قرآن و تئوری تحوّل (2)

قرآن و تئوری تحوّل (2)

نویسنده: عبدالحسین خسرو پناه

رویکرد اندیشمندان غربی درباره آفرینش انسان

دیدگاه چارلز هاج
چارلز هاج،(1) یکی از محافظه کاران آمریکایی از مدرسه مذهبی « پرینستون »(2) است که به لحاظ اعتقادش به کتاب مقدّس، تسلیم « نظریّه تکامل » نشد. وی بین حقایق مهمّی که به رسولان معصوم ارائه شده و قصد تعلیم آنها را داشتند، با عقایدی که به نحو اتّفاق مورد اعتقادند، فرق می گذاشت. آنان در نتیجه، از « اخترشناسی کپرنیکی » دفاع می کردند؛ زیرا نویسندگان کتاب مقدّس، گرچه به « زمین مرکزی » اعتقاد داشتند؛ ولی چنین تعلیمی نمی دادند.
چارلز هاج اندیشه تکامل انسان را به جهت تضادّی که بین آن و تعالیم کتاب مقدّس و رسولان می دید، نپذیرفت.(3)

دیدگاه جیمز مکاش
جیمز مکاش،(4) فیلسوف اسکاتلندی و رئیس دانشگاه پرینستون، بر این عقیده است که خداوند، نه فقط طرح اوّلیه کلّ جریان تکامل را مقرّر داشته است، بلکه از آن پس، از طریق چیزی که به نظر ما تحوّلاتِ خود به خود می آید، به کار خود ادامه می دهد. تغییرات اتّفاقی که داروین نتوانسته است هیچ گونه تبیینی برای آنها به دست دهد، چه بسا معلول دخالت و انتخاب ماورای طبیعی یک مدبّر کارساز باشد که تغییرات ظاهراً اتفاقی ا در جهت قصد و اراده خود هدایت می کند.

دیدگاه بنیاد پردازان ( فاندامنتالیسم )
این گروه، برخلاف « محافظه کاران »، معصومیّت یا خطاناپذیری کتاب مقدّس را به معنای ظاهری اش حمل می کردند و اعتقاد راسخی به مرگ فدیه وار مسیح ( علیه السّلام ) و رجعت او داشتند. هواخواهان افراطی تر، نه تنها به « نظریّه تکامل »، بلکه به طور کلی به علوم و آموزش جدید حمله می کردند و آنها را « مادّی و الحادی » می دانستند.(5)

دیدگاه مذهب کاتولیک
« نص گرایان کاتولیک » که نه تنها به ظاهر کتاب مقدّس متّکی بودند، « نظریّه تحوّل » را به دلیل مخالفت آن با نص کتاب مقدّس رد می کردند؛ اما « کاتولیک های تأویل گرا » با تأمّل و حزم بیشتری با این مسئله مواجه شدند: این عده، حقایق وحیانی را تنها نهفته در کتاب مقدّس نمی دانستند و تفسیر مجتهدانه کلیسا را هم، بخشی از این حقایق می شمردند؛ بنابراین، برای کتاب مقدّس، سطوح و ساحت های مختلفی قائل بودند، از این رو، همواره اجازه تأویل آیات و عبادات مشابه را می دادند. بنابراین، « رم » ابتدا به تخطئه شدیدِ « نظریّه تکامل » پرداخت؛ اما بعدها، رفته رفته بر پذیرش این نظریّه از سوی کاتولیک ها افزوده شد. در نتیجه، کتاب مقدّس به دو قسمت تفکیک گردید، نخست: عقاید اصلی و رسمی و دوّم: آراء و عقاید غیر رسمی و جنبی که حاوی عقاید علمی نادرستِ نویسندگان کتاب مقدّس بود.(6)

دیدگاه نهضت نوخواهی
به عقیده این گروه، کتاب مقدّس نوشته دست بشر است، نه وحی خداوند بر انسان؛ یعنی: سرگذشت سلوک بشر و کوشش او در طلب خداوند و سیر تکامل آرمان ها و رشد بصیرت دینی، او را به چنین نگارشی کشانده است. به عقیده این محققان: کتاب مقدّس، یک کتاب الهی یا الهام یافته نیست؛ هر چند که الهام بخش است. نخستین ابواب « سِفْر تکوین » را باید هم چون بیان شاعرانه عقاید دینی در باب اتّکای انسان به خداوند و تعبیر ادبی سامان مندی و نظام احسن و اصلح جهان تلقّی کرد؛ از این رو، این گروه، دغدغه « تضادّ علم و عهدین » را نداشتند؛ زیرا آن چه برای اینها مهم بود، خداگرایی و خداشناسی بود؛ نه اعتقاد به متون مقدّس.(7)

دیدگاه الهیّات اعتدالی
شلایر ماخر این نظریّه را ارائه کرد که: « مبنای دیانت، نه تعالیم وحیانی است و نه عقل معرفت آموز »؛ این عقیده، « تجربه دینی » را مبنای توجیه عقاید دینی می داند. این گرایش، معلول پیشرفت پژوهش های مربوط به « کتاب مقدّس » است که محقّقان را بر آن داشت که « عهد عتیق » را مجموعه ای از چندین روایت و متعلّق به زمان های مختلف بدانند و « عهد جدید » را صرفاً سیره مسیح ( علیه السّلام ) که بیش از نیم قرن بعد از تصلیب او نوشته شده بی انگارند.
اولویّت بخشیدن به « اخلاق » و « ارزش های اخلاقی » در دیانت، یکی دیگر از جریان های مؤثّر در پیدایش « الهیّات اعتدالی » بود. با این بیانات، دیدگاه الهیّات اعتدالی در زمینه « تکامل » روشن می گردد که برداشت اعتدالی از کتاب مقدّس، به موافقت بی قید و شرط با شواهد علمی تکامل، میدان می دهد؛ ولی این موافقت به جرح و تعدیل بنیانی عقاید دینی منتهی نمی شود؛ زیرا این گروه، مبنای الهیّات را در « احوال قلبی » جست و جو می کردند؛ نه در « الهیّات عقلی یا نقلی ».(8)

فلسفه های طبیعی تکامل
گروه هایی که تا کنون مورد بررّسی قرار گرفتند، به نوعی طرفدار خداشناسی دینی و عقلی بودند و تا حدودی، بعضی از آنها در اندیشه نجات کتاب مقدّس از این مهلکه بر آمدند؛ ولی در مغرب زمین، تفسیرهای دیگری نیز پدپدار شد که به کلّی به تخطئه خداشناسی دینی می پرداخت؛ برای نمونه: داروین از اعتقاد مبهم به یک قدرت متعالی در زمان نگارش کتابِ « منشأ انواع »، به « لاادری گری » و بی تفاوتی در قبال مسائل دینی سیر کرده بود.(9) هاکسلی، با در افتادن با « برهان اتقان صنع »، انسان را محصول نیروهای بی هدف دانست. هربرت اسپنسر، لاادری گری تکامل اندیشانه را در ترکیب یک نظام جامعه به کاربرد و در این میان از همه مهم تر، زیرورو کردن ارزش های اخلاقی توسط فردریک نیچه حائز اهمیّت است.

رویکرد اندیشمندان اسلامی
متفکّران، مفسّران و روشنفکران اسلامی نیز در سده اخیر، در مقابل تئوری تکامل، مخصوصاً « نظریّه تبدّل انواع داروین »، رویکردها، رهیافت ها و واکنش های متفاوتی از خود نشان دادند.
درباره ارتباط تئوری تکامل با آیات « قرآن »، این سؤال مطرح می شد که آیا می توان نظریه ترانسفورمیسم را بر آیاتِ مربوط به پیدایش انسان منطبق کرد؟ آیا انسان دارای خلقتی اشتقاقی است؟ آیا آیات « قرآن » به اشتقاق انسان از جانداران گذشته دلالتی دارند، یا این که از قرآن خلقت مستقل انسان را می توان دریافت؟
برخی از متفکّران بر این باورند که پاره ای از آیات، ظهور در خلقت اشتقاقی انسان دارند و به طور نسبتاً صریح بر تئوری تکاملی دلالت می کنند. عدّه ای دیگر از مفسران، کاملاً با نظر نخست مخالفت کرده و ظهور، بلکه صراحت و نص آیات را در پیدایش استقلالی انسان دانسته اند و دسته ای دیگر از اندیشمندان نیز قدم های احتیاط آمیز برداشته و هر دو ظهور را از آیات دریافته و یا لااقل، خلاف تئوری داروین را از آیات برداشت نکرده اند و یا این که زبان « قرآن » را کاملاً از زبان علم جدا دانست و به گونه ای ریشه ای و فلسفی و زبان شناختی، به حلّ تعارض پرداخته اند. اینک به توضیح رویکردها و رهیافت های این متفکّران خواهیم پرداخت:

دیدگاه دکتر سحابی و مهندس بازرگان
دکتر سحابی و به تبع او مهندس بازرگان، برآنند که نه تنها آیات مربوط به پیدایش انسان، تعارضی با نظریه تکامل داروین ندارند، بلکه اسلام دقیقاً با پیشرفت های علمی، هماهنگی دارد. سحابی در مقدّمه کتاب « خلقت انسان » می نویسد:
فلسفه مادی، از نظریّه داروین استفاده نامناسب کرده و از آن، انکار وجود خالق را بنیان نهاده است که موجب عکس العمل الهیّون و اولیای کلیسا گردید؛ تا آن جا که اصل نظریّه داروین، راجع به تغییر تدریجی انواع، کفرآمیز و گمراه کننده معرفی شد. این مخالفت به ممالک اسلامی نیز سرازیر شد و با ورود مسئله تغییر تدریجی انواع یا ترانسفورمیسم، مخالفت آن با اعتقادات دینی جلوه گر شد و از اعتقادات اساطیری تلقینی تورات راجع به خلقت انسان تأثیر شدید پیدا کرد؛ در حالی که در قرآن، مسئله خلقت تدریجی موجودات، به عنوان یکی از نوامیس مسلّمه دستگاه آفرینش یاد شده است و انکار اصل پیوستگی کلیّه موجودات و دفاع از مندرجات تحریف شده تورات مهر باطله ای است که بر حقّانیّت دین خود می زنیم.
مؤلّف، در بخش نخست کتاب خود به قراین و شواهدی دالّ بر تطوّر انواع دست زده و سه نمونه تشریحِ تطبیقی، جنین شناسی و دیرینه شناسی را مورد بررّسی قرار داده است.
وی در بخش دوّم کتاب، آیات مربوط به خلقت انسان و سایر موجودات را بررّسی کرده و به سه مسئله اساسی ذیل پرداخته است:
الف) آیا مفهوم « انسان » و « آدم » در « قرآن » یکی است؟
ب) آیا از نظر « قرآن »، انسان خلقت جداگانه ای دارد؟
ج) خلقت « آدم » با چه مقدّمه ای صورت گرفته است؟(10)
چکیده دیدگاه ایشان بدین شرح است:
– نظریه ترانسفورمیسم، یعنی: تغییر تدریجی صفاتِ گونه ها، از سوی بعضی از علمای اسلام اظهار شده است.
– خلقت خاص مستقل انسان، افسانه ای است که از اخبار مجعول « تورات » و تلقین « اسرائیلیات » راجع به خلقت انسان در میان متفکّران و مفسّران « قرآن » شایع شده است.
– « قرآن »، تنها کتاب آسمانی دست نخورده ای است که در دست بشر باقی مانده و مندرجاتش جز بر علم، حقیقت و مصلحت مبتنی نیست و نیز، نباید اسلام پاک را که هدفش پرورش استعدادهای بشر برای آشنایی بیشتر به حقایق کاینات و وصول به کمال و سعادت ابدی است، مجموعه ای از خرافات معرفی نمایند.
– مسئله تکامل تدریجی و پیوستگی موجودات زنده، یکی از مواردی است که درباره آن، هیچ اختلاف و تناقضی میان بیان « قرآن » و مراتب قطعی علمی امروز وجود ندارد.
– در « قرآن »، کلمه « انسان »، فقط به مفهوم عام ذکر شده و لفظ « آدم »، جز به عنوان اسم خاص به کار برده نشده است؛ مانند آیه سی و نه سوره « نجم »:( وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى )؛ و آیه ( وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ ).(11) و این که کلمه آدم به « الف و لام » مسبوق نشده است، دلیل بر این است که اسم خاص می باشد.
– آیه سی و سه سوره « آل عمران » می فرماید:
( إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ )؛ همانا خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.
برگزیدن هر فرد، از میان جمع و جمعیت های هم سان و هم نوعِ او صورت می گیرد؛ پس، وضع آدم، همانند نوح و سایر انبیا چنین است که از میان هم نوعان خویش که از نظر جسمی و وضع زندگی مثل او بوده اند، برخاسته و برگزیده شده است.
از آیه سی و سه سوره « آل عمران » و آیات دیگر استنباط می شود که آدم ( علیه السّلام ) از میان انسان های هم زمانش به واسطه برخورداری اش از علم و تکالیف الهی، برگزیده شده است؛ پس زندگی بشر دارای دو دوره است: یک دوره قدیمی که صحبت از چند میلیون سال از اوایل خلقت انسان است: در این دوره، بشر، فقط شکل و هیکل انسانی داشته، اما هنوز دارای تشخیص و تمییز نشده است؛ بنابراین، موجودی غیر مسئول بوده است؛ دوره دوّم از زندگی بشر، با انتخاب حضرت آدم ( علیه السّلام ) شروع می شود: انسان در این دوره، به واسطه قدرت تشخیص و اختیار، مسئول و مکلّف می گردد.
– در هیچ جای قرآن، بر این نکته آدم ( علیه السّلام ) اولین فرد از انسان بوده تصرح و اشاره ای نشده است؛ بلکه آیاتی وجود دارد که آدم را یکی از افراد انسان معرفی می کند که پیش از وی با او می زیسته اند.
خلقت تدریجی انسان را از آیه یازده سوره « اعراف » می توان دریافت. خداوند در این آیه می فرماید:
( خَلَقنَاکُم ثُمَّ صَوَّرنَاکُم ثُمَّ قُلنَا لِلمَلائِکَهِ اسجُدُوا لِ آدَمَ فَسَجَدُوا إلَّا إبلیسَ لَم یَکُن مِن السَّاجِدینَ )؛ ما شما را آفریدیم و سپس شما را شکل دادیم و آن گاه به فرشتگان گفتیم که آدم را سجده کنید؛ پس سجده کردند؛ جز شیطان، که از سجده کنندگان نبود.
نکات ذیل را می توان از آیه مذکور استفاده کرد:
الف) معنای کلمه « خلق »، ایجاد و تشکیل چیزی از چیز دیگر که قبلاً وجود داشته است می باشد و هم چنین از آیه هفت سوره « سجده »:
( وَ بَدأَ خَلْقَ الْاِنسَانِ مِنْ طِین )؛ و آفرینش انسان را از گِل شروع کردیم.
صریحاً می توان آغاز آفرینش انسان از گل و داشتن مراحل و مراتب دیگر را به دست آورد.
ب) کلمه « ثُمَّ » بر ترتیب زمان، یعنی: تقدّم و تأخّر دلالت دارد؛ پس شکل یافتن انسان، مدّت ها پس از خلقت اوّلیه صورت گرفته و او در نتیجه، پس از خلقت اوّلیه از گِل و طی مراتب و مدارج گذشته، به هیکل و صورت کامل انسانی تبدیل شده است. در این مرحله، هنوز آن چیز که باعث تمییز انسان از سایر زندگان است وجود ندارد. از آیات سی تا 36 سوره « بقره » نیز می توان دریافت که آدم ( علیه السّلام ) پس از مرحله شکل گیری، مدّتی تحت تعلیم الهی قرارگرفته است و خداوند، با علمی که به آدم آموخت، او و نسلش را دارای تمییز و اختیار گردانید و از این رو مورد آزمایش قرار گرفت:
( الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ – ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَهٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِین- ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ )؛(12) آن کس که آفرینش هر چیز را نیکو گردانید و آفرینش انسان را از گل آغاز نمود و سپس او را از عصاره ای از آب ناچیز قرار داد؛ سپس او را متعادّل گردانید و در آن از روح خویش دمید و برای شما گوش و چشم و دل ها قرار داد؛ چه اندک سپاس می گذارید.
« خلقت تدریجی » و ترتیب کامل موجودات زنده تا انسان، از کلمه « ثمّ » در این آیات، که دلالت بر ترتیب و تدریج دارد، قابل اثبات است.
– آیات « قرآن » به صراحت بیان گر این نکته اند که انسان کامل، بلافاصله از گِل پدیده نیامده است؛ بلکه به امر حکمت آمیز الهی، اوّلین موجود زنده از گل پدید آمده و سپس حیات در سلسله موجودات، به ترتیب تکاملی آنها سیر کرده تا آن که به انسان رسیده است.
– چنان که در آیه 14 سوره « نوح » آمده است:
( وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَاراً )؛(13) در حالی که او شما را خلقت های متوالی و متطور آفریده است.
بیش تر مفسران موضوع این آیه را به مراحل جنینی انسان مربوط دانسته اند؛ ولی این انطباق صحیح نیست؛ بلکه مدلول این آیه به مراحل مقدّماتی آفرینش انسان و تغییر و تطوّر تدریجی موجودات زنده تا پیدایش بشر ارتباط دارد.
در یکی دیگر از آیات قرآن می خوانیم:
( إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ )؛(14) همانا مَثَل عیسی در نزد خدا، مَثَل آدم است که او را از خاک آفرید؛ سپس او را گفت: باش! پس؛ همان طور گردید.
این آیه نیز، بر تئوری تکامل دلالت دارد. توضیح این مطلب این است که در هر تمثیل و تشبیه، قطعاً وجوه مشترک و مشابهی میان طرفین تمثیل وجود دارد. معرفی هر طرف، موجب شناسانیدن طرف دیگر می گردد و آیه فوق، عیسی و آدم ( علیه السّلام ) را مورد تمثیل و تشبیه قرار داده است؛ پس سوابق نسلی و زندگی حضرت عیسی که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته بر خلقت آدم قابل انطباق است.
از مطالعه آیات درباره احوال، آثار، زندگی و رسالت حضرت مسیح ( علیه السّلام ) نکات ذیل به دست می آید:
الف) مسیح بن مریم ( علیهاالسَّلام ) دارای انساب مشخص و شناخته شده است و به عبارت دیگر: او زاده نوع بشر و از نسل راهنمایانِ انسان ها بوده است:
ب) با آن که عیسی ( علیه السّلام ) فردی از بشر بود، از نظر بشری، بعضی صفات غیرعادی را نیز دارا بود؛ برای نمونه: مؤیّد به « روح القدس » بود؛
ج) عیسی ( علیه السّلام ) از نسل تربیت شده ها و تمرین یافتگان دین داری و یکتاپرستی بود و در چنین زمینه مستعد نفسانی است که جلوه هایی از نیروی غیرمعمولی بشری ظهور و بروز کرده است؛
د) با آن که عیسی ( علیه السّلام ) مظهری از صفات روحانی و ملکوتی است، « قرآن » اصرار دارد تا او را فرد عادی انسان و تابع قوانین بشری معرّفی کند تا ادّعای غالیان و کفر ورزان مردود گردد؛
هـ) محبت و عطوفت عیسی ( علیه السّلام )، نمونه ای از نیروهای ملکوتی او بود که با زندگی کوتاه او، راهنمای تمام جهان گردید و با وجود تمام بدعت ها و انحرافاتی که در دین مسیح در قرون وسطی به وجود آمد، هنوز هم باقی است.
حال که سوابق نسلی و زندگی حضرت مسیح ( علیه السّلام ) روشن گشت، به کلیّاتی از خلقت آدم ( علیه السّلام ) و برگزیدگی او نیز واقف می گردیم. آیه 59 سوره « آل عمران »، مربوط به زندگی حضرت عیسی ( علیه السّلام ) و سوابق نسلی اوست و در جواب مسیحیان افراطی که بی پدر به دنیا آمدن عیسی را باور نداشته و برای او مقام الهی قائل بودند، نازل شده است.
پس آدم صفی ( علیه السّلام ) مبدأ بصیرت بشری است و برگزیدگی او، بزرگ ترین واقعه در آفرینش کاینات و تاریخ تکامل سلسله موجودات می باشد. چنین خلقت و انتخاب عظیمی هم، قطعاً بدون مقدّمه و تهیه زمینه مستعد پدید نیامده است؛ البته این دو برگزیده از تمام جهات همانند نبودند، برای نمونه: حضرت مسیح ( علیه السّلام ) به حال نبوّت متولد شد؛ ولی حضرت آدم ( علیه السّلام ) در حال بلوغ به این مقام نایل آدم.

دیدگاه علاّمه طباطبائی
علاّمه طباطبائی، گرچه مسئله خلقت انسان را جزء ضروریات دین نمی شمارد؛ ولی برای آیات قرآن قائل به ظهور قریب به نص است و از این ظهور، خلقت مستقل انسان را استفاده می کند. ایشان در ذیل آیه ( الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ )؛(15) می فرماید: مراد از « انسان »، فرد فردِ آدمیان نیست تا اشکال شود که خلقت فرد فرد آدمیان از گل نبوده است؛ بلکه مراد نوع آدمی است؛ یعنی: مبدأ پیدایش نوع انسان، گِلی بوده که همه افراد به آن منتهی می شود و به عبارت دیگر: همه افراد انسان از فردی پدید آمده اند که او از گِل خلق شده است. ( ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ, مِن سُلَلَهٍ مِن مَّآءٍ مَّهِینٍ )؛(16) یعنی: « سپس نسل انسان را از آب بی مقداری خلق کرد ». و این مطلب، قرینه بر این است که منظور از مبدأ آفرینش انسان، همان اوّلین فردی است که از گِل خلق شده است؛ نه فرد فرد انسان ها؛ کلمه « سلاله » در این آیه به معنای برگزیده و خلاصه ای که از چیزی دیگر گرفته شده است، می باشد. نطفه مرد را سلاله گویند؛ چون از صلب او گرفته می شود و کلمه « مهین » از واژه « هون » گرفته شده که به معنای ضعف و حقارت است و کلمه « ثُمَّ »در این جا بر بعدیّت زمانی دلالت می کند.
صاحب تفسیر شریف « المیزان »، درباره پیدایش انسان اوّلی می نویسد: « آیات کریمه، ظهور نزدیک به صراحت دارند در این که بشر امروزی از طریق تناسل به یک زن و مرد معینی منتهی می شود که نام آن مرد « آدم » است و این دو، اوّلین بشری هستند که از هیچ پدر و مادری تولد نیافته اند »؛(17) بلکه از خاک یا گل یا لایه یا زمین ( بنابر اختلاف تعابیر در قرآن ) آفریده شده اند. این مسئله از ضروریّات دین نیست تا منکر آن مرتد شمرده شود؛ گرچه شاید از ضروریات « قرآن » به شمار آید که نسل حاضر بشر به مردی به نام آدم منتهی است یا فردی از جنس انسان می باشد؟ بنابر احتمال دوّم، آیا این فرد از جانداران دیگری چون میمون تولّد یافته و از طریق تطوّر انواع به وجود آمده، یا آن که سلسله توالد و تناسل که در بین انسان ها برقرار است، پس از رسیدن به آدم ( علیه السّلام ) و همسرش منقطع می شود و آدم و همسرش از زمین تکون یافته اند و از پدر و مادر دیگری متولّد نشده اند؟ هیچ یک از این چند صورت، ضروری دین اسلام و « قرآن کریم » نیست و به هر تقدیر، ظاهر آیات قرآن همین احتمال اخیر است؛ یعنی: از ظاهر قرآن بر می آید که نسل حاضرِ بشر به آدم و همسرش منتهی می شود و آن دو از پدرو مادری متولّد نشده اند، بلکه از زمین تکوّن یافته اند؛ البته آیات قرآنی بیان نکرده اند که چگونه آدم از زمین آفریده شده است و این آفرینش دفعی بوده یا تدریجی و در زمان طولانی.
روشن ترین آیه درباره خلقت آدم، آیه ( إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ )؛(18) است؛ یعنی: همان گونه که آدم ( علیه السّلام ) بدون این که پدر داشته باشد از خاک یا زمین آفریده شد و مسیحیان او را پسر خدا نمی شمارند، عیسی ( علیه السّلام ) نیز بدون پدر آفریده شده است و نباید پسر خدا شمرده شود. اگر مراد از خلقت آدم ( علیه السّلام ) از خاک، منتهی شدن شدن خلقت آدم به خاک باشد، دیگر تفاوتی بین آدم و سایر حیوانات نیست. آنها نیز نهایتاً به زمین و خاک منتهی می شوند و آدم، خصوصیتی ندارد تا عیسی که پدر ندارد با آن مقایسه شود؛ در نتیجه، آیه شریفه بی معنا بوده! و در مقام احتجاج علیه نصارا قابل طرح نیست. پس با این بیان روشن شد که تمام آیاتی که از خلقت آدم از خاک یا گل و مانند اینها خبر می دهند، همه بر مدّعای ما، یعنی: خلقت دفعی و استقلالی آدم دلالت می کنند.
مرحوم علاّمه، دیدگاه های دیگری، مانند تفسیر آدم ( علیه السّلام ) به انسانِ نوعی و استناد نسل حاضر بشر به چند فرد انسان با رنگ های مختلف را مخالف نص آیات معرفی می کند. این فرضیه که نسل بشر به یک یا چند جفت انسان منتهی می شود که این جفت ها از یک نوع حیوان دیگر جدا شده اند که آن حیوان از سایر حیوانات به مرز انسانیّت نزدیک تر بوده ( مانند میمون ) با آیات « قرآن » سازگاری ندارد. آیات، صراحت دارند که مبدأ پیدایش نسل انسان، یک جفت انسان بوده و آنها نیز از هیچ جانداری متولّد نشده اند؛ در ضمن، دلیل علمی ارائه شده نیز از اثبات ادّعا ناتوان است.
فرضیه دیگر این است که نسل حاضر، به یک جفت انسان مانند خود، کامل و دارای عقل، منتهی می شود. آن یک جفت با جهش و تطوّر، از گونه دیگرِ انسان که فقط شکل و ظاهر انسان را دارا بوده است پدید آمدند و سپس به حکم تنازع بقا و انتخاب اصلح، نسل تکامل نیافته پیشین منقرض شد و دو نفر انسانِ تکامل یافته باقی ماند که نسل حاضر از آن دو نفر تکامل یافته اند.
این فرضیه نیز با آیات قرآنی ناسازگار است و علاوه بر این که این گفتار فرضیه ای بیش نیست، دلایل ارائه شده برای اثبات آن، بسیار ناتوان است؛ از جمله این دلایل و شواهد از تشریح تطبیقی، جنین های حیوان و فسیل های یافت شده در حفریّات است که صفات موجود در اعضای آنها با انواع دیگر حیوانات، به تدریج تکامل یافته و پیچیده تر شده اند.
این دلیل قانع کننده نیست؛ زیرا صرف پیدایش نوع کامل از حیث تجهیزات، بعد از نوع ناقص در زمانی طولانی، فقط بر این امر می تواند دلالت کند که سیر تکاملی مادّه برای قبول صورت های مختلف حیوانی، به تدریج و آهسته بوده است؛ ولی بر انشعاب موجودات و حیوانات کامل از حیوانات ناقص دلالت ندارد. شواهد فقط بر دگرگونی های تدریجی دلالت می کند؛ آن هم در مورد انتقال و تبدّل صفتی به صفت دیگر؛ اما در زمینه تبدّل نوعی به نوع دیگر ناتوان است. پس فرضیه تطوّرِ انواع، فرضیه جدیدی است که اساس علوم تجربی امروز را تشکیل داده که ممکن است در آینده فرضیه ای قوی جای آن را بگیرد؛ چون علم، هیچ گاه متوقّف نمی شود و همواره رو به پیشرفت است.
بعضی از اهل بحث، برای اثبات فرضیه مذکور، به آیه شریفه ( إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ )؛(19) استدلال کرده اند؛ به این بیان که « اصطفاء »، به معنای انتخاب و برگزیدن است و این معنا زمانی صحیح است که فرد برگزیده شده، در بین جماعتی باشد تا انتخاب کننده آن فرد را از بین سایر افراد انتخاب کند و بر دیگران ترجیح دهد؛ پس همان گونه که نوح، آل ابراهیم و آل عمران از میان مردم معاصر خود برگزیده شدند، انتخاب آدم نیز به همین نحو می باشد و خداوند با این انتخاب، آدم را با جهش الهی از یک نوع به نوع دیگر و از انسانی اوّلی، وحشی و بی عقل به مرتبه انسان کامل و مجهز به عقل انتقال داد.
ادّعا کننده این مطلب، در این جا از کلمه « عالمین » غفلت کرده که الف و لام دارد و افاده عموم می کند؛ یعنی: بر عالم ها که بر تمام بشر تا روز قیامت صادق است؛ به این معنا که این افراد، نسبت به معاصران خود و آیندگان بشر برگزیده اند و بر فرض این که این تصوّر مدّعی را پذیریم، چه بسا آدم ( علیه السّلام ) در میان فرزندان خود به مقام « اصطفاء » رسیده باشد؛ در ضمن، اگر علّت برگزیدن آدم، داشتن عقل نسبت به انسان های بی عقل و ناقصِ زمان وی باشد، دیگر امتیازی نسبت به آدم محسوب نمی شود؛ زیرا فرزندان وی نیز دارای عقل و کمال بوده اند.
بعضی نیز به آیه ( وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَهِ اسْجُدُواْ لِآَدَم )؛(20) برای « فرضیه تکامل » استدلال کرده اند؛ به این بیان که کلمه « ثُمَّ » در جایی استعمال می شود که بین ماقبل و مابعدش، زمانی فاصله شده باشد و در این آیه، بین تصویر و خلقت، کلمه « ثُمَّ » فاصله شده است.
این استدلال صحیح نیست؛ زیرا « ثُمَّ » همه جا بر تأخیر زمانی افاده ندارد و در بسیاری از موارد، تنها بر ترتیب دلالت می کند.(21) و چه بسیار بر اثبات فرضیه مذکور به برخی از آیات، از جمله:
( وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنَسنِ مِن طِینٍ).(22)
( ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَلَهٍ مِّن مَّآءٍ مَّهِینٍ ).(23)
( ثُمَّ سَوَّئهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ ).(24)
استدلال شده است؛ به بیان که آیه اوّلی بیانگر خلقت اوّلی بشر از خاک بوده و آیه سوّم، صورتگری و نفخ روح آدم ( علیه السّلام ) را بیان می کند و بین این دو مرحله، کلمه « ثُمَّ » قرار گرفته است که دلالت بر فاصله زمانی قابل توجّهی دارد و این زمان، همان زمان است که تطوّر تدریجی و تبدّل انواع در انسان صورت گرفته باشد و آیات در مقام بیان ظهور و پیدایش نوع انسان – که همان خلقت آدم ( علیه السّلام ) باشد – از گل بوده است.(25) مؤلّفان « تفسیر نمونه » نیز « ثُمَّ » را به معنای ترتیب با فاصله گرفته اند و هرگز دلیل بر گذشتن میلیون ها سال و وجود هزاران نوع ندانسته اند.(26)

دیدگاه آیه الله مصباح یزدی
استاد مصباح یزدی در این بحث، تئوری تکامل و اشتقاق انسان فعلی از « انسان نئاندرتال » و مانند آن را در حدّ یک احتمال می پذیرد؛ ولی در برخی آیات، قرائنی هست که این احتمال را دفع می کند؛ روشن ترین این آیات، آیه 59 سوره « آل عمران » است که می فرماید: ( إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ )؛(27)
توضیح مطلب این است که مسیحیان می گفتند: حال که عیسی، پدر انسانی ندارد؛ پس پدرش خداست. و آیه فوق، در مقام پاسخ به همین شبهه نازل شد و عیسی را در خلقت، همانند آدم ( علیه السّلام ) معرفی نمود؛ چرا که مسیحیان به پسر خدا بودن آدم اعتقاد نداشتند. اگر فرض کنیم حضرت آدم ( علیه السّلام ) از نسل میانگینی بین خاک و انسان، به وجود آمده باشد، این استدلال قرآن نمی تواند تام باشد؛ زیرا نصارای نجران می توانستند بگویند که حضرت آدم ( علیه السّلام ) از نطفه حیوانی به وجود آمده است. برای تَمامیّت این استدلال، ناچار باید بپذیریم که حضرت آدم از نسل هیچ موجود دیگری به وجود نیامده است تا قیاس بین او و عیسی صحیح باشد.
برخی توهّم کرده اند که این آیه بر فرضیه تکامل دلالت می کند؛ زیرا آیه، عیسی ( علیه السّلام ) را به آدم ( علیه السّلام ) تشبیه کرده است و عیسی ( علیه السَّلام ) هم مادر داشته است؛ پس آدم ( علیه السَّلام ) نیز باید دست کم مادری داشته باشد. آیه شریفه، عیسی ( علیه السَّلام ) را به آدم ( علیه السَّلام ) تشبیه کرده است و نه به عکس. باید دید وجه تشبیه چیست؟ صحبت بر سر آن بود که عیسی ( علیه السَّلام ) پدر ندارد و آیه می فرماید: آدم هم مثل او پدر نداشت.
آیه دیگری که از آن همین نکته را می توان به دست آورد آیه ( وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَهٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ ) است. برخی در این استدلال تشکیک کرده و گفته اند که قرآن تصریح ندارد که آدم ( علیه السَّلام ) پدر انسان هاست؛ بلکه موجودی به نام آدم را معرفی کرده است و می گوید: او بر همه انسان ها برتری دارد و از میان انسان های دیگر انتخاب شده است؛ پس می توان نتیجه گرفت که پیش از او انسان های دیگری هم وجود داشته اند تا از میان آنها انتخاب شده باشد و این لقب « ابوالبشر » هم که برای او می گویند از « اسرائیلیات » است و در قرآن نیست و حتّی می گویند در قرآن آیاتی داریم که دلالت بر این دارد که قبل از آدم انسان هایی بوده اند؛ مانند آیه ( إنَّ اللهَ اصطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً و آل ابراهیمَ و آلَ عِمرانَ عَلَی العالمینَ )؛ زیرا اولاً: کلمه « اصطفاء » به معنای « اخذالصافی » و اختیار ممتاز از میان اشیای مشابه است؛ ثانیاً: عطف نوح و ابراهیم و… بر این دلالت دارد که گزینش حضرت آدم ( علیه السَّلام ) هم مانند گزینش ایشان بوده است؛ یعنی: او را از میان انسان های معاصرش برگزید. در پاسخ می گوییم: در برخی از آیات، تصریح شده است که آدم و همسرش پدر و مادر انسان ها هستند؛ مانند آیه 27 سوره « اعراف »: ( یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّهِ )؛ ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را بفریبد؛ چنان که پدر و مادرتان را فریفت.
پس گرچه لفظ « ابوالبشر » در « قرآن » نیامده، ولی محتوای آن ذکر شده است؛ اما آن چه بر روایات نسبت داده اند که « اسرائیلیات » است به چه ملاکی است؟ آیا اگر روایتی مورد پسندمان واقع نشد از « اسرائیلیات » شمرده می شود؟ در ضمن، اگر مطابق و موافق با « قرآن » باشد، چه اشکالی دارد؟ و اما در مورد « اصطفاء » باید گفت که آیا هنگامی که خدا بخواهد انسانی را بر انسان های دیگر برتری دهد، باید حتماً انسان های دیگری قبل و یا هم زمان وی وجود داشته باشند؟ خدایی که محیط بر همه زمان ها و مکان هاست، می تواند بگوید که انسانی را برهمه انسان هایی که از پس او می آیند ترجیح دادم. اگر هم تنزّل کنیم، در عصر آدم ( علیه السَّلام ) انسان های دیگر مانند فرزندان خود او زندگی می کردند. تنها یک آیه است که جنبه فنی بیشتری دارد و آن آیه یازده سوره « اعراف » است که می فرماید: ( وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَهِ اسْجُدُواْ لآدَمَ ).
به این بیان که کلمه « ثُمَّ » دلالت بر تراخی دارد؛ پس قبل از آدم انسان هایی بوده اند که بعد از خلق و تصویر آنها به ملائکه گفته شده است که سجده کنند. در پاسخ می گوییم: اولاً: به فرض که آیه دلالت بر انسان هایی قبل از آدم بکند، هیچ دلالتی ندارد بر این که آدم از آنها آفریده شده است؛ ثانیاً: « ثُمَّ » همه جا برای تراخی زمانی نیست؛ بلکه مانند: « ثُمَّ » در آیات سوره « بلد »: ( وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَه… فَکُّ رَقَبَه * أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ… یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَهٍ… أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَهٍ… ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ ). این بر این دلالت نمی کند که ایمان باید مؤخّر باشد و یا اگر ایمان بر اطعام یتیم مقدّم شد، مقبول نیست؛ ثالثاً: اگر « ثُمَّ » دلالت بر تراخی زمانی داشته باشد، باید همه انسان ها آفریده شده باشند و سپس خدا آدم را آفریده باشد.(28)

دیدگاه آیه الله مشکینی
راه حلّ دیگر در زمینه تعارض میان آیاتِ مربوط به خلقت انسان با تئوری داروین، رویکرد آیه الله مشکینی درکتاب « تکامل در قرآن » است.
وی برای آیات مورد بحث، مدلول خاصی را که به صورت نص و صراحت دلالت داشته باشد، قائل نیست. ایشان تفاسیر مختلف و متنوّعی برای این آیات ذکر کرده و در نهایت، میان فهم مفسّران و آیات کتاب آسمانی تفکیک قائل می شوند. در این بخش، به چکیده ای از دیدگاه های ایشان پرداخته می شود:

الف) دلالت آیات پیدایش انسان به نوع انسان:
آیاتی که بیان گر آفرینش آدم ( علیه السَّلام ) است و مبدأ آن را خاک، آب، گل، گل چسبنده، لجن ریخته شده، گل خشک، خون بسته، گل و لای و لجن، جزء جدا شده از یک چیز، آب پست و بی مقدار، آب جهنده، آب منی، نطفه، پاره گوشت، خون لخته و… می داند و در مقام بیان چگونگی پیدایش انسان و بشر به عنوان یک نوع خاص – نه به آفرینش آدم به عنوان فرد معین – است.(29)

ب) سازش تئوی تحوّل با خداشناسی:
مسئله تحوّل و دگرگونی یا تکامل که برخی از آیات « قرآن » از آن به « اختلاف » تعبیر می کنند، نه تنها بر انکار وجود خدا و صانع دلالتی ندارد، بلکه دلیلی بر وجود آفریدگار دانا به شمار می رود. مانند آیه 22 سوره « روم »: ( وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ ).(30)

ج) عدم تعارض آیات قرآن با تئوری تکامل:
اصل مسئله تکامل و تحوّل در انواع گیاهان و جانوران، در نظر دانشمندان، یکی از اصول مسلّم و اثبات شده به شمار می رود. و اما درباره خلقت مستقل انسان و عدم ارتباطش با انواع دیگر و پیدایش التقاطی او اختلاف وجود دارد. در « قرآن کریم »، آیه متضادّ با اصل تحوّل نیامده است. اگر آیات قرآن دلالت بر قول اوّل در خلقت انسان و آدم ( علیه السَّلام ) داشت، آنها دلیل برخلاف آن نداشتند و همان طور اگر به قول دوّم دلالت می کرد، برخی از ادّعاهای آنها را در این مورد تأیید می نمود؛ نه همه آنها را.(31)

د) روش تفسیر آیات قرآن:
محقّق باید ابتدا ذهنش را از همه عقاید، اقوال و شنیده های مختلف خالی کند و با جان، سخن کتاب خدا را بشنود تا خیالات و اوهام ذهن وی را مشغول نکند.(32)

هـ) نسبت قرآن و معرفت قرآنی با اندیشه های علمی:
در « قرآن »، هرگز چیزی که مخالف عقل و منطق و قطعیت علمی ( از طریق مشاهده و تجربه ) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعی بدین روش و به طور قطع به اثبات رسید، مسلماً « قرآن » موافق آن است نه متضادّ و مغایر آن؛ ولی اگر بر خلاف واقعیّت موضوع، گام برداشته باشیم… ، به خطای خود در این گونه برداشت و استفاده از « قرآن » نیز پی خواهیم برد… ؛ چنان که قبل از پیدایش نظریات هیئت جدید، علمای اسلام، به هیئت قدیم معتقد بودند و « قرآن کریم » را موافق آن می دانستند و از معانی ظاهری آیات « قرآن »، برای اثبات مسائل آن یاری می جستند؛ بعد وقتی که دانش جدید به ظهور پیوست… ، معلوم شد که استدلال های قرآنی گذشته و نیز، استدلال هایی ناشی از قراین و تفسیرهای ظاهری، ساختگی و تخیّلی بوده است و در عوض، تفسیرها و استفاده های کامل تر و گویاتر در موافقت با دانش جدید از ظاهر « قرآن » به عمل آمد.(33)
وی، درباره اختلاف فهم ها و انطباق آیات با علوم، چند نکته را متذکّر می شود: اوّلاً: وظیفه ما کشف واقعیّت صد در صد نیست، بلکه ما موظّف هستیم آن چه را از ظاهر آیات قرآنی بر می آید، گرفته و به آنها عمل و استناد کنیم؛ ثانیاً: تأویل و یا تحمیل عقاید بر ظاهر کتاب جایز نیست؛ ثالثاً: « قرآن » ما را به تفکّر و اندیشیدن درآیات فرا می خواند و باب استنباط را به روی ما نبسته است؛ رابعاً: مراجعه به « قرآن »، به تنهایی جایز و کافی نیست بلکه بایست به حدیث و سنت پیامبر ( صَلی الله عَلیهِ و آلِه ) و خاندان گرامی او نیز توجه داشته باشیم.(34)
مجموعه آیاتی که برای رد یا قبول آراء و عقاید مختلف مورد استدلال قرار گرفته اند، به پنج گروه تقسیم می شوند:(35) گروه نخست: آیاتی که از آنها برای اثبات عقیده تکامل استفاده شده است؛(36) برای نمونه:
( وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِن مَّاءٍ فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ ).(37) و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفرید؛ پس برخی از آنها بر روی شکم خود،[ خزندگان ] و برخی بر دو پا و برخی بر چهارپای خود راه می روند، خداوند هر آن چه بخواهد می آفریند.
نکات قابل توجّه این است که اوّلاً:
تفسیر آب به نطفه جنس نر بر خلاف ظاهر آیه است؛ ثانیاً: مقدم داشتن حیوانات، شاید به این علت باشد که معروف ترین این نوع از جانداران، ماهی ها هستند که نخستین موجودات زنده از لحاظ زمان آفرینش محسوب می شوند و حیوانات خزنده خشکی، بعد از آنها پدید آمده اند و عبارت « علی رجلین » عقیده آنهایی را که انسان و سایر جانداران را دو نوع مستقل از هم می دانند باطل می سازد.(38) در این باره آیه دیگری نیز قابل استناد است:
( وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَهِ اسْجُدُواْ لآدَمَ )؛(39) همانا شما را آفریدیم؛ سپس شکل دادیمتان؛ آن گاه به فرشتگان گفتیم: به آدَم سجده کنید.(40)
این آیه از جمله بهترین آیات برای اثبات « نظریه تحوّل » است؛ زیرا خداوند در این آیه بیان می کند که ابتدا قبل از شکل دادن به انسان، او را آفرید و بعد از مدّت زمان نامعلوم ( به قرینه کمله ثُمَّ ) او را به شکل انسان فعلی در آورده است؛ یعنی: انسان، دوره ها و مراحل خاصی را گذرانده است؛ اول: مرحله قبل از خلقت و پیش از شکل گرفتن به صورت انسان؛ دوّم: مرحله بعد از پیدا کردن شکل انسان و پیش از انتخاب آدم از بین افراد نوع؛ و سوّم مرحله انتخاب آدم از بین آنها و بعد از آن، امر کردن فرشتگان به سجود بر آدم.(41)
گروه دوم، آیاتی هستند که آدم را نخستین انسانی که خداوند آفریده و حوّا را دوّمین فرد معرفی می کنند که سایر افراد انسان از نسل این دو به وجود آمده اند. این دسته از آیات، برای اثبات عقیده به « خلقت مستقل » مورد استناد قرارگرفته اند؛(42) مانند آیه ( وَ هُوَ الَّذی أنشَاکُم مِن نَفس وَاحِدَه فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَعٌ قَد فَصَّلنَا الایَاتِ لِقَوم یَفقَهُونَ ). منظور آیه این است که خداوند شما را از آدم آفرید؛ پس گروهی از شما در صلب پدران یا رحم مادران مستقر می باشید و گروهی از شما تا روز قیامت در گورها به ودیعت نهاده شده اید.
معتقدین به تکامل، آیه را چنین تفسیر می کنند که مراد از « نفس واحد »، همان موجود زنده نخستین از موجودات تک سلولی است که تمام موجودات زنده از آن به وجود آمده و با ترکیبات و فعل و انفعالات، به صورت انواع مختلف جانداران و سرانجام به صورت انسان در آمده است. برخی از انواع تحوّل یافته از اجداد شما مدّت های زیادی بر روی زمین مستقر شدند؛ ولی برخی از آن انواع جانداران به طور محدود، موقّت و به صورت امانت عمر کردند و به زودی از بین رفتند. نتیجه آن که آیه منحصراً نظر اوّلی یا دوّمی را بیان نمی کند تا وسیله استدلال معتقدین به آنها برای اثبات عقیده خود و ردّ عقیده دیگری گردد؛ بلکه آن را می توان بر هر یک از دو نظریه مذکور انطباق داد.
شایان ذکر است که اگر مراد از « نفس واحد » را آدم و همسرش حوّا بدانیم، این گونه آیات هیچ منافاتی با « عقیده تکامل » نخواهند داشت؛ زیرا کسی که معتقد به تکامل انسان است، منتهی شدن نسل انسان های موجود را به آدم و حوّا انکار نمی کند و به طور کلّی باید گفت که منتهی شدن نسل انسان های موجود به آدم و حوا، با نخستین فرد بودن آدم از نوع انسان که مستقلاً از خاک آفریده باشد، دو مسئله کاملاً جداگانه است.
گروه سوّم: آیاتی هستند که هیچ یک از دو عقیده را به تنهایی نمی توان از آنها برداشت کرد و نیز می توان این آیات را به هر یک از آن دو حمل نمود؛ نمونه هایی از این آیات عبارتند از:(43) ( خَلَقَ الانسَانَ مِن نُطفَه فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مَبینٌ )؛ خداوند انسان را از نطفه بیافرید و آن گاه او به خصومت و دشمنی آشکارا برخاست. ( وَ اللهُ خَلَقَکُم مِن تُرَاب ثُمَّ مِن نُطفَه ثُمَّ جَعَلَکُم أزوَاجاً وَ مَا تَحمِلُ مِن أنثَی وَ لَا تَضَعُ إلَّا بِعِلمِهِ. )؛ و خداوند شما را از خاک و سپس از نطفه بیافرید و سپس شما را به صورت جفت هایی قرار داد و هیچ زنی حامله نمی شود و وضع حمل نمی کند، جز با علم و آگاهی خدا.
این احتمال وجود دارد که مراد از این آیات، بیان آغاز آفرینش انسان از خاک و سپس از آبی که جزئی از گل بوده ( سُلاَلَه مِن طِین ) باشد که خداوند بدین گونه بیان می کند که او موجودات زنده را ابتدا به شکل سلّول و سپس به صورت انواع جانداران از این سلاله خلق کرد و آنها را به صورت زوج زوج قرار داد تا نسل آنها باقی و محفوظ بماند و نیز می توان گفت که منظور آیه، مرحله استمرار و چگونگی ادامه حیات نوع انسان است و به این طریق، آفرینش هر فرد انسان به واسطه غذایی است که اصل آن از خاک است و سپس نطفه که از خوراک انسان تولید شده و در رحم مادر قرار می گیرد و سرانجام باید بدین گونه مرد و زن دیگری به وجود آیند و نسل را ادامه دهند.
گروه چهارم: آیاتی که بیان گر چگونگی خلقت افراد و سیر تکامل هر فرد انسانی در آفرینش، قطع نظر از منشأ خلقت انواع انسانی هستند؛(44) مانند:
( وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَهٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ )؛(45) و ما انسان را از قسمی جدا شده از گل آفریدیم، سپس او را به صورت نطفه درآورده و در قرارگاه استوارش نهادیم، سپس از نطفه، خون بسته و از آن پاره گوشت و از آن استخوان هایی خلق کردیم؛ پس آن گاه روی آن استخوان ها را با گوشت پوشاندیم و سپس او را با آفرینشی دیگر به وجود آوردیم.
از این دسته آیات چنین بر می آید که مراحل سیر تکوینی هر فرد انسان، از آغاز تا به انجام، به ترتیب زیر است:
خاک؛ غذا؛ خون تولید شده از غذا؛ منی؛ خون بسته؛ پاره گوشت؛ استخوان؛ استخوان پوشیده شده از گوشت؛ جنین زنده؛ نوزاد؛ شیرخوار؛ از شیرگرفته شده؛ کودک؛ نوجوان ( بالغ )؛ جوان؛ بزرگ سال؛ پیر؛ مرده؛ خاک.
گروه پنجم آیاتی هستند که درباره مسائل مربوط به آدم، غیر از مسئله چگونگی خلقت او سخن می گویند؛(46) مانند:
( وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً ).(47) و آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت که من جانشینی را در زمین قرار می دهم.
( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَهِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا )؛(48) و هنگامی که به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید! پس کردند به جز ابلیس که گفت: باید بدان کس سجده کنم که او را از گل آفریدید؟
از قرار دادن امر « سجده » بعد از « نفخ روح » در سوره « حجر » و قرار دادن آن بعد از « تعلیم اسماء » در سوره « بقره » بر می آید که مراد از « نفخ روح »، همان روح علم و آگاهی و تعلیم اسماء است؛ نه دادن جان و نیروی حیات که قبل از آدم نیز بوده است.

دیدگاه آیه الله طالقانی

آیه الله طالقانی:
هم، اصل « نظریّه تکامل » را می پذیرد و بر آیات « قرآن » انطباق می دهد و هم انطباق تئوری داروین بر آیات « قرآن » را نمی پذیرد؛ بنابراین، به تکامل های دفعی تدریجی اعتقاد می ورزد؛ ایشان در این زمینه می نویسد:
درباره چگونگی پیدایش نوعِ آدم در زمین، دو نظر است: یکی نظرهای فلسفی قدیم و ظواهر دینی که از این نظر انواع و اصول خلقت، بدون سابقه پدید آمده است و نظر استقرایی دیگر که از فروع فلسفه نشو و ارتقا و تکامل است، پیدایش انواع را از دانی تا عالی به هم پیوسته می شمارد و هر نوعِ پایین را با گذشت زمان و تأثیر محیط، منشأ نوع بالاتری می داند؛ ولی هنوز بررّسی های علمی و طبقات الارضی، فواصل میان انواع را به دست نیاورده است و جزئیات این نظریّه، از جهت تجربه و کلیّاتِ آن از جهت ادلّه فلسفی چنان که باید، اثبات نشده است. این دو نظر، درباره چگونگی پیدایش انواع، در مقابل هم قرار گرفته که با فرض دیگری می توان میان این دو نظر را جمع نمود که در فواصل تکامل تدریجی جهش ها و تکامل های ناگهانی پیش آمده باشد؛ بنابراین، هم نظریّه تکامل که قراین بسیاری دارد، درست در می آید و هم از زحمت جست و جوی بیهوده حلقه های وسط، محقّقین راحت می شوند؛ زیرا فاصله میان پدیده ها و انواع، چنان نیست که با فرضیّه یا نظریّه و کشف بعضی از استخوان ها بتوان آن را پر نمود.(49)
درباره کمال و اشرفیّت انسان نیز از نظر مرحوم طالقانی گرچه همه مرکّبات دارای بهترین ترکیب و تسویه و تعدیل می باشند، ولی همه آنها استعدادهای تقویتی ندارند تا خود را در مسیر تکامل در آورند و گرچه گیاهان و حیوانات، دارای قوا و استعدادهای مقوّم و محدود هستند؛ ولی این انسان است که در میان بهترین و برترین مقوّمات فطری و غریزی و ارادی آفریده شده است و هر چه بیشتر قابلیّت تکامل دارد و می تواند خود را از مقوّمات حیوانی برهاند و آزاد شود و چون برتری و قابلیت کمال هر موجودی، وابسته به همین قوا و استعدادهای مقوّم است، هر چه سرشت و ترکیب این مقوّمات نیکوتر باشد، قدرت تحریک و تکامل بیشتر است و انسان در حدّ نیکوترین و برترین مقوّمات آفریده شده است؛ ( لَقَدْ خَلَقْنَا الاْنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم ).(50)
مرحوم طالقانی، اصل نظریه تکامل را با صراحت و اشارت از « قرآن » استنباط می کند و می فرماید: قرآن برای زمین تحولات نه گانه را یادآوری می کند: دوره تکوین و جدا شدن زمین؛ دوره گسترش و آمادگی زمین؛ پدید آمدن عناصر اولیه؛ پدید آمدن آب؛ روییدن گیاهان؛ آفرینش حیوانات اولیه چرنده؛ پای گرفتن کوه ها؛ آفریده شدن حیوانات راقی و سر بر آوردن انسان.

دیدگاه آیه الله سبحانی
آیه الله سبحانی هیچ کدام از تعارض های چهارگانه تئوری داروین را نمی پذیرند و راه حل هایی را در این زمینه ارائه می کند.(51) ایشان تعارض و چالش میان تئوری داروین با ظهور آیات « قرآن » در زمینه آفرینش انسان را چنین حل می کنند:
– روایات اسلامی، آدم ابوالبشر را نخستین انسان در پهنه زمین نمی دانند، بلکه قبل از او انسان هایی وجود داشته که به عللی منقرض شده اند؛ ولی در عین حال، انسان کنونی ارتباطی به انسان های پیشین ندارد و فقط زاده آدم ابوالبشر است. شیخ صدوق ( رحمه الله ) در کتاب « خصال »، از پیشوایان معصوم: نقل می کند که خدا هزار جهان آفریده و هزار هزار آدم و شما در پایان آن جهان ها و آن آدمیان قرارگرفته اید.(52)
– ظهور آیات « قرآن » در این است که آفرینش انسان در سه مرحله « خاک متحوّل »، « تصویر » و « دمیدن روح » انجام گرفته است و طرح مستقلّی دارد؛ ولی این ظهور به معنای نفی احتمال دیگری نیست؛ بلکه معنای ظاهر آن – که از بازگو نکردن مفهوم به دست نمی آید – این است که واسطه ای در میان این مراحل وجود نداشته است؛ ولی هرگاه دلایل قطعی بسان آفتاب، طرح مشترک را ثابت کرد، دلالت « قرآن » مانع از پذیرش آن نیست؛ بنابراین، باید میان ظاهر و نص فرق نهاد. برخی از نویسندگان در مقام نقد این راه حلّ برآمدند و ادّعا کرده اند که این روش و راه حلّ، بی معیار بودن ادّعای ظهور آیات را نشان می دهد و ما را نسبت به ظهورهای ادعا شده مشکوک می نماید.(53) استاد در جواب این نقد می نویسد:
این اشکال، ناشی از عدم آگاهی درست در فرق میان نص و ظاهر است. ظاهر کلام هر متکلّمی برای مخاطب دلیل و حجت است؛ ولی در عین حال، تا آن جا که دلیل قطعی برخلاف ظاهر نباشد قابل استناد است؛ ولی پس از ثبوت دلیل مخالفت، حجیّت خود را از دست می دهد؛ برخلاف نص که هیچ گاه پذیرای دگرگونی در مفاد نیست.(54)
برخی از نویسندگان نیز بر این عقیده اند که « تئوری تکامل » به هر معنایی که توسّط طرفدارانش تصوّر شده باشد، هیچ گونه تعارضی با دین ندارد و به هیچ رو به انکار خداوند نمی انجامد. هم چنان که داروین در پاسخ به نامه پروفسور فرادیس می نویسد:
اگر الحاد به معنای انکار خداست، من حتّی در شدیدترین حالات تردید، ملحد نشدم، مخصوصاً با زیاد شدن سن می بینم که برای توصیف چگونگی افکارم بهترین نام آن است که خود را لاادری بخوانم.
داروین هم چنین در نامه ای که در سوم آوریل 1873م. به یک دانشجوی هلندی نوشت می گوید: به نظر من محال بودن تصوّر این که این جهان شگفت آور… و نیروی درکی که همه واقعیّت ها را فرا گرفته معلول تصادف باشد، خود دلیل بزرگی برای اعتراف به وجود خداوند است. ولی دلیلی است که من توانایی بیان آن را ندارم؛ هم چنان که نمی توانم این معمّا را حلّ کنم که چرا جهان با این همه درد آمیخته است.(55)

دیدگاه برگزیده
به نظر نگارنده، آیات « قرآن » براصل نظریّه تکامل تدریجی دلالت دارند؛ ولی این که تبدّل انواع از « قرآن » استفاده می شود یا خیر، نیاز به تحقیقات زبان شناختی و هرمنوتیک دارد. حق مطلب آن است که هر دو طایفه با پیش فرض خاصّی به سراغ « قرآن » رفته اند؛ زیرا اوّلاً و بالذّات، « قرآن » درصدد بیان نظریّه زیست شناختی نبوده است تا مثبِت یا نافی فرضیه تبدّل انواع باشد. تنها دلالت « قرآن » بر آفرینش نوع انسان از آدم و حوّا و خلقت آدم ( علیه السَّلام ) از خاک است؛ اما در این که از مرحله خاک تا آدم، چه مراحلی طی شده، « قرآن » ساکت مانده است. همان گونه که در مراحل میان « نطفه » و « علقه » یا « مضغه » اظهار نظری نکرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Charles Hodge.
2. Princetn Seminary
3. علم و دین، ص 122
4. James Mccosh.
5. همان، ص 123
6. همان، ص 122
7. همان، ص 126
8. علم و دین، ص 130، 131
9. عباس محمود عقاد، قرآن و مکتب تکامل، ص 184 – 187.
10. یدالله سحابی، خلقت انسان، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ 1، 1346.
11. بقره، 35
12. سجده، آیات 7، 8 و 9
13. نوح، 14
14. آل عمران، 59
15. سجده، آیات 7.
16. سجده، 8
17. علاّمه سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 16، ص 263.
18. آل عمرن، 59
19. آل عمران، 33
20. اعراف، 11
21. همان، ص 269
22. سجده، 7
23. سجده، 8
24. سجده، 9
25. همان، ج 11، ص 68، ذیل سوره حجر.
26. ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ تفسیر نمونه، ج 11، ص 68.
27. آل عمران، 59
28. محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، انسان شناسی، ص 341 – 348.
29. علی مشکینی اردبیلی، تکامل در قرآن، ترجمه ق. حسین نژاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 8، 9.
30. همان، ص 14 – 16 ( با تلخیص و اندکی تصرف ).
31. همان، ص 17، ( با اندکی تصرف )
32. همان، ص 18
33. همان، ص 19
34. همان، ص 21، 22
35. همان، ص 74.
36. این آیات عبارتند از: انبیاء، 30؛ نور، 45؛ اعراف، 11؛ انعام، 2؛ حجر، 26 و 29؛ فرقان، 54؛ صافات، 11؛ بقره 213؛ یونس، 11و 19؛ مزمل، 11؛ طارق، 17؛ احقاف، 35؛ ص، 71؛ سجده، 98؛ شوری، 52؛ نحل، 2؛ غافر، 22؛ مجادله، 22؛ دهر، 13؛ عبس، 17، 29؛ مؤمنون، 12 و 14.
37. نور، 45
38. تکامل در قرآن، ص 524
39. اعراف، 11
40. اعراف، 11
41. همان، ص 25
42. این آیات عبارتند از: انعام، 98؛ نساء 1؛ اعراف، 26، 27، 35، 198، ؛ زمر، 8؛ اسراء، 70؛ رحمن، 14، 15؛ آل عمران، 59.
43. این موارد عبارتند از « نحل، 4؛ کهف، 37؛ یس، 77؛ نجم، 46؛ فاطر، 11؛ انفطار، 7 و 8، علق، 2.
44. این موارد عبارتند از: حج، 5؛ مؤمنون، 4؛ غافر، 67؛ طارق، 57؛ قیامت، 39.
45. مؤمنون، 12، 13و 14
46. این آیات عبارتند از: بقره، 3، 33؛ حجر، 28، 29؛ اعراف، 11؛ اسراء، 61؛ کهف، 50؛ طه، 177.
47. بقره، 30
48. اسراء، 61
49. سید محمود طالقانی، پرتویی از قرآن، ج 1، ص 113.
50. همان، ج 4، ص 167
51. جعفر سبحانی، مجله تخصصی کلام اسلامی: داروینیسم و تکامل انواع، شماره های 15 و 16، ص 20، 21؛ منشور جاوید، ج 11، ص 18 – 24.
52. شیخ صدوق، خصال، ص 277.
53. احد فرامرز قراملکی، موضوع علم و دین در خلقت انسان، ص 104.
54. جعفر سبحانی، داروینیسم یا تکامل انواع.
55. قرآن و مکتب تکامل، ص 183 – 184.
منبع مقاله :
خسرو پناه، عبدالحسین؛ (1388)، مسائل جدید کلامی و فلسفه دین (3)، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی ( صَلَّی الله علیه و آله )، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید