با نگاه به کلمات علی ـ علیه السلام ـ بعد از رحلت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تا هنگام خلافت ظاهری حضرت و بعد از آن می توان دریافت که حضرت هیچگاه آرام نگرفت و در مواقع مقتضی اشاره به حق غصب شده خویش می فرمود: دلیل این مدعا احتجاج و گفتگو در امر فدک با ابوبکر است که حضرت به 8 فضیلت خویش استدلال می کند و ابوبکر همه آنها را می پذیرد، ولی باز هم از اعطاء حق غصب شده حضرت امتناع می ورزد[1]. هنگام خلافت ابوبکر 42 مورد از فضائل بیشمار خویش را با ابوبکر مطرح می کند و با همه آنها بر اولویت خویش در امر خلافت استدلال می کند که خلیفه تک تک آنها را می پذیرد و بر فضیلت و ولایت حضرت، اعتراف می کند[2]
هنگام فوت عمر خلیفه دوم، حضرت امیر علیه السلام با اصحاب شوری در 97 مورد با آنها احتجاج می کند و اصحاب شوری همه آن ها را می پذیرند[3]. در زمان عثمان با مهاجرین و انصار از حق به تاراج رفته خویش سخن می گوید و بیش از 18 مورد از فضائل خود را ذکر می کند و بر اساس آنها احتجاج و استدلال می کند و همه حاضرین تصدیق کرده و می پذیرند[4]
در خطبه شقشقیه به فضائل خود اشاره می کند و خلافت را حق خود می شمارد و می فرماید:
من نسبت به خلافت مانند میله مرکزی سنگ آسیا می مانم که باید خلافت بر محور من بچرخد[5].
حضرت بارها به حدیث غدیر استناد نمود و حتی کسانی که در روز غدیر شاهد بودند و شهادت ندادند و نفرین کردند[6]
بعد از غصب خلافت، حضرت شبانه همراه با فاطمه زهراء ـ سلام الله علیها ـ و حسنین علیهم السلام بر در خانه مهاجر و انصار می رفت و جریان غدیر و فضائل خویش را یاد آوری می فرمود. تا جائی که به حضرت گفتند: طمع دنیا شما را گرفته و حضرت در نهج البلاغه جواب این سخن را فرمود.
اینها و نظایر فراوان دیگر، بیانگر این است که حضرت هیچگاه ساکت ننشست و بلکه بعد از ناکار آمدی احتجاج و انحصار حفظ دین در صبر و عدم قیام، صبر کرد، ولی در آنجا که از طرف پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دیگر مأمور به صبر نبود، دست به قبضه شمشیر برد: بعد از دفن فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ وقتی شنید که ابوبکر و عمر و اطرافیان آنان به بهانه خواندن نماز بر جسم مطهر فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ و بر طرف شدن این لکه ننگ که دختر رسول خدا، راضی نبود آنان بر پیکر مطهرش نماز بخوانند، قصد دارند قبرهای شبیه به هم در بقیع را برای یافتن جسد فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ نبش کنند، طبق نقل قول شیعه و سنی، شمشیر به کمر بست و به کنار بقیع آمد و قسم یاد فرمود که بخدا قسم اگر به یکی از قبور دست بزنید، در بقیع سیلاب خون راه می اندازم. غاصبین خلافت در این هنگام دریافتند که با کوچکترین اقدام علی ـ علیه السلام ـ دست به ذوالفقار خواهد برد، لذا از تصمیم خود منصرف شدند[7].
تردیدی در اصل قضیه یعنی، وجوب دفاع از حق، شرعاً و عقلا نیست، ولی بحث در کیفیت دفاع است و اینکه چگونه باید دفاع کرد و تحت چه شرایطی باید این دفاع انجام گیرد. اگر حق یا حقوقی از انسان به دست دیگری ضایع گردد بر صاحب حق لازم است که بی تفاوت نباشد; یعنی دست روی دست نگذارد، بلکه تا آنجا که ممکن است در گرفتن حق تلاش نماید، زیرا حق گرفتنی است. خصوصاً خلافت، که حق شخصی امام نبود، بلکه حق تمام انسان ها بود. اما این در صورتی است که شرایط برای گرفتن حق موجود باشد و مصلحت والاتر و برتری در این سکوت مطرح نباشد. اما در غیر این صورت وظیفه حکم می کند که انسان سکوت کند.
در توضیح مسأله باید گفت که دفاع بر دو قسم است: الف) دفاع با حربه منطق و بیان. ب) دفاع با سلاح و زور.
اگر گرفتن حق با استدلال و منطق ممکن باشد نوبت به قوه قهریه نمی رسد. در هر صورت وظیفه مظلوم اقدام است و سکوت جایز نیست، زیرا سکوت کمک به ظالم محسوب می شود و نتیجه آن، پرورش ظالمین و تقویت تعدی و ظلم است. اما در هر دو صورت یعنی چه دفاع منطقی و چه بازور و اعمال قدرت باید زمینه برای دفاع مهیا باشد به این معنا که فسادی بر دفاع مترتب نگردد و در دوران امر بین اهم و مهم، همیشه مصلحت اهم مقدم است. پس چنانچه سکوت اهم از قیام باشد، وظیفه سکوت است.
حال پرسشی که مطرح است اینکه چرا مولی امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ با وجود غصب حق مسلم خویش، و با ناکار آمد بودن دفاع منطقی و استدلالی، قیام نفرمود؟
جواب این است که در نظر علی ـ علیه السلام ـ نه تنها دین اصل بود و دنیا فرع آن، بلکه در تمام موارد دین را بدون هیچ سستی مقدم می داشت و در این روش مصون از خطا و لغزش بود و در این راه بسرعت پیش می رفت و دین را بر جان خود و عزیزانش مقدم می داشت. پس حضرت علی ـ علیه السلام ـ به وظیفه خود عمل می کردند، آنجا که وظیفه جنگ بود در رکاب پیامبر، به جنگ با دشمنان پرداخت و داستان جنگ های ایشان مشهور است و وقتی هم وظیفه صبر بود برای حفظ اصل دین صبر کرد و در آخر عمر خود هم که وظیفه جنگ بود، باز حضرت جنگ نمودند. به عبارت دیگر خود را برای دین می خواست نه دین را برای خود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا، ص23 به بعد، رسول جعفریان.
2ـ شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم بر غدیر خم ص507 تا 5110.
پی نوشت ها:
[1]- الطبرسی، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، طبع منشورات دار النعمان للطباعه و النشر، جلد 1، ص 119.
[2]- همان، ص157.
[3]- همان، ص188.
[4]- همان، ص210.
[5]- نهج البلاغه، خ3.
[6]- طبرانی، معجم کبی، ج5، ص171، رقم 4985.
[7]- المصنف، عبدالرزاق، ج5، ص472، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص49و50.