ملاّصالح قزوینى شارح بزرگ «نهج البلاغه»

ملاّصالح قزوینى شارح بزرگ «نهج البلاغه»

نویسنده: محمّد رضا بندرچى *

محمّد صالح بن محمّد باقر قزوینى, معروف به «روغنى» و متخلّص به «فقیر», از علما و فضلاى مشهور عصر صفوى است و ظاهراً در عهد شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوى مى زیسته است. سال تولّدش معلوم نیست و در کتب شرح حالى که احوال وى را نگاشته اند, اشاره اى بدان نشده; ولى محلّ ولادتش قزوین است و ظاهراً در همان محل, مقدّمات علوم روز را نزد بزرگان آن دیار, فراگرفته و سپس جهت ادامه تحصیل و کسب علوم, به پایتخت آن روزگار, یعنى اصفهان که از مراکز مهم علمى آن دوران و شاید مهم ترین شهر علمى جهان شیعه بود, رحل اقامت افکنده است.1 به گفته مؤلف ریحانه الأدب, از مقدمه کتاب ترجمه صحیفه سجادیه وى بر مى آید که از شاگردان حکیم الهى, سیّد برهان الدین محمد باقر (معروف به میرداماد) است;2 زیرا در مقدّمه مذکور مى نویسد:
این شرح , بر فواید خوب محتوى است و البته از افادات سیّدِ استاد , میرمحمد باقر داماد , خالى نیست.
از کتاب شرح مثنوى ملاّ صالح نیز بر مى آید که او مدّت مدیدى در اصفهان به سر برده است; ولى بعدها مجدّداً به زادگاه خویش , قزوین , بازگشته و در سال1042ق, در مدرسه نوّاب, نزد شیخ محمّد طالقانى به فراگیرى دروس عالى پرداخته است.3 او در سال 1075ق, به مشهد مقدس رضوى مهاجرت نموده و به قصد اقامت دائم, در آن دیار, توّطن اختیار کرده است.
به طورى که از آخر کتاب برکات المشهد المقدس وى که در شهر مشهد تألیف نموده, بر مى آید, با خودْ عهد کرده که تا آخر عمرش از آن شهر , خارج نشود. لذا تا آخر عمر نیز در آن جا مانده و در همان شهر, مدفون شده است.4 البته آن گونه که از نسخه اى از کنوز العرفان برمى آید , مدّتى نیز در شهر قندهار , سکونت کرده که ظاهراً از روى اجبار بوده است; زیرا از اقامت در آن محل , ابراز نارضایتى نموده و شرح مثنوى خود را نیز در آن شهر, تصنیف کرده است.
روغنى , همان گونه که گفته شد, از علماى مشهور عصر صفوى است و در علوم ادبى و حکمت و عرفان, متبحّر بوده است. با توجّه به نحوه نگارش شرح حال وى در کتاب أمَل الآمل , مشخّص مى شود که از معاصران مرحوم شیخ حرّ عاملی5 بوده و نیز با مجلسى پدر و پسر, هم عصر بوده است.6 از آثار به جاى مانده از وى ـ که در ادامه به بررسى آنها خواهیم پرداخت ـ, بر مى آید که تسلّط وى بر علوم ادبى, حِکْمى, عرفان و تاریخ, بسیار بوده است. او این فضل و تبحّر خود را در جاى جایِ تألیفات خود, نشان داده است. تمامى آثار وى, جز شرح عربى صحیفه, به زبان پارسى و محور آن نیز علوم و معارف اسلامى است و ظاهراً قصد وى از فارسى نویسى ـ که تا آن زمانْ معمول نبوده ـ, هدایت عامّه مردم بوده است و این, هر چه بیشتر بر عظمت شخصیّت و تدّین, مردمدارى وى دلالت دارد. از بررسى آثار وى مى توان او را از مترجمان چیره دستِ عصر صفوى دانست.
