متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی (1)

متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی (1)

نویسنده : مهدی سرو چراغی
منبع : راسخون

سرآغاز
این نوشتار، گزارش گونه‌ای است از آراء و نقدهای برخی از متفکران اسلامی در مورد «تثلیث مسیحی» . البته عمده تمرکز بر روی آراء متفکرین شیعه بوده و نیم نگاهی نیز به آراء برخی متفکرین معتزله و اشاعره شده است. در ضمن گزارش، پاسخ‌ها و دفاعیه‌های متکلمین مسیحی نیز آمده و متقابلا نقدهای متفکرین اسلامی به آن پاسخ‌ها بیان شده است. و بالاخره در پایان، خلاصه و دسته‌بندی‌ای از اشکالات و نقدها را آورده و به بررسی و ارزیابی آنها پرداخته‌ایم.
این نگارنده سالهاست که علاقه به مطالعه و شناخت الهیات مسیحی داشته و بنا به دلائلی- که اجمالا در مقدمه خواهد آمد- تثلیث را موضوع مناسبی برای بررسی یافته است. زمینه این مطالعه نهایتا در کلاس جناب دکتر کرباسی زاده – در درس «تاریخ فلسفه غرب در قرون وسطی»- و نیز جناب دکتر سلیمانی اردستانی – در درس «الهیات مسیحی» – فراهم شد. و از آنجا که تثلیث از ارکان تفکر مسیحیت است و فهم آن متوقف بر فهم منظومه فکری- الهیاتی مسیحیت است، باب ورود به مطالعه سایر آموزه‌های بنیادین مسیحیت باز شد و بموازات بررسی تثلیث، دورنمائی از این آموزه‌ها نیز برایم حاصل شد که البته اساتید بزرگوار جناب حجه الاسلام و المسلمین دکتر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی و جناب دکتر کرباسی زاده در این زمینه، نقش بسزائی داشتند، که از زحمات و راهنمائی‌های ایشان تقدیر و تشکر می‌نمایم.

مقدمه
بی تردید یکی از واقعیت‌های جدی و تاثیر گذار جوامع بشری، پدیده «ادیان»می باشد . ادیان مختلف، علیرغم تفاوت‌های جوهری و ظاهری، غالبا در این اصل مشترک‌‌اند که در پی رفع نیاز فطری بشر به دین و گشودن راه رستگاری و سعادت می‌باشند. در بین ادیان موجود، سه دین بزرگ اسلامِ، مسیحیت و یهودیت بعنوان ادیان ابراهیمی از اهمیت ویژه ای برخوردارند. و با وجود نقاط مشترک اعتقادی و حتی عبادی‌ای که در این سه دین وجود دارد، هر کدام داعیه حقانیت داشته و با ضمیمه نفی تکثر گرائی در حقانیت، ادیان دیگر را باطل یا منسوخ می‌شمارد.
(1) از طرفی هر گروه از منادیان این سه دین، دعوت به سعادت ابدی(خلود در بهشت) می‌کنند و عدم پیروی و انکار دین خود را موجب شقاوت ابدی (خلود در جهنم )می دانند .لذاست که براحتی نمی توان این ادعاها را نادیده گرفت و باید در جستجوی دین حق، به تحقیق و بررسی ادیان مذکور بپردازیم.(2)
البته ممکن است برای بسیاری از متدینین به این ادیان، هیچگاه احتمال حقانیت دو دین دیگر مطرح نگردد، و لذا انگیزه‌ای برای تحقیق پیرامون این ادیان نداشته باشند. که شاید بتوان از جمله علل این امر، به چند مورد اشاره نمود:
1) عدم رسیدن پیام و یا داعیه حقانیت ادیان دیگر به این افراد.
2) آشنا بودن با این ادیان، منتهی از طریق واسطه‌هائی غیر امین، که در واقعیات این ادیان دخل و تصرف نموده و صورت تحریف شده وقاعده غیر قابل قبول این ادیان را گزارش می‌کنند.
3) بزرگ شدن در محیط‌هائی که از کودکی القاء حقانیت دین خود در آن می شده و بقدری این القائات بر فضای فکری این افراد سیطره داشته که حتی احتمال حقانیت سایر ادیان نیز به ذهن آنها خطور نمی‌کرده و چه بسا خود تبدیل به یکی از مبلغین دین خود و منتقدین ادیان دیگر می‌شده‌اند.
در کنار این گروه، دسته دیگری از دینداران می‌باشند که – معمولا بخاطر نبودن عوامل مذکور- متوجه «احتمال حقانیت» ادیان دیگر شده و به دنبال آن در معتقدات دینی خود تردید می‌کنند و از آنجائیکه هر کدام از این ادیان، داعیه تامین سعادت ابدی و نیز دفع شقاوت ابدی را دارند، در پی تحقیق برآمده و چه بسا این مسأله تبدیل به اساسی‌ترین مساله زندگی‌شان گردد و مدت‌ها رنج مطالعه و تحقیق را بر خود تحمیل کنند.

راه های شناخت
کسی که درصدد تحقیق پیرامون حقانیت ادیان بر می آید، ابتدا با این سوال روبرو می شود که با توجه به تعدد ادیان، از چه راهی می‌توان دین حق را شناخت:
– آیا باید تمام آموزه‌های ادیان بررسی و سپس با هم مقایسه گردد؟
– یا وضعیت پیروان هر کدام از این ادیان و تاثیر ادیان مذکور در متدینین و جوامع آنها، مورد مطالعه قرار گیرد؟
– یا مثلا به سراغ علماء هر دین رفته و ببینیم منطق یا توانائی‌های معنوی و کرامات کدام گروه بیشتر است؟
– یا اینکه مسائل بنیادین هر دینی را بررسی و ارزیابی کنیم؟
– و یا …
بنظر می‌رسد ، تنها راهی که برای عموم می توان پیشنهاد نمود « بررسی مسائل بنیادین ادیان » می باشد . زیرا به نتیجه رسیدن گزینه های دیگر – صرفنظر از مشکلات معرفتی آنها – از حد توان عموم مردم خارج است و باید توسط گروه‌های کارشناسی در بازه زمانی طولانی صورت گیرد.

ابزار شناخت
در این مرحله، سوال مهم دیگری رخ می‌نمایاند و آن اینکه قضاوت راجع به مسائل بنیادین، در صلاحیت کدام یک از ابزارهای شناختی بشر می‌باشد.
توضیح اینکه، انسان دارای چند نوع ابزار شناختی است که می‌توان آنها را در چهار دسته گنجاند:
1) عقل
2) حس و تجربه
3) نقل
4) کشف و شهود
که متناسب با هر کدام ، نوعی شناخت بقرار زیر حاصل می‌شود:
1) شناخت عقلی و فلسفی
2) شناخت تجربی
3) شناخت نقلی و تعبدی
4) شناخت عرفانی(3)
علیرغم وجود اختلاف نظر مکاتب فکری مختلف در این زمینه، دیدگاه مورد قبول این است که تنها ابزاری که در شروع، صلاحیت ارزیابی مسائل بنیادین اعتقادی را دارد، «ابزار عقل» می‌باشد.(4)
بله، پس از حل برخی مسائل بنیادین، و از جمله اثبات حجیت نقل- توسط عقل- می‌توان سایر آموزه های ادیان را که عقل معمول بشری از درک آنها عاجز است، به مدد نقل معتبر حاصل نمود، و با طی این طریق و عمل به دستورات معتبر دین حق، به مراتبی از کشف و شهود رسید و یافته‌های عقلی و نقلی را شهودا ادراک نمود.(5) ولی بهرحال نباید فراموش نمود که تنها روزنه امن برای ورود به مباحث بنیادین اعتقادی، عقل می‌باشد. آنهم با استدلال‌های مبتنی بر بدیهیات اولیه که مورد قبول تمام افراد بشر، با هر آئین و مسلکی است.
تثلیت ، یکی از بنیادی ترین اعتقادات مسیحیت
علیرغم اینکه «توحید» یکی از اعتقادات جدی و بنیادین مسیحیان است(6) ، بگونه‌ای که بهیچوجه حاضر نیستند خود را از زمره موحدین بیرون بدانند (7) ،شاهد آموزه مهم دیگری در بین مسیحیان، بنام«تثلیث» می‌باشیم که بظاهر با «توحید»منافات دارد. این آموزه تقریبا بین تمام فرقه‌های اصلی مسیحی- حتی پروتستانها – از مقبولیت تام و اهمیت ویژه‌ای برخودار می‌باشد.(8) اهمیت این آموزه تا حدی است که در قطعنامه معروف«شورای نیقیه» (قانون نیقاوی) در مورد منکرین الوهیت حضرت عیسی (ع)- که یکی از ارکان تثلیث بشمار می‌رود – اینگونه آمده است: «لعنت باد بر کسانیکه می‌گویند زمانی بود که او[عیسی]وجود نداشت و یا اینکه پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی بوجود آمد و بر کسانی که اقرار می‌کنند وی از ذات یا جنس دیگری است و …(9)»
و البته با توجه به جوهره اصلی مسیحیت، این جایگاه و اهمیت ویژه برای تثلیث، چندان نیز دور از ذهن نیست؛ اساس مسیحیت بر پایه ایمان به بشارتی است که مسیح برای نجات بشر آورده است. این نجات از جانب«خدا»و توسط«عیسی مسیح» آورده شده و عمل آمرزش و تطهیر نفس از گناه، پس از عروج عیسی، بوسیله «روح القدس» ادامه می‌یابد.(10) بدین ترتیب تثلیث بگونه‌ای با اساس مسیحیت گره می‌خورد که علیرغم تمام انتقادات و اشکالاتی که مخصوصاً از طرف مسلمانان به آن گرفته شده، همچنان منزلت خود را نزد مسیحیان حفظ نموده است.
از آنچه گذشت می‌توان براحتی این نتیجه را گرفت که کسی که در جستجوی دین حق، با مسیحیت مواجه می‌شود چاره ای جز بررسی این آموزه مهم و اساسی ندارد، و تأیید و رد این آموزه توسط عقل، نقش تعیین کننده‌ای در قضاوت او در مسیحیت خواهد داشت.
در اینجا مناسب است مطالب گذشته را اینگونه صورت بندی نمائیم :
1) ما شاهد ادیانی هستیم که وعده سعادت ابدی- در صورت تبعیت از آن ادیان – و انذار ازشقاوت ابدی- در صورت عدم پیروری از ان آدیان – را مطرح می‌کنند.
2) قائل به تکثر گرائی در حقانیت نیستیم؛ لذا فقط یک دین می‌تواند حق باشد.
3) بنابراین برای رسیدن به سعادت ابدی و دفع شقاوت ابدی، در قدم اول باید حقانیت ادیان مدعی را بررسی کنیم. (زیرا انسان فطرتا بدنبال کسب منافع و دفع مضار می‌باشد.)
4) تنها راهی که برای شروع بررسی ادیان موجه بنظر می‌رسد، بررسی مسائل بنیادین ادیان است.
5) صلاحیت بررسی صدق و کذب و توجیه مسائل بنیادین ادیان را تنها و تنها«عقل» دارا می‌باشد، آنهم با استدلال های مبتنی بر بدیهیات اولیه.
6) یکی از بنیادی ترین مسائل ادیان توحیدی، «توحید» می‌باشد.
7) «تثلیث» از مسائل بنیادین مسیحیت است که بظاهر با توحید ناسازگار است.
8) نتیجه اینکه: برای بررسی مسیحیت و حقانیت آن، یکی از اولین مسائلی که باید مورد بررسی قرار گیرد«تثلیث مسیحی»است.
و شاید یکی از عللی که موجب شده متفکرین مسلمان، نقدهای فراوانی بر تثلیث وارد کنند، همین مطلب بوده. در این نوشتار سعی شده گزارش اجمال گونه از این اشکالات و نیز پاسخ‌های متفکرین مسیحی به اشکالات مذکور آورده شود، بگونه‌ای که فضای کلی رد و ایرادها روشن گردد و بتوان به قضاوتی منطقی در این مورد برسیم.
تاریخچه تثلیث (11)
پس از حضرت مسیح، جامعه مسیحیت تا اوائل قرن چهارم، با دو مشکل اساسی مواجه بود:
اولین مشکل، وجود آزارها و شکنجه‌ها و محدودیت‌هائی بود که از طرف امپراطوری روم بر مسیحیان وارد می‌شد. این فشارها و شکنجه‌ها هر چند دارای فراز و نشیب بود ولی همواره ادامه داشت تا اینکه در اوائل قرن 4 م حوادث بگونه‌ای متفاوت رقم خورد؛
قسطنطین که یکی از فرزندان باقیمانده امپراطور روم بود، پس از کنار زدن رقبای خود- بکمک مسیحیان(12)– و تحکیم تسلط خود بر روم غربی، «فرمان میلان» مبنی بر «تساهل مذهبی» را در سال 313 م اعلام کرد . او که مسیحیت را دارای قابلیت های زیادی برای تحکیم اقتدار خویش می دید ، حدود سال 324م ، ضمن اعلام آزادی مذهب در کل رم، خود را بطور قطع مسیحی خواند و اتباعش را به مسیحیت دعوت کرد.(13)
مشکل دوم جامعه مسیحیت که بموازات فشارها و محدودیت‌های حکومت روم، جامعه مسیحیت را دچار ضعف و بحران می‌نمود، اختلاف نظرهای الهیاتی راجع به ماهیت مسیح بود . ریشه این نزاع‌ها به پولس(14) و آراء او بر می‌گردد. با وارد شدن آراء پولس و به تبع او یوحنا، دو نظام الهیاتی بین مسیحیان شکل گرفت که در یک تفکر، عیسی دارای جنبه‌های بشری است و در تفکر دیگر او را موجودی الوهی می‌بینیم.(15)
این نزاع همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال 318م به اوج خود رسید ؛ کشیشی از شهر باوکالیس مصر بنام «آریوس» بر مخلوق بودن مسیح تاکید کرد. تاثیر گذاری سریع آراء او حتی بر روحانیون مسیحی، واکنش شدید اسقف شهر اسکندریه، الکساندر را بدنبال داشت؛ الکساندر بخلاف آریوس- که قائل به همانندی مسیح با خدا و مخلوق بودن او بود- از «همذاتی» مسیح با خدا و الوهیت و غیر مخلوق بودن او جانبداری می‌نمود.
کلیسا از نفی الوهیت مسیح، احساس خطر جدی می‌نمود و بنیاد مذهبی مسیحی را در معرض فروپاشی می‌دید. از سوئی دیگر، این نزاع قسطنطین را نیز بسیار نگران کرده بود. زیرا او ضعف مسیحیت را موجب ضعف اقتدار و حکومت خود می‌دانست. لذا با دعوت همه اسقف‌ها به نیقیه نخستین شورای عمومی کلیسا را در سال 325 م تشکیل داد. این شورا با ریاست عالیه خود او تشکیل جلسه داد و پس از بحث‌ها و گفتگو‌های علمای مسیحی، نهایتا رای شورا بنفع الکساندر رقم خورد و الهیات پولسی در قالب «اعتقاد نامه نیقیه» مطرح گردید (16) که در آن همذاتی مسیح با خدا تصریح شده بود:
«ما به خدائی یگانه معتقدیم، به پدر قادر مطلق، آفریننده همه چزهای آشکار و نهان، و به یک خداوندگار، به عیسی مسیح، پسر خدا، بوجود آمده…نه آفریده، همذات با پدر… که بخاطر ما مردم و بخاطر نجات ما فرود آمده، مجسم شده، بشر گشته، …»(17)
این اعتقاد نامه به این صورت و بدین سرعت در اثر فشار امپراطور بتصویب رسید. چرا که او می‌خواست هر چه زودتر، کشمکش پایان یابد و صلح و آرامش در کلیساها برقرار گردد. (18)
در این شورا دومین رکن از ارکان تثلیث (الوهیت مسیح) شکل گرفت ولی درباره رکن سوم آن(الوهیت روح القدس) بحثی بمیان نیامد و صرفا به ایمان به روح القدس بسنده شد. پس از گذشت چند دهه، این بحث نیز در قالب «هم جوهر بودن روح القدس با خدا و مسیح»توسط آتاناسیوس مطرح گردید. که بنوبه خود بهانه‌ای شد برای تشکیل شورای عمومی قسطنطنیه در سال 381م. در این شورا، بر الوهیت و هم جوهری روح القدس با ذات الهی، تاکید شد و اعتقاد به اینکه مسیح یا روح القدس، تابع پدر یا در مرتبه وجودی پائین‌تری قرار دارند، بدعت شمرده شد.(19)
و بدین ترتیب «تثلیث مسیحی» شکل نهائی و رسمی خود را در سال 381 م پیدا نمود و تاکنون از معتقدات رسمی و مهم کلیسا بشمار می رفته است .
مطلبی که پس از بیان تاریخچه تثلیث، از ذکر آن ناگزیریم و برای بررسی آموزه تثلیث باید به آن بپردازیم، آشنائی با محتوا و مفهوم این آموزه است، که فصل آینده به آن می‌ پردازد.

تقریرهای تثلیث
ابتدا برای روشن‌تر شدن منظور متفکران مسیحی از تثلیث، چند مورد از تقریرهای آنان را آورده سپس به نقدهای متفکرین مسلمان بر تثلیث خواهیم پرداخت:
در کتاب تعلیمات دینی کلیسای کاتولیک اینگونه آمده است:
«تثلیث واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمی‌کنیم؛ بلکه به خدای واحد در سه اقنوم :«تثلیثی که از نظر جوهر واحد است.» (شورای قسطنطنیه)پس اقانیم ثلاثه در یک الوهیت سهیم نیستند؛ بلکه هر یک از آنها کامل خدا هستند: «پدر همان پسر است و پسر همان پدر است و پدر و پسر همان روح القدس هستند؛ یعنی از نظر سرشت و طبیعت یک خدا هستند.»(شورای تولدو). «هر یک از اقانیم ثلاثه، همین حقیقت، یعنی جوهر و ذات و سرشت الاهی هستند.»(شورای لاتران.)(20)
همچنین آمده است:
«اقانیم ثلاثه واقعا از هم متمایز هستند: «خدا یگانه است اما تنها نیست. پدر، پسر و روح القدس صرف نام‌هائی نیستند که به کیفیت‌های وجود الهی دلالت کنند؛ زیرا آنها واقعا متمایز از همدیگرند. نه پسر پدر است و نه پدر پسر و نه روح القدس پدر یا پسر است.»(شورای تولدو)آنها از نظر منشأ با هم تفاوت دارند:«این پدراست که متولد می‌کند، این پسر است که متولد می‌شود و این روح القدس است که صادر می‌شود.»(شورای لاتران). وحدت الهی سه گانه است.»(21)
در مقابل عبارات بالا، توماس میشل- از متکلمین معاصر مسیحی – اینگونه می‌گوید:
«دریافت ما از طبیعت واحد خدای سه گانه چنین است: به خدای واحدی ایمان داریم که طبیعت او بر سه صفت استوار است. خدای یکتا خود را بعنوان آفریدگار توانا و مولای حیات، آشکار می‌سازد، مسیحیان او را «پدر»یا «پدر ما»می‌خوانند. همو پیام یا کلمه ازلی خود را در عیسای انسان برای ما متجلی ساخت. نیز وی دارای وجودی فعال و حیاتبخش در مخلوقات است. (مسیحیان این وجود را «روح القدس»می‌نامند.) مسیحیان مانند مسلمانان معتقدند که صفات خدا متعدد است : ولی بعقیده آنان، سه صفت از صفات بیشمار خداوند،مثل خود او ، ازلی و همراه با ذات او و ضروری هستند . صفات مذکور عبارتند از : طبیعت ذاتی و متعالی خدا (پدر) ،کلمه خدا که در عیسای انسان مجسم گردید، و وجود حیات بخش خدا در مخلوقات. این صفات ازلی هستند؛ زیرا در ذات خدا دگرگونی راه ندارد و ذات او پیوسته ثابت است. همچنین این صفات با ذات خدا هستند و صفات خارجی نیستند که به وی منضم شده باشند، یا اموری ظاهری که ما افراد بشر ، آنها را برای خدا وضع کرده باشیم. سرانجام اینکه صفات یاد شده ضروری هستند و نمی توان هیچکدام از آنها را انکار کرد یا از خدا جدا نمود ؛ خدا خودش را اینگونه در کتاب مقدس نشان داده است.»(22)
هنری تیسن از متکلمین پروتستان مسیحی در مورد تثلیث اینگونه می‌گوید:
«در ذات واحد الاهی، سه اقنوم وجود دارد. هر چند در جهان، مثال کاملی در مورد تثلیث اقدس وجود ندارد ولی عقل انسان در این مورد، نمونه خوبی است. عقل انسان می‌تواند با خودش مشورت کند و در عین حال می‌تواند در مورد نتایج حاصله نظر بدهد و این مثال خوبی در مورد تثلیث اقدس است.(23) »
همو در جایی دیگر ابتدا برداشتی انحرافی از تثلیث را بیان می‌نماید:
«اعتقاد به تثلیث اقدس از اعتقاد به وجود سه خدا و همچنین اعتقاد پیروان سابلیوس، باید جدا شود، اعتقاد به وجود سه خدا عبارتست از قبول کردن سه خدای جدا از یکدیگر. پیروان این عقیده معتقدند که این سه خدا دارای هدف و تلاش واحد می‌باشند . در حالی که عقیده صحیح این است که خدا، هم در ذات و هم در هدف و تلاش واحد می‌باشد؛ یعنی خدا ذاتا یکی است.
پیروان سابلیوس معتقدند که خدای واحد در تثلیث تجلی کرده است؛ ولی ذاتاً دارای تثلیث نمی‌باشد. … بدین طریق آنها به تثلیث ظاهری اعتقاد دارند نه تثلیثی که ذاتاً در خدا وجود دارد برای روشن شدن عقیده آنها می‌توان گفت که همان طوری که یک شخص می‌تواند هنر پیشه و معلم و دوست باشد، یا اینکه هم پدر باشد و هم پسر و هم برادر، در مورد خدا هم ظهور خدا بعنوان پسر و روح القدس، ظاهری است نه یک حقیقت ذاتی. این اعتقاد در واقع بمنزله انکار تثلیث اقدس می باشد؛ زیرا تثلیث را یک امر ظاهری می‌داند که خدا به آن صورت جلوه کرده است.»(24)
سپس در جای دیگر اصطلاح تثلیث را در الهیات مسیحی اینگونه شرح می دهد:
«در الهیات مسیحی، اصطلاح «تثلیث اقدس»به این معناست که در خدای واحد سه شخصیت یا اقنوم مشخص وجود دارد که هم ذات بوده، بنام پدر و پسر و روح القدس معروف اند . ما خدای واحد را که دارای سه اقنون می‌باشد را عبادت می‌کنیم . اعتقاد آتاناسیوس [نیقیه]این اعتقاد را به این صورت بیان می کند: «ما خدای واحد را که دارای تثلیث می باشد و تثلیث را که دارای وحدت می باشد، عبادت می کنیم . اقانیم ثلاثه از یکدیگر متمایز هستند ولی ذات الهی را قابل تقسیم نمی‌دانیم. این سه اقنوم با یکدیگر دارای ابدیت و تساوی همانند می‌باشند؛ بطوریکه ما وحدانیت کامل را در تثلیث و تثلیث کامل را در وحدانیت عبادت می‌کنیم.»(25)
همچنین می گوید:
«وحدانیت الهی با تثلیث وی تضادی ندارد؛ زیرا وحدانیت مانند یک ، عدد واحد بسیط نیست. در وحدانیت خدا در عین حال که معتقد به یکی بودن او هستیم، وجود اقانیم ثلاثه در خدای واحد را قبول داریم. اعتقاد ما این است که در ذات الهی، در عین وحدت تثلیث هم وجود دارد.»(26)
حدّاد – یکی از محققان مسیحی که در وادی وحدت ادیان تلاش می‌کند- در پاسخ به اشکال برخی به تثلیث، اینگونه می گوید:
«بله از وجه واحد، سه تا یکی نمی‌شود و واحد ، سه نمی‌شود . اما از وجوه مختلف ، امکانش هست. پس نصارا جوهر خدا یا طبیعت الهی او را یکی می‌دانند و اقانیم ذاتی را سه تا و این به آن معنا نیست که سه را واحد و واحد را سه قرار داده اند. (27) »
میلر در تفسیر انجیل یوحنا می‌گوید:
«بنا به گفته علمای علوم الهی، در ذات یگانه خدا سه اقنون است: «پدر»و «پسر»که کلمه خداست و «روح القدس». این سه یک خدای واحد می‌باشد. اصل و ذات آنها یکی است، در قدرت و جلال مساوی می‌باشند.»(28)
مونتگمری وات در توضیح تثلیث با اشاره به موحد بودن مسیحیان می گوید:
«مسیحیان همچنین به یگانگی خدا اعتقاد دارند. یکی از اعتقاد نامه‌های عمده آنها، یعنی اعتقاد نامه نیقیه، با این کلمات شروع می شود: «من به یک خدا اعتقاد دارم.» اما در عین حال آنها اعتقاد دارند که خدا بگونه‌ای سه گانه است. آموزه تثلیث ظریف و پیچیده است و مسیحیان معمولی باید آنرا بدون اینکه بتوانند کاملاٌ توضیح دهند ، بپذیرند . فرمول انگلیسی آن این است: « یک ذات و سه شخص » وجود دارند . »
سپس می‌گوید که منظور از کلمه «Person» (شخص)همان «Hyppostasis»یا «اقنوم» است.»(29)
همچنین توماس آکوئینی از برجسته‌ترین متفکرین در قرون وسطای مسیحی، در رد دلایل برخی از مسلمانان در مخالفت با تثلیث می گوید:
«این سه شخص از لحاظ ذات، تعدد ندارند… نمی تئان در سه شخص الهی، سه الوهیت را که به لحاظ عدد متفاوتند دید. بلکه لزوما یک خدای بسیط را می توان دید؛ چون جوهر کلمه و محبت [یعنی روح القدس] در خدا متفاوت از جوهر خدا نیست. ما به سه خدا اقرار نمی‌کنیم بلکه خداوند در سه شخص، واحد و بسیط است.»(30)
ادامه دارد …

پی نوشت ها :

1.بدیهی است اگر قائل به تکثر گرائی در حقانیت باشیم، امکان حقانیت هر سه دین درکنار هم وجود دارد.
2.هر چند احتمال حقانیت ادیان مذکور ضعیف باشد ولی چون میزان محتمل (سعادت ابدی و شقاوت ابدی) بالاست، ارزش تحقیق در مورد آنها، زیاد می‌گردد.
3.مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج1، درس 4.
4.از جمله اشکالاتی که به شناخت‌های دیگر وارد است ازاین قرار می‌باشد:
شناخت تجربی با توجه به محدودیت حس، منحصر به قلمرو محسوسات است و از قضاوت در مورد ماوراء محسوسات- نفیا و اثباتا- عاجز است. نیز شناخت تعبدی، مبتنی بر اثبات حقانیت منبع است. که در ادیان این منبع«وجود خداوند» است که باید آنرا اثبات نمود. همچنین شناخت عرفانی نیز بنوبه خود با مشکلاتی روبه روست؛ حصول کشف و شهود برای عامه مردم، نادر است. و اساسا کشف و شهود متوقف است بر اثبات حقانیت یک دین و عمل به دستورات آن در طول سالیان متمادی، مضافا اینکه این کشف و شهودها و نیز تشخیص منشاء کشف و شهود، غالبا بسیار مشکل و خطا آلود است.
لذا تنها راهی که برای عموم مردم باقی می‌ماند، شناخت عقلی می‌باشد. (ر.ک.آموزش عقاید ، ج 1، درس 4)
5.همان، ج1، ص 57.
6.توماس میشل، کلام مسیحی ، ص 72.
7.علاوه بر اینکه در عهد قدیم (خروج، 20: 3-5 ؛ تثنیه ، 5: 7-9)و عهد جدید (یوحنا، 17: 3، مرقس، 12: 29 و …)بر توحید بشدت تاکید شده، این اصل نزد پیروان مسیحیت اصلی قطعی بوده و عالمان مسیحی در طول تاریخ بر این اصل تاکید کرده و بر آن اقامه برهان نموده‌اند:
یوحنای دمشقی می گوید :«کسانی که به کتاب مقدس اعتقاد دارند ، در وحدانیت خدا شک نمی کنند .» (المئه مقاله فی الایمان الارثوذکسی ،ص 61) اوبرای اثبات توحید ، اینگونه استدلال می کند : « از آنجا که خدا در همه صفاتش کامل است ، پس کثرت بر دار نیست … و نیز اگر دو خدا جهان را اداره کنند ، جهان فاسد و منحل می شود .» (همان ) (نقل از درسنامه ادیان ابراهیمی ،ص183,184)
آگوستین (م 430-354) که از نظریه پردازان بزرگ مسیحی در موضوع تثلیث است ، مهمترین صفت خدا را «وحدت» میداند.واو راتنها موجودی می داند که واقعا هست وشایسته است به او «وجود» گفته شود .(محمد ایلخانی ، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس ، ص96,97)
همچنین توماس میشل – ازکشیشان مسیحی معاصر – اینگونه می گوید : « یکی از اعتقادات اساسی مسیحیان ، ایمان به خدای یکتاست. درک یگانگی خداوند در مسیحیت ، اهمیت زیادی دارد و هر تفسیری از سه گانگی ذات خدا که وحدانیت او را مخدوش کند ، از نظر ایمان مسیحی مردود است . (توماس میشل ، کلام مسیحی ، ترجمه حسین توفیقی ،ص72)
8.البته نظریه تثلیث پس از دوران اصلاحگری دچار فراز و نشیب‌هائی گردید. بعنوان نمونه نهضت‌های متعددی از جمله نهضت ضد تثلیث در برخی کشورهای اروپائی بوجود آمد . و پس از عصر روشنگری، آئین تورع، دئیسم و تجربه گرائی، تثلیث را آموزه‌ای غیر موجه و نامعقول معرفی کردند. نیز ظهور جریان نقد کتاب مقدس، موجب مناقشه در تثلیث نیز گردید . (محمد ایلخانی، دانشنامه جهان اسلام، تثلیث، ص 484)ولی بهرحال این آموزه همواره جایگاه خود را در بین کلیسا و جریان های غالب مسیحیت حفظ نمود.
9.از جمله اینکه مردی اسپانیائی موسوم به میکائیل سروتوس که پیشوای فرقه «اونیتاریانیسم» بود، در شهر ژنو محکوم به کفر و الحاد شد. او پس مطالعه دقیق صحف عهد جدید ، و عدم مشاهده تثلیث در آن، معتقد شد که این عقیده کفر محض و باطل است و رساله ای بنام «درباره خطاهای تثلیث» در سال م 1531 منتشر ساخت. و علیرغم انتظارش، حتی پروتستان ها نیز از حرکت او استقابل نکردند، بلکه مدتی تحت تعقیب و متواری بود تا اینکه نهایتا در سال م 1553 در ژنو او را زنده در آتش سوزاندند . (جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 681,680)
10. دانشنامه جهان اسلام ، تثلیث، ص 481.
11.درباره تاریخچه و ریشه‌های تثلیث و آموزه‌های مرتبط با آن ، بحث‌های زیادی صورت گرفته است. مخصوصا برخی دانشمندان غربی، با مطالعات تطبیقی خود متوجه شباهت های عجیبی بین این عقاید و برخی آموزه‌های ادیان هندی شده اند. همچنین در برخی از باورهای بت پرستان در مورد خدایانشان- مانند میترا، تموز، ادونیس و اوزیریس- تعابیری بسیار شبیه به تعابیر مسیحیان از مسیح یافت می شود.(آشنایی با ادیان بزرگ، ص 173- 169)این نظریات مویدی است برای آیه شریفه ذیل که: «و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم. یضاهئون قول الذین کفروا من قبل.»( و مسیحیان گفتند که مسیح پسر خداست . این صرفا سخنی است که بر زبانهایشان جاری می‌کنند [و واقغعیت و صحت ندارد] این گفتار شبیه قول کفار قبل ایشان است. ) (توبه/30)
ولی بهر حال در این تاریخچه مختصر، به این ریشه ها نمی پردازیم و صرفا ردپای تثلیث را تا شواری نیقیه (سال 325م) دنبال می‌نمائیم.
12.او در سال 312 م در یکی از جنگ‌ها، ناگهان ادعا می کند که در خواب صدائی می‌شنود که به او امر می‌کند روی سپرهای سربازانش، علامت و نشانه مسیح را بگذارد . او در پی این ادعا، با کمک مسیحیان و پیروان میترا- که زیر صلیب نورمیترائی سالها جنگیده بودند- توانست در جنگ پیروز شود و فرمانروای مسلم مغرب گردد.(ویل دورانت ، تاریخ تمدن، ج3، ص 764)
13.ویل دورانت بر اساس شواهد وقرائن متعددی که می‌آورد، ادعا می‌کند که این تغییر مذهب یک مانور خردمندانه سیاسی بود تا یک عمل ناشی از اعتقاد مذهبی.(همان، ص 766و765)
14.تأثیر پولس در این نظام بقدری مشهود است که محققین او را در کنار عیسی مسیح، موسس دوم مسیحیت می‌شمارند. (سلیمانی اردستانی، پسر خدا در عهدین و قرآن، ص 129)
15.این دو گانگی در اناجیل اربعه نیز کاملا مشهود است . (پسر خدا در عهدین و قرآن، ص108-103)
16.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج3، ص 770.
17.همان
18.جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 635و 634.
19.دانشنامه جهان اسلام، محمد ایلخانی، تثلیث ، ص 482.
20.کتاب تعلیمات دینی کلیسای کاتولیک ccc.p.60 نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت
21.همان.
22.توماس میشل، کلام مسیحی، ص 76
23.هنری تیسن، الاهیات مسیحی، ترجمه ط.میکائیلیان، ص 96، نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت . ص 126.
24.همان ص 88 از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ص 127و 126.
25.همان ص 127.
26.همان (الهیات مسیحی)ص 87، نقل از درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت ص 127.
27.حدّاد، الانجیل فی القرآن، بی جا، بی چا، بی سا، ص 376. نقل از مواجهه قرآن با فرهنگ مسیحیت، اعظم پویا، ص 147.
28.میلر، و.م. تفسیر انجیل یوحنا ، ص 2، نقل از پسر خدا در عهدین و قرآن، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص 55.
29.Monogomery Watt, W:ISLAM AND CHRISTINITY TODAY, P. 49 . نقل از پسر خدا در عهدین و قرآن، ص 56و55.
30.توماس، رساله «نامه‌ای به گروه آواز خوانان انطاکیه» ص 131، نقل از : قرآن و کتاب مقدس. دنیزماسون. ترجمه فاطمه سادات تهامی، ص 136و135.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید