جادو درمانی در طب سنتی

جادو درمانی در طب سنتی

نویسنده: محمد سعید جانب اللهی

درد نیم سر:
در فاضل آباد گرگان ساعت سه صبح بعد از خواندن نماز وقتی خورشید طلوع کرد، سه کلوخ به طرف خورشید می‎‌اندازند و هر کلوخی را که می‌اندازند پنهان می‌شوند که خورشید نبیند، این عمل در سه روز باید تکرار شود (مقدم: 28) .

سرخی چشم:
در خوزستان می‌گفتند، دانه تشنه‌ای در آورده، کاسه‌ی آبی در دست مریض میدادند، او رو به قبله می‌ایستاد و طبیب محلی از پشت سر چند دانه گندم یا جو در دست می‌گرفت و به هر دانه یک الحمد ‌می خواند و از جلو صورت بیمار رها می‌کرد، بیمار در حالی که کاسه‌ی آب را نزدیک لب‌های خود داشت دانه‌ی گندم در آب می‌افتاد، تا هفت بار این عمل تکرار می‌شد بعد به بیمار توصیه می‌کرد که مقداری از آب بخورد و بقیه را از بالای سر به پشت بریزد، سرخی چشم بر طرف می‌شد (افشار سیستانی، 1370: 317) .

گل افتادن چشم:
در بیرجند اگر چشم لک یا گل افتاد بادران می‌کنند. یعنی ظرفی را پر آب کرده سر سه راهی نهاده تا باد بر آن بوزد و هفت نفر از آنجا عبور کنند. در این مدت بیمار مرتباً به آیینه و ظرف آبی که انگشتری یا نگین یاقوت یا فیروزه از قبل در آن انداخته‌اند، نگاه می‌کند و راه می‌رود (احمدی: 814) .

سرخک:
در شاهرود در سه روز اول و سه روز دوم کودک مبتلا را اوقاب (1) می‌کشند، به این ترتیب که مادر طفل یک سینی بالای سر کودک نگه می‌دارد، زلف سه دختر نابالغ و زنجیر در خانه رو به قبله و چهار کنج قرآن را آب می‌کشند و آب آن را به سر کودک می‌ریزند (شریعت زاده: 257) .

طول کشیدن مرض:
هر گاه مرض کسی به طول انجامد، یک زن شوهردار، هفت خانه را که زن یا دختری به اسم فاطمه در آن باشد، انتخاب می‌کند و از هر خانه دو سه مثقال آرد گندم می‌گیرد، پس از آن قدری روغن کرچک برداشته سر چهار راه می‌رود و این آرد را که موسوم به آرد فاطمه است، خمیر می‌کند و آتش روشن می‌کند، بعد این خمیرها را گلوله گلوله می‌کند و روغن را در ظرف روی آتش داغ می‌کند و گلوله های آرد را در روغن سرخ می‌کند، پس از آن این گلوله ها را به نخ می‌کشد و در قلبش نیت می‌کند که تا مریض من خوب نشود این گلوله ها را از نخ بیرون نخواهد آورد، آن وقت خشتی می ‌آورد و سه گوشه‌ی این خشت را قدری نمک می‌ریزد، یک گوشه‌ی این خشت را هم سه دانه از گلوله ها را می‌گذارد و میان خشت را قدری اسفند دود کرده سر چهار راه می‌گذارد و بالای آن میخی کوبیده آن گلوله ها را به میخ آویزان می‌کند، این عمل در شب چهارشنبه باید باشد (هدایت، 1342: 55) . نظیر آن خشت چهارشنبه سوری است که برای ناخوش شب چهارشنبه یک خشت را آورده چهار گوشه‌ی آن نه شمع یا فتیله‌ی روغن زده روشن می‌کنند و بعد یک پول سیاه، کمی زغال، اسفند و ادویه روی آن می‌گذارند بعد آن را می‌برند، سر چهار راه می‌گذارند، ولی کسی که حامل آن است، نباید برگردد و پشت سر خود را نگاه کند. شمع و مشک و زعفران بالای سر ناخوش روشن می‌کنند، بعد به پشت ناخوش می‌زنند و می‌گویند: «درد و بلات برود تو صحرا، برود تو دریا»(هدایت، 1342: 55) .

تب و لرز:
در مشکین شهر اگر بعد از تب و لرز سستی عارض بیمار بشود می‌گویند مرده ای روی مریض دست گذاشته است و او را پیش اولی دوتان (مرده گیر) می‌برند. مرده گیر کاسه‌ای آب می‌آورد و یک عدد قاشق چوبی را به نخ می‌بندد و آن را طوری می‌گیرد که نوک قاشق با سطح آب در تماس باشد. اول اسم مریض را بلند می‌گوید و بعد اسم مرده‌های دور و نزدیک مریض را، هر مرده ‌ای که روی مریض دست گذاشته در نظر داشته باشد و اسمش به زبان مرده گیر بیاید، قاشق تکان می‌خورد و معلوم می‌شود که کدام مرده به سراغ مریض آمده است. مرده گیر قاشق را بی حرکت نگه می‌دارد و شروع می‌کند به نام بردن انواع خوراکی‌ها. قاشق که به حرکت بیاید، معلوم می‌شود که مرده هوس کدام غذا کرده است، آن وقت باید همان غذا را به مقدار زیاد بپزد و بین فقرا تقسیم کند (ساعدی، 1354: 131-132) .

لاغری:
در بخش دیلمان سیاهکل در شب چهار شبنه سوری کودکان نزار و لاغر برای تقویت خود درخت گردویی را خطاب قرار می‌دهند و از آن می‌خواهند که لاغری آنان را برای خود بگیرد و ستبری و بلندی خود را به آنان بدهد (بشرا و طاهری: 75) .

غشی (صرع) :
در گیلان بچه که غش می‌کند، با قرآن دورش می‌گردند و با چاقو یک دایره در اطراف او روی زمین می‌کشند. پدر و مادر بچه نباید به او دست بزنند، چون بچه برای همیشه فلج خواهد شد (پاینده: 261) .

زگیل:
در میبد هفتاد و دو دانه جو را زیر لجن می‌کنند، وقتی سبز شد، زگیل ها از بین می‌رود (تحقیقات میدانی مؤلف) .
در روستای شیطور (بافق) کسی که دستش زگیل داشته باشد، نزد کدخدا می‌رود تا دور آن ها را خط بکشد، بعد یک نفر بوته روزمو (2) را به طوری که هیچ ریشه‌ای از آن در زمین نماند، در می‌آورد و تکه‌ای از لباس بیمار را با مقداری نبات جای ریشه‌ی روزمو می‌گذارد و خاک روی آن ها می‌ریزد، وقتی تکه‌ی لباس و نبات پوسیده و سیاه شدند، زگیل‌ها از بین خواهد رفت (جانب اللهی، 1384: 125) .

خنازیر:
در میبد باید دم سکتور (3) (حیوانی که از جفت گیری شغال و سگ به وجود می‌آید) ببندند، برای این کار یک تکه نخ برمی‌داشتند و در حالی که می‌گفتند، خنازیر (بستم) به دم سکتور، سه گره به آن می‌دادند، این گره‌ها دیگر نباید باز شود (تحقیقات میدانی مؤلف) .

احتضار:
در روستای درتوجان (4) (از توابع بندرعباس) اگر شخص پیر در حال جان کندن باشد و جان ندهد و از درد و بیماری در عذاب باشد این عذاب را ناشی از گناهکار بودن او می‌دانند، لذا از ملا می‌خواهند که برای او صیغه‌ی توبه بنویسد، اما اگر محتضر جوان باشد، بر این باورند که انتظار کسی را می‌کشد. برای او دعای هفت گانه می‌نویسند، به این ترتیب که گردن گوسفندی را می‌بندد و پیش ملا می‌برند، ملا پیشاپیش آن ها قرار می‌گیرد و دعا خوانان هفت قدم روبه قبله می‌روند، بیمار نیز از گناهان خود توبه می‌کند، گوسفند را نیز قربانی می‌کنند و غذا می‌پزند و به مردم می‌دهند (پیشداد: 30) .

کمر درد:
در خرمشهر اگر مردی کمرش درد بگیرد، باید زنی که دو قلو زاییده پایش را روی کمر او بگذارد (سلیم زاده: 30) .

مارگزیدگی:
در مشکین شهرمارگزیده را پیش اجاق (افرادی خاصی هستند که معمولاً جد اندر جد به این کار مشغولند) می‌برند، منتهی چون مار هم پیش اجاق می‌رود، اگر مار زودتر برسد مارگزیده می‌میرد و اگر مار گزیده زودتر برسد، از مرگ نجات پیدا می‌کند (ساعدی، 1354: 132) .

جوع:
در تهران بر این باورند کسی که مرض جوع دارد، یک جغد در شکمش است که هر چه می‌خورد، خوراک آن جغد می‌شود و به ناخوش وصلت نمی‌دهد. برای معالجه‌ی آن باید چند روز به ناخوش گرسنگی داد بعد دست ها و پاهای او را محکم بست، آن وقت خوراک‌های خوش بو و خوشمزه در اتاق او گذاشت، تا آن جغد بوی آن ها را بشنود و از شکم ناخوش بیرون بیاید و ناخوش معالجه شود (صادق هدایت: 54) .

سخت زایی:
در بافق زنی که در زایمان دچار مشکل می‌شد، دو راه حل برای رفع مشکل او داشتند:

1. به بالای پشت بام می‌رفت و گردو یا دمی (5) (= دامی نخ) به پایین می‌انداخت.
2. چادرزن زائو را به مسجد می‎‌بردند و پهن کرده روی آن دو رکعت نماز می‌خواندند (جانب اللهی، 1384: 127) .
در قزوین لباس بچه را وارونه می‌کنند، یا چادر زائو را به گرو می‌گذارند (گلریز: 365-366) .

چله بری:
در خراسان اگر زنی فقط یک شکم زاییده باشد و دیگر حامله نشود می‌گویند، چل رویش افتاده و باید چله بری کند، برای انجام این عمل ابتدا زن از روی جسد یک حیوان مرده (معمولاً یک موش یا کلاغ یا گربه مرده) رد می‌شود اگر چله اش بریده نشد، اندکی آب غسل مرده به خورد او می‌دهند، یا او را از زیر سنگ غسالخانه رد می‌کنند (شکورزاده: 124) .
در مشکین شهر زنان نازا را چله بری می‌کنند، بدین ترتیب که هفت رنگ نخ را می‌گیرند و به هر رشته هشت گره می‌زنند و دعا می‌خوانند و بعد این نخ ها را می‌پیچند و تاب می‌دهند. زن نازا اول غسل می‌کند و بعد تکه ای از نخ را آتش می‌زند و بقیه را به بازویش می‌بندد، مدتی بعد باردار می‌شود.
شب چهارشنبه سوری زن نازا چند تا سنگ را توی اجاق و زیر خاکستر پنهان می‌کند، بعد از چند ساعت سنگ ها را در می آورد، اگر سنگ ها ترک پیدا کند نشانه‌ی این است که زن باردار خواهد شد و به تعداد ترک ها بچه پیدا خواهد کرد (ساعدی، 1354: 134) .
در تهران زن نازا به مرده شوی خانه می‌رفت، یک دسته تره و کمی پول به مرده شوی می‌داد و روی سنگ مرده شوی خانه دراز می‌کشید، مرده شوی تره را خرد می‌کرد و روی شکم زن می‌پاشید و در حال پاشیدن می‌گفت به نیت چله بری (کتیرایی: 22-23) .
در خراسان جگر گوسفند نابالغ آسمان ندیده را زیر پای خود می‌سوزانند (شکورزاده: 121) .
در لرستان و ایلام زنی که بارور نمی‌شود، از روی حیوان یا انسان مرده عبور می‌کند، اگر مؤثر نیفتاد از روی گور جهود می‌گذرد (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 176) .
در طالب آباد (ورامین) اگر دو زائو با هم بزایند و یکی از آن‌ها به حمام برود و دومی هم در حالی وارد حمام شود که هنوز اولی در حمام است، چله اش به اولی خواهد افتاد، برای رفع آن باید هنگام زایمان زن دیگر وارد اتاق او شود تا چله اش به آن زن منتقل شود، زیرا کسی که وارد می‌شود، چله اش به دیگری می‌افتد، اگر بخواهند چله سرشان نیفتد، باید دو زائو روبروی هم ایستاده و هر کدام از پستان خود بر سینه دیگری شیر بدوشد.
اگر زنی زایید و بچه اش قبل از چله مرد، بایستی سه بار از روی جنازه‌ی بچه اش بپرد تا آبستن شود، یا به قبرستان رفته از روی هفت قبر بپرد، در غیر این صورت باید مقداری تره برداشته به مرده شوی خانه برود و روی تخت آن بریزد و با سنگی آن ها را خرد کند و بگوید بریدم که چله ام برده شود.
اگر چله‎ی موش به زن بیفتد بایستی موشی را گرفته و در دهان آن ادرار کند تا چله اش بریده شود (صفی نژاد: 428)
در لرستان و ایلام زن زائو برای اینکه دچار چله نشود در ده روز به نیت چله بری آب چهل کلید بر سر و روی می‌ریزد و اگر چهل کلید حاضر نباشد، از پوست تخم مرغ استفاده می‌کند (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 176) .
در شاهین دژ اگر خروج زائو از حمام با ورود زائوی دیگری مصادف شود، چون به هم رسند، هر کدام یک سنجاق یا سوزن به دیگری می‌دهد، اگر این کار نکنند بچه شان می میرد، یا دیگر حامله نمی شوند (صالحی: 29)

بچه عوضی:
هر گاه نوزادی در چند هفته‌ی اول تولد خصوصاً در ده روز اول بسیار نحیف و لاغر و پریده رنگ باشد، بچه عوضی است، یعنی جنیان او را با همزادش عوض کرده‌اند، در خراسان بچه را با ترازو و چند خشت که از امام زاده بر می‌داشتند به غسالخانه می‌بردند، با کلوخ وقف (همان خشت امام زاده ) او را وزن می‌کردند. بعد چند لحظه بچه را در آنجا تنها می‌گذاشتند و بیرون می‌آمدند یعنی که این بچه را نمی‌خواهند، پس از برگشت بار دیگر بچه را وزن می‌کردند اگر سنگین تر بود، به این نتیجه می‌رسیدند که جن‌ها بچه را پس آورده و بچه‌ی خودشان را برده‌اند. یکی دیگر از راه‌های درمان این بود که برای معالجه‌ی چنین بچه‌ای مقداری خاک از سر سه راهی بر می‌دارند و مشتی اسفند روی آن می‌ریزند و می‌سوزانند، سپس با خاکستر اسفند و خاک کوچه مقداری گل درست می‌کنند و با آن در وسط پیشانی نوزاد خال می‌گذارند و اندکی از آن گل نیز به رگ‌های گردن و شانه‌ی کودک می‌مالند، سپس در گوشه‌ی مستراح اجاقی برپا می‌سازند و دیگی روی آن می‌گذارند و زیر دیگ را با جاروی مستراح آتش می‌کنند. کمی که دیگ گرم شد، بچه را برهنه کرده در آن می‌گذارند و یکی دو بار در کف دیگ می‌غلتانند ( به اصطلاح بچه را می‌دهند ) . بعد او را به سرعت از دیگ خارج می‌سازند و به حیاط می‌برند، در آنجا ابتدا از زیر پای هفت دختر نابالغ و سپس از لای بند چرمی یک تفنگ رد می‌کنند، در اثنای این عملیات بزی سر می‌برند و پوست آن را غلفتی در می‌آورند و بچه را لای پوست گرم حیوان می‌پیچند و از آنجا در دیگی که محتوی برنج نیم پخته و گرم است می‌گذارند، یک ربع بعد او را از درون برنج‌ها بیرون می‌آورند و شستشو می‌دهند و لباس می‌پوشانند و در زیر پستان مادر می‌گذارند. اگر بچه پستان گرفت و شیر خورد، به زودی چاق و تندرست خواهد شد اما اگر شیر نخورد، فوراً چند مو از سر او می‌کنند و یکی دو موضع از بدنش را هم تیغ می‌زنند، معتقدند، اگر بچه در این حال هوشیار شد و از بدنش خون آمد، بهبود خواهد یافت، و گرنه می‌میرد (شکورزاده: 235) .
در قزوین صورت چنین بچه‌ای را سرخاب می‌مالند و بزک می‌کنند و او را در گوشه یا تاقچه‌ی مستراح می‌گذارند و ساعتی بعد او را بیرون می‌آورند و معتقدند که جن ها او را عوض کرده‌اند (گلریز: 366) .
در اصفهان نیز بر این باورند که بچه را باید آرایش کرد و در مستراح گذاشت، تا اجنه بیایند بچه خودشان را ببرند (نفیسی: 62) .

بچه‌ی یک مهره:
به عقیده‌ی مردم خراسان هر گاه بچه‌‌ای یک یا چند مهره از ستون فقراتش کم باشد، آن بچه یک مهره است، چنین بچه‌ای چاق و لمس است، گویی بدنش استخوان ندارد، هر کس زودتر از دیگران متوجه شود که بچه یک مهره است، باید فوراً برود و موضوع را آهسته در گوش الاغ بگوید و گرنه بچه خواهد مرد. اگر الاغ پیدا نکرد، باید انگشت کوچک بچه را بگیرد و به طرف کف دست او خم کند و آن قدر بفشارد که بند اول آن بشکند (شکورزاده: 236) .

سیاه سرفه:
در خراسان یک هاون برنجی با خود بر می‌دارند و بر بام هفت خانه می‌روند و روی هر بام لحظه‌ای درنگ می‌کنند و دسته‌ی هاون را در هاون خالی می‌کوبند و هم آواز می‌خوانند
جینگ و جینگ ستره سرفه کبود مخ بره
خرجی را هم ندره خرجیشه بدین تا زود بره
از بام هفتم به زیر می‌آیند و در سر یک سه یا چهارراهی منتظر می‌ایستند تا مردی سوار بر پشت اسب یا الاغی سیاه رنگ از آنجا عبور کند از او می‌پرسند، برای سیاه سرفه چی خوبه؟ هر چه گفت، همان را به مریض می‌دهند، برخی بر این باورند که این عمل فقط در ایام نزدیک به چهارشنبه سوری یا عید مؤثر است و هاون کوبی باید به در خانه همسایه ها بروند و از آن ها مقداری خوراکی گدایی کنند و به بچه مریض بدهند (شکورزاده: 260-261) .

بچه‌ی بد حال:
در میبد نلته (6) (گلوله‌ی پنبه) پنبه را باز می‌کنند، در کنار بچه قد او را می‌کشند (یا با کرباس) چند سکه پول سیاه در یک ردیف روی بدن بچه می‌گذارند و یک مشت جو روی سر مریض می‌ریزند، بعد جو را جمع کرده با سکه‌ها در پارچه‌ای پیچیده سر چهار کوچه یا دم در مسجد می‌گذارند. نزدیکان مریض نباید بفهمند، چه کسی برده است (تحقیقات میدانی مؤلف) .
دندان درد: در تهران «شمعلونی» طلسم رفع نزله دندان درد است، آن را به دیوار نصب می‌کنند و نیت می‌کنند، بعد یک میخ در سوراخ (م) می‌کوبند اگر دندان درد مرتفع نشد، یک میخ دیگر در سوراخ (ع) می‌کوبند، اگر باز هم خوب نشد، در سوراخ (و) که بکوبند، حتماً مرتفع می‌شود (هدایت، 1387: 425) .

ترس و جنون:
در خرمشهر بچه‌ای که ترسیده باشد (مثلاً از یک حیوان) ترسش را می‌برند، به این ترتیب که شب شنبه سه یا هفت دختر یک تکه زاغ (زاج) سفید می‌آورند و هر یک آن را به دندان می‌گیرند و می‌گویند: «ترست را بریدم » و آن را از یقه‌شان پایین می‌اندازند، بعد آتش روشن می‌کنند و زاغ را با مقداری نمک و اسپند دور سر بچه می‌گردانند و توی آتش می‌ریزند، وقتی زاغ سوخت، به اشکال گوناگونی در می‌آید و از آن می‌فهمند که بچه از چه حیوانی ترسیده است بعد تمام آتش را بر سر چهار راه می‌ریزند و مقداری از زاج سوخته را هم در کف دستشان می‌سایند و بین دو ابرو و وسط دست‌ها و پای بچه می‌مالند (سلیم زاده: 30) .

گریه:
در خرمشهر اگر بچه‌ای زیاد گریه کند، شب شبنه یا چهارشنبه او را جایی می‌نشانند و هفت دختر دورش را جارو می‌کنند (همان) .

نظر زدن:
در خرمشهر اگر کسی به بچه‌ای خیره نگاه کند پدر و مادر بچه از زیر کفش یا زیر پای او مقداری خاک بر می‌دارند و آن را با اسپند و نمک زیر پای بچه دود می‌کنند (همان) .

تب لازم (مالاریا) :
در میبد خروس آدم خسیس را می‌دزدیدند و کشته می‌خوردند یا هفت کلید خانه‌ی رو به قبله را می‌دزدیدند، درمان این مرض از طریق حرص دادن و چزاندن دیگران بود (تحقیقات میدانی مؤلف) .

آبله:
در خراسان برای درمان قبل از هر چیز باید او را از چشم جنب دور بدارند و گرنه مرض سنگین می‌شود و بچه می‌میرد یا کور می‌شود، اگر چشم جنب به بچه افتاد پارچه‌ی تمیزی سر بچه می‌اندازند و او را رو به قبله زیر ناودان می‌نشانند و سه بار آب از روی سرش رد می‌کنند، پس از آن چند دانه سرگین ماده الاغ در منقلی از آتش می‌ریزند و دور سر بچه می‌چرخانند، بعد چشم او را می‌بندند و مهر پنج تن روی پلک هایش می‌زنند (شکورزاده: 232) .

باد نزله:
در خراسان برای معالجه دو نخ به دو رنگ مختلف بر می‌دارند و به هم می‌تابند و با آن قد بیمار را از زیر شست پا تا فرق سر اندازه می‌گیرند و بعد نخ را به همان اندازه قطع می‌کنند و هفت بار سوره انا انزلناه را می‌خورانند و بر آن می‌دمند و در هر نوبت یک گره به نخ می‌زنند، پس از انجام این عملیات نخ دولای هفت گره را در پارچه یا کاغذی می‌پیچند و به گردن مریض می‌آویزند (شکورزاده: 234) .

خون دماغ:
در خراسان یکی از شیوه های درمان این است که نوک انگشت را در خون خود می‌زنند و با آن روی پیشانی می‌نویسند: مادر کیقباد دختر شد و عقیده دارند که خون بند می‌آید (شکورزاده: 245) .

مرده گیری:
در اردبیل اگر بیمار با دعا خون نشود، می‌گویند مرده‌ای او را گرفته، برای درمان زنی کاسه‌ای را پر از آب می‌کند و ریسمانی را به قاشق چوبی می‌بندد و قاشق را دور کاسه می‌چرخاند و در هنگام چرخاندن، نام تمام مرده‌های آشنا را یکی یکی می‌آورد. هر جا قاشق با گفتن نامی با آب تماس گرفت، می‌گویند همان او را گرفته و قبض روح کرده است. برای آزاد شدن مریض برای مرده فاتحه و سوره‎ی یاسین می‌خوانند و از هفت جیب مقداری پول برداشته خاک هفت خانه را جمع می‌کنند و از هفت میخ چوبی کمی چوب می‌کنند و هنگام غروب آفتاب آن‌ها را با اسپند، موی گربه و پوست پیاز می‌سوزانند و خاکسترش را در چهار کنج خانه می‌ریزند (وجدانی فر و دیگران: 317) .

ترس یا وقت زدگی:
نوزاد به حالتی می‌گوید که معمولاً در خواب از جا می‌پرد. در بوشهر برای درمان مادر همراه با دخترش در وسط کوچه تنوری گرم می‌کنند و روی آن آب نمک می‎‌ریزند و نوزاد را از روی تنور سه بار رد و بدل می‌کنند (افشار سیستانی، 1369: 169) .
در میبد مقداری زاج در دستمالی ریخته و شب یک شنبه به سر مریض می‌بندند صبح آن را باز می‌کنند و در آتش می‌اندازند، شکل هر چیزی که شد، بچه از آن ترسیده است، بعد زاغ را از آتش بیرون می‌آورند و در آب جاری می‌اندازند و می‌گویند، درد و بلای بچه ما را آب ببرد (تحقیقات میدانی مؤلف) .
در خوزستان برای درمان ورم گلو که ناشی از ترس است، در کاسه‌‎ای آب و خاکستر می‌ریختند و دست بچه می‌دادند و می‌گفتند، پشت به دیوار ایستاده و کاسه‌ی آب و خاکستر را به دیوار بپاش، از نقشی که به دیوار می‌افتاد به انسان یا هر حیوانی شبیه بود، می‌گفتند، از آن ترسیده است (افشار سیستانی، 1370: 318) .

چشم زخم:
آسیبی است که از طرف انسان‌های چشم شور به انسان و حیوان حتی اشیا وارد می‌آید.

علت چشم شوری:
به نظر مردم میبد اگر زن بارداری به میت غسل نداده‌ای نگاه کند، چشم بچه‌اش شور خواهد شد، حتی در حالت احتضار و در لحظه‌ی مردن که به علت فشار جان دادن اشک از چشم انسان می‌آید، اگر زن حامله کسی را در این حال ببیند و چشمش به اشک مرده بیفتد، چشم بچه‌اش شور می‌شود (تحقیقات میدانی مؤلف) .

انواع شور چشمی:
در باور مردم میبد چشم شور دو نوع عملکرد دارد:
الف- چشمی است که به جگر انسان می‎زند که درمان ندارد و چشم خورده حتماً می‌میرد.
ب- اگر چشم به گوسفند بدن انسان بخورد، گوشت می‌ریزد و چشم خورده بهبود می‌یابد، یعنی آن قدر لاغر می‌شود تا تمام گوشتی که چشم خورده آب شود (تحقیقات میدانی مؤلف) .

آگاهی از شورچشمی:
برخی از کسانی که شورچشم هستند از وضعیت و حتی میزان تأثیر شورچشمی خود وقوف دارند، در این مورد تمثیلی وجود دارد که روزی آهنگری شور چشم شتر چاقی را دید که از جلوی مغاره‌اش عبور کرد آهنگر رو به شاگرد خود کرد و گفت یک ظرف بردار برو از گوشت این شتر بگیر بیا. شاگرد گفت ولی این شتر که بار بارش بود و به نظر نمی‌آمد، صاحبش قصد کشتن آن را داشته باشد. آهنگر گفت من چشمش زدم، می‌دانم که به مقصد نرسیده به زمین می‌خورد و پایش می‌شکند و آن را می‌کشند، همین طور هم شد (تحقیقات میدانی مؤلف) .

نحوه‌ی چشم زدن:
در باور مردم میبد افرادی که چشم شور دارند اگر چشمشان کسی را بگیرد و مخصوصاً از رشد یا زیبایی بچه یا کسی اظهار تعجب کنند و ماشاالله نگویند، او حتماً مریض می‌شود، به طوری که ممکن است بمیرد. بچه‌ها بیشتر در معرض این خطر قرار می‌‌گیرند (تحقیقات میدانی مؤلف) .

دفع چشم زخم:
اولین گام برای درمان، تشخیص آن است که راه کارهای مختلفی دارد:
الف- مقداری زاج روی سنگی می‌سوزانند و اگر خاکستر آن به شکل چشمی در آید می‌گویند که بیمار را چشم زده‌اند.
ب- در خراسان نام کلیه‌ی آشنایان و نزدیکان را روی تخم مرغی می‌نویسند و آن را افقی میان دو دست می‌گیرند و با گفتن هر نام تخم مرغ را فشار می‌دهند، به نام هر کس شکست، او چشمش شور است و بچه را چشم زده است (محجوب: 441) .
در میبد نیز با همین ترتیب با زغال روی تخم مرغ خال گذاری می‌کنند و بر آن فشار وارد می‌آورند، با ذکر هر نامی که تخم مرغ شکست، او چشم زننده‌ی بچه است، یا بعد از نوشتن اسم آن را در آتش می‌گذارند و اسم ها را تکرار می‌کنند، به نام هر کس تخم ترکید، او کسی است که چشم زده و به این ترتیب چشمش می‌ترکد و اثر آن خنثی می‎شود (تحقیقات میدانی مؤلف) .
ج- نظرگیری: در میبد اگر بزرگ سال باشد، دعانویس یک زیرپیراهنی و اگر بچه است لچک سر او را می‌‎گیرد و سه گوش تا می‌کند و با دست چپ یک گوشه‌ی آن را می‌گیرد و عمود بر زمین در هوا نگه می‎دارد، سپس دو انگشت ابهام و شست دست راست را به طرف آن می‏برد، کمی مکث می‎کند و تفأل گونه میان چارقد را در امتداد گوشه‌ای که در دست دارد با دو انگشت می‌گیرد و اندازه‌ی قسمت انتخاب شده را با ساعد دست چپ می‌سنجد، اگر طول آن بلندتر از ساعد باشد، نشانه‌ی این است که مریض را چشم زده‌اند، اما اگر کوتاه تر باشد، چشم نخورده است، اگر چشم خورده باشد، قسمت اضافی چارقد را تا می‌زند و یک ترکه انار که از پیش آماده دارد با آن هم اندازه می‎کند، زیر لب وردی می‌خواند و به چارقد فوت می‌کند و آن را دور ترکه‌ی انار می‌پیچد و به دست مادر بچه می‌دهد و می‌گوید چارقد را سر آب روان باز کن و ترکه را در آب بینداز، چارقد را هم آب بکش و روی طناب بینداز وقتی چارقد خشک شد، بنداز سر بچه خوب می‌شود (تحقیقات میدانی مؤلف) . و گاه صدقه تجویز می‌‎کند، و می‎گوید: هفت تا پیکگ برنج (7) در یک ظرف می‌ریزی، یک پیمانه برنج هم به آن اضافه می‌کنی، هفت تا هم سکه هر چندی که باشد، روی آن می‌گذاری، برای صدقه به کسی بده که نه بچه بداند، به کی دادی، نه آن فرد بداند که مال کیست (برای بچه و بزرگ فرقی نمی‌کند، همین کارها را انجام می‌دهند) . ترکه را در همان پارچه می‌پیچد که باید آن را روی سر بچه یا هر کس هست باز کنند و ترکه را در آب جاری بیندازند و لباس را هم شسته به تن مریض کنند. اگر نظر قرون داشته باشد، یعنی عوارضی مثل تب کردن یا استفراغ دارد که باید این مرحله بگذرد تا خوب شود (همان) .
در بافق وقتی از درمان کودک یا بزرگ سالی مأیوس شدند، نزد ملا می‌روند و ملا با پارچه‌ای قد بیمار را اندازه می‌گیرد، سپس پارچه را چندین بار با دست خود از نوک انگشتان تا آرنج اندازه می‌گیرد، تا اینکه احساس کند، اندازه‌ی پارچه نسبت به دفعه‌ی قبل بیشتر بشد، در این لحظه می‌گوید، نظر در رفته است (جانب اللهی، 1384: 126؛ نیز سرکتاب باز کردن: – دعا درمانی) .

درمان

1. خال گذاشتن: کسی را که تشخیص بدهند در اثر چشم زخم ناخوش شده قدری اسفند و زاج سفید را به نیت چشم زخم دود می‌کنند، پس از آن از سوخته‌ی آن هفت جای بدن ناخوش را خال می‌گذارند (هدایت: 1342: 57) .
در میبد هفت دانه اسفند در ظرفی ریخته می‌سوزانند و خاکستر آن را با تف هفت فاطمه خیس می‌کنند و دور تا دور صورت بچه خال می‌گذارند، اگر چشم بچه گیلی ویلی (8) (گود افتاده و صورت لاغر و بی رنگ) می‌شد، برای درمان بال چشم بچه را می‌چیند و دور می‌ریختند (تحقیقات میدانی مؤلف) .
2. (- دعا درمانی)
3. پرزگیری: در سیستان اگر به کسی شک می‌کردند که به بچه‌شان چشم زده، از او پرز می‌گرفتند. یعنی از شش اندام او یک تار مو می‌گرفتند، دو تا از دو دست، دو تا از دوپا، یکی از سر و یکی از ران و آتش می‌زدند. یا دنبال او می‌رفتند و جای پایش را با سنگ می‌کوبیدند. یا بدون آنکه متوجه شود، از پشت سر گوشه‌ی لباس او را آتش می‌زدند، وقتی ناگهان می‌گفت کی پیراهن یا لباس مرا آتش زد؟ و حرکت می‌کرد، مریض خوب می‌شد (جانب الهی، 1381: 245) .
در بیرجند تکه‌ای از لباس کسی که چشم زده بی آنکه متوجه شود، آتش می‌زنند تا دفع بلا شود از اسفند، سرگین الاغ و پوست تخم مرغ نیز استفاده می‌شود. آن را به درخت یا دیوار می‌بندند (احمدی: 814) .
4. سوزاندن زاج: در بافق مقداری زاج را سوزانده و بعد بیمار را می‌نشانند و در چهار طرف او مقداری اسپند و نمک می‌سوزانند و زاج را از بالای سر بیمار پایین می‌ریزند، تا وارد سطل آبی که در جلوی بیمار است، بشود، سپس آب را روی سینه و شکم بیمار می‌ریزند و بیمار روی رد پای انسان چشم شور ادرار می‌کند و مقداری از خاک جای پای او را در آتش می‌ریزد. گاهی نیز مقداری زاج روی اسپند می‌سوزانند، اگر زاج ترک خورد، می‌گویند چشم زخم بر طرف شد. اگر با این کارها بیمار بهبود نیافت، به ملا (دعا نویس) مراجعه می‌کنند (جانب اللهی، 1384: 125) . در سروستان بعد از خواندن ورد اسفند (شنبه زاییده، یکشنبه زاییده، الخ) دانه‌های اسفند را در آتش می‌ریزند و یک قطعه از پارچه‌ی پیراهن مریض را با تکه‌ای زاغ و خاک زیر پای مریض دود می‌کنند و سکه‌ای نیز در آن می‌اندازند بعد یک کودک یا آدم پاک و طاهر آن را بر می‌دارد و می‎‌برد سر چهار راه می‌ریزد. باید هنگام راه رفتن پشت سرش را نگاه نکند و بعد از ریختن نباید و فوراً برگردد، بلکه باید برود جلوتر و اگر راهی دیگر هست، از آن راه برگردد (همایونی، 1372: 346) .
5. دس بسون (9) : در میبد وقتی یقین می‌کردند، مریض آن ها چشم خورده است «دس بسون» می‌کردند. یعنی از کسی که چشم زده چیزی برای خوراندن به مریض می‌گرفتند، این عمل به دو صورت زیر انجام می‌شد:
الف- مستقیماً به بهانه‌ای از فرد یک چیزی می‌گرفتند و به مریض می‌دادند.
ب- چن چین یا چرچین (10) : اگر فرد مشخص نبود چن چین کوچه می‌کردند. برای این کار یک زن در حالی که روبند سفیدی به صورت می‌اندازند، چادر مشکی به سر می‌کند و یک سینی هم به دست می‌گیرد و وسایلی که مربوط به مریض است، در سینی می‌گذارد، یا به دست و گردن می‌آویزد (اگر مریض مرد باشد، زنجیر چاقو یا کمربند و اگر زن بود شانه‌ی سر او را در سینی می‌گذارد) و به در خانه ها می‌رود و چیزهایی مثل نبات، نخود و بادام می‌گیرد که از هر چیزی در جای خود استفاده می‌کنند و به مریض می‌دهند (تحقیقات میدانی مؤلف) .
در جندق نیز زن با لباس سفید و یک دانه چشم چین (کارد مخصوص) به یک دست و زنبیلی به دست دیگر این مراسم را اجرا می‌کند، هر چه از دوا و خوراکی که به او بدهند، آن ها را می‌جوشاند و به ناخوش می‌دهد و اگر پارچه بدهند، لباس چهل تکه درست می‌کند و تن بچه‌ی ناخوش می‌کند (هدایت، 1342: 56) .
در هرات مروست (یزد) کسی که چرچین می‌شود، یک غربال را روی سرش می‌گذارد و با چادر روی غربال و خود را می‌پوشاند و همراه با چند نفر در کوچه ها راه می‌افتد و مراسم فوق را به جا می‌آورد (جانب اللهی، 1386: 47) .
6. در خراسان همچنین اگر بچه‌ای چشم بخورد، باید عضوی از بچه را بسوزانند تا اثر چشم از بین برود (محجوب: 439) .
7. در میر جاوه برای درمان چشم زخم یک نخ مو از شخصی که به او شک دارند گرفته آتش می‌زنند، یا از او می‌خواهند، دعایی بخواند و به بچه فوت کند (جانب اللهی، 1381: 249) .
8. در سیرجان یک زن مجرب مقداری اسپند و نمک در مشت می‌گیرد و دور سر نظر خورده می‌گرداند و می‌گوید شنبه زا، یکشنبه زا تا جمعه زا، چشم حسود بد ذات، بخیل، هر کی دیده ندیده میشناسه، نمیشناسه، چرنده، پرنده، انس، جن، پری، پری زاده سر سیاه، دندان سفید، هر کی میدونه، هر کی نمیدونه، این همسایه، اون همسایه، اهل محل، اهل کوچه، اهل حمام . . . . بعد نام کسانی که مریض را دیده اند یا می‌شناسند می‌برد و مثلاً می‌گوید «چشم فاطمه نمک، نمک به آتش، چشم علی نمک، نمک به آتش» و به همین ترتیب همه را اسم می‌برد و بعد می‌گوید: «اسپند تو میدونی، چشم زخم را بگردونی، یا اسپند صد و سی و دو نه، چشم زخم را بگردونه، هر کی چشمش زده، چشمش بترکه». هر کی دل زده دلش بترکه، بعد روی نمک و اسپند کمی آب دهن می‌زند و آن را توی آتش می‌ریزد که بسوزد و از مریض رفع خطر و بلا شود (رعایی: 33) .

ناپزهیزی یا جن زدگی
در میبد کابوس، از جابرجستن، از خواب پریدن، در خواب راه رفتن، دندون قروچ کردن، پاور زدن ( بی اختیار پا به سنگ یا مانعی زدن) نشانه‌ی ترسیدن یا جن زدگی است (تحقیقات میدانی مؤلف) .

علت ابتلا به ناپرهیزی
اگر بچه روی زمین نجس جایی که از ما بهتران (جن) هستند (مثل داخل مطبخ، حمام، یا زیر درخت سبز) عبور کند، یا زمین بخورد، به ناپرهیزی مبتلا می‌شود، که باید برای او سر کتاب باز کنند، دو تا دعا دارد که یکی را باید با اسفند در آتش بسوزانند و بچه را از روی آتش آن عبور دهند، دعای دوم هم همراه بچه کنند (همان) .
بعضی جن‌ها به دلایلی به انسان آسیب می‌رسانند، مریض جن‌زده حالت جنون دارد، عرق می‌کند، چشم هشت می‌گیرد (سیاهی چشم بالا می‌رود) ، دهانش قفل می‌شود و غش می‌کند و به زمین می‌افتد، اگر در این حال بماند خواهد مرد، به همین دلیل در گوش او صدا می‌کنند تا به هوش بیاید و به زور دهانش را باز می‌کنند و چوبی لای دندان‌هایش می‌گذارند (جانب اللهی، 1381: 249) .

انواع جن

1. صبیان: به نظر مردم روستای اسفند ایرانشهر اگر این جن به بچه‌ی نوزاد بزند دست و پای بچه بر می‌گردد و به اصطلاح چلی می‌شود که روز به روز لاغرتر شده و سرانجام می‌میرد، برای پیشگیری از چنین عارضه‌ای گیاهی به نام گنداکو که شبیه یونجه و خوش بو است و میوه‌ای شبیه ناخن دارد که به آن ناخن جن می‌گویند روی سنگ ریخته می‌‍سابند، گرد سیاه رنگی باقی می‌ماند که آن را در آب می‌ریزند و با آن خال هایی روی پیشانی، پشت پلک چشم، پشت دست، پشت پا و پشت گوش و نوک دماغ مریض می‌گذارند، به این عمل پاسبان یا حالک می‌گویند (همان: 261) .
2. مری: جنی به این نام است که اول یا آخر ماه در جایی که آتش و آب باشد سر یا پایش را در آب یا آتش می‌گذارد و به انسان حمله می‌کند، کسی که مورد حمله‌ی این جن قرار گیرد، مرض مری می‌گویند، علائم این بیماری این است که چشم بر می‌گردد، دهان کف می‌کند و کلید می‌شود و مریض دمر روی زمین می‌افتد (همان: 262) .

درمان جن زدگی (بادبگ) :
در روستای اسفند ایرانشهر وقتی کسی را جن می‌گیرد، شخص مبتلا به درد مفاصل می‌شود. این فرد را نزد ملا برده او چند نخ از موی بز را به قطعات کوچک تقسیم می‌کند، بعد آیه‌ای از قرآن را خوانده و به هر رشته می‌دمد و به یکی از مفاصل بیمار می‌بندد، این عمل دو تا چهار هفته و هفته‌ای یک بار روز شنبه یا چهارشنبه تکرار و نخ ها را عوض می‌کنند و هر بار همه‌ی مفاصل جز انگشت شست دست و پا را می‌بندد (همان: 261) .
برای درمان مری باید او را طاقباز یا به پشت بخوابانند و کفش روی دهان او بگذارند. یکی از راه های درمان جن زدگی دعا خوانی است. ملا روبروی مریض می‌نشیند، دعا می‌خواند و کلام شهادت به دهان می‌گذرد و به جن سوگند شیر مادر، نگین حضرت سلیمان و نگین چارم می‌دهد، دعای چهل کاف و عهد نامه می‌خواند تا اینکه جن مریض را رها می‌کند (همان: 262) .
در ایرانشهر برای بزرگ سال هم مراسمی به این شرح اجرا می‌شود:

1. ملا دعایی می‌خواند تا جن‌ها از اطراف مریض دور شوند.
2. ملا آیه‌ی موسوم به جنیان می‌خواند، جن اگر در آن اطراف باشد، خود را به ملا معرفی می‌کند. ملا از جن می‌خواهد که دست از مریض بردارد، اگر جن برود مریض خوب می‌شود، ولی اگر بماند، ملا جن را به شیری که از مادرش خورده سوگند می‌دهد، اگر قبول نکرد، او را به نگین انگشتر حضرت سلیمان قسم می‌دهد، چون جن ها برای شیر مادر و انگشتر حضرت سلیمان احترام ویژه‌ای قائلند و توهین به آن را گناهی بزرگ می‌شمارند، با این سوگندها جن از کله‌ی بیمار خارج می‌شود (همان: 249) .
سرطشت نشاندن: در میبد اگر جن کسی را دیوانه کرده باشد، سفره‌ای می‌اندازند و بیمار بر سر سفره می‌نشیند و درون سفره، هفت شیرینی، یک کاسه آرد، تخم مرغ، چوب هفت میوه، برنج، عدس، ماش، نخود، لوبیا، پنیر، سبزی، نمک و یک کاسه آب و چوب درخت انار شیرین با نظم خاصی می‌چینند. جادوگر در حالت خلسه با چوب به کاسه یا طشت آب می‌زند و با اوراد عجیب و غریب جن‌ها را احضار می‌کند. اگر اثر انگشت جن بر نمک بماند از ما بهتران آشتی کرده‌اند و بیمار بهبود می‌یابد (حیدریه زاده: 85) .
در میرجاوه برای درمان جن زدگی باید به اصطلاح تائیت (تعویذ) بگیرند. ملا دعایی می‌خواند و به مریض فوت می‌کند، جن خودش را نشان می‌دهد، ملا از او علت دشمنی را می‌پرسد، جن می‌گوید، مثلاً من در فلان جا نشسته بودم. او آمد، از روی من عبور کرد، یا بچه‌ی مرا لگد کرد. ملا می‌پرسد برای بخشیدن او چه خواسته‌ای دارد، آن خواسته را می‌پذیرد و جن را قسم می‌دهد دیگر به مریض آسیب نرساند (جانب اللهی، 1381: 249) .
در کوهمره دعانویس قبل از نوشتن دعا برای بیرون کردن جن از تن مریض بزرگ سال او را به طناب بسته و با ترکه‌ی انار به شدت کتک می زند به طوری که گاه ممکن است منجر به مرگ او می شود(موسوی: 13) .

آل زدگی
1. ناراحتی روانی زائو: در مشکین شهر اگر زائو بعد از زایمان دچار ناراحتی روانی شود نشانه‌ی این است که دچار آل زدگی شده است. مریض را روی دو زائو می‌نشانند، یک نفر بالای سرش پیت یا تشت می‌کوبد تا آل از آن دورو بر فرار کند و زن دیگری روبرویش می‌نشیند و مرتب سیلی به صورت زائو می‌زند و تند تند می‌گوید: «بگو بسم الله، بگو یا مریم. » یک نفر سنگ اجاق را می‌برد و به آب می‌اندازد، نفر دیگر مأمور می‌شود با داس آب را بزند و شوهر زن مجبور است، در محلی که زایمان انجام گرفته ادرار بکند، اسب نری را می‌آورند تا در دامن زائو جو بخورد، اگر بعد از تمام این کارها زن به هوش نیاید و حالش خوب نشود، مرغ سیاهی را می‌آورند و چهار نفر پاها و پره های مرغ را از چهار سمت می‌گیرند، طوری که مرغ بالای سر زائو بی حرکت باشد و نفر پنجم سر مرغ را از تن جدا می‌کند، طوری که خون مرغ به سرو صورت زائو بریزد، اگر با تمام این احوال زائو باز به حال نیاید، او را سر جایش می‌خوابانند و دو تا سیخ در طرف راست و چپش به زمین فرو می‌کنند و به نوک هر کدام پیازی می‌زنند و چند تا سوزن توی متکای زن فرو می‌کنند تا اگر آل زائو را برده باز گرداند. بعد از پایان این مقدمات برای معالجه‌ی اصلی سراغ دعا نویس می‎‌روند و دعانویس با خواندن اوراد و نوشتن طومار و فرو کردن سنجاق به متکای زن آل را فراری می‌دهد (ساعدی، 1354: 134) .
در تنگستان زنی که دچار آل زدگی شده نزد آخوندی که بهره (11) دارد و با ارواح خبیثه در ارتباط است می‌برند. او زن را آن قدر می‌زند که خسته می‌شود و می‌خوابد. سپس آخوند می‌گوید از بدنش بیرون برو. زن جواب می‌دهد خرما و نان را بیرون حیاط بگذارید تا بیرون بروم یا اینکه جگر می‌خواهد. چیزی را که خواسته حاضر می‌کنند و در نخلستان و یا کنار رودخانه قرار می‌دهند تا آن جن از بدن بیمار بیرون برود. آخوند خطاب به جن می‌گوید از ناخن راست زن بیرون برو و اگر جن از ناخن انگشت چپ زن بیرون می‌رفت زن می‌مرد. ولی اگر جن از انگشت دست یا پای راست بیمار بیرون برود بیمار شفا می‌یافت. این روش برای سایر بیماری‌های روحی نیز اجرا می‌شود (منصوری زاده و دیگران: 177) .
در الیشتر چنانچه زائو دچار یال (آل) شود شخصی که سر رشته و «بیه ره» (بهره) آل گیری دارد بالای سر او حاضر می‌کنند و او گیسوان زن زائو را می‌گیرد و می کشد و با ترکه مرتب به او می‌زند و یا با نشگون گرفتن مانع از این می‌شود که زائو از هوش برود در حین این کار مرتب ورد می‌خواند و گاه اذان زمزمه می‌کند و گاه برای ترساندن آل بالای پشت بام می‌روند و چند تیر تفنگ شلیک می‌کنند و عقیده دارند آل با این ترفندها می‌ترسد و زن زائو را رها می‌سازد (عسکری عالم: 230-231) .

سحر و جادو
تشخیص: کسی که دل به زندگی نمی‌دهد، از طریق باز کردن کتاب می‌فهمند که دلیل آن سحر و جادوست، سحر را اگر خاک کنند، می شود باطل کرد ولی اگر در محل عبور یا زندگی فرد بریزند باطل نمی‌شود. نظر که می‌گیرند، برای در رفتن قرآن است. منظور از قرآن ابتلا به دردهای ناگهانی است که از عوارض چشم زخم یا نظر خوردن است. برای این نوع امراض نظر می‌گیرند. اما برای امراض یا گرفتاری‌های دنباله دار که ممکن است پیامد سحر و جادو باشد سر کتاب باز می‌کنند، گاه عبور از روی بعضی چیزها موجب سحر شدن می‌شود، مثلاً در میبد بر این باورند که اگر دختری سر راه ادرار کند و کسی از روی آن عبور کند، جادو می‌شود. اگر پنبه دانه یا برگ مورد سر راه ریخته باشد سحر است و نباید از روی آن عبور کرد (تحقیقات میدانی مؤلف) .

انواع سحر

1. جگربند: برای این کار از قصابی جگر گوسفند سیاه می‌گیرند و نمی‌گذارند که آسمان جگر را ببیند و با دعاهای مختلف بر سیاهی جگر سوزن‌های زیادی فرو می‌کنند و آن را رو به قبله به دیوار آویزان می‎کنند، پس از بیست تا سی روز جگر ضعیف شده و همراه با شخص مورد نظر از بین می‌رود (حیدریه زاده: 85) .
2. دنبه گداز: همراه با دعاها و سحر یک دنبه‌ی پر از سوزن را در یک قبر کهنه به میخ آویزان می‌کنند و در زیر آن یک سینی می‌گذارند و چراغی روشن می‌کنند، وقتی تمام دنبه ذوب شد، زندگی شخص مورد نظر تمام می‌شود (همان: 86) .
3. رفع محبت: در میبد برای رفع محبت میان دو نفر، سه عدد تخم مرغ سیاه با ادرار هفت دختر نابالغ می‌جوشانند، روی تخم مرغ اسم دو نفر مورد نظر و اسم مادر آن ها را می‌نویسند، بعد ماست میراثی، آرد جو میراثی، کارد میراثی را بر می‎دارند. ماست و آرد را به هم خمیر می‌کنند، تخم مرغ و خمیر را روی تخت غسالخانه می‌گذارند و جداگانه با کارد می‌برند، طریقه بریدن به این نحو است که روی تخت رو به قبله نشسته و در حالی که می‌برند می گویند: بریدم میانجی فلان و بهمان (اسم دو نفری که مورد نظرشان هست می‌برند) . در این موقع کسی که با اوست می‌گوید نبر و او می‌گوید: بریدم و بریدم و می برد (تحقیقات میدانی مؤلف) .

پی‌نوشت‌ها:

1. owqab.
2. ruzmu.
3. sagtur.
4. dartojan.
5. dermi.
6. nalta.
7. pikog: مقدار برنجی که با نوک سه انگشت شست و نشانه و میانی بردارند.
8. gilvili.
9. dasbesun.
10. carcin.
11. bahra. منبع مقاله:
جانب اللهی، محمدسعید، (1390)، پزشکی سنتی و عامیانه ی مردم ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید