کنکاشى در فلسفه حجاب

کنکاشى در فلسفه حجاب

در خصوص مساله حجاب به ویژه بحث چادر و یا به تعبیرى چادر مشکى این بحث مطرح است که آیا اصولاً حجاب و یا شکل خاصى از آن مثل چادر و یا رنگى خاص از آن ضرورت دارد یا نه؟ به ویژه سیر تاریخى بحث حجاب نیز بسیار مورد توجه است. در این مفاله حجت الاسلام غروى، حجت الاسلام شیرازى و حجت الاسلام مهدى زاده که در باره حجاب مطالعات و یا تالیفاتى داشته اند به سوالات مطرح شده پاسخ مى دهند.
* آیا حجاب و یا به تعبیر شهید مطهرى پوشش یا رسته، از مختصات مذهبى اسلام است؟ یعنى آیا این مساله در شریعت اسلام طرح شده است و قبل از آن رواج نداشته و یا بوده ولى اسلام نوع خاصى از آن را در حد لزوم و وجوب آورده است؟
** حجت الاسلام غروى: از نظر تاریخى، این که مساله حجاب در اسلام وجوب و لزوم داشته را نمى شود منکر شد. در آیات سوره نور مساله حجاب بیان شده است که شان نزول آن مربوط به ماریه قبطیه – همسر پیامبر – و زمان آن هم بعد از عمرهالقضاى رسول اکرم و بازگشت از مکه بوده است؛ حجى بین عمره القضا و حجهالوداع که مورد اختلاف است.
البته باید در نظر گرفت که بسیارى از مفسرین، این مساله را دو مرحله اى مى دانند؛ یعنى آیات حجاب در سوره احزاب را واجب بر بانوان پیامبر و آیات سوره نور را وجوب بر کل زنان مومنین مى دانند؛ البته در تعابیر و روایات تاریخى دارد که پیش از وجوب، حجاب بر زنان پیغمبر واجب بوده و یا قبل از وجوب حجاب کلى؟ و این مطابق با اصل حکم نزول تدریجى احکام است مثل مساله تحریم شرب خمر که در اسلام تاریخ مشخصى دارد ولى هیچ کس نمى تواند از وجود تاریخ حرمت شرب خمر این برداشت را بکند که براى اولین بار در سلسله ادیان الهى خمر در فلان مناسبت و فلان تاریخ تحریم شده است . در این که خمر در اصل در تمام ادیان الهى حرام بوده، جاى بحثى نیست و ادله آن را بسیارى ازعلما در ضمن تحریم آیات خمر متذکر شده اند. در مورد حجاب هم همین گونه است؛ بدین معنا نیست که با وجود تاریخ شروع حجاب و نزول آیات نور بر وجوب حجاب بر کل نساء مومنین، بگوییم قبل از اسلام، حجابى در کار نبوده است؛ بلکه حجاب یکى از ثوابت ادیان الهى بوده که شواهد آن بسیار است؛ در فیلم هاى قدیمى مثل جنگ جهانى اول نیز زنان ملیت هاى مختلف با حجاب نشان داده مى شود. با توجه به این که مسلمان هم نیستند؛ ولى بعد از جنگ جهانى اول که چند میلیون از مردان آلمانى در جنگ از بین رفته بودند و جمعیت زنان زیاد شده بود و براى این که زنان را به کارخانجات بکشانند تا بتوانند پیشرفت کنند، مساله دست و پاگیر بودن حجاب را مطرح کردند که تاریخ بى حجابى از همان زمان شروع شد، شهید مطهرى در کتاب «حجاب» و آیت الله آصفى در کتاب «نظریه علاقه الجنسى فى القرآن الکریم» به مساله تاریخ شروع بى حجابى اشاره کرده اند.
تمام این ها روى هم رفته نشان مى دهد که مساله حجاب یک مساله اصالت دار و ریشه دار در ادیان مختلف الهى است. (البته منظور از ادیان مختلف به حسب زمان فعلى است و الا بنا برگفته خود قرآن، تمام ادیان در وقت خودشان دین واحدى بودند (ان دین عندالله الاسلام) در مورد مساله خمر هم به علت این که در میان اعراب جاهلى آن زمان مرسوم بوده، دوباره تحریم مجدد شده است. مساله تحریم خمر در اسلام، سه مرحله داشته و به طور تدریجى حرام بودن آن بیان شده است. در مورد مساله حجاب، چون اعراب جاهلى تابع ادیانى الهى نبوده و از آن فاصله گرفته بودند، احتیاج پیدا شده بود که دوباره به عنوان تجدید حکم بیان شود.
* در مورد فلسفه حجاب یا به تعبیر امروزى، چرایى حجاب که در ادیان سابق هم بوده و یک نوع پوشش خاص براى زنان قایل بودند توضیح دهید. و چرا انسان به دنبال این محدودیت و یا به تعبیرى مصونیت مى رود ؟
** حجت الاسلام شیرازى: همان طور که آقاى غروى فرمودند، در اسلام به حجاب کیفیت خاصى داده شد؛ و الا در اصل، حجاب بوده است. از این استفاده مى شود که حجاب برگشت به طبیعت اختلاف زن و مرد دارد که در مورد زن، کیفیت خاصى از حجاب است؛ چرا که طبیعت زن جذابیت است و طبیعت مرد این است که میل به کسى یا چیزى پیدا مى کند. زن به طور طبیعى جنبه خودنمایى دارد ولى مرد طبیعتاً خودنمایى ندارد؛ بنابراین، از همان ابتدا مساله پوشش زن قابل اهمیت و طرح بوده است که به چه کیفیتى عمل کند تا این جذابیتى که در شکل طبیعى او وجود دارد، به شکل نامطلوبى در جامعه بروز پیدا نکند. این مساله منحصر به ادیان نیست؛ بازگشت به اختلاف طبیعت زن و مرد و روحیات آن ها دارد. اسلام هم در این مساله نظر دارد و به جهت اختلاف طبیعتى که در زن و مرد هست، احکام جداگانه براى زن و مرد قرار داده است.
اولین آیه اى هم که درباره حجاب نازل شد، ناظر به همین است. در روایات آمده است: جوانى از انصار از کوچه هاى مدینه عبور مى کرد. زن جوانى توجه او را جلب مى کند. جوان بى توجه به اطراف خود، همان طور که زن را نگاه مى کرد، حرکت خود را ادامه مى دهد که صورت او به دیوار اصابت مى کند و با صورت خون آلود خدمت پیامبر اکرم مى رسد و جریان را خدمت حضرت عرض مى کند که حضرت مشکل ایشان را حل کند (این نشان دهنده آن است که این جوان روحیه تدین و تقوا را دارا بوده است؛ زیرا اگر این روحیه را نداشت، هیچ وقت نمى آمد آن را در مسجد و در ملأ عام بگوید) بلافاصله جبرییل نازل شد و آیات سوره نور را نازل کرد و شبیه به این جریانات در مساله ظهار و ایلاء هم بوده است که سر یک حادثه شخصى خدمت پیامبر شکایت مى کنند و بعد از آن که آن شخص شاکى از خدمت رسول اکرم مى روند، آیه ظهار یا ایلاء نازل مى شود.
این مطلب، خود داراى ظرافتى است که چرا آیه حجاب بلافاصله در حضور خود همان جوان نازل شده است، بر عکس موارد بالا؟ شاید جهت بلافاصله نازل شدن این باشد که درست است که این جریان یک مساله شخصى بود، ولى کثیرالابتلاء است و همه مردم و جوان ها مبتلاى به این مشکل مى شوند و به همین دلیل بلافاصله آیات نازل شد که مرد و زن چگونه عمل کنند و خطاب آیات اولیه حجاب، هم به مرد است و هم به زن.
* با توجه این که تمام علماى شیعه حجاب را از ضروریات دین اسلام مى دانند و همه ادیان و نحل به نحوى آن را پذیرفته اند، در دین اسلام حدود و ثغور آن چیست؟ و تا چه حدى از حجاب لزوم و ضرورت دارد؟ اگر ما بخواهیم از اسلام الگویى را به عنوان حجاب به خانم هاى مسلمان ارایه دهیم، آن حد و حدود در اسلام به چه کیفیت است؟
** حجت الاسلام غروى: به این مساله باید توجه داشت که نباید احکام فقهى در این جا نادیده گرفته شود. در احکام فقهى بیان شده است که وجوب حجاب از حین بلوغ است و قبل از آن براى تربیت و عادت کردن کودک است. از وقتى که یک خانم مسلمان به سن بلوغ شرعى رسیده است، با یک زن کامل از جهت احکام حجاب در اسلام، هیچ تفاوتى ندارد.
در فقه بیان شده است که چنین خانمى باید تمام بدنش پوشیده باشد و اختلاف فقط در پوشش صورت و مچ دست ها به پایین و قدم پاها است. بسیارى از فقها فتواى وجوب ستر وجه داده اند؛ ولى مشهور این نیست؛ چرا که آن ها قایل به احتیاط وجوبى هستند.
اگر صورت خانم ها زینت یافته باشد، فتواى تمام فقها است که باید پوشیده باشد و اگر از سن امید به جاذبه هاى جنسى گذشته باشد، مثل پیر زنان در آنجا بر حسب ادله شرعى مسامحاتى را نقل کرده اند که حتى بیرون بودن مقدارى از مو هم اشکالى ندارد؛ ولى در حالت هاى طبیعى احتیاط وجوبى به پوشش صورت مى کنند. چون مجتهدین دیگرى هستند که قایل به جواز کشف وجه و … هستند. بنابراین، مکلفین مى توانند صورت و دست ها را با توجه به حدود آن نپوشانند. در مقابل، مردان – بنا به تعبیر قرآن – موظف به پوشش چشم هستند، (یغمض من ابصارهم) ولى در حد مکالمه و شناسایى عرفى که طرف مقابل مثل معامله، نظر کردن که با لذت همراه نباشد، اشکالى ندارد. الگوى حجاب بعد از نزول آیات آن، پیامبر و خاندان او بوده اند؛ با توجه این که اول زنان پیامبر مامور به این امر شدند، این الگو از پیامبر و خاندان او گرفته شده است.
* با توجه به سیره و برخورد زنان پیامبر و یا رفتار حضرت زهرا (س) مى توان این را فهمید که پوشش حجابى آن زمان هم چادر بوده با همین رنگ و شکل. و آیا از الگوهاى صدر اسلام و بعد از آن مى توانیم استفاده کنیم که چادر با کیفیت فعلى آن الگوى برتر است یا خیر؟
** حجت الاسلام غروى: آن چه از متون اسلامى به دست مى آید، همین طور بود چنان چه استاد مطهرى در این زمینه بحث هایى کرده اند که اسلام در صدد فاصله اندازى بین دو جنس براى جلوگیرى از جاذبه هاى خاص دو جنس است. در این جهت کلى هرچه حجاب و پوشش نزدیک تر به این هدف باشد، طبعاً نزدیک تر به مقصد اسلام است؛ بنابراین، در قرآن تعبیر به پوشش فراگیر است. در این که آیا پوشش فراگیر از سر تا مچ پا است و یا از سر تا زانوها، اهل لغت اختلافاتى داشته اند.
در مورد رنگ حجاب از لابه لاى متون اسلامى با توجه به الگویى که از رهبران دینى معرفى کردید، بر مى آید که خانواده هاى آن ها هم از رنگ مشکى استفاده مى کردند. ما در متون اسلامى تصریح به رنگ دیگر ندیده ایم. ولى تصریح به رنگ سیاه را دیده ایم.
* برداشت بنده این است که اگر سیره بزرگان اسلام و فلاسفه حجاب را در نظر بگیریم، مى فهمیم که نه تنها چادر ترجیح بلامرجع نیست بلکه چادر با همین کیفیت امروزى، به هدف مقدس والاى دین اسلام نزدیک تر است. به خصوص که در متون دینى و تاریخ ما، به رنگ آن هم تصریح شده است. با توجه به این مقدمه، یکى از دلایلى که امروزه آقایان و خانم ها در مقالات خود در نقد بر چادر و چادرمشکى دارند، این است که مى گویند: یکى از ادله کراهت و ناپسند بودن چادر مشکى در میان زنان ما این است که اصلاً سابقه ملى و مذهبى ندارد. و یا مى گویند: این نحوه چادر، در روایات و فتاواى علماى ما، کراهت فقهى دارد؛ بنابراین خانم ها دوست ندارند که از چادر، به خصوص چادر مشکى استفاده کنند.
** حجت الاسلام مهدى زاده: سوال شما داراى دو قسمت است: اول، این که آیا چادر ارتباطى با دین و مذهب دارد؟ دوم، این که آیا از ادله کراهت پوشش و چادر مشکى براى زنان استفاده مى شود یا نه؟
در ابتدا، به طور قاطع مى توان ادعا کرد که پوشش چادر ارتباط وسیع و محکمى با دین دارد. بحث ما در مورد چادر، لفظ و الفاظ آن نیست؛ به دلیل این که چادر یک حقیقت و پوشش گسترده اى است که خانم ها از آن براى پوشش از سر تا مچ پا استفاده مى کنند و این که اصل کلمه چادر، چهار دور بوده؛ یعنى چهار دور بدن را پوشش مى دهد، در لغت عرب هم به این حقیقت تصریح شده است، که از الفاظ مختلفى تعبیر شده است، مثل عبا، ملحفه، ملاء که ما در فارسى از آن تعبیر به چادر مى کنیم.
حال آیا چادر، ارتباطى با دین و مذهب دارد یا خیر؟ در جواب این سوال دو مقدمه مطرح مى شود: اولاً ، ما بپذیریم که حجاب یکى از احکام مسلم و از ضروریات ادیان خصوصاً دین اسلام است؛ ثانیاً، حداقل چادر یکى از مصادیق بارز فعلى است که همان حجابى که دین و شرع مقدس گفته را براى ما تامین مى کند. از این دو مقدمه نتیجه مى گیریم که پوشش چادر مى تواند ارتباط وسیع و مستحکمى با دین داشته باشد. بنده در مطالعات خود مقایسه اى داشتم بین جلباب که در آیه ۵۹ سوره احزاب به آن تصریح شده است. جلباب را از چهار جهت مورد توجه قرار داده ایم.یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلبیبهن …
وقتى ما بین چادر و جلباب در این چهار بعد مقایسه اى انجام دهیم، روشن مى شود که آیا چادر ارتباطى با دین دارد یا خیر؟ که ما ادعا مى کنیم ارتباط مستحکم و وسیعى با دین دارد.
اما مفهوم جلباب با پوشش گسترده و وسیعى گفته مى شود که زن ها از آن در صدراسلام استفاده مى کردند و لغویین دارند که جلباب لباس گسترده اى است که از مقنعه وسیع تر بوده ولى کم تر از عبا نیست و حتى بعضى از لغویین تعابیرى دارند که استفاده مى شود حد آن از این هم بیش تر بوده است. این گونه تعبیر کرده اند: ثوبى که مشتمل و در بر گیرنده تمام بدن است که بر روى لباس هاى دیگر پوشیده مى شود.
این مطالبى را که عرض کردم در کتاب هاى لغت معتبر عرب مثل لسان العرب، معجم مباحث اللغه، و معجم الوسیط و … موجود است. پس معلوم شد که از لحاظ لغت، چادر ارتباط با دین دارد. از لحاظ تفسیرى هم، تفسیر فخر رازى، و المیزان و تفسیر محمد جواد مقنیه همین مفهوم را تصریح کرده اند.
از لحاظ اندازه که بین لغویین اختلاف است، به سه دیدگاه مى توان اشاره کرد: ۱- پوششى از بالاى سر تا قدم ها بوده است ۲- پوششى بود از بالاى سرتا موازات زانوها ۳- بعضى هم مى گویند به معناى خمار و مقنعه است.
ما در جست وجوهاى خودمان به این نتیجه رسیدیم که دو قول آخر مخدوش است به دلیل این که در سیره فاطمه زهرا (س) مى بینیم که وقتى ایشان مى خواستند جهت دفاع از فدک به مسجد بروند، در تاریخ مى گوید: «لافد فلالها على رأسها، و الشتملت جلبابها و تتع دیولها)؛ یعنى روسرى خود را محکم به سر بستند و جلباب خود را پوشیدند. بنده از واژه «والشتملت» استفاده مى کنم که پوشش حضرت، شمول داشته و فراگیر بوده است. از قسمت آخر گفتار هم استفاده مى شود که تا روى قدم ها مى آمده است. از نظر کارکرد هم تفسیر کشاف تصریح کرده که کارکرد آن این گونه بوده که جلباب را بالاى ابروها قرار مى دادند. بعد اطراف آن را جمع مى کردند و روى بینى مى گذاشتند؛ (دقیقاً مثل کارى که امروزه زنان محجبه ما انجام مى دهند) که فقط چشم ها بیرون بوده است.
از لحاظ رنگ هم قراین و شواهد و کتاب هاى روایى و لغت تصریح کرده اند که جلبابى که در قرآن از آن سخن گفته شده، رنگ سیاه داشته است. در سنن ابى داود، در بحث لباس دارد که وقتى زن هاى انصار از خانه هایشان خارج مى شدند، با لباس هاى سیاه بودند؛ و از این استفاده مى شود هنگامى که آیه ۵۹ سوره احزاب نازل شد، رنگ جلباب سیاه بوده است. ما مى توانیم همین تطبیق ها را در چادر هم داشته باشیم که چادر مفهومى است که پوشش تمام بدن را فرا مى گیرد. از لحاظ اندازه از سر تا قدم ها است و از لحاظ کارکرد، کارکرد جلباب آن زمان را داشته از لحاظ رنگ هم مشکى است.

منبع: روزنامه جوان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید