نویسنده:حسین اترک(*)
چکیده
«توریه» یعنی پنهان داشتن مقصود اصلی خود از طریق به کار بردن کلامی که معنای ظاهری اش خلاف معنای اراده شده متکلم است. برخی توریه را دروغ می دانند. بنابراین، به کار بردن آن را تنها در مواردی که دروغ جایز است، مجاز می شمارند. برخی دیگر، توریه را مطلقاً جایز می شمارند. منشاء اختلاف از اینجا ناشی می شود که ملاک دروغ بودن کلام، خلاف واقع بودن ظاهر کلام است، یا خلاف واقع بودن مقصود متکلم. از آنجایی که متکلم در توریه معنای خلاف واقعی از کلامش اراده نکرده و بدون توجه به مقصود و مراد گوینده از کلامش نمی توان آن را دروغ خواند، توریه مصداق دروغ نیست. اما در باب حکم توریه، باید به انواع توریه بر حسب قصد متکلم توجه داشت. اگر مقصود از توریه، صرفاً پنهان داشتن مقصود اصلی خویش از کلام باشد، بدون اینکه با عدم نصب قرائن کلامی لازم یا نصب قرائن انحرافی، موجب فریب مخاطب شود، در آن صورت توریه جایز است؛ زیرا پنهان کردن مقصود اصلی و واقع، فی حد نفسه، عمل غیراخلاقی نیست مگر عناوین ثانویه بر آن مترتب شود. اما اگر در توریه قصد فریب مخاطب وجود داشته باشد و گوینده بخواهد معنای خلاف واقع به مخاطب تفهیم کند، توریه مصداق فریب بوده و جایز نیست مگر در موارد جواز فریب.
مقدمه
گاه در زندگی اجتماعی خود با دیگران، به خاطر کسب منافعی لازم است دروغ بگوییم. در این حالت، برخی دروغ می گویند و برخی که زندگی اخلاقی و ارزشی را دوست دارند، از خیر منفعت می گذرند و دروغ نمی گویند. اما ممکن است برخی نیز به دنبال مجوز شرعی و اخلاقی برای دروغ باشند. اگر مجوزی پیدا نشد، به دنبال راهی هستند که هم دروغ نگویند و هم به نفع خود برسند. گاه نیز ممکن است برخی از دوستان و آشنایان در زندگی خصوصی ما تجسس کنند و بخواهند از کارهای ما، که دوست نداریم دیگران از آن باخبر شوند، سر درآورند. از این رو، با سئوال های مکرر ما را اذیت می کنند. در این حالت، از طرفی نمی خواهیم در پاسخ آنان دروغ بگوییم و از طرفی، هم نمی خواهیم حقیقت را به ایشان بیان کنیم. از این رو، به دنبال راه فراری از این مخمصه هستیم. یکی از راه های فرار از این گونه محذورها، «توریه» است. در این مقاله، در صدد پاسخ به این پرسش ها هستیم که توریه چیست؟ آیا توریه، حکم دروغ را دارد؟ آیا توریه مطلقاً جایز است یا تنها در مواردی که مجبور به دروغ گفتن هستیم و به لحاظ اخلاقی و شرعی دروغ جایزاست، باید توریه کرد؟ پس از بیان معنای توریه از نظر اهل لغت و فقهاء و علمای اخلاق، به بیان اقوال در باب حکم توریه می پردازیم. در نهایت، به تحلیل و جمع بندی و بیان نظر مختار خواهیم پرداخت.
1. معنای توریه
توریه، لغت عربی از ماده «وری»، مصدر باب تفعیل، در اصل به معنای «ستر» و «پوشاندن» است. وقتی در مورد «خبر» به کار می رود، به معنای «پوشاندن حقیقت خبری و اظهار غیر آن است. به طوری که، حقیقت را وراء و پشت خود قرار دهد تا آشکار نباشد».(1) به عبارت دیگر، «توریه آن است که لفظی به کار ببری که ظاهر در معنایی است ولی خود، معنایی دیگر از آن اراده بکنی که آن لفظ شامل آن نیز می شود، لکن آن معنا خلاف ظاهر لفظ است.»(2) معنای اصطلاحی آن در علم اخلاق و فقه با معنای لغوی اش تفاوتی ندارد. شیخ انصاری در تعریف آن گفته است: «الفاظی دو پهلو در کلام خود به کار ببری به نحوی که خود از آن معنایی مطابق واقع اراده کرده ای، ولی قصد داری که مخاطب معنایی خلاف واقع را از ظاهر کلام تو بفهمد».(3) مثال های متعددی برای توریه ذکر شده است. مثلاً معاویه
به شخصی، که در قلبش مؤمن به حضرت علی (ع) بود، امر کرد تا حضرت را لعن کند. او بالای منبر رفت و گفت: «معاویه به من امر کرد تا علی(ع) را لعن کنم. آگاه باشید که من او را لعن کردم.» مراد اصلی خویش از ضمیر «او»، معاویه بوده ولی ظاهر کلامش با توجه به جمله قبل، حضرت علی (ع) است. یا مثلاً وقتی کلامی گفته اید و می خواهید آن را انکار بکنید، در پاسخ سائلی که می پرسد «آیا شما این جمله را نگفته اید» می گویید: «علم الله ما قلته.» در حالی که، مراد شما از«ما» مای موصوله است؛ یعنی «خدا می داند من چه گفته ام». ولی مخاطب از آن، «مای نافیه» متوجه می شود؛ یعنی «خدا می داند من نگفته ام». یا وقتی طلبکار به در خانه می آید و از پشت در می پرسد، آیا صاحب خانه هست؟ مستخدم در جواب می گوید: اینجا نیست. در حالی که، صاحب خانه در خانه است. ظاهر کلام او این است که، او در خانه نیست، ولی خودش از کلمه «اینجا» پشت در را اراده کرده است.
2. شرایط توریه
برخی از فقهاء دو شرط برای توریه بودن یک کلام ذکر کرده اند: اول اینکه، لفظ به حسب فهم متعارف عرفی، ظاهر در معنایی غیر از آن باشد که مخاطب اراده کرده است؛ زیرا اگر لفظ ظاهر در معنی مراد متکلم باشد و مخاطب به خاطر قصور فهم خود، معنای ظاهری را متوجه نشود، به آن توریه نمی گویند. دوم اینکه، اراده آن معنا از آن لفظ برای متکلم جایز باشد؛ یعنی بینشان علقه و رابطه ای باشد. اگر استعمال آن لفظ در آن معنا صحیح نباشد، توریه نیست. مثل کسی که بگوید: پنجاه درهم به فلانی دادم و مرادش یک درهم باشد، این دروغ است نه توریه.(4)
به نظر می رسد، باید شرط سومی نیز به آن دو اضافه کرد و آن اینکه، متکلم قصد پنهان داشتن حقیقت و مراد اصلی خود را دارد. همانطور که در تعریف بیان شد، توریه یعنی کلام را طوری بیان کنی که ظاهر در معنایی غیر از آنچه خود اراده کرده ای باشد. متکلم از این کار مقصودی دارد و آن پنهان داشتن مراد اصلی خویش از کلام است. ازاین رو، بر اساس این شرط اگر متکلم بدون قصد پنهان داشتن مراد اصلی خویش و بدون اینکه خود متوجه باشد، کلامی بیان کند که دارای وجوه مختلفی است می توان ظاهر کلامش بر همه آنها حمل کرد، و مخاطب آن را به معنایی خلاف مراد متکلم حمل کند، این توریه نیست، بلکه یک سوء تفاهم است.
3. طرح مسئله و بیان اقوال
مسئله اول در توریه این است که آیا توریه، کذب است یا نه؟ مسئله دوم اینکه، توریه در چه مواردی جایز است؟ آیا مطلقاً جایز است یا تنها در برخی موارد؟ اگر توریه، کذب باشد تنها در موارد جواز کذب، توریه هم جایز خواهد بود، ولی اگر کذب نباشد، ممکن است گفته شود مطلقاً جایز است.
پس از بیان آراء برخی از فقهاء و علماء در این مسئله، به تحلیل، بررسی و بیان نظر مختار خواهیم پرداخت. در این مسئله سه قول وجود دارد: برخی توریه را «مصداق دروغ می دانند». بنابراین، توریه را مطلقاً جایز می شمارند. برخی نیز با اینکه توریه را دروغ نمی دانند، «اما گفتن آن را بطور مطلق، جایز نمی دانند». و فقط در موارد جواز دروغ، به عنوان فرار از دروغ جایز می دانند.
الف. مخالفان دروغ بودن توریه
1. شیخ انصاری
شیخ انصاری در «المکاسب المحرمه» می فرماید: «و لا ینبغی الأشکال بی عدم کونها[توریه] من الکذب و لذا صرح الاصحاب فیما سیأتی من وجوب التوریه عند الضروره بأنه یؤدی بما یخرجه من الکذب».(5) ایشان در استدلال بر نظر خویش می فرماید: « دلیلش این است که [ در توریه] خبر به اعتبار معنایش – و آن معنایی است که کلام در آن استعمال شده- مخالف واقع نیست. همانا این مخاطب است که از کلام متکلم امری خلاف واقع فهمیده است که متکلم آن را اراده نکرده بود. بله ممکن است توریه از جهت اینکه مفسده ای بر آن مترتب شود، حرام گردد».(6) در ادامه شیخ می فرماید: شاید بتوان ادعا کرد که مفسده دروغ، که همان اغراء و فریفتن است، در توریه نیز وجود دارد و به این دلیل، ممنوع باشد. بعد این ادعا را چنین رد می کند: کذب صرفاً به خاطر اغراء حرام نیست. اگر موجب اغراء نیز نشود، حرام است. سپس، شیخ کلام بعضی از افاضل و بزرگان را نقل می کند که معتقدند: آنچه در اتصاف خبر به صدق و کذب اعتبار دارد، ظاهر کلام است نه مراد متکلم. اگر کسی بگوید: «خری را دیدم» و بدون نصب قرینه از آن انسان بی شعور اراده کند، خبر او متصف به دروغ خواهد شد. شیخ در ردّ این دیدگاه می گوید: «اگر مراد ایشان اتصاف خبر
در واقع به صدق و کذب باشد، پیش تر گذشت که این أمر دائر مدار موافقت و مخالفت مراد مخبر با واقع است؛ زیرا مراد مخبر، معنای خبر و مقصود از آن است، نه ظاهر خبر که قصد نشده است.»(7) سپس، شیخ روایاتی که دلالت بر سلب موضوع دروغ بد از توریه دارند را به عنوان تأیید نقل می کند.(8)
2. محقق اصفهانی
ایشان در حاشیه مکاسب پس از نقل و ردّ دیدگاهی که توریه را دروغ می دانند، استدلالی برای دیدگاه خود بیان می کنند که مضمون چنین است. ما یک «معنا» داریم که مقصود متکلم است و یک «لفظ» که متکلم برای بیان مقصودش به کار می برد. یک «مدلول» که لفظ بر آن دلالت می کند. مدلول کلام بعد از ایجاد الفاظ وجود می یابد. از این رو، وجود اولاً و بالذات برای لفظ است و ثانیاً بالعرض برای مدلول؛ یعنی مدلولِ کلام، بالعرضِ لفظ موجود می شود. از طرفی لفظ وجود معناست؛ یعنی لفظ تحقق خارجی و وجود لفظی معنای مراد متکلم است. به عبارت دیگر، لفظ ظهور معناست. ظهور معنا متقوم به قصد استعمالی متکلم است؛ یعنی متکلم ابتدا باید قصد استعمال لفظ در معنایی را داشته باشد و سپس، برای اظهار آن معنا، الفاظی را به کار ببرد. پس اظهار و ظهور معنا، متقوم به قصد استعمالی متکلم است. از آنجائی که، تحقق استعمال بدون قصد متکلم محال است، پس این لفظ از جهت صدورش از متکلم می تواند اظهار کننده معنایی باشد. و چون در توریه فرض بر این استعمال کرده، پس این معنای ظاهری لفظ متصف به صدق و کذب نمی شود؛ زیرا واقعی وراء آن نیست و از این جهت از قبیل انشائیات است. آنچه متصف به صدق و کذب می شود و واقعی ورائش هست، معنایی است که متکلم قصد استعمال لفظ در آن را داشته است.(9)
به نظر می رسد، آنچه که محقق اصفهانی از آن غفلت کرده، این است که درست است که قصد استعمالی متکلم در ظهور و اظهار معنا دخیل است. ولی نباید فراموش کرد که این متکلم نیست که الفاظ را بر معانی مقصود خویش وضع می کند، بلکه متکلم صرفاً آنها را در معنی وضع شده توسط واضعین استعمال می کند. پس الفاظ، ابزاری در دست متکلم برای اظهار معانی مقصود خویش است. بنابراین، باید قواعد وضع را رعایت کند و الفاظ را
در همان معانی وضع شده به کار ببرد. اگر در معنای مجازی یا غیرشایع به کار برد، باید قرینه ای برای این قصد استعمالی قرار دهد تا مخاطب بواسطه آن به معنای مرادش منصرف شود. در غیر این صورت، مخاطب در حمل لفظ بر معنای وضع شده اش صائب خواهد بود و اشکال در متکلم است که قوانین وضع را رعایت نکرده.
3. آیت الله خوئی
ایشان ابتدا صدق و کذب را بر اساس مشهور تعریف می کنند و سپس، وارد بحث توریه می شوند. مشهور در تعریف کذب گفته است: عدم مطابقت ظاهر کلام با واقع. در این تعریف، مطابقِ، ظاهر کلام است و مطابَق، واقع و نفس الامر. اگر ظاهر کلام متکلم، مطابِق نفس الامر نباشد، آن را کذب می خوانند. اما آیت الله خوئی این تعریف را صحیح نمی دانند. می گویند مطابقت و عدم مطابقت مراد متکلم با واقع، ملاک صدق و کذب است، نه ظاهر کلامش، استدلال ایشان چنین است:
تحقیق این است که جمله، خبریه باشد یا انشائیه، برای ابراز صور ذهنی و اظهار دعاوی نفسانی وضع شده اند. واضع – هر کس که باشد- تعهد کرده و بقیه از او تبعیت کرده اند که هر وقت بخواهند چیزی از دعاوی و مقاصدشان را ابزار کنند آن را با جمله ای که مشتمل بر هیئتی خاص و وافی به مقصودشان است بیان کنند. این مرحله، مرحله دلالت لفظ بر معنای موضوع له خویش است که در آن تمام جملات خبری و انشائی، بلکه تمام الفاظ مفرد یا مرکب، از حیث ابراز مقاصد نفسانی مشترکند؛ چرا که دلالت لفظ بر معنایش بر حسب یک علقه وضعیه است که یک امر ضروری است و انفکاک بین آنها در مرحله استعمال معقول نمی باشد، مگر با انسلاخ لفظ از معنایش به واسطه قرائن خارجی. این دعاوی نفسانی دو نوع است: یک انشاء و دیگری اخبار. پس از تمام آنچه گفته شد، روشن گشت که مراد از مطابِق – با کسره- مراد متکلم؛ یعنی دعاوی نفسانی اوست، نه ظاهر کلامش. آنچنان که مشهور توهم کرده، و مراد از مطابَق – با فتحه- واقع و نفس الامری است که به وسیله دعای نفسانی از آن حکایت می شود.(10)
بر اساس این تعریف از کذب، می فرمایند: «لا شبهه فی خروج التوریه عن الکذب موضوعاً». وقتی توریه موضوعاً کذب نبود، حکم آن نیز جواز خواهد بود. از این رو، ایشان توریه را مطلقاً جایز می دانند، حتی در موارد غیرضروری و غیر اضطراری.(11)
4. امام خمینی (قدس سرّه)
ایشان در مکاسب محرمه بر مبنای روش استدلالی خاص خویش، ابتدا حداکثر دلایل
ممکن برای تقویت دیدگاه مقابل را ذکر می کنند. سپس، شروع به نقد همه آنها کرده و دیدگاه خود را اثبات می کنند. در اینجا نیز ابتدا دلایل این دیدگاه، که توریه به لحاظ موضوع، کذب است یا به لحاظ حکم، ملحق به کذب است و به جز در موارد جواز کذب جایز نیست را ذکر می کنند. سپس، به نقد آن می پردازند. در نهایت، دیدگاه خود را چنین بیان می کنند: «فتحصل من جمیع ذلک عدم قیام دلیل علی الحاق ما لیس بکذب به توریه کان او انشاء او فعلاً مع أنه قد وردت التوریه فی روایات ظاهره فی جوازها مطلقا».(12) سپس روایاتی که بر جواز توریه دلالت دارند را مورد بحث قرار می دهند سرانجام، می فرمایند: «از آنچه گذشت نتیجه می شود که توریه و همچنین انشاءات و افعالی که مفید فایده کذب هستند، به خاطر اصل، و قصور ادله بلکه دلالت برخی روایات بر جواز، حرام نمی باشند.»(13)
در جای دیگر ایشان در نقد کلام مرحوم نائینی، که قائل به کذب بودن توریه است، می فرمایند:
این سخن به لحاظ عرف و لغت ممنوع است؛ چون کذب عبارت است از: إخبار به خلاف واقع و درآن، ظهور کلام و فهم مخاطب دخالتی ندارد. [ سپس، در ردّ دلیل نائینی می گویند]: اینکه گفته می شد توریه از نظر ملاک و حکم با کذب مشترک است، چون مفسده کذب، اغراء به جهل و ایقاع دیگران در مفسده است که در توریه هم وجود دارد، ممنوع است. زیرا ملاک کذب عدم تطابق با واقع است، نه اغراء به جهل. شکی نیست کذب حتی اگر مفسده ای بر آن مترتب نشود و موجب اغراء نگردد، باز حرام است. در ضمن، دلیلی بر حرمت مطلق اغراء به جهل نیست. کسی که به دروغ می گوید: قطر زمین فلان اندازه است یا فاصله ما از خورشید فلان قدر است، به خاطر کذب مرتکب حرام است، ولی مفسده ای بر حرفش مترتب نیست.(14)
پینوشتها:
*استادیار گروه فلسفه دانشگاه زنجان.
1. ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص389؛ اسماعیل بن حمار جوهری، صحاح، ج4، ص2523.
2. احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ماده وری، ص656.
3. شیخ انصاری، مکاسب محرمه، ج1، ص150.
4. سیدصادق روحانی، الفقه الصادق، ج14، ص428-429.
5. شیخ انصاری، همان ج1 ص150.
6. همان.
7. همان.
8. همان، ص151.
9. اصفهانی، حاشیه المکاسب، ج2 ص43-44.
10. خوئی، المصباح الفقاهه، ج1 ص611.
11. همان، ص 612.
12. امام خمینی (قدس سره)، مکاسب محرمه، ج2 ص47.
13. همان، ص49.
14. امام خمینی (قدس سره)، کتاب البیع، ج2 ص64-65.
منبع: نشریه معرفت اخلاقی، شماره 4.
ادامه دارد…