفر و سلوک، گرفتار حجابها (حجاب ظلمانی، حجاب نورانی – عقلانی و حجاب روحی) نشوند. [3]
به طور کلی سفر و پرواز معنوی چهار گونه است.
اول ـ سفر از خلق به سوی حق: که در پرتو پرداختن به عبادات رعایت دستورها، انجام ریاضتها، مهاجرات از طبیعت و پرواز به دیار پروردگار متعال، صورت می پذیرد. [4]
این رجوع به عالم ملکوت را فنا می گویند پس (فنا) عبارت از نفی و نابودی نیست بلکه مرحله خاصی از راهیابی است.[5]
که در پرتو عبادت حاصل می شود. [6] و گفتیم که حالت ویژه حقانی در این مرحله برای سالک، حاصل می گردد به شرط آنکه حجابهای سه گانه را کنار بزند و دچار آنها نشود در این سفر به هادی و راهبر نیازمند است. [7]
و به گفته حافظ:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
دوم ـ سفر از حق به سوی حق: این سفر پس از انجام سفر اول صورت می پذیرد سالک از حالت حقانی خود اوج می گیرد و به مقام (فنای فنا) نایل می گردد مقامی که از آن به عنوان مقام (اخفی) و (فنا در افعال و صفات حق) تعبیر می شود.
سوم ـ سفر از حق به سوی خلق: سفر فوق را (مرحله صحو) نیز می نامند سالک، در این مرحله بین عوالم جبروت و ملکوت، در طیران است و دارای بهره ای از مقام نبوت است (نه نبوت تشریعی) تا دیگران را آماده اوج و پرواز کند.
البته پس از مرحله (صحو) نوبت به مرحله (محو) می رسد که برای انسانهای کامل در این دنیا و آخرت، پیش می آید. [8]
چهارم ـ سفر از خلق به سوی خلق از طریق حق: در این سفر، سالک، موانع سیر را شناسایی و به راه وصول به حق را به دیگران می آموزد؛ زیرا دارای نبوت تشریعی است که دستیابی به این مرحله در پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خاتمه یافت پس از وی، کسی بدین مرحله نمی تواند گام نهد.[9]
نکته قابل ذکر آنکه، امام – سلام الله علیه – در برخی از رهنمودها از مراحل سیرو سلوک به عنوان (سجده) یاد می کند. مثلا می نویسد:
(کلام در سفر از خلق به حق و از کثرت به وحدت و از ناسوت به مافوق جبروت است تا حد فنای مطلق که در (سجده اول) حاصل می شود و فنا از فنا که پس از صحو، در (سجده دوم) حاصل می گردد.[10]
ج ـ عامل اصلی عروج و تداوم معراج (هماهنگی شریعت، طریقت و حقیقت)
راز موفقیت سالک الی الله، یک چیز بیش نیست و آن عبارت است از (عبادت) سالک با (قدم) عبادت می تواند از بیت طبیعت، به سوی عالم ملکوت عروج و مهاجرت کند. [11] و عبادت برای همه عباد یک ضرورت است؛زیرا همانگونه که بدن به آب، هوا و غذا نیازمند است، روح نیز به غذا احتیاج دارد و غذای روح، عبارت است از (عبادت) و همانگونه که اثر غذا در بدن عبارت است از ادامه حیات و تأمین نشاط، اثر غذای روح (عبادت) نیز عبارت است از اوج و معراج.[12]
در عرفان امام راحل – سلام الله علیه – طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد؛ زیرا ظاهر، طریق باطن است[13] و در واقع عبادتی که در ظاهر انجام می پذیرد معمار باطن است (یعنی) باطن را برای عروج مهیا می سازد و انفکاک و جدایی میان عبادت و تاثیر آن در نفس محال است و اگر عبادتی صورت پذیرفت ولی تاثیر معنوی و عرفانی آن مشاهده نگشت، بدون تردید آن عبادت با توجه به همه ضوابط و شرایط لازم آن انجام نیافته است.[14]
(الطریقه والحقیقه لا تحصلان الا من طریق الشریعه فان الظاهر طریق الباطن بل یفهم منه (ولو انهم اقاموا التوراه والانجیل) ان الظاهر غیر منفک عن الباطن فمن رای ان الباطن لم یحصل له مع الاعمال الظاهره و اتباع التکالیف الالهیه فلیعلم انه لم یقم علی الظاهر علی)ما(هو علیه)[15]
توجه بدین حقیقت ضروری است که هیچ طایفه و دسته ای از دستجات فوق، حتی لحظه ای از عبادت، بی نیاز نخواهد بود.[16]
بر همین اساس است که برترین افتخار پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) آن و اصل راجع کامل، عبودیت وانجام عبادت است الهی است.[17]
به طور کلی اساس تکامل معنوی و ارتقای باطنی، عبودیت و پیمودن مدارج کمال است. بنابراین، هر گاه لحظه ای این عمل در کار نباشد سقوط آن واصل، حتمی است (فان مقام العبد الکامل هو التذلل بین یدی سیده) . [18]
پس سخن برخی از تصوف پیشگان که می گویند: (عبادت ظاهری طریق است و هر گاه به مقصد رسیدی و واصل شدی و دیگر بدان ضرورتی نیست) . بدون دلیل است[19] و لاطائلاتی بیش نمی باشد. . . . [20]
آری، جز از راه عبادت ظاهری نمی توان در هیچ مقامی پایدار ماند. چنانکه بدون آن نمی توان به هیچ مقامی دست یافت. حتی مقام رسالت حضرت خاتم الانبیاء نیز منوط به عبادت ظاهری و عبودیت است.
دـ شروط اصلی تاثیر عبادت
عبادت؛ سرمایه اصلی سالک در باب راهیابی هاست، ولی از این نکته نباید غافل بود که هر عابدی به مقصود نمی رسد و همه عابدان یکسان نیستند؛چرا که عبادت آنان یکسان نیست؛ زیرا عبادت دارای شروطی است. از جمله عبارتند از:
1- حضور قلب: حضور قلب در نماز همان است که نمازگزار به قلب خود بفهماند که در پیشگاه پروردگار بزرگ به عبادت ایستاده است (حضور قلب اجمالی) و نیز در همه لحظات به اسرار و معانی فرازهای نماز و کلمات آن توجه کند (حضور قلب تفصیلی) [21] عبادت بدون حضور قلب، عبادت نیست بلکه لهو و بازی است این عبادت عملی)است که(در نفس آدمی اثری ایجاد نمی کند و حالت نهی از فحشا و منکر محقق نمی شود[22] (ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر) [23]
2- اخلاص: معیار اصلی عبادیت عبادتها، اخلاص است؛ یعنی اگر عبادت، همراه با اخلاص انجام گرفت، عبادت به شمار می آید و گرنه عبادتی صورت نگرفته است. [24]
اخلاص یعنی عمل را فقط برای خدا انجام دادن[25] و شخص بااخلاص ظاهر خود را از معاصی و باطن خود را از عجب، کبر، فخر، ریا،. . . تصفیه می کند. و عبادت در ریاضت در پرتو اخلاص است که هم عمل را ابدی و اخروی[26] می سازد و هم سالک را به معراج می برد حتی سیر و سلوک اخلاقی و ریاضتها اگر فقط به منظور دستیابی به تسلط قوای نفسانی و پیدایش ملکات باطنی. . . . . (باشد) ، ولی اگر در چارچوب مجوزها و دستورهای شرع مطهر صورت گیرد، مایه راهیابی و هدایت است پس حتی ملکات فاضله و ملکات نفسانی اگر در پرتو اخلاص پدید نیایند، مایه نجات و سعادت انسان نخواهند بود و آن اخلاص نیز اخلاص الهی نیست، در صورتی الهی است که عاری از هر گونه هواهای نفسانی باشد. [27]
انسان مخلص با دارا بودن ملکات فاضله، همواره خود را در محضر خدامی بیند[28]
و تفاوت میان عبادت عامه و عبادت خاصه را در همین نکته می توان خلاصه کرد که عبادت جهت طمع به بهشت یا دوزخ صورت نمی گیرد بلکه به خاطر خدا و بدون هیچ گونه چشمداشتی انجام می گیرد واین گونه عبادت را (عباده الاحرار) یا (عباده الکرام (عبادت آزادگان، عبادت کریمان)) می گویند. [29]
3- اطمینان نفسانی و طمأنینه و وقار باطنی[30]
4- عاشقانه و با شوق باطنی همراه باشد. [31]
توجه و تفهیم به معانی، حقایق و اسرار و لااقل توجه بدین حقیقت که در سایه ذکر (نماز) فرمانبرداری از خدا صورت می گیرد[32]
5- برکنار از تصرفات و نفوذ شیطان: بر این اساس، شخص ذاکر و عابد همواره باید در استعاذه به سر ببرد[33] از نظر امام راحل – سلام الله علیه – دو چیز در این سیر معنوی (نماز) مهم است: یکی طهارت که سر آن (تخلیه) و سَر سِرّ آن (تجرید) می باشد و دیگری که رکن اعظم است و در نماز حاصل می شود، سر آن (تجلیه) و سر سِرّ آن (تفرید) است. [34]
هـ ـ یکی از مسائل معروف باب عرفان (ریاضت) است واژه ریاضت از ماده روض و از حیث معنا تحمل زحمت و پرداختن به عملی جهت ایجاد ورزیدگی روحی یا جسمی است بدین جهت به ورزش و حرکتهای مربوط بدان نیز (ریاضت) گویند.
همچنین دگرگونی و تبدیل حالت روحی مذموم در راستای دستیابی به حالت روحی ممدوح و اعراض و خودداری از اعمال شهوانی، مداومت و ملازمت به نماز و روزه و خلوت و تفکر و شب و زنده داری و تهجد و نیز تهذیب اخلاق را (ریاضت) می خوانند. [35]
ریاضت همواره در تعقیب هدفی خاص صورت می گیرد و از دیدگاه امام راحل – سلام الله علیه – پشتوانه اصلی ریاضت یعنی (نیت) صیغه بطلان و یا مشروعیت را متوجه آن می سازد؛زیرا ریاضت اگر با انگیزه حب نفس و جلوه های مختلف آن صورت گیرد، نامشروع و ریاضت باطل است و اگر به منظور تقرب و جلب رضای پروردگار متعال انجام پذیرد، شرعی و صحیح خواهد بود. [36]
و نیز ریاضت از حیث کیفیت عمل، اگر مطابق با دستورهای شرع مطهر باشد، ریاضت صحیح می باشد و اگر چگونگی عمل، رفتار کردار، حرکات و سکنات مربوط در چارچوب مجوزات شرع مطهر نباشد، آن ریاضت غیر اسلامی و مبتدع (بدعت) خواهد بود[37]
قابل ذکر است که ریاضت به نوبه خود بر دو گونه است:
1) ریاضت جسمی
2) ریاضت روحی. [38]
اولی عبارت است: از تحمل مشکلات از جمله، امساک و خودداری از غذاهای لذیذ و گوارا، پرداختن به روزه های مستحبی یا واجب، پرداختن به روزهای مستحبی یا واجب، پرداختن به نمازهای مختلف، انجام حج، عمره و. . . تحمل کار و تلاش طاقت فرسایی که صبغه عبودیت دارند، مثل دستگیری از خلق.
دومی عبارت است: از چشاندن درد و الم ریاضت به روح، اندیشیدن در عواقب و سرانجام معاصی، توجه به کیفر و عذاب دردناک عصیان و خطا، توجه به گرفتاریهای دردناک عصیان و خطا، توجه به گرفتاریهای گوناگون عالم قبر و قیامت[39]
تعریف ریاضت از نظر امام راحل»: امام راحل – سلام الله علیه – همانند برخی از صاحب نظران در باب تعریف ریاضت، بدین مساءله عنایت دارد که: الریاضه و هی ازاله الشماس عن النفس بقطع ماءلوفاتها و مخالفه مرادتها و اعظم ارکانها دوام الملازمه علی ذکر لااله الاالله[40]
یعنی، (ریاضت عبارت است از بین بردن حالت طغیان و سرکشی نفس از راه مبارزه با آنچه که مورد الفت و خواهش آن است و مهمترین راه موفقیت (عظیم ترین) رکن آن، ملازمت و تداوم به ذکر الهی است (لا اله الا الله) است) .
امام در ذیل تعریف می نویسد: (و الحاصل هذا الذکر فی هذا المقام لیس ذکر للذاکرین بل وسیله الی ازابه الحجاب) . [41]
این ذکر (لا اله الا الله) وسیله ای جهت رفع نمودن حجاب باطنی است نه وسیله دستیابی به ارتقا و علو باطنی. (در این رابطه به اذکار دیگری نیز باید روی آورد)
«نتایج و دستاوردهای ریاضت صحیح»:
اشارتی رفت که اگر ریاضت با نیت صادقانه و اخلاص الهی همراه باشد واز چار چوب مجوزهای شرعی تجاوز نکند، یکی از راههای اساسی (خودسازی) است؛ زیرا از راه ریاضت می توان به نتایج درخشان و شگرفی در این باره دست یافت، از جمله:
1. پالایش نفس از رذایل اخلاقی و ایجاد تحول و دگرگونی در نفس. [42]
2. تصفیه باطن از عقاید باطل. [43]
3. تخلیص نیت از ریا. [44]
4. ایجاد حضور قلب در عبادت. [45]
5. دستیابی به باورهای صحیح از جمله: (لا موثر فی الوجود الا الله) [46] و این از معانی (لا اله الا الله) است که از راه ریاضت می توان بدان دست یافت. [47]
6. بیرون کردن حب نفس، حب دنیا و حتی محبت این و آن، از دل[48] و دست یابی به محبت الهی که ام الطهارت است. [49]
7. ایجاد ملکات فاضله[50] که انسان از راه ارتباطات قلبی می تواند مظهر اسماء و آیت کبرای الهی شود. وجود او ربانی گشته و در مملکت وجود او فقط جمال و جلال الهی فرمانروایی می کند. [51]
8. رهایی از حجاب علم و حصول انقطاع الی الله؛[52] زیرا که کثرت اشتغال به علوم برهانیه، سبب ظلمت و کدورت قلب است. [53]
9. اجتناب از همه گونه محرمات و ترک همه گونه شبهاست[54]
10. رفع حجابها. [55]
11. تقویت اراده باطن در جهت هدایت دیگران[56] (طه ما انزلنا علیک القران لتشقی) [57]
قابل ذکر است که اگر در حال ریاضت، مرگ پیش آمد، ظرف، مشمول عفو و رحمت و غفران الهی خواهد گشت. [58]
همچنین اگر کسی در پرتو ریاضت به ملکات اخلاقی دست یابد، در حالی که با نیت خالص و تقرب به درگاه خداوند متعال نباشد بلکه با صبغه ای از شهرت طلبی. ریاضت خواهی و جاه و مقام جویی همراه باشد، آن اخلاق و ملکات را (اخلاق الهی) نمی توان نامید. [59]
بر این اساس، ریاضت پیشگانی که به خیال خام خود، در مکاشفات خود شیعه و رافضی را به صورت خنزیر مشاهده کرده (چنانچه در برخی از کتب آمده است !!!) آنان در سیمای آینه باطن به دور از زنگار و کدورتهای باطنی رافضی (شیعه) ، در واقع، خود را مشاهده کرده اند و خود راخنزیر یافته اند. [60] (این است سر انجام و عاقبت ریاضتهای غیر الهی و ملکات شیطانی) .
و- برخی از مقامات و صفات عالیه
در میان صفات عالی و ملکات و خصلتهایی که انسان در پرتو ریاضت، به آنها دست می یازد، برخی از آنها در زندگی روزانه نمایان ترند؛یعنی اثر وجودی آنها مشهودتر است، از جمله: (رضا) توکل، تفویض، خوف، رجا، ثقه و. . .)
هنگامی که انسان به حالت (ثقه) یعنی اطمینان نفسانی دست یافت که همه چیز از خداست (لا حول و لاقوه الا الله) و خدا او را همواره زیر نظر داشته و همه امور آشکار و پنهان وی را مقرر می دارد، در این صورت در هنگام اقدام به کارهای زندگی، از اینکه به مصلحت او هست یا خیر، به خدا (توکل) می کند این حالت را توکل گویند و آنگاه که حتی به خواست و مصلحت، خویش نیندیشیده و فقط جلب رضای او و تحقق اراده او را خواستار است، این حالت را (رضا) گویند و اگر به حالتی دست یافت که در امور زندگی خود، اراده خود و همه چیز را از خدا و در خدمت تحقق اراده او بداند این حالت را (تفویض) نامند، ولی اگر با توجه به بسط رحمت الهی. . . . . و شکر نعمتهای او حالت ویژه ای در او ایجاد شد که از پیدایش غرور و کوتاهی و یاءس از رحمت حضرت حق، پیشگیری می کند، آن حالت خاص را (خوف و رجا) گویند. [61]
«برترین ذکر الهی»
یکی از برترین اذکار که سالک را به اوج معراج نایل می سازد، قرائت قرآن است. قرآن کتابی است جامع است که در نورانی ترین شب (لیله القدر) نازل شد[62] و حاوی همه گونه معارف از معرفه الذات تا معرفه الافعال است. [63] و از مقاصد مهم آن تطهیر باطن انسان از پلیدیها و تحصیل سعادت است. [64] و هر طایفه ای به قدر استعداد خود ازاین کتاب استفاده می کند[65] قرائت آن ثواب و پاداش الهی را در بر دارد، چنانکه قاری با دید تعلیم و تربیت در آن به تعمق بپردازد به هدایت، حجاب خود بینی و نور طریق سلوک انسانیت دست می یابد[66] به شرط آنکه از حجاب خودبینی و کدورتهای معاصی، خود را به دور دارد. و در آیات آن به تفکر بنشیند و سپس به تطبیق خود با محتوای آن بپردازد.
وظیفه سالک الی الله آن است که خود را به قرآن عرضه بدارد[67] و به کوتاه سخن، انسان با ریاضتهای قلبی می تواند مظهر اسمای الهی شود[68] آری قرآن منبع همه گونه معرفتها[69] و منشاء عرفان است.
زـ معنای اخلاق
(اخلاق) جمع (خلق) است و (خلق) عبارت است از: (حالتی که در نفس پدید می آید و انگیزه حرکت عملی انسان شود و آدمی در پرتو آن بدون تروی و به کارگیری فکر و اندیشه، به عمل مناسب با آن دست می یابد) .
قابل ذکر است که (خلق) در انسان بر دو گونه است:
الف) طبیعی.
ب) اکتسابی.
(طبیعی) به مزاج و اصل فطرت آدمی مربوط می شود، ولی (اکتسابی) از راه تفکر، تدبر، معاشرت و عادت ایجاد می شود هر دو قابل زوال و دگرگونی می باشند نه آنکه ذاتی و لایتغیر باشند. [70]
ح ـ اهمیت اخلاق
امام راحل – سلام الله علیه – برای اخلاق و علوم مربوط بدان، اهمیت فراوانی قایل بود و تأکید داشت تا در مراکز علمی، علوم معنوی از قبیل علم اخلاق، تهذیب نفس و سیر سلوک الی الله تدریس شود. [71] و می فرمود: علاوه بر برهان و تجربه، دعوت انبیاء و شرایع حقه به سوی اخلاق کریمه. . . اهتمام داشتند. [72]
البته درجه اهمیت اخلاق را از این بیان می توان به دست آورد که پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) هدف اصلی بعثت خود را (کمال مکارم اخلاق) دانسته اند. (بعثتُ لاتمم مکارم اخلاق) [73]
و نیز ره توشه سفر آخرت (اخلاق کریمه) است[74] بر این اساس، شیخ انصاری که از حیث مراتب علمی بی همتا بود، همواره در کنار استاد اخلاق خود، زانوی ادب بر زمین نهاده و به شاگردی می پرداخت. [75]
ط ـ سرچشمه اخلاق
انسان بر اساس حکمت پروردگار حکیم، دارای سه قوه و نیروی (وهمیه، غضبیه و شهویه) است که در بقا و زندگی شخصی این سه قوه واخروی و حفظ نوع انسان، نقش اساسی بر عهده دارند؛ زیرا این سه قوه، سرچشمه ملکوتی باطنی انسان اند. [76]
سیمای باطن انسان که صورت ملکوتی نیز خوانده می شود در آغاز، صورت انسانی است ولی اگر صفات رذیله یعنی ملکات غیر انسانی بر آن غلبه کند (صورت باطنی انسان) دگرگون گشته و به سیمای جدیدی مبدل می گردد؛ مثلا اگر (قوه غضب) بر آدمی غالب آید و عقل و اراده وی تابع آن شود، سبعیت و درندگی در وی تقویت گشته و قهرا چهره درونی او همان سیمای حیوان درنده است.
و همچنین اگر (قوه وهمیه) بر انسان غالب شود، سیمای باطنی و صورت ملکوتی وی سیمای شیطانی می شود که جز خدعه، نیرنگ، فریبکاری، تقلب، نمامی و غیبت از این و آن و. . . از او برنخیزد و البته گاهی سیمای دوگانه و مزدوجی از (درندگی و شیطنت) در آدمی پدیدار می شود که در آن صورت سیمای باطنی آدمی، به هیچ حیوانی شباهت ندارد، به سیمای عجیب و غریب تبدیل می گردد.
نیز اگر (قوه شهوت) بر آدمی غلبه کند، ملکوت و باطن آدمی نیز سیمایی جز حیوانیت و شهوت پرستی ندارد.
قابل ذکر است که سیمای باطن آدمی را سیمای (برزخی) نیز می گویند و هنگامی که آدمی از دنیا رخت بر می بندند، هر ملکوت و سیمای باطنی که بر وی غالب بود، همان ملکوت و چهره باطنی در عالم برزخ خود نمایی می کند و افرادی که در دنیا دیدگان (باطن بین) دارند گاهی سیمای باطن دیگران را مشاهده می کنند. [77]
خلاصه، این سه قوه اگر در سیطره عقل و ایمان و در تدبیر وحی و عقل سلیم آدمی درآیند، از عوامل خوشبختی و سعادت انسان خواهند بود و گرنه سبب شقاوت و بدبختی بشرند.
در این جا دو نکته هم چنین قابل ذکر است که:
اولاً: از هر یک سه قوه فوق، در صورت اعتدال و برکناری از افراط یا تفریط، ملکات و صفات فاضله ای چون (حکمت، شجاعت، عفت و عدالت) در نفس بشر پدید می آیند که تمام شعب گوناگون اخلاق نیک و شایستگی های اخلاقی به این (چهار صفت) باز می گردند و لیکن هر یک از این سه قوه در صورت گرایش به افراط یا تفریط، منشاء صفات رذایله اند که همه خصلتهای ناروا و صفات ناپسند و اخلاق ناستوده را باعث می گردند. [78]
ثانیاً: راز رسالت در همین حقیقت نهفته است که انسان را به فضایل آشنا کنند. و از روی آوردن به رذایل باز دارند. [79]
ی ـ چگونگی درمان بیماریهای باطنی
اولین شرط درمان بیماری اخلاقی، کشف و شناسایی آن است. و بر هر کسی لازم است تا ملکات ناپسند و صفات رذیله در نفس خود را شناسایی کند. [80]
دومین شرط درمان آن است که منشاء اصلی آن صفات ناپسند را نیز بشناسد.
سومین شرط آن است که اراده و تفکر خود را بکار گیرد و از طریق، مشارطه، مراقبه و محاسبه به پیش رود[81] لذات هنگامی که تصمیم گرفته شد که به درمان خویش بپردازد پس از قدم اول و دوم، همت خود را به کار گیرد و همواره از پروردگار متعال توفیق و طلب یاری نماید و مطئمن باشد که اگر این برنامه را ادامه دهد در پرتو تکرار آن، صفات ناپسند بکلی از سرزمین جان وی رخت بر می بندد و صفات پسندیده جانشین آنها می شود و مطمئن باشد که هر گونه ملکات و صفات نفسانی[82]. . . . در نوجوانان و جوانان، سریعتر صورت می گیرد[83]
ک ـ انگیزه و عوامل روی آوردن به درمان
1. توجه به سرانجام حیاتبخش خود سازی و وجود ملکات و فضایل اخلاقی. [84]
2. تو جه به عواقب شوم و سرنوشت ساز رذایل اخلاقی در دنیا[85] و آخرت. [86]
3. پاسخگوئی به ندای فطرت؛ زیرا تنفر و بیزاری از اخلاق ناستوده از فطرت انسان نشاءت می گیرد[87] و هر کس به گونه ای فطری گرایش به طهارت باطن و تقوا داشته و از اخلاق ناپسند متنفر است. [88]
ل ـ قطره ای از دریا
رهنمودی از حضرت امام – سلام الله علیه -:
(پسرم[89]! آنچه اول به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی که این شیوه جهال است و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی که اینان قطاع طریق حق هستند.
فرزندم ! از خود خواهی و خود بینی به درآی که این ارث شیطان است که به واسطه خودبینی و خود خواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولی و صفی او جل و علا، سر باز زد و بدانکه تمام گرفتاریها بنی آدم از این ارث شیطانی است که اصل اصول است و شاید آیه شریفه (و قاتلو هم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین للله) [90] همه در بعض مراحل آن اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشه فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن است که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، و هر کس برای رفع فتنه از درون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزی رسید همه چیز و همه کسی اصلاح می شود) . [91]
م ـ شروط مراحل جهاد اکبر
خاطر نشان کردیم که اگر قوای نفسانی تحت تصرف و نفوذ عقل و شرع، عمل کند مملکت وجود انسان، مملکت رحمانی خواهد گشت و اگر تحت نفوذ و سلطه شیطان و نفس اماره عمل نماید، مملکت وجود انسان، مملکت شیطانی خواهد بود و تنها از راه جهاد اکبر است که می توان نجات یافت و موفقیت در مجاهدت نفسانی نیز به پیمودن مراحل و منازلی که شروط اساسی به حساب می آیند، بستگی دارد و آن شروط اساسی عبارتند از:
1- تفکر: کسی که تصمیم دارد به جهاد اکبر بپردازیم، در قدم اول، لازم است تا به نعمتهای خداوند متعال خیره شود و بیندیشد که آیا در برابر این همه نعمتهای ظاهر و باطن (نعمت وجود عقل، اندیشه، انبیا، کتب آسمانی و. . .) وظیفه او چیست ؟ مولای او چه انتظاری از او دارد و. . .
2- عزم: پس از مرحله اول، نوبت (عزم) است البته عزم در اینجا غیر از (اراده) است عزم بر ترک معاصی و انجام واجبات و جبران مافات. این عزم، جوهر انسانیت و مایه امتیاز انسان است؛زیرا تفاوت درجات انسانها به عزم آنها بستگی دارد.
3- امور ثلاثه عملی (مشارطه، مراقبه و محاسبه) : پس ازمرحله تفکر و عزم، نوبت (عمل) است عمل به امور ثلاثه؛ بدین معنا که سالک، در آغاز با خود شرط کند تا برخلاف دستورهای خدا رفتار نکند و خود را ملزم به رعایت آن نماید. و پس از آن به مراقبت از خود بپردازد و خود را از حیث پایبندی تام به شرط و یا کوتاهی در برابر آن زیر نظر بگیرد و سپس به محاسبه بنشیند. در محدوده وفای به شرط، خدا را شاکر باشد و. . . . . گامها را استوارتر به پیش نهد و همواره از خدا طلب توفیق و یاری نماید و درجهت پیشرفت کار همواره در (تذکر) (یاد خدا) و به یاد نعمتهای خدا شاکر نعمتها باشد. و خلاصه ره توشه موفقیت در این راه است. [92]
بدون تردید انسان در پرتو این مراحل می تواند خویشتن را نجات دهد، زیرا اگر در معاصی غوطه ور بماند، چه بسا که به ملکات واخلاق ظلمانی مبتلا گردد، ایمان او زایل و کافر بشود. [93]
و در این صورت وجود همه گونه حقایق از معاد، حساب، قبر، قیامت، دوزخ، بهشت و. . . را انکار می کند. [94]
در خاتمه مروری داریم به یکی از رهنمودهای حکیمانه آن حضرت: قرآن کریم در قصه آدم که باید گفت یک رمزی است و بسیار آموزنده است، به ما دستوراتی داده که اگر بشر به آن عمل بکند همه مشکلات حل شود قبل از اینکه آدم را خلق بکند و ملائکه می فرماید:
(می خواهیم در زمین خلیفه قرار دهیم) (. . . انی جاعل فی الارض خلیفه) [95]
ملائکه جنبه تقدس خودشان را نظر می کنند و جنبه فساد آدم خاکی را از این جهت می گویند: (آیا جمعیتی را خلق می کنی که در زمین فساد کند و خونریزی نماید، حال آنکه ماتو را تقدیس می کنیم) ، (. . . اتجعل فیها من یفسد و یسفک الدماء و نحن نُسَبِّحُ بحمدک و نقدس لک. . .) [96]
خدای تبارک و تعالی هم به آنها می فرماید:
(آنچه را من می دانم شما نمی دانید شما خودتان را می بینید، شما خودبین هستید و از آدم، کمالات را نمی دانید.)
بعد قصه تمام می شود به آدم (اسما) را که واقعش (اسماء الله) است و همه چیز اسماء الله است، تعلیم می نماید و می گوید: (از اینها مرا خبر دهید) .
آنها می بیند که عاجزند، عقب نشینی می کنند. بعد از اینکه آدم را خلق می کند امر می فرماید که سجده کنند ملائکه سجده می کنند، لکن ابلیس سجده نمی کند. [97]
«خودبینی؛ صفت شیطانی»
قضیه خود بینی، ارث شیطان است. و. . . . . بدانیم که ارث شیطان، خود بینی است. تمام فسادهایی که در عالم واقع می شود، چه فساد از افراد، چه فسادها از حکومت ها و چه در اجتماع، تمام فسادها زیر سر این میراث شیطانی است و تمام مفسده های که در عالم پیدا می شود از بیماری (خود بینی) است. . . دردها دوا نمی شود الا به اینکه این خصیصه شیطانی از بین ببرد باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند نگوید من عالمم، من مقدس هستم، چنانکه ملائکه می گفتند نگوید من ثروتمندم. . . من زاهدم. . . من موحدم. در هر یک از اینها و در این علم اعلایی که فلسفه یا عرفان است، اگر این خصیصه شیطانی باشد حجاب است (العلم حجاب الاکبر)
با علم نمی توان تهذیب نفس کرد و اگر کسی بخواهد خود را معالجه کند باید به این خصیصه توجه بکند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه اگر بخواهد کسی تهذیب شود، با علم تهذیب نمی شود علم انسان را تهذیب نمی کند، علم انسان را به جهنم می فرستد. گاهی علم توحید، انسان را به جهنم می فرستد. با علم درست نمی شود تزکیه می خواهد (یزکیهم) تزکیه مقدم است بر همه چیز. . .
همچنین آن حضرت خاطرنشان می کند: ای عزیر! بکوش تا صاحب عزم و دارای اراده شوی که خدای نخواسته اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی، انسان صوری بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی زیرا که آن عالم، محل کشف باطن و ظهور سریره است و جرئت بر معاصی، کم کم انسان را بی عزم می کند و این، جوهر شریف انسان را از انسان می رباید. استاد معظم ما می فرمودند: بیشتر از هر چه گوش کردن به تغنّیات، سلب اراده و عزم از انسان می کند. [98]
[1]. ر. ک چهل حدیث، حدیث 37، ص 621 – 622.
[2]. آداب الصلوه، ص 282.
[3]. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص 204.
[4]. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 39 و 173.
[5]. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 39 و 173.
[6]. سر الصلوه، ص 83.
[7]. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص 205.
[8]. ر. ک: تعلیقات علی مصباح الانس، ص 283.
[9]. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص 205.
[10]. سر الصلوه، مقدمه مولف، ص 28.
[11]. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 39.
[12]. آداب الصلوه، ص، 20.
[13]. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 201.
[14]. ر. ک تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 200 و 201.
[15]. سر الصلوه، ص 11و 83.
[16]. سر الصلوه، ص 11و 83.
[17]. ر. ک تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 55 (فان العبودیه من اعظم افتخارات النبی (صلی الله علیه و آله.
[18]. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 179.
[19]. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 201.
[20]. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 201.
[21]. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 201.
[22]. آداب الصلوه، ص 33.
[23]. سوره عنکبوت،، آیه 45.
[24]. سر الصلوه، ص 16.
[25]. صحیفه نور، ج 19، ص 255.
[26]. صحیفه نور، ج 20، ص 65.
[27]. چهل حدیث، حدیث 2، ص 45 – 46.
[28]. مبارزه با نفس (جهاد اکبر) ، ص 53.
[29]. سر الصلوه، ص 7 و 75: (قال امیر المؤ منین (علیه السلام) ما عبدتک خوفا من نارک ولا طمعا جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک.
قال الحسین: ان قوما عبدالله رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدالله ورهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبد و الله شکرا فتلک عباده الاحرار و هی افضل العباده.
[30]. آداب الصلوه، ص 16، 17، 228، 35، و 27.
[31]. آداب الصلوه، ص 16، 17، 28، 35، و 27.
[32]. آداب الصلوه، ص 16، 17، 28، 35 و 27.
[33]. آداب الصلوه، ص 16، 17، 28، 35 و 27.
[34]. سر الصلوه، مقاله اول، فصل 6، ص 55.
[35]. اقرب الموارد (ماده روض) . فرهنگ بزرگ جامع نوین، تالیف احمد سیاح (ماده روض.
[36]. چهل حدیث، ص 45 و 120.
[37]. چهل حدیث، ص 45 و 120.
[38]. البته ریاضت، به ریاضت علمی و عملی نیز تقسیم شده است (چهل حدیث، ص 273) حدیث 17.
[39]. چهل حدیث، ص 280 – 289، حدیث 17.
[40]. تعلیقات علی مصباح الانس، ص 222.
[41]. تعلیقات علی مصباح الانس، ص 222.
[42]. چهل حدیث، ص 111، حدیث 5، ص 280، حدیث 17، ص 349، حدیث 24 و ص 405، حدیث 25 و آداب الصلوه، ص 92، 97، 99.
[43]. چهل حدیث، ص 111، حدیث 5، ص 280، حدیث 17، ص 349، حدیث 24 و ص 405، حدیث 25. و آداب الصلوه، ص 96.
[44]. چهل حدیث، ص 349 و 440. آداب الصلوه، ص 96.
[45]. چهل حدیث، ص 349، حدیث 24 و ص 45، حدیث 2، آداب الصلوه، ص 96.
[46]. چهل حدیث، ص 53. آداب الصلوه، ص 93. و مقدمه اسرار الحکم، ص 32.
[47]. آداب الصلوه، ص 93.
[48]. چهل حدیث، ص 124، 309، 333 و 510. و آداب الصلوه ص 92.
[49]. چهل حدیث، ص 124، 309، 333 و 510. آداب الصلوه ص 92.
[50]. چهل حدیث، ص 510.
[51]. همان مدرک، و آداب الصلوه، ص 207.
[52]. چهل حدیث، ص 544.
[53]. آداب الصلوه، ص 93.
[54]. چهل حدیث، ص 475.
[55]. تعلیقات علی مصباح الانس، ص 222. و آداب الصلوه، ص 91.
[56]. چهل حدیث، ص 352، حدیث 21.
[57]. سوره طه، آیه 1-2.
[58]. چهل حدیث، ص 115.
[59]. چهل حدیث، ص 45.
[60]. تعلیقات علی مصباح الانس، ص 221.
[61]. ر. ک: چهل حدیث، حدیث 14، ص 222- 227.
[62]. ر. ک آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207و 208.
[63]. ر. ک: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207، 208.
[64]. ر. ک: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207، 208.
[65]. ر. ک: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207 و 208.
[66]. ر. ک: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 207 و 208.
[67]. ر. ک: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207 و 208.
[68]. ر. ک: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207 و 208.
[69]. صحیفه نور، ج 19 – ص 25.
[70]. چهل حدیث، حدیث 29، ص 510.
[71]. وصیتامه سیاسی – الهی، بند (ط) رهنمود به حوزه ها و مراکز علمی کشور.
[72]. چهل حدیث، ح 29، ص 510، 511 و 512.
[73]. چهل حدیث، ح 29، ص 510، 511 و 512.
[74]. چهل حدیث، ح 29، ص 510، 511 و 512.
[75]. جهاد اکبر، مبارزه با نفس، ص 32.
[76]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 14.
[77]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 15 و 14.
[78]. چهل حدیث، حدیث 29، ص 511.
[79]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 16-17.
[80]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 9، 24و 25.
[81]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 9، 24 و 25.
[82]. چهل حدیث، حدیث 29، ص 510. حدیث 5، ص 110- 111و حدیث اول ص 9.
[83]. چهل حدیث، حدیث 29، ص 510، ص 110 – 111 و حدیث اول ص 9.
[84]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 9، 25 و 26.
[85]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 25 و 26.
[86]. چهل حدیث، حدیث 22، ص 263. حدیث 27 و 439.
[87]. ر. ک طلب و اراده، ص 154 – 155.
[88]. چهل حدیث، حدیث 5، ص 113.
[89]. خطاب به مرحوم حاج سید احمد اقا – یار با وفای حضرت امام – سلام الله علیه –
[90]. سوره بقره، آیه 193 و سوره انفعال، آیه 39.
[91]. ر. ک سر الصلوه، مقدمه، ص 28.
[92]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 6 و 11.
[93]. چهل حدیث، ص 21.
[94]. مباره با نفس، ص 53.
[95]. سوره بقره، آیه 30.
[96]. سوره بقره، آیه 30.
[97]. سخنان امام (س) در دیدار با میهمانان خارجی در سال 1364.
[98]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 8، چاپ و نشر آثار امام خمینی.
سید محمد شفیعی مازندرانی – با اندکی تصرف از کتاب مبانی تربیتی عرفانی، فصل پنجم