در تذکره الخواص از ابن ابی الدنیا نقل شده که مردی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید و ایشان به او فرمودند برو به فلان مجوسی بگو آن دعا مستجاب شد. از خواب بیدار گردید ولی از رفتن خودداری کرد. مجوسی مردی ثروتمند بود.
مرتبه دوم باز خواب دید که همان سخن را به او فرمودند باز هم نرفت. مرتبه سوم در خواب به او فرمودند برو به آن مرد مجوسی بگو خداوند آن دعا را مستجاب کرد. فردای آن شب پیش او رفت و گفت من فرستاده رسول خدا و پیک او هستم به من فرمود به تو بگویم آن دعا مستجاب شده.
مجوسی گفت مرا می شناسی و دین و مسلکی که دارم می دانی؟ جواب داد بلی. گفت من منکر دین اسلام و پیغمبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده ام تا همین ساعت ولی الان می گویم اشهد ان لا اله الا الله لاشریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
پس از آن تمام خانواده خود را خواست و گفت تاکنون همراه بودم ولی اینک هدایت شده و نجات یافته ام هر کس از بستگان من مسلمان شود آنچه از اموالم در دست اوست همانطور در اختیارش باشد و هر که امتناع ورزد دست از اموال من بشوید. تمام بستگان او اسلام آوردند، دختری داشت که او را به پسر خود تزویج کرده بود بین آنها جدائی انداخت.
به من گفت می دانی آن دعا چه بود؟ گفتم به خدا سوگند هنگامی که دخترم را به پسرم تزویج کردم ولیمه مفصلی تهیه نمودم و تمام دوستان را به آن دعوت کردم. در همسایگی ما خانواده شریفی از سادات بودند که بضاعتی نداشتند.
به غلامانم دستور دادم حصیری در وسط خانه پهن کنند و من بر روی آن نشستم در آن میان شنیدم صدای یکی از دختران علویه ای که همسایه ما بود بلند شد و اینطور به مادرش می گفت: مادرجان بوی خوش غذای این مجوسی ها ما را ناراحت کرده همین که این سخن را شنیدم بدون درنگ حرکت کرده و مقدار زیادی غذا و لباس و پول برای همه آنها فرستادم. چشم فرزندان علوی که به آن غذا و لباسها افتاد بسیار مسرور و شادمان گردیدند. همان دخترک به دیگران گفت قسم به خدا به این غذا دست دراز نمی کنیم مگر اینکه اول صاحبش را دعا نمائیم.
آنگاه دستهای خود را بلند نمود و گفت خداوندا این مرد را با جدمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محشور گردان و بقیه آمین گفتند آن دعائی که حضرت به تو فرمود به من اطلاع دهی از مستجاب شدنش همین دعای کودکان سادات بود.(6) من و شما باید توجه مخصوصی داشته باشیم که وسیله بزرگی برای شفاعت در روز قیامت داریم به شرط حفظ آداب و مراسم ولایت این خاندان. (علیهم السلام).
6) شجره طوبی ص 15 و بحارالانوار.