در هیچ یک از کتب شرح حال, به سال وفات ملاّ صالحْ اشاره اى نشده است; ولى به طورى که نویسنده شرح حال وى در مستدرکات أعیان الشیعه بیان کرده, در پشت کتاب حکمت اسلام که نزد وى موجود است, یکى از شاگردان ملاّصالح, به خطّ خویش, سال وفاتش را 1116ق, در مشهد مقدّس, ذکر نموده است.7
ملاّ کریم روغنى (م1283ق), که در دوره قاجاریه مى زیسته, یکى از نوادگان ملاّ صالح است که مرحوم اعتماد السلطنه, در المآثر و الآثار, زندگى وى را مورد بررسى قرار داده و او را از علماى معروف قزوین مى شمارد و امروزه, خاندان وى در قزوین, به «ارجمندى» مشهور هستند.8 البته در این شهر, خانواده هایى هم به «روغنى» موسوم اند که مشخّص نیست آیا به ملاّ صالح منسوب اند یا خیر؟

آثار ملاّصالح
آثار به جاى مانده از وى, به شرح زیر است:
1. برکات المشهد المقدس
این کتاب , ترجمه فارسى کتاب شریف عیون الأخبار شیخ صدوق است و در سال 1075 ق, نگارش یافته و ترجمه اى لطیف و رساست. ملاّصالح , دیباچه اى نیز از خویش بدان افزوده است. نویسنده , این کتاب را به هنگام اقامت خویش در مشهد مقدّس , تصنیف نموده و بدین جهت , آن را برکات المشهد المقدّس, نام نهاده است. مرحوم آقا بزرگ تهرانى مى گوید:
نویسنده در آخر کتاب, با خویش عهد کرده که در تمام عمرش از آن شهر خارج نشود ,و نسخه اى از آن, در کتاب خانه مدرسه سپهسالار, موجود است.9
2. ترجمه صحیفه سجادیه
چنان که از فهرست کتاب خانه آستان قدس بر مى آید و طبق آنچه از دیباچه ترجمه صحیفه سجّادیه مستفاد مى شود, وى سه شرح بر صحیفه کامله نوشته است: شرح نخست او به عربى بود که آن را در سال1073ق, تألیف کرد و چون براى عمومْ مورد استفاده نبود, شرحى دیگر به فارسى تألیف نمود. این شرح نیز چون لغات عربى فراوانى در آن به کار رفته بود, مقبول عامّه نیفتاد. لذا شرح سومى را به فارسى روانْ انشا کرد که مورد توجّه واقع شد.10 شیخ آقا بزرگ مى نویسد که نسخه اى از این شرح سوم را نزد شیخ زین العابدین مهربانى سرابى (م1356ق) دیده است که این گونه آغاز شده بوده: «الحمد للّه الذى هدانا لهذا و ما کُنّا لنهتدى لولا أن هدانا اللّه».11
ملاّصالح در مقدمه این ترجمه مى نویسد:
پیش از این, کسى به ترجمه فارسى صحیفه سجّادیه مبادرت ننموده بود, بجز شیخ الاسلام مولانا بدیع الزمان قهپایى. این شرح, بر فواید خوبْ محتوى است و البّته از افادات سیّدِ استاد, میرمحمّد باقر داماد, خالى نیست.12
3. ترجمه عهدنامه مالک اشتر
این ترجمه, چنین شروع مى شود:
سپاس و ثنا خداوندى را رواست که ذاتش از وصمت فنا و زوال, معرّى است.
شیخ آقا بزرگ, آن را شرحى بر عهدنامه مالک شمرده و گفته که نسخه اى از آن, در کتاب خانه مدرسه سپهسالار, موجود است. در فهرست کتاب خانه مزبور آمده است که در نسخه متعلّق به حاج محتشم السلطنه اسفندیارى, بیتى ذکر شده که مصرع دوم آن, بنا به حساب جُمل, سال 1094 مى شود که چه بسا تاریخ تألیف این اثر باشد و گویا روغنى آن را از شرح فارسى اش بر نهج البلاغه انتخاب کرده و با اندک تصرّفى در آن, اثرى مستقل آفریده است.13
4. ترجمه «محاضرات الاُدباء»
این اثر , ترجمه حدّ اوّل تا حدّ دوازدهم المحاضرات راغب اصفهانى است که مشتمل بر لطایف و حکایات و امثال فراوان است و به فارسى شیوایى نگاشته شده است. به گفته مرحوم آقا بزرگ, نسخه اى از آن در کتاب خانه آستان قدس رضوى و جز موقوفات نادرشاه افشار, وجود دارد.14 این کتاب, در سال 1372ش, به کوشش آقاى احمد مجاهد و توسط انتشارات سروش با نام نوادر, که نام اصلى کتاب [/نسخه ترجمه] است, در شکلى زیبا و متین, به چاپ رسیده است.
5. ترجمه «توحید مفضّل»
ملاّصالح, این کتاب را براى شاه سلیمان صفوى تألیف کرده و سال فراغتش از آن, صفر 1080 است و نسخه اى از آن, نزد آیه اللّه حاج سید رضا زنجانى موجود است. نسخه دیگرى نیز متعلّق به کتاب خانه مدرسه سپهسالار است که به دلیل کهنگى, احتمال دارد به خطّ مؤلّف باشد.15
6. شرح دعاى سمات
این کتاب, به فارسى است و صاحب الذریعه مى گوید که آن را نزد شیخ مرتضى رشتى دیده است.16
7. مقامات
به گفته شیخ آقا بزرگ, نسخه اى از این کتاب, در کتاب خانه تقوى موجود است.17
9. رساله اى در احکام و شرایط دعا19
10. رساله اى در جواب رجل مرتد20
11. منشور ادب الهى و دستور العمل کارآگاهى
این اثر, شرحى مبسوط به فارسى بر وصیّت نامه حضرت امیر(علیه السّلام) به فرزندش امام حسن(علیه السّلام) است. ظاهراً روغنى, این وصیّت نامه را در شرح خویش بر نهج البلاغه ذکر کرده, ولى آن را به طور مفصّل و جداگانه, شرح نموده و نامش را منشور ادب الهى و دستور العمل کارآگاهى گذارده است.21
عبارت وى درباره شرح وصیّت مذکور, چنین است:
و از این پیش, این وصیّت نامه را شرحى کرده بودم مبسوط, مشتمل بر افادات خوب و فواید مرغوب, تا رساله اى باشد برأسه, در باب خودْ جامع و عدیم المثل, مسمّا به منشور ادب الهى و دستور العمل کارآگاهى. آن را به اندک تخفیف, در این جا داخل کردیم.22
12. حکمت اسلام
این کتاب, ترجمه و شرح گزیده اى از کلمات قصار حضرت امیر(علیه السّلام) است که از کتاب شریف غُرَرالحکم و دُررالکَلم آمِدى انتخاب شده است. مؤلف, در این کتاب, با ذکر هر یک از کلمات قصار انتخاب شده, به ترجمه و سپس شرح آن پرداخته و با ذکر اشعار, امثال, حکایات و نکات لطیف و زیبا, به خوبى از عهده کارْ برآمده است. این کتاب, در سال 1354ش, به همّت محقّق دانشمند محدّث اُرمَوى, توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب, به گونه اى محقّقانه به چاپ رسیده است.
13. رساله در امامت23
14. محاکمه میان فقیر و غنى یا فقر و غنا24
15. رساله در جواب مرد بد اعتقاد
این رساله, در آخر باب اوّل نسخه خطّى ترجمه توحید مفضّل, آمده است.
16. ترجمه مناجات حضرت امیر(علیه السّلام)
17. کنوز العرفان و رموز أصحاب الإیقان
این کتاب, در شرح ابیات مثنوى مولوى است که تنها شرح دفتر چهارم آن در دست است که در زیر به توضیحى درباره آن مى پردازیم.
در میان فهرست تألیفات مرحوم ملاّصالح روغنى, از نوشته اى به نام «شرح المثنوى»25 یا «شرح اشعار مثنوى رومى»26 نام برده شده که با توجّه به عدم ذکر مشخّصات آن در کتابشناسى ها مى توان قاطعانه گفت که چنین کتابى, لااقل در دسترس فهرست نویسان نبوده است. لذا تنها به ذکر نام و موضوع آن, اکتفا کرده اند. نگارنده نیز با توجّه به جالب بودن موضوع کتاب و نیز مربوط بودن آن به منطقه قزوین, مدّت ها به دنبال آن بود; ولى نشانى از آن نیافت, به طورى که اهل فن نیز از وجود آن, اظهار بى اطّلاعى مى کردند. در الذریعه ـ که مهم ترین منبع کتابشناسى شیعه به شمار مى رود ـ, آمده است:
[شرح المثنوى] للمولى محمّد صالح بن محمد باقر الروغنى القزوینى, معاصر المحدّث الحرّ و هو شرح بعض أشعاره.27
مرحوم مدرّس تبریزى, ضمن نگارش احوال مؤلّف مزبور, یکى از آثار وى را «شرح اشعار مثنوى رومى» برشمرده و گفته که بعضى از اشعار مشکلش را شرح کرده است.28 استاد حسن امین نیز که در مستدرکات أعیان الشیعه, در ذیل زندگى نامه ملاّصالح, به شمارش آثار باقى مانده از وى پرداخته, تنها از این اثر به ذکر «شرح أشعار المثنوى» اکتفا نموده است. این در حالى است که نویسنده این بخش, مدّعى وجود همه آثار شمارش شده (از جمله شرح مثنوى یاد شده) در نزد خود شده است,29 در حالى که نام اصلى کتاب و مشخّصات آن را به هیچ وجه, ذکر نکرده است.
شیخ حرّ عاملى که هم عصر مؤلّف بوده, در مجموعه آثارى که به ملاّ صالح نسبت داده شده, از کتابى به نام «شرح بعض أشعار المثنوى الرومى» نام برده است; ولى متأسفانه هیچ مشخصّه دیگرى از آن به دست نداده است30 و ظاهراً همه مؤلفان پس از شیخ حرّ عاملى, نسبت دادن اثرى در شرح مثنوى به ملاّصالح را از وى اخذ کرده اند. بدین ترتیب, امکان اظهار نظر در وجود داشتن یا از بین رفتن نسخه آن وجود نداشت تا این که نگارنده, ضمن بررسى کتب خطّى مدرسه علمیه امام صادق قزوین, به نسخه اى با عنوان کنوز العرفان و رموز أصحاب الإیقان برخورد. با توجّه به سابقه اى که از تألیفات ملاّصالح در دست بود, احتمال داده شد که این نسخه, همان شرح مثنوى وى باشد.
با بررسى هاى بعدى, این امر به اثبات رسید; امّا متأسفانه این نسخه, تنها شامل شرح دفتر چهارم مثنوى است. ظاهراً شارح, تمام چهار دفتر مثنوى را شرح کرده است; زیرا بعید است که از دفتر چهارم اقدام به این کار کرده باشد. نیز در طى این اثر, اشاره اى به شروع از دفتر چهارم ننموده. لذا این حدس, تقویت مى شود که وى سه دفتر پیشین را هم شرح نموده است. این نسخه که فعلاً منحصر به فرد است, به خطّ مؤلف و ظاهراً مسوّده کتاب است; زیرا قلم خوردگى هاى متعدّد و نیز اضافاتى که در اطراف و حواشى نسخه مشاهده مى شود, بیان کننده این است که مؤلف, قصد پاکنویس کردن آن را داشته که شاید هم انجام داده; ولى در دسترس نیست. این نسخه, در قطع خشتى و در 137 صفحه تنظیم شده و پس از پایان شرح دفتر چهارم, به شرح دفتر پنجم اقدام نموده که دو صفحه آن نیز به نگارش درآمده; ولى به دلایلى نامشخّص, ناتمام مانده است و چه بسا از شرح دفاتر پنجم و ششم, بازمانده باشد.
آن گونه که از متن کتاب بر مى آید, نویسنده اقدام به شرح تمام ابیات دفاتر مثنوى ننموده; بلکه بنا به سلیقه خود, اقدام به گزینش پاره اى از ابیات کرده و در ذیل آنها اقدام به شرح نموده است. بدین جهت است که اکثر شرح حال نگاران نیز کتاب وى را حاوى شرح بعضى از اشعار مثنوى دانسته اند نه تمام آن.
مؤلف, در شیوه نگارش خویش که ظاهراً باید از نثر مصنوع و خشک دوره صفوى تقلید کند, از سبکى ساده و روان استفاده کرده و با دقّتى خاص, به توضیح معانى لغوى, تاریخى, نکات روایى و بعضاً عرفانى اشعار پرداخته و اگر مختصر خلجانى در نثر وى مشاهده مى گردد, ناشى از مسوّده بودن نسخه است; زیرا او تبحّرش را در نگارش فارسى روان, در آثارى مانند شرح نهج البلاغه و شرح صحیفه, به اثبات رسانده است. به طورى که مؤلف بیان کرده, نگارش این متن, در قندهار انجام یافته است, چنان که مى گوید:
از عجایبْ آن که در چنین وقت, خاک قندهار, مرا به سوى خویش کشیده و از خویش و پیوندم بریده است…
همچنین شرح خویش را بى نظیر دانسته, دیگران را به تحدّى فرامى خواند و مى گوید:
فقیر, حدّ آن ندارم و اگر [نه] من نیز مى گفتم با مدّعیان که اگر در بیان مثنوى و حلّ اسرار و کشف گفتار مولوى از این بهتر مى توانید, بیاورید.
البته اگر از حق نگذریم, شرح او بسیار عالى است; زیرا اگرچه بر مثنوى مولانا ـ که به قول شیخ بهایى چون قرآن مدلّ است ـ, شروح و تفاسیر متعددى نوشته شده, ولى هر یک از شارحان, یک جنبه از آن و اکثراً بُعد عرفانى آن را مدّ نظر قرار داده اند و چه بسا از مقصود صاحب مثنوى نیز به دور افتاده اند; امّا ملاّصالح, با نگارش شرحى معتدل که جنبه افراط و تفریط بر آن غلبه ندارد, به خوبى از عهده شرحى متین و شیوا برآمده است. ظاهراً شارح, به هنگام انشاى این اثر, در نهایت افسردگى و غمگینى بوده و به دورى از عزیزان و سر و همسر, مبتلا شده بوده است, به طورى که در جاى جاى آن از بى وفایى دنیا و بى ارزشى و مصایب آن, سخن گفته است. لذا مى توان آن را محصول درد و غم دانست; ولى افسوس که تنها به یک دفتر آن دسترس پیدا شده است.
18. شرح نهج البلاغه
این اثر, مهم ترین و بزرگ ترین اثر به جاى مانده از مؤلف است و به گفته کتابشناس بزرگ, آقا بزرگ تهرانى, از سودمندترین و مفیدترین شروح نهج البلاغه است.31
شرح فارسى ملاّصالح قزوینى, بر تمامى کتاب شریف نهج البلاغه حضرت على(علیه السّلام) است. در عین حال, او على رغم عظمت و بزرگى کار خویش, با شکستهْ, آن را ترجمه نهج البلاغه نامیده, در حالى که شرحى جامع و سودمند است. آقا بزرگ در ادامه مى گوید:
شرح مذکور, به همراه متن نهج البلاغه است; بدین صورت که متن, با رنگ سرخ, و شرح آن به رنگ سیاه, نوشته شده است. جلد اوّل آن را که تا آخر «خطبه قاصعه» است, در کتاب خانه سادات آل خرسان, در نجف اشرفْ مشاهده نمودم که اوّلش با «الحمدللّه على ما أولینا من نعمائه» شروع شده و تاریخ نگارش آن, 1237ق, بود. نسخه اى دیگر از آن را در کتاب خانه ملاّمحمد خوانسارى و نسخه اى دیگر را نیز در کتاب خانه مدرسه سپهسالار که تاریخ آن 1088 بود, دیده ام و نسخ دیگرى نیز در صفحه 36 جلد دوم فهرست کتاب خانه, ذکر شده است. از این کتاب, در سال 1321ق, چاپى نیکو شده و همراه با مقدمه میرزا على ادیب که مباشر طبع آن بوده, منتشر شده است و در آخرش نیز پنج قصیده از سروده هاى وى که در مدح حضرت امیر(علیه السّلام) است, الحاق شده است. در این چاپ, متن, درون پرانتز قرار گرفته و شرح آن, بیرون از پرانتز نگارش یافته است امّا متأسفانه, در عین حال که نام مؤلف در خطبه کتابْ ذکر شده, آن را به ملاّصالح برغانى (م1283ق), برادر شهید ثالث, نسبت داده است.32
خوش بختانه در چاپ دوم این کتاب که به کوشش حاج محمد باقر کتابچى و با تصحیح و حواشى آقا سید ابراهیم میانجى در سال 1380ق, در چاپ خانه اسلامیه تهران منتشر شده و آیه اللّه حاج میرزا ابوالحسن شعرانى(ره) نیز بر آن مقدمه اى عالمانه نوشته است, این خطا برطرف گشته و نام شارح واقعى آن, بر کتابْ گذارده شده است.
این شرح نفیس, همراه با ترجمه متن و ذکر شواهد, امثال, اشعار و وقایع تاریخى و اصول حِکْمى است و از شروح نیکوى نهج البلاغه به شمار مى رود.
رحمت خداى بزرگ بر او و مقتدایانش باد!

پی نوشت :

* عضو هیئت علمى دانشگاه اسلامى کار.
1. مستدرکات أعیان الشیعه, حسن الأمین, بیروت: دارالتعارف للمطبوعات, ج3, ص231, اوّل.
2. ریحانه الأدب, محمد على مدرّس تبریزى, تهران: کتابفروشى خیام, ج1ـ2, ص343, سوم.
3. مستدرکات أعیان الشیعه, ج3, ص231.
4. همان جا.
5. أمل الآمل, الحرّ العاملى, تحقیق: سید احمد حسینى, بغداد: مکتبه أندلس, ج2, ص277.
6. ریحانه الأدب, ج1ـ2, ص343.
7. مستدرکات أعیان الشیعه, ج3, ص231.
8. همان جا.
9. الذریعه, ج3, ص88.
10. مینودَر یا باب الجنّه قزوین, محمد على گلریز, قزوین: انتشارات طه, 1368ش, ج2, ص192, اوّل.
11. الذریعه, ج4, ص112.
12. مینودر, ج2, ص199. نسخه اى عکسى از این اثر, نزد نگارنده موجود است.
13. همان, ص134.
14. همان.
15. فهرست کتب خطّى کتاب خانه مدرسه سپهسالار, ص223, ج2, ص192.
16. الذریعه, ج13, ص250 نسخه اى عکسى از این اثر, نزد نگارنده موجود است.
17. الذریعه, ج22, ص8.
18. أمل الآمل, ج2, ص277.
19. مستدرکات أعیان الشیعه, ج3, ص231.
20. همان جا.
21. حکمت اسلام, ملاّصالح قزوینى, به اهتمام: جلال الدین محدّث اُرمَوى, تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب, 1354ش, ص12.
22. همان جا.
23. الذریعه, ج2, ص327.
24. شرح نهج البلاغه, ملاّصالح قزوینى, ج3, ص120ـ121.
25. الذریعه, ج14, ص54.
26. ریحانه الأدب, ج1ـ2, ص343.
27. الذریعه, ج13, ص54.
28. ریحانه الأدب, ج1ـ2, ص343.
29. مستدرکات أعیان الشیعه, ج3, ص231.
30. أمل الآمل, ج2, ص277.
31. الذریعه, ج14, ص128.
32. همان جا.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید