وقف، از چشم‌انداز نشانه‌شناسی (2)

وقف، از چشم‌انداز نشانه‌شناسی (2)

4. علم‌گرایی

وقف از دو راه با علم و علم‌گرایی ارتباط می‌یابد:

4-1. موقوفات خاص؛

نوع و جنس بسیاری از موقوفات در ایران یا هر کشور دیگری، نشان از علایق و گرایش‌های مردم آن کشور دارد. بنابراین از راه موقوفات، می‌توان دریافت که مردم کشورها یا شهرها و یا مناطق گوناگون، چه چیزهایی را برای زیست دینی و مدنی خود مهم می‌شمردند. در ایران، بیشترین موقوفات، مربوط به مراکزی دینی(مانند مساجد و حسینیه‌ها و آستان قدس رضوی و امام‌زادگان) است. پس از آن، نوبت به مراکزی علمی و کالاهای فرهنگی(مانند کتاب) می‌رسد که بیشترین موقوفات را دارد. وقف‌های عام‌المنفعه، مانند پل‌ها، آبنبارها، کاروان‌سراها و بیمارستان‌‌ها در مرتبه سوم است. (18)
بخش عظیمی از مراکز علمی و پژوهشی، کالاهای فرهنگی و مدارس بزرگ جهان اسلام، در گذشته و اکنون، وقف‌های عام و خاص است. به سخن دیگر، اگر پشتیبانی و حمایت بی‌دریغ وقف نبود، کاروان علم در ایران و جهان اسلام منازل چندانی را طی نمی‌کرد و شاید از ایستگاه نخستین خود نیز فراتر نمی‌رفت. کتاب‌خانه‌های غنی و مدارس بزرگ با امکانات فراوان و حقوق مکفی برای مدرسان و شهریه برای محصلان، از حسنات وقف بوده است که مسلمانان را هماره در راه دانشوری مدد رسانده است.(19) هنوز و همچنان نیز، وقف از بزرگ‌ترین حامیان دانش دینی و علوم جدید در ایران است. نمونه‌ را، چندین دائره المعارف اسلامی و کتابخانه بزرگ و مرکزی در ایران بر کاکل وقف می‌چرخد و جز این راهی برای راه‌اندازی و مدیریت مالی آنها نبود. (20)
نمونه تاریخی کمک‌های حیاتی وقف به علم و پیشرفت دانش‌های دینی در ایران و جهان اسلام، مدارس نظامیه در دوران سلاجقه است که بی‌تردید اثر مهمی بر پیشرفت علمی مسلمانان نهاد. بسیاری از نامداران تاریخ ایران و اسلام، همچون سعدی(21) و غزالی، شاگردان این مدارس بودند.(22)
به هر روی، مطالعه وقف و وقفیات، نشانه‌های بسیاری را پیش روی ما می‌نهد که به مدد آنها می‌توان میزان دانش‌گرایی و علم‌دوستی مسلمانان را در ادوار مختلف تاریخی تخمین زد.

4-2. واقفان؛

وقف از راه دیگری نیز وضعیت دانش و دانشوری را در جهان اسلام، آشکار می‌کند و آن شمار شخصیت‌های حقوقی و حقیقی واقفان است. وقف، در ایران تنها یک عمل عبادی نبوده است؛ بلکه نوعی فعالیت علمی نیز به شمار می‌آمده است. وقف و وقف‌گرایی، نیاز به معرفت علمی و هشیاری داشته است. بدین رو وقف در اندیشه بسیاری از مردم عادی نمی‌گنجد. مردم عوام، کمتر به وقف اهتمام ورزیده‌اند و مطابق آنچه از وقف‌نامه‌ها برمی‌‌‌آید، اکثر واقفان یا کثیری از آنان، از قبیله دانشمندان یا دانش‌دوستان بوده‌اند. به همین دلیل است که تناسب آشکاری میان اهتمام به وقف با میزان دانشوری و فرزانگی جامعه وجود دارد؛ همچنان‌که تناسب روشنی میان وقف و وضعیت اقتصادی مردم به چشم می‌خورد. نگاهی گذرا به وقف‌نامه‌ها و شخصیت‌های حقیقی و حقوقی واقفان، به‌خوبی نشان می‌دهد که وقف از جنس فعالیت‌های اهل علم یا دوستداران علم یا آشنایان با علوم و اهمیت آن بوده است. از هر ده واقف، بیش از نیمی از آنان، یا دانشمند است یا ‌دانش‌دوست یا دانش‌پرور. برای نمونه، خواجه نظام الملک طوسی را باید در نظر آورد که از فرزانگان جهان اسلام نیز به شمار می‌آمد و نیز می‌توان به اسامی واقفان کتاب در کتاب‌خانه‌های بزرگ ایران، مانند کتاب‌خانه آستان قدس رضوی و کتاب‌خانه دانشگاه تهران و کتا‌خانه آیت الله مرعشی نجفی در قم اشاره کرد. (23)

5. رونق اقتصادی

رابطه تلازمی وقف با رونق اقتصادی، بدیهی است؛ اما نه به این معنا که وقف فقط در دوران شکوفایی اقتصادی بوده است و بس. سرچشمه وقف، اعتقاد به خدا و آخرت، و نوع‌دوستی در میان انسان‌ها است و رونق اقتصادی، فقط بر حجم و میزان آن می‌افزاید. بنابراین می‌توان، گسترش کمّی و کیفی وقف را از نشانه‌های شکوفایی اقتصادی شمرد.
اقتصاد از دو جهت، با وقف ارتباط می‌گیرد: نخست این‌که در غیبت تأمین اجتماعی، توش و توانی برای وقف‌های آن‌چنانی نیست و کسی که از عهده هزینه‌های زندگی خود برنمی‌آید، حتی اگر بخواهد، قادر به حضور در این عرصه نیست. بنابراین هر جا و هر زمان که اقتصاد عمومی کشوری روزگار خوشی داشته باشد، مردم توان بیشتری برای وقف اموال خود دارند. از این رو، دوره‌های طلایی وقف را می‌توان دوره‌های شکوفایی اقتصادی هم دانست و یکی را دلیل دیگری شمرد؛ همچنان‌که کسادی اقتصاد، کسادی وقف را هم در پی دارد.
اقتصاد از راه دیگری نیز بر وقف اثر می‌گذارد و آن، تأثیر در انگیزه‌ها است. به سخن دیگر، افزون بر آن‌که توانمندی مردم برای وقف، موقف به رونق اقتصادی است، انگیزه‌مندی آنان نیز زیر نفوذ همین عامل است. مردمی که با فقر دست‌وپنجه نرم می‌کنند، نه تنها قادر به انفاق‌های خرد و کلان نیستند، انگیزه‌ای هم برای امور معنوی ندارند. از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است که معاد، بر دوش معاش است: منْ لامعاشَ لَهُ لا معادَ لَهُ؛(24) «آن‌که معاش ندارد، معاد هم ندارد.» پیام و مفاد این سخن شگفت، آن است که تنگ‌دستی و ناداری، انسان را از معاد و معنویت نیز غافل می‌کند. در کتاب شریف خصال نیز آمده است: کادَ الفقرُ ان یکون کفراً؛(25) «نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.» همچنین از ایشان روایت شده است که در دعای خویش می‌گفت: خدایا، از کفر و فقر به تو پناه می‌‌برم. مردی پرسید: آیا کفر و فقر را کنار هم می‌گذاری؟ فرمود:‌ آری. (26)
مراد از کفر در این آیات، کفر اعتقادی نیست؛ بلکه مقصود کفر عملی است؛ زیرا آنچه از فقر می‌زاید لزوما انکار خداوند نیست؛ بلکه گاه فقر و نداری، چنان انسان را به تنگ می‌آورد که او را از تکالیف دینی‌اش غافل می‌کند و به راهی دیگر می‌برد؛(27) چنان‌که امام علی(ع) می‌فرماید: فقر، انسان را فراموش‌کار می‌کند.(28) زیر خیمه فقر، خبری از معنویت و خداگرایی نیست و وقف نیز در دامن معنویت می‌روید و می‌بالد. بدین رو مردمی که گرفتار معیشت‌های تنگ‌اند، چندان پروای خدا و آخرت ندارند تا برای روز جزای خود کاری کنند.
ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه یازدهم سوره جمعه می‌نویسد: سالی در مدینه قحطی بود. در یکی از جمعه‌های آن سال، پیامبر گرامی(ص) خطبه جمعه می‌خواند که ناگهان از بازار مدینه بانگ کاروانی که از شهرهای دور آمده بود، به گوش‌ها رسید. جز اندکی، همه نماز را رها کردند و به بازار رفتند تا از کاروان نورسیده، مایحتاج خود را خریداری کنند. (29)
عطار نیشابوری، این حالت را در ضمن حکایتی شیرین، به‌نیکی بازگفته است:
کسی از اهل دلی پرسید: اسم اعظم خدا چیست؟ گفت: اسم اعظم خداوند «نان» است. پرسید: چگونه ممکن است نام مِهین خدا نان باشد؛ حال آن‌که او را اسمای حسنا است و بهترین نام‌ها برای او است؟ مرد عارف گفت: در روزگاری که قحطی به نیشابور آمده بود، چهل روز در شهر گشتم و هیچ اثری از دین و نماز ندیدیم. نه بانگ اذان به گوشم رسید و نه درب مسجدی را باز دیدم. پس یقین کردم که نام اعظم خدا نان است که چون باشد، ایمان و تقوا هست و اگر نباشد، اثری از دین و آیین نباشد.
نه شنودم هیچ‌جا بانگ نماز نه دری بر هیچ مسجد بود باز
پس بدانستم که نان، نام مهین است نقطه جمعیت و بنیاد دین است (30)
زیباتر و گویاتر از همه رسول خدا(ص) درباره تأثیر فقر بر اخلاق و معنویت سخن گفته است. آن وجود گرامی، در مناجاتی، به آستان ربوبی عرض می‌کند که خدایا، نان را برای ما فراوان گردان و میان ما و نان جدایی میفکن، که اگر نان نباشد، نه روزه می‌گیریم و نه نماز می‌گزاریم و نه واجباتت را به جای می‌آوریم: اللهمّ بارِک لنا فی الخُبز و لا تُفَرِّقْ بیننا و بینَه فلولا الخبزُ ما صلّینا و لا صُمْنا و لا ادَّینا فرائضَ ربّنا.(31) نیز در عبارتی کوتاه و گویا فرموده است: لولا الخُبز لما عُبدَ الله؛(32) «اگر نان نباشد، کسی خدا را نمی‌پرستد.» شاید از همین رو است که اهل معرفت گفته‌اند در روزگاری که فقر و تنگ‌دستی بر مردم هجوم آورده است، چندان نباید انتظار دینداری از مردم داشت و تا می‌توان باید بر آنان آسان گرفت و مدارا کرد.
بنابراین فقر، هم از آن رو که توان مادی انسان را صفر می‌کند و هم از آن رو که انگیزه‌های معنوی را در دل انسان می‌کُشد، دشمن وقف است. بر این پایه، هر گاه که وقف رونق گرفت، می‌توان اطمینان یافت که اقتصاد شکفته است و سفره مردم خالی از آب و نان نبوده است.

6. آزمون تعهد دینی و پایبندی به قانون

وقف و شیوه نگه‌داری از موقوفات، از آزمون‌های مهم تاریخی برای مردمی است که ادعای تعهد و انضبلط اجتماعی دارند. اگر حرمت موقوفات و مفاد وقف‌نامه‌ها همان‌گونه که ثبت و وصیت شده است، مراعات نگردد، پرده از بی‌مبالاتی و هرج و مرج اجتماعی برمی‌دارد. بدین رو سرنوشت وقف، همسان سرنوشت مردم است و به مثابه آزمون بزرگ ملت‌ها، آیینه‌وار در مقابل آنها می‌ایستد و ماهیت‌شان نمایان می‌کند.
در برخی ادوار تاریخی، حفظ و نگه‌داری از وقفیات، کارنامه‌ای اسف‌بار دارد و از همین رهگذر می‌توان دریافت که در آن دوران، کشور دچار هرچ و مرج بوده است و قانون عرف و شرع به محاق رفته است. مثلا بنایی که برای اهل عبادت وقف شده است، به خدمت بازاریان درآمده است یا محلی که برای محصلان بوده است، عبادتگاه شده است یا پولی که باید صرف کتاب و کتاب‌خانه می‌شده است، برای لشکریان هزینه کرده‌اند. لاابالی‌گری در مصرف وقف، نشانه بی‌قانونی و استبداد کور است و نیز حاکی سرنوست کشوری که مردمش پارسایی را رها کرده‌اند و شرعیات را وقعی نمی‌نهند. چنین وضعیت ناروایی است که حافظ را وادشته است که بگوید:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
این فتوا را کسی داده است که در حال هشیاری نبوده است؛ وگرنه برخورداری از اوقاف را بر خود حرام‌تر از شراب ‌نمی‌شمرد. او می‌دید که در جامعه دینی آن روز شیراز، کسانی از اوقاف برخوردارند که کمترین سزاواری را دارند و بدین رو از زبان فقیهی ناهشیار، فتوا می‌دهد که این پخته‌خواری‌ها از شراب‌خواری نیز ناموجه‌تر و حرام‌تر است. به نوشته یکی از شارحان حافظ:
لطف طنز بیت در این است که فقیه مدرسه مست بوده، سپس در عین مستی فتوا داده و چون گفته‌اند «مستی و راستی» پس فتوای او راست و درست هم هست که همانا در مصرع بعد بیان شده است: می خوردن از خوردن مال وقف بهتر است. در عین حال به گناه دیگر خود که استفاده [نامشروع] از مال وقف باشد، اعتراف یا اشاره ضمنی کرده است.(33)
اعتراض حافظ، نه بر وقف است و نه بر بهره‌وری از آن. او به استفاد‌ه‌های ناروا و ریاکارانه از وقف خرده می‌گیرد. در دیوانش یک‌بار نیز به خود می‌بالد که به اندازه درمی از مال وقفی در اموال او نیست:
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی
بیا که خرقه من گرچه رهن میکده‌هاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
او بر خود می‌بالد و این را از افتخارات خود می‌داند که به اندازه یک درهم در اموال او، مال وقفی یافت نمی‌شود. زیرا استفاده از وقف را چنان خطیر و ظریف می‌داند که پرهیز از آن مهم‌تر از پرهیز از دادن خرقه به میکده‌ها است. رهن خرقه در میکده، یعنی گروگانی ایمان در دست کفر. او می‌گوید من اگر مرتکب چنین گناهی هم بشوم، بهتر است تا به ناروا دست به سوی مالی برم که مستحق آن نیستم.
در «آسیب‌شناسی وقف» باید به این نکته توجه بلیغ شود و اعتراض‌هایی مانند نهیب‌های حافظ را جدی گرفت؛ زیرا استفاده‌های نابجا و ناروا از این موهبت(وقف) موجب می‌گردد که اندک‌اندک انگیزه‌های مؤمنان نیز در امر وقف، کاستی گیرد و آن رونق شایسته و بایسته وقف رو به سردی گذارد. در واقع سخنان و هشدار کسانی مانند حافظ، هم ترغیب بیشتر واقفان است و هم ترهیب وقف‌خواران بی‌مبالات.
همه انتقاد آنان به نوع مصرف وقف است و اینکه نباید آن را نابجا و در غیر محل آن مصرف کرد. مثلا سعدی می‌گوید:
آن را که سیرتی خوش و سرّی است با خدای
بی نان وقف و لقمه دریوزه، زاهد است (34)
یعنی تا ضرورت ایجاب نکرده است، نباید دست به سوی لقمه وقفی دراز کرد، وگرنه خلاف تقوا و زهد است. پس زاهد کسی است که از لقمه وقفی هم کناره می‌گیرد؛ اگرچه مستحق آن باشد. به قول عطار نیشابوری:
مخور جز بر ضرورت لقمه وقف
صفا هرگز نیارد لقمه وقف (35)
عطار به خود می‌بالد که هرگز عیال موقوفات نبوده است و این پرهیز را چنان مهم و ارزشمند می‌‌داند که گویی دین یعنی همین.
بود مردار مال وقف، پیشم بود این مرتبه آیین و کیشم
این سخن به این معنا است که کسی که نیازی به بهره‌وری از اوقاف ندارد، نباید از آن بهره گیرد و اگر ناپرهیزگارانه لقمه وقفی در دهان گذاشت، جانش را تیره و تباه کرده است.
بسیاری از اعتراض‌ها به موقوفه‌خواری و زندگی وقفی در ادبیات کهن ما، بازگوی همین آسیب‌ها است. در ادب فارسی، اعتراضات معناداری به کیفیت مصرف اوقاف شده است که هشداردهنده و تأمل‌انگیز است. اعتراض به سوء‌ استفاده‌های تاریخی از موقوفات، نوعی اعتراض به بی‌تقوایی و بی‌مبالاتی و ریاکاری گروهی از حاکمان و دین‌بازان نیز بوده است. مثلا سعدی در گلستان نقل می‌کند که از عالمی پرسیدند که نظرت درباره نان وقفی چیست؟ در پاسخ گفته است: اگر آن نان را برای آن می‌ستانند که معاش‌شان مختل نگردد و به عبادت خدا مشغول باشند، حلال است؛ اما اگر خدا را عبادت می‌کنند که به آنان نان وقفی دهند، حرام است. عین عبارات سعدی این‌گونه است:
یکی از علمای راسخ را پرسیدند: چه گویی در نان وقف؟ گفت: اگر نان از بهر جمعیت خاطر ستانند، حلال است، و اگر جمع[= گوشه عبادت] از بهر نان می نشینند حرام. (36)
نان از برای کنج عبادت گرفته‌اند
صاحب‌دلان، نه کنج عبادت برای نان
در واقع سعدی، مصرف‌کنندگان وقف را به دو دسته تقسیم کرده است:
1. آنان که از وقف استفاده می‌کنند تا توان و فرصت عبادت خدا را داشته باشند(صاحب‌دلان).
2. آنان که خدا را عبادت می‌کنند تا به آنان نان و آب و زندگی وقفی دهند(ریاکاران).
اولی را حلال و دومی را حرام می‌‌داند.
در اسرار‌التوحید هم می‌خوانیم:
آورده‌اند که در آن وقت که شیخ ما ـ قدّس الله روحه العزیز ـ به نیشابور بود، استاد ِ امام بُلقاسم قشیری را ـ قدّس الله روحه العزیز ـ پیغام داد که می‌شنویم که در اوقاف تصرّف می‌کنی. می باید که نیز[= دیگر] تصرّف نکنی. استادِ امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نیست. شیخ ما جواب باز فرستاد که ما را می‌باید که دست شما چون دل شما باشد. (37)
معنای این سخن آن است که با مال وقفی باید در نهایت احتیاط و تقوا رفتار کرد و مبالات بسیار داشت و تا می‌توان باید از وابستگی به آن پرهیز کرد؛ چنان‌که هیچ تعلق خاطر و میل قلبی به آن نباشد.
مجذوب تبریزی در دیوانش، بیتی دارد که مضمون آن، گویا چنین باشد: اگر مالی را وقف جایی کردند و از آن مال، بیش از آنکه مواظبت شود، استفاده گردد، بهتر آن بود که آن مال را وقف میخانه‌ها می‌کردند؛ زیرا اگر از موقوفه‌ای آن‌گونه که می‌بایست، نگه‌داری نشود و در راه خیر به کار گرفته نشود، نشانه بی‌تقوایی است و بی‌تقوایان در میخانه بیش از مسجد و خانقاه‌اند:
خانقاهی که به خرجش نکند دخل وفا
صرفهّ وقف در آن است که میخانه شود
یعنی خانقاهی که خرج آن بیش از درآمدهای وقفی آن است، جایگاه بی‌تقوایان است و اگر قرار است وقف در چنین مکان‌هایی مصرف شود، میکده‌ها ترجیح دارند.
صائب تبریزی هم از بی‌مبالاتی در حفظ موقوفات در روزگار خودش خبر می‌دهد و رندانه این بی‌مبالاتی را دلیلی می‌آورد برای آنکه خود را وقف معشوق کند تا زودتر خراب و مست شود:
چون هرچه وقف گشت به‌زودی شود خراب
کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش (38)
شاعر دیگری نیز گفته است:
به خیر خلق مرا گشته دل دو صد پاره
گلیم وقف بلی زود می شود پاره (39)
از ابیاتی که پیشتر یادآوری شد و مشابه آنها چنین بر‌می‌آید که در قرون گذشته، گاهی در حفظ و نگه‌داری موقوفات اهتمام لایق و شایسته‌ای نمی‌شده و پاره‌ای از موقوفات رو به فرسودگی می‌گذاشتند. بنابراین، همین را هم می‌توان نشانه‌ای از آشفتگی اوضاع و بی‌توجهی مردم و حاکمان در آن روزگاران به اموال وقفی قلمداد کرد.
نجم‌الدین رازی در مرصاد العباد، ضمن تحسین وقف و شمردن فضایل آن، توصیه‌های جالب و مهمی را نیز می‌افزاید که نشانگر دغدغه‌های مردم و مشکلات وقف در آن روزگاران است:
«یکی از سعادت‌های ملوک آن است که در احیای خیرات و مبرات و میراث و اوقاف دیگران بکوشد که به مثقال ذره، سعی در تغییر و تبدیل آنها نشود و از رایزنان بد سیرت فاسد عقیدت تغییر این معنی قبول نکنند…
زینهار در حضرت پادشاه اگر زاهدی یا جاهلی یا عالم فاسقی مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خیرات و اوقاف در قسم دیگری صرف می‏شاید کرد یا به لشکر توان داد یا به عمارت پلی یا رباطی یا ثغری یا سدی توان کرد، حاشا و کلا بدان مغرور نشود و این، هیچ روا نبود الا بر مصرفی که صاحبان خیرات و اوقاف و مبرات معین نموده‏اند… و دیگر آنکه بر پادشاه واجب است بر اوقاف و میراث و خیرات و مبرات امینی صاحب دیانت مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اقاف کوشد و دست ظالمان و مستأکله را از تعدی و تجاوز کوتاه نماید و حق به مستحق رساند… وقتی این ضعیف در شام شنیدم که ملک صلاح‏الدین ایوبی عادت داشت که چون شهری گرفتی در آنجا بنای خیر کردی. چون دیار مصر گرفت با قاضی فاضل که وزیر بود گفت: می‏خواهم که در مصر خانقاهی بسازم. قاضی گفت: من می‏خواهم در دیار مصر، ملک اسلام هزار بقعهه خیر بنا کند! گفت: چگونه میسر شود؟ گفت: در دیار مصر، هزار بقعه خیر، بیش بنا کرده‏اند و خللی عظیم بر آن خیرات و مبرات راه یافته است. اگر ملک اسلام بفرماید تا آن خیرات و اوقاف به عمارت و صلاح آورند و از تصرف مستأکله‏ها بیرون کنند و به امینی عالم متدین مشفق بسپارند تا به مصرف برساند ثواب آن جمله در دیوان ملک باشد و چنان بود که آن خیرات را ملک بنا نموده است. بفرمود تا چنان کردند؛ تقبل الله و شکر الله سعیه.» (40)
غزالی، رعایت شرایط وقف و استفاده از موقوفات را مانند مراعات شروط نماز واجب می‌داند:
«از جمله آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس می‏گیرد حرام است و آن کس که مرتکب معصیتی می‏شود که بدان سبب شهادت وی را نپذیرند، آنچه را به اسم صوفیه – از وقف یا جز آن – ستاند، حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابی مفرد از کتب احیاء علوم‏الدین یاد کرده‏ایم؛ پس بر توست که آن را طلب کنی، چون معرفت حلال و طلب آن – مثل نمازهای پنجگانه – بر هر مسلمان فرض است.» (41)

پی نوشت ها :

18 . برای نمونه، ناصرخسرو در سفرنامه خود، از وقف چشمه و بیمارستان در کشورهای اسلامی سخن می‌گوید: «چون از شهر به سوی جنوب، نیم فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند، چشمه آب از سنگ بیرون می‏آید، آن را عین سلوان گویند. عمارات بسیار بر سر آن چشمه کرده‏اند و آب آن به دیهی می‏رود و آنجا عمارات بسیار کرده‏اند و بستان‌ها ساخته و گویند هر که بدان آب سر و تن بشوید، رنج‌ها و بیماری‌های مزمن از او زایل شود و بر آن چشمه وقف‏ها بسیار کرده‏اند. و بیت‏المقدس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف، مرسوم ستانند.» سفرنامه ناصرخسرو، تصحیح دکتر دبیر سیاقی، ص 37.
19 . عبدالجلیل قزوینی در کتاب النقض، به تصحیح مرحوم محدث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، شمار بسیاری از کتابخانه‌ها و مراکز علمی شیعه را که تکیه بر درآمدهای وقفی داشته‌اند، نام برده است. نیز برای نمونه ر.ک: تاریخ فرهنگ اصفهان، دانشگاه، 1355، ص132؛ محمدمهدی بن محمدرضا الاصفهانی: نصف جهان فی تعریف الاصفهان، به تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده، تهران، امیرکبیر، 1368، ص69؛ محمدتقی دانش‏پژوه، فهرست نسخه‏های خطی کتابخانه موزه ایران باستان، مقاله‏ای در نشریه نسخه‏های خطی، جلد دوم (تهران: دانشگاه تهران، 1340)، ص 218ـ217؛ محمدخلیل مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران، ب.ن، 1328؛ عبدالحسین سپنتا، تاریخچه اوقاف اصفهان، اوقاف، 1346؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، انتشارات علمی.
20 . فقط در یکی از کتاب‌خانه‌های وقفی قاهره در عصر فاطمیون 2200 نسخه خطی، فقط از کتاب تاریخ طبری وجود داشت که یکی از آنها به خط مولف بود!
21 . سعدی در بوستان می‌گوید: «مرا از نظامیه ادرار بود» یعنی برای من از مدرسه نظامیه، ماهانه حقوقی می‌رسید که با آن زندگی‌ام را اداره می‌کردم. حافظ نیز در مصراع «وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبیذ» اشاره به همین کمک‌های مالی می‌کند.
22 . برای آشنایی‌ بیشتر با مدارس نظامیه و شیوه مدیریت علمی و مالی آن، ر.ک: جلال الدین همایی، غزالی‌نامه، کتاب‌فروشی فروغی، بی‌جا، بی‌تا، ص 131 به بعد.
23 . برای تحقیق بیشتر ر.ک: ابوسعید احمد بن سلمان، مقدمه‌ای بر فرهنگ وقف، انتشارات سازمان اوقاف.
24 . سیوطی، الجامع الصغیر، ج2، ص183.
25 . صدوق، خصال، ج1، ص12.
26 . کنز العمال، ج6، ص493، ح16687: اللهم انی اعوذ بک من الکفر و الفقر. فقال رجل: ایعدلان؟ قال: نعم.
27 . سعدی در ابتدای گلستان می‌گوید: اغلب تهیدستان، دامن عصمت به معصیت می‌آلایند و گرسنگان نان می‌ربایند.
28 . ر.ک: الحیاه، ج4، ص286.
29 . تفسیر ابوالفتوح رازی، ج11، ص158؛ تفسیر طبری، ج28، ص103.
30 . عطار نیشابوری، مصیبت‌نامه، ص419.
31 . کلینی، کافی، ج 5، کتاب المعیشه؛ حکیمی، الحیاه، ج6، ص122.
32 . میدانی، مجمع الامثال، ج2، ص258.
33 . بهاء‌الدین خرمشاهی، حافظ‌نامه، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ج1، ص276.
34 . گلستان.
35 . عطار، دیوان.
36 . کلیات سعدی، تصحیح فروغی، انتشارات امیر کبیر، ص91.
37 . محمدبن منور، اسرارالتوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه.
38 . دیوان صائب.
39 . هادی رنجی.
40 . نجم‏الدین رازی، مرصادالعباد، چاپ شمس العرفا، ص 264 – 263.
41 . ر.ک: زرین کوب، با کاروان اندیشه، امیرکبیر، چاپ دوم، ص 163.
منبع:فصلنامه وقف میراث جاویدان ش 74

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